انتشار سر مقاله راه توده در کیهان لندن |
دکتر صدرالدین الهی نه تنها روزنامه نگار، بلکه استاد این حرفه است و بسیاری از روزنامه نگاران تحصیل کرده این رشته در ایران، یا مستقیما شاگرد او بوده اند و یا غیرمستقیم و دانش آموخته کسانی اند که زمانی شاگرد وی بوده اند. در سالهای طولانی اقامت در خارج از ایران نیز به این حرفه، که به آن عشق میورزد ادامه داده و در مجلات مختلف گزارش و مقاله و یادنامه نوشته و سالهاست که صفحهای در هفته نامه کیهان چاپ لندن دارد بنام "یادداشتهای بیتاریخ". صفحهای که ظاهرا حساب آن از بقیه مطالب و صفحات این هفته نامه جداست. صدرالدین الهی بنیانگذار کیهان ورزشی است و گزارشگر معروف جنگ استقلال الجزایر. این مقدمه بسیار کوتاه را نوشتیم تا به چند نکته اشاره کنیم.
در هفتههای گذشته و در اوج اخبار مربوط به آمادگی "ناتو" برای حمله نظامی به سوریه، راه توده سرمقالهای نوشت در مخالفت با حمله نظامی به ایران و این که تکلیف حکومت ایران را مردم ایران باید روشن کنند نه امریکا! در همین سرمقاله اشاره به زیربنای نارضائیها در سوریه و لیبی شد. از جمله گردش به راست اقتصادی در این دو کشور از 10 سال پیش و قبول اجرای برنامه صندوق بین المللی پول برای خصوصی سازی و حذف یارانهها و بقیه مسائلی که بسیار شبیه است به برنامه خصوصی سازی در جمهوری اسلامی. برنامهای که زیر نظر رهبری جمهوری اسلامی توسط دولت احمدی نژاد اجرا شد. دکتر صدرالدین الهی در صفحه "یادداشتهای بیتاریخ" خود، در کنار مقالات متعددی که در تائید صریح و ضمنی حمله ناتو به سوریه و بدنبال آن ایران در کیهان لندن منتشر می شود، یک نظر مخالف را هم منتشر کرد. یعنی سرمقاله راه توده را. انتشار این سرمقاله در کیهان لندن که گوئی تمام مطالب آن باید در تائید حمله به ایران باشد، با واکنش هائی در این هفته نامه همراه شد. از جمله مقاله بالا بلندی که آقای نوری زاده نوشت و در ابتدای آن نیز ذکر فرمود: راه توده را که برایشای میل میشود مطالعه میکند. این درحالی است که راه توده سیستم ای میل ندارد و برای هیچکس آن را ای میل نمیکند و ایشان نخواسته راستش را بگوید. این که راه توده را خودش میخواند، اما مخالف خواندن آن توسط دیگران است! و به همین دلیل هم با انتشار سرمقاله آن که مغایرات نظرات رایج در کیهان لندن است مخالف است! ما نمیدانیم این وحشت از چیست؟ میان آن همه مطلب در تائید صریح و ضمنی حمله به ایران، از مقالهای که شاید یک پنجم پرنویسیهای آقای نوری زاده در هر شماره کیهان لندن بود، چرا باید این همه وحشت زده شد؟ ایشان در نوشته اعتراضی خود، قذافی و کیم ایل سونگ، بشار اسد و بن علی و استالین و هر نام دیگری که به ذهنش آمده در یک قوطی ریخته و آن را مثل لاتاری تکان داده تا اسم جمهوری اسلامی را هم از آن بیرون بیآورد. این که ایشان چگونه میاندیشد و یا چه مینویسد و یا نمینویسد، به ما ارتباطی ندارد، به درک خوانندگان مطالب ایشان و همفکران ایشان ارتباط دارد. مگر آن که رسما اعلام کنند کیهان لندن سخنگوی کارگزاران رژیم سقوط کرده شاه است، که این دیگر بحثش جداگانه است. آنچه ما با آن کار داریم، این نکات است: 1- پس از 33 سال، هنوز نمیخواهند بپذیرند و یا بدانند چرا رژیم شاه سقوط کرد. هنوز بدنبال توطئه انگلیس و امریکا میگردند و خیلی که هنر کنند، جمهوری اسلامی کنونی را با زمان شاه مقایسه میکنند و نتیجه میگیرند آن یکی بهتر از این یکی بود. در ادامه این ندانستن و نپذیرفتن و به ریشهها نپرداختن است که یادشان میرود در آخرین سالهای حکومت شاه، در هر فصل از سال یک بحران کمبود سراسر کشور را میگرفت که این ناشی از نابودی کشاورزی و کوچ روستائیان و ساکنان شهرهای کوچک ایران به حاشیه شهرهای بزرگ بود. بحران پیاز و سیب زمینی در کشور را آقایان فراموش کرده اند. فراموش کردهاند که سیب زمینی و پیاز تبدیل شده بود به جنس زیر میزی! یادشان رفته که کوچ روستائیان به حاشیه شهرهای بزرگ ناشی از شکست برنامه ناشیانه اصلاحات ارضی بود. اصلاحاتی که شاید اگر شاه دخالت نمیکرد و علی امینی و ارسنجانی آن را پیش میبردند به نتیجهای غیر از آن میرسید که رسید. آقایان نمیخواهند بپذیرند که همین جمعیت حاشیه نشین شهرهای بزرگ نقش تعیین کننده در انقلاب 57 ایفاء کردند. باندبازی برای واردات را- از میوه تا تره بار و از پیاز تا سیب زمینی- که سر بزرگ آن به دربار شاهنشاهی وصل بود به این بحران اقلام مصرفی و روزانه مردم بیافزائید. آن جمعیت عظیمی که از حاشیه بزرگ تر شده از مرکز تهران، در سال 57 به راه افتاده و خود را به قلب شهر میرساند، دردش آزادی مطبوعات نبود، بلکه درد شکم، درد آوارگی از روستاها، درد کپرنشینی و زندگی در حلبی آبادها را داشت. آقایان یادشان رفته که جرقه انقلاب در خاک سفید و تخریب خانههای خشت و گلی و غیر قانونی حاشیه نشینهای شهرداری ناحیه 6 تهران زده شد. این که روحانیت چرا و چگونه توانست بر این موج نارضائی و انقلاب سوار شود، مستقیما باز میگردد به سرکوب سیستماتیک شاه که شامل همه احزاب کشور شد و این درحالی بود که مساجد را نمیتوانستند ببندند زیرا مرکز عبادت مردم بودند و همین مراکز در بزنگاه 57 تبدیل به کانون رهبری جنبش نارضائی مردم شدند. بر این موج عظیم نارضائی تودههای مردم، طبیعی است که روشنفکران کشور از دانشجو تا استاد و از روزنامه نگار تا نویسنده و نقاش و هر قشر و صنف دیگری را که تصور کنید علیه استبداد و برای آزادی به خیابان آمد و به آن جمعیت عظیم پیوست. 2- ما در این زمینه، تنها به یک نمونه و یک بخش مسئله و مسائل انقلاب 57 اشاره کردیم، زیرا آقای نوری زاده و همفکران ایشان منتقد انتشار سرمقاله راه توده در کیهان لندن شدهاند، به این دلیل که راه توده نوشته است در لیبی و سوریه، آنچه آجر از زیر پای حکومت کشید، بحران اقتصادی ناشی از خصوصی سازی و گردش به راست اقتصادی دراین دو کشور بود که استبداد حافظ آن بود. این مخالفت، یعنی این که ما به ریشههای نارضائی و قیام مردم در این دو کشور و کشورهای دیگر خاورمیانه نپردازیم و بچسبیم به خودکامگی اسد و قذافی و در ادامه آن برسیم به این نتیجه که ریشه جنبش کنونی در کشور نیز مخالفت با استبداد است و نه درد شکم و فقر و غارت و... این شیوه ورود به مسائل، روی دیگر آن سکه ایست که آقای خامنهای ضرب کرده و میکند. یعنی مردم برای اسلام در لیبی و مصر به خیابان آمدند و در سوریه هم تا حالا توطئه است و کار کمی که بالاتر بگیرد، همین استدلال را برای سوریه هم خواهند کرد. مگر تا دو سال پیش با قذافی رفتار و مناسباتی غیر از این داشتند؟ 3- بدین ترتیب است که ما معتقدیم، آنها که نمیخواهند بپذیرند شاه چرا سقوط کرد، اکنون هم نمیخواهند اجازه بدهند مردم بدانند قذافی و بشار اسد چرا و به چه دلیل در تله جنبش مردم افتاده اند و در این میان، دزد سوم میخواهد بزند و ببرد. یعنی شرکتهای نفتی که هدایت کننده و اداره کننده کاخ سفید و کاخ الیزه و بقیه کانونهای قدرت در امریکا و اروپا هستند. و تازه خطر بعدی آنست که اسلام طالبانی در سوریه حاکم شود، که دراینصورت صد رحمت به بشار اسد. 4- ما با قاطعیت میگوئیم و بارها نیز نوشته و گفته ایم که همین افراد، پرچم بختیار را بلند کردهاند و اجازه نمیدهند خوانندگان مطالبشان و نشریاتی که در آنها قلم میزنند بدانند اشتباهات بختیار در کجا بود؟ آیا شاه در صورت بازگشت به ایران و تسلط دوباره بر اوضاع، بختیاری – حتی اگر بهترین تفکرات را هم داشت- باقی میگذاشت؟ شاهی که علی امینی را نتوانست تحمل کند، در صورت خوابیدن موج انقلاب و تسلط دوباره بر اوضاع اجازه میداد بختیار سکاندار بماند؟ خود را فریب ندهیم و مردم را هم نفریبیم. و از همه اینها گذشته، چرا جلد دوم کتاب بختیار را ورق نمیزنند و از نقش او در تشویق صدام حسین برای حمله نظامی به ایران سخن نمیگویند و نمینویسند. نام این عمل سانسور نیست؟ ادامه این جلد دوم است که میرسد به کودتای نوژه که همین آقایان نامش را گذاشتهاند "قیام نوژه". این که جمهوری اسلامی چرا بجای محاکمه علنی، عاملین آن کودتا را مخفیانه کشت، یک بحث است، اما بحث بسیار جدی دیگر اینست که ما برای مردم روشن کنیم که آیا چنان اقدام جنون آسا و کشتاری وسیع امکان غلبه بر اوضاع و برگرداندن ورق به سال 56 و 57 را میداد؟ بحث امروز نیست، بحث 30 سال پیش است. صحبت از جمهوری اسلامی فاسد امروز تحت رهبری آقای خامنهای نیست، صحبت بر سر جمهوری اسلامی سال 1359 است و رهبری و نفوذ کلام و نقش آقای خمینی. مردم را سعی نکنید با آسان پسندی و بازی با کلمات فریب بدهید. چرا که ادامه همین فریب و غفلت است که امروز نیز اجازه نمیدهد به ریشههای جنبش اعتراضی مردم در جمهوری اسلامی راه یابیم و از سطح حجاب و نیمه حجاب فراتر برویم. در حالیکه در بررسی جنبش اعتراضی امروز مردم ایران نیز- که روز به روز بر وسعت حضور خانواده قربانیان و سرداران جنگ با عراق به آن اضافه تر می شود- باید مانند بررسی جنبش اعتراضی زمان شاه و آستانه سقوط او، به ریشههای اقتصادی و اجتماعی جامعه و بحران حاکم بر آن بازگشت. 5- آنچه در بالا آمد، بخش اندکی از انبوه حرفهای ماست. چه در باره پیش و چه در باره پس از انقلاب و 33 سال حکومت جمهوری اسلامی. اما در پاسخ به آقای نوری زاده و خانم الهه بقراط که از سازمان فدائیان اکثریت کوچ کرده است به کیهان لندن، دکتر الهی یک صفحه کامل "یادداشتهای بیتاریخ" خود را اختصاص به تفکرات خود و آشنائی قدیمی اش با حزب توده ایران و چهره های توده ای داده و اضافه کرده است که خانم بقراط اعتراض خود به انتشار سرمقاله راه توده در کیهان لندن را طی ای میلی به ایشان اطلاع داده است. دکتر الهی در مقدمه اشاره به شصت سال کار حرفهای روزنامه نگاری خود کرده و این که با معیارهای حرفهای خویش صفحه "یادداشتهای بیتاریخ" را اداره و هدایت میکند. شاید کسانی که دو قاشق شکر در یک سطل آب میریزند و بنام شربت بدست مردم میدهند، تصور کنند با آنچه بنام مقاله مینویسند روزنامه نگار شده اند. آنهم در مهاجرت! و اشاره دکتر الهی به سابقه 60 ساله خود در این حرفه، یادآوری بجائی است برای اینگونه افراد. دکتر الهی در پاسخ خود به معترضان انتشار سرمقاله راه توده در کیهان لندن، فهرست جالبی از نویسندگان ماهنامه "نامه مردم" را منتشر کرده است. ماهنامهای که صاحب امتیاز آن پرفسور رضا رادمنش (دبیراول بعدی حزب توده ایران) و سردبیر آن "احسان طبری" و مدیر داخلی آن "جلال آل احمد" بوده است. لیست نویسندگان و مترجمینی که مقالات و ترجمههای خود را در اختیار طبری میگذاشتند تا او ویراستاری کرده و منتشر شود، واقعا خواندنی است. البته راه توده در باره این ماهنامه، تاکنون بارها مطالبی نوشته و مطالبی نیز از آن نقل کرده است که در آرشیو راه توده قابل دسترسی است. چکیده سخن دکتر الهی اینست که، به خودتان اجازه بدهید نظرات مخالف را بخوانید! ما باید یاد بگیریم نظرات هم را خوانده و تحمل کنیم. توصیهای که جمهوری اسلامی نیز خود را از آن محروم کرده است. پایان بخش پاسخ دکتر الهی، یک صفحه از کتابی است که زیر چاپ دارد. کتاب خاطرات سید ضیاء الدین طباطبائی، که رضاشاه را بر سر کار آورد و پس از سقوط او نیز، راهنمای محمدرضا شاه شد و تا سالها چنین بود. ما این صفحه از خاطرات سید ضیاء را به دلیل اهمیت تاریخی که دارد بصورت مستقل در همین شماره راه توده منتشر میکنیم. ------------ برای اطلاع و پیگیری بحث، لینک دو صفحه کیهان لندن. مقاله آقای نوری زاده و پاسخ دکتر صدرالدین الهی را در ادامه می توانید بخوانید. و سپس سرمقاله ای که انتشار آن درکیهان لندن این بحث ها را بدنبال آورد. 1- مقاله نوری زاده http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/weekly/sale1390/1373/Nourizadeh_1373.htm 2- پاسخ دکتر الهی http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/weekly/sale1390/1375/elahi-1375.pdf 3- سرمقاله راه توده http://www.rahetudeh.com/rahetude/indexfolder/2011/august/index330.html |
راه توده 335
11 مهر ماه 1390