راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

آقای کاتوزیان
فراموش کرده
جامعه ایران
دگرگون شده است

 

هفتادمین سالگرد تاسیس حزب توده ایران بهانه‌ای شد برای برخی تسویه حساب‌های قدیمی با این کهن‌ترین حزب سیاسی ایران. نمونه آن مقاله‌ای است که رادیو فردا به قلم آقای همایون کاتوزیان منتشر کرد. این مقاله از یکسو نمایانگر تلاش این رادیو برای تبرئه نقش امریکا در دوبار مستقر کردن دیکتاتوری در ایران است. یک بار با کودتای 28 مرداد و دیکتاتوری 25 ساله پس از آن و بار دیگر پس از پیروزی انقلاب با به راه انداختن جنگ و بمب گذاری و مشروط کردن فروش تجهیزات جنگی به جمهوری اسلامی به سرکوب و غیرقانونی کردن نیروهای چپ و حزب توده ایران. مقاله از سوی دیگر نمایانگر تمایلات و گرایش‌های سیاسی و غالبا شخصی آقای همایون کاتوزیان است که خود را شاگرد مرحوم خلیل ملکی می‌داند و ظاهرا به دفاع از ایشان به نقد حزب توده ایران می‌پردازد. بنابراین، هم نویسنده و هم ناشر مقاله انگیزه کافی برای مخالفت با حزب توده ایران دارند.

قصد ما در اینجا پرداختن به محتوای مقاله آقای کاتوزیان نیست. مقاله‌ای را که سراسر آن آلوده به انواع ناسزاها و دشنام‌ها و اتهام هاست نمی‌توان دارای محتوای جدی یا علمی دانست و به آن پاسخ داد. واقعا جملاتی نظیر "نوکران سفارت"، "دریافت دستور از سفارت شوروی"، "ورشکستگی رهبری حزب توده"، "سر سپرده سفارت"، "دیکتاتوری داخل حزب"، "انقیاد نسبت به شوروی"، "حزب کمونیست استالینی"، "منادی دیکتاتوری پرولتاریا، مخالف آزادی و حقوق بشر"، "عاشق و سرسپرده شوروی"، "تنفرنامه"، "سازمان کاملا توتالیتر، خلقی و ضدآزادی" و ... در یک مقاله دو صفحه‌ای آن هم پیرامون تاریخ یک حزب هفتاد ساله چه معنایی جز عقب مانده بودن نویسنده و انگیزه‌های ناسالم ناشر آن می‌تواند داشته باشد؟

ما به بقیه مطالب ایشان که در همین سطح است اشاره نمی‌کنیم. مانند عدم مقابله با کودتای 28 مرداد آن هم در سال‌های پس از 28 مرداد! یا اینکه امریکا و انگلیس به خاطر ترس از حزب توده کودتا کردند. یعنی خودشان هیچ انگیزه‌ای نداشتند یا در واقع با مصدق مخالف نبودند. یا مثلا اینکه حزب توده ایران امینی را کوبید و بعد از شاه دفاع کرد و مطالب دیگری از این دست که باید به اصل مقاله در سایت رادیو فردا مراجعه کرد و آن را خواند.

بحث در اینجا نه بر سر یک مقاله، بلکه بعنوان نمونه یک فرهنگ است که دوران آن در ایران به سر آمده است. کسی که مقاله آقای کاتوزیان را می‌خواند به این نتیجه می‌رسد که در تاریخ حزب توده ایران اصلا هیچ نقطه مثبتی وجود نداشته و آن وقت این سوال برایش بوجود می‌اید که چگونه بزرگتری و برجسته‌ترین روشنفکران ایران در دامان همین حزب پرورش پیدا کردند؟ با شهامت‌ترین مبارزان و قهرمانان و نظامیان متعلق به همین حزب بودند؟ یا حتما شاه از روی وطن دوستی این حزب را غیرقانونی کرده یا جمهوری اسلامی در جلوگیری از فعالیت این حزب بر حق است!

دوران این فرهنگ، این نگاه سیاه و سفید در جامعه ایران به سر رسیده است و این چیزی است که نه آقای کاتوزیان آن را می‌فهمد و نه گردانندگان رادیو فردا. اگر کمی به همکارانشان در رادیو و تلویزیون بی‌بی‌سی نگاه می‌کردند متوجه می‌شدند که در آنجا این مسئله تا حدود زیادی فهمیده شده است.

واقعیت آنست که جامعه ایران یک تحول سی ساله را پشت سر گذاشته است. تصویری که شاه می‌خواست از "توده‌ای" بسازد عبارت بود از یک فرد هراسناک، مخوف، در حال خرابکاری و جاسوسی و سرسپرده سفارت به قول آقای کاتوزیان. انقلاب ایران و تجربه سی سال پس از آن به این تصویر خاتمه داد. انقلاب ایران سیاست را به همه خانواده‌ها و تا عمق روستاهای ایران کشاند. توده‌ای تبدیل شد به دایی، خواهر، پسرعمو، همسایه، همکار. توده‌ای تبدیل شد به یک انسان و یک ایرانی مانند بقیه با همان نگرانی‌ها و مشکلات و همان قوت‌ها و ضعف‌های بقیه مردم این کشور. این تحول و این تجربه برای خود توده ای‌ها هم بوجود آمد. اشکال آقای کاتوزیان آن است این تحول را درنیافته است. ایشان پنجاه سال است از ایران رفته و هنوز در همان زمان، در همان فرهنگ، یا درواقع بی‌فرهنگی باقی مانده است.

کافیست ایشان سری به نشریات وبلاگ ها و سایت ها و نشریات ایرانی حتی همین رسانه‌های نظیر فیس بوک بزند تا ببیند جوانان امروز ما چگونه با یکدیگر سخن می‌گویند و بحث می‌کنند. حتی در مورد حکومت، سپاه، اطرافیان آقای خامنه‌ای یا احمدی نژاد از سیاه و سفید کردن خودداری می‌کنند. می‌کوشند تفاوت‌ها و تمایزها را ببینند و بفهمند. اینگونه است که ایشان می‌تواند دریابد چرا دیگر شیوه‌های حکومتی بی اثر شده است. چرا وقتی پای تهمت و ناسزا به میان می آید مردم می‌فهمند که چنته طرف از استدلال خالی است. وقتی مثلا بجای قرار دادن رادیو و تلویزیون در اختیار موسوی و کروبی آنها را حصر می کنند، قادر به محاکمه شان هم نیستند، در مجلس هم شعار مرگ بر می دهند مردم خالی بودن چنته حکومت را می فهمند. مگر با حزب توده ايران غیر از این کردند؟ مگر نورالدین کیانوری، دبیر اول وقت حزب توده ايران سی سال پیش در تلویزیون رسما نگفت بجای فحش دادن و اتهام زدن ما را بابت همین اتهاماتی که می زنید محاکمه علنی کنید؟ چرا نکردند؟ چرا دنبال شکنجه و شو و نمایش تلویزیونی رفتند؟ و چرا تا امروز در هیچ دادگاه علنی نتوانسته اند حزب توده ايران را محاکمه کنند؟ این تجربه بعدا در مورد طاهر احمد زاده شد، زنده یاد سحابی شد، امروز در مورد موسوی و کروبی شده است و فردا هم در مورد دیگران. دوران این شیوه و این نگاه به مسایل سیاسی، دوران نگاه کاتوزیانی و رادیو فردایی به حزب توده ایران تمام شده است، همانگونه که دوران شیوه حکومت کنونی به پایان رسیده است.

ما البته آقای کاتوزیان را بیشتر یک قربانی می‌دانیم که از کین توزی و بی‌اطلاعی و دوری وی از ایران و فرهنگ نوینی که در ایران بوجود آمده بهره گیری می‌شود. ایشان با این روش به مرحوم خلیل ملکی هم یاری نمی‌کند. حزب توده ایران در گذشته در مورد خلیل ملکی قضاوت‌هایی کرده است که معتقدیم اکنون که از آن دوران فاصله گرفته‌‌ایم باید درباره این قضاوت‌ها نیز بازاندیشی کرد و فعالیت خلیل ملکی را هم باید درون شرایط و چارچوب خود قرار داد و جایگاه واقعی وی را در تاریخ ایران و تاریخ حزب توده ایران روشن کرد.

سخن آخر اینکه جامعه ایران براثر سیاست‌های حکومت و سیاست‌های جهانی در معرض خطر فروپاشی قرار گرفته است. شالوده این فروپاشی ایجاد دشمنی و نفاق و نقار میان مردم، نیروهای سیاسی و جلوگیری از پیدایش یک تفاهم میان آنهاست. همه ما موظفیم درباره تریبون‌هایی که در اختیار ما قرار داده می شود بیاندیشیم و ببینیم از ما چه می خواهند و ما چه می گوییم. کشور ما امروز بیش از هر زمان دیگری به یک جبهه متحد، به یک حکومت وحدت ملی نیاز دارد. نوشته آقای همایون کاتوزیان در خدمت چنین ضرورتی نیست. تاسف در اینجاست!

 

 

 

                                راه توده  336        18  مهر ماه  1390

 

بازگشت