مهندس بازرگان دوران کوتاه نخست وزیری مهندس بازرگان سرشار از تناقضات، خود محوری ها، رقابت ها و تقابل هائی است که از دل انقلاب زود به پیروزی رسیده سال 57 بیرون آمد. بسیاری از آنها که بازرگان را می ستایند، در واقع می خواهند بازگردند به پیش از انقلاب و بختیار را ستایش کنند. آن لیبرالیسمی که ما با آن مخالف بودیم، نه مخالفت با آزادی های لیبرالی – که بازرگان به هیچ وجه در چارچوب آن عمل نکرد- بلکه ستیز با ارتجاع بود. اشتباه ما این بود که از سال 1360 می باید مقابله با ارتجاع مذهبی را جانشین مقابله با لیبرالیسم ارتجاعی می کردیم. |
13 آبانماه 32 سال از تسخیر سفارت سابق امریکا بدست دانشجویان پیرو خط امام میگذرد. حادثهای که تاثیری ویژه در سرنوشت انقلاب ایران داشت. انقلاب ایران یک انقلاب ملی و دمکراتیک بود، یعنی مسئله استقلال و مبارزه با امپرياليسم از یکسو و آزادیها و عدالت اجتماعی از سوی دیگر مضمون عمده آن را تشکیل میداد. هر قدر مبارزه ضد امپریالیستی بیشتر اوج میگرفت شرایط مساعدتری برای رشد آزادیها و حقوق دمکراتیک و عدالت اجتماعی فراهم میشد و برعکس منحرف شدن مبارزه ضدامپریالیستی یا کمرنگ شدن آن خودبخود به کاهش و افول آزادیها در جامعه میانجامید. تسخیر سفارت امریکا و فضای ضد امپریالیستی که پس از آن بوجود آمد این واقعیت را به طور کامل نشان داد. تسخیر سفارت در درجه نخست ضربهای سنگین به گروههای افراطی بود که زیر پوشش "چپ" عمل میکردند. در واقع پس از سیزده آبان بود که روند شکاف در گروههای چپ مانند سازمان چریکهای فدایی، حزب دمکرات کردستان، رزمندگان، راه کارگر شدت گرفت که در همه جا به انشعاب درون این گروهها و پیوستن اکثریت یا بخشی از آنان به حزب توده ايران انجامید. نفرتی که رهبران باقی مانده این گروهها در بیرون کشور نسبت به واقعه تسخیر سفارت دارند از همین ضربهای ناشی میشود که به آنها وارد آورد. دلیل این وضع چه بود؟ چرا رشد مبارزه ضد امپریالیستی و سقوط دولت بازرگان به منزوی شدن خشونت طلبان و افراطیهایی که خود را مخالف بازرگان معرفی میکردند منجر شد و برعکس به رشد حزب توده ايران که اتفاقا تنها مدافع دولت برآمده از انقلاب در میان نیروهای چپ بود انجامید؟ واقعیت آنست که نخستین اظهار نظرهای مهندس بازرگان پس از پیروزی 22 بهمن مانند آب سردی بود که بر پیکر مردم و جوانان انقلابی ما ریخته شد. هنوز چند روز از پیروزی 22 بهمن نگذشته بود که مهندس بازرگان با جملاتی نظیر "سه سه بار به نه بار غلط کردیم انقلاب کردیم" یا "مردم انقلاب تمام شد بفرمایید خانه تان" آتش خشم پردامنهای را در میان زنان و مردان و جوانان شرکت کننده در انقلاب دامن زد. این احساس که همه این انقلاب، همه این جنبش، همه این خون دادنها و فداکاری ها، همه این امید بستنها، هیچ و پوچ و برای نخست وزیر شدن آقای بازرگان و رهبر شدن آقای خمینی بود در بخش بزرگی از جوانان کشور، به ویژه غیرمذهبی، ریشه دواند. در واقع اگر مواضع آقای خمینی و جدا کردن ضمنی حساب خود از حساب دولت بازرگان نبود، در همان هفتههای اول پس از پیروزی انقلاب یک جنگ داخلی در سراسر ایران آغاز میشد چنانکه در گنبد و کردستان در کمتر از یک ماه شروع شد. برای آنکه در آن شرایط قرار بگیریم کافیست یک لحظه تصور کنیم که مثلا میرحسین موسوی با مبارزه و فداکاری و امیدهای مبارزان جنبش سبز بتواند بفرض رییس جمهور شود و نخستین سخنرانی اش آن باشد که "اصلا غلط کردیم جنبش سبز کردیم" یا "جنبش سبز تمام شد بفرمایید خانه تان"! چه احساسی، چه خشمی، چه سرخوردگی به هزاران هزار پیر و جوانی دست میدهد که برای پیروزی این جنبش از هیچ گذشت و فداکاری دریغ نکردند؟ به خانوادههای قربانیان، زندانیان؟ جز احساس خیانت، بازیچه قدرت و ریاست این و آن شدن؟ و نتیجه آن چه خواهد بود جز رشد افراطی گری؟ و این اثری بود که نخستین سخنرانیها و اقدامات مهندس بازرگان و دولت وی برجای گذاشت. گروههای افراطی مانند قارچ از زمین روییدند و مدعی شدند که همه این انقلاب یک بازی بود و خمینی به انقلاب و مردم خیانت کرده و سخنان و رفتار بازرگان را دلیل بر درستی نظر خود میگذاشتند. برخی حتی عنوان "انقلاب" را هم زیر سوال بردند و مدعی شدند آنچه روی داد حداکثر یک "قیام" بود و نه انقلاب. اینکه گروههای شناخته شدهای مانند چریکهای فدایی خلق در این شرایط با سیاستهای افراطی خود دهها هزار هوادار پیدا کردند شاید چندان عجیب نبود. عجیب آن بود که برخی دیگر مانند "رزمندگان" که اصلا پیش از انقلاب وجود نداشت یا "پیکار" که مسئول کودتا در مجاهدین خلق بود نیز هزاران هوادار در سراسر کشور یافتند. در این شرایط حزب توده ايران که مخالف افراطیگری و معتقد به ضرورت اتحاد نیروها و دفاع از انقلاب و کمک به دولت موقت برای حل دشواریهای پیشاروی انقلاب بود در میان جوانان و گروههای چپ منفرد و منزوی شد. با وجود سابقه 40 ساله، تا پیش از تسخیر سفارت امریکا و سقوط دولت موقت، حزب توده ايران، تقریبا از میان جوانان انقلابی نیرویی نتوانست جذب کند و هواداران آن به اعضای سابق حزب و گاه فرزندان و خانوادههای آنان محدود میشد. پس از تسخیر سفارت امریکا و سقوط دولت بازرگان وضع تغییر کرد. گروههای افراطی چپ که از سخنان و اقدامات بازرگان و دولت او نیرو میگرفتند ناگهان با سقوط او سقوط کردند. روند بازنگری و انشعاب در این گروهها بسود نظرات حزب توده ايران آغاز شد. به مشی افراطیگری و تقابل با انقلاب که در مواردی جنبه مسلحانه نیز پیدا کرده بود یا میرفت که پیدا کند ضربهای سخت وارد شد. فداییان خلق، حزب دموکرات کردستان، راه کارگر، پیکار و سازمان رزمندگان در درون خود دچار انشعاب شدند. مشی مسالمت آمیز حزب توده ايران در میان نیروهای چپ بر افراطی گری و خشونت پیروز شد. بنابراین، بدون در نظر گرفتن شرایط انقلاب نمیتوان به این تناقض ظاهری پاسخ داد که چگونه دولت بازرگان که خود را دولت معتدل مینامید برعکس به رشد بدترین نوع افراطی گری دامن زد و چگونه حادثه تسخیر سفارت امریکا و سقوط این دولت همراه خود به سقوط افراطیونی انجامید که خود را مخالف سرسخت دولت بازرگان نشان میدادند. و در مقابل رشد گروههای منطقی مدافع انقلاب و حتی مدافع دولت را موجب شد.
تاثیر تسخیر سفارت امریکا و فضای ضد امپریالیستی در کردستان یکی از مناطقی که در دوران پس از انقلاب دچار جنگ و برادرکشی و عرصه فعالیت افراطیون شده بود کردستان بود. حزب توده ايران بدلیل پشتیبانی از انقلاب و مخالفت با جنگ مسلحانه زیر شدیدترین فشارها در این مناطق قرار داشت. تسخیر سفارت امریکا و فضای ضد امپریالستی پس از آن در کردستان نیز ضربهای سخت بر گروههای افراطی وارد کرد و به رشد حقوق و آزادیهای دمکراتیک در این مناطق یاری رساند. نیروهای معتدل کردستان قدرت گرفتند. شرایط برای تغییر اوضاع فراهم شد. در 26 آبانماه 1358 یعنی کمتر از دو هفته پس از تسخیر سفارت، آیتالله خمینی فرمان معروف خود در واگذاری خودمختاری به کردستان را صادر کرد. این فرمان در کردستان استقبالی وسیع یافت. برای درک آن شرایط خلاصهای از گزارش روزنامه کیهان از میتینگی که چند روز پس از آن در مهاباد برگزار شد به نقل از کیهان 30 آبانماه 1358 میآوریم. کیهان مینویسد: "قاسملو : با تمام وجود از امام پشتیبانی میکنیم. مهاباد ـ خبرنگار اعزامی کیهان: میتینگ حزب دمکرات کردستان ساعت ٣ بعدازظهر دیروز در میدان "قاضی محمد" مهاباد برگزار شد. در این مراسم که گروههای مختلف مردم مهاباد شرکت داشتند دکتر عبدالرحمن قاسملو دبیر کل حزب دمکرات طی سخنانی گفت: ... امروز ما در اینجا جمع شدهایم که یکبار دیگر سلام ما به رهبر عالیقدر انقلاب اسلامیایران برسد. ما در این جا جمع شدیم که به امام خمینی بگوییم پیام او را دریافت کردیم و به پیام ایشان لبیک میگوییم. حاضر هستیم تمام قدرت خود را به کار بگیریم تا برادرکشی در این منطقه تمام شود. امام خمینی در پیامشان میگویند این بدخواهان بودند چنین وضعی را پیش آوردند که برادرکشی بکنند ... چنانچه امام خمینی در پیام خودشان نیز میفرمایند خودمختاری برای این ملت که به آنها ظلم شده که سالهای سال است برای آن مبارزه میکنند. با تمام وجود پشتیبانی خود را از امام که بر علیه امپریالیسم آمریکا مبارزه میکنند اعلام میکنیم. امپریالیسم آمریکا دشمن شماره ۱ ایران را محکوم میکنیم. خواهران و برادارن عزیز امروز در اینجا جمع شدیم که سیاست ایران را درباره امپریالیسم آمریکا که نمیخواهد شاه جلاد را به ایران پس بدهد روشن کرده و این سیاست امپریالیستی را محکوم کنیم ما آرزو داریم یکبار دیگر تمام مردم ایران یکدل و یکپارچه مثل روزهای اول انقلاب ایران برای دفاع از تمام ایران در مقابل امپریالیسم آمریکا با هم جلو بروند. ما در اینجا با هم جمع شدهایم تا آشکار کنیم در دستگاه دولتی اشخاصی هستند که محیط سالم مذاکره را آلوده میکنند. اما اینجا اعلام میکنیم مقصود ما از جنگ برادرکشی غالب و مغلوب نیست همه با هم برادر هستیم..." در پایان این اجتماع قطعنامهای در هفت ماده قرائت شد و به تصویب مردم مهاباد رسید در این قطعنامه ضمن استقبال از پیام تاریخی روز ۲۶ آبانماه امام خمینی از موضع رهبر انقلاب اسلامیایران پشتیبانی و بر رفع ستم ملی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی از ملت کرد تاکید شده است." (نقل از کیهان 30 آبان 1358) این سخنان قاسملو همان چیزی بود که تا چند هفته پیش از آن، یعنی تا پیش از سقوط دولت موقت، حزب توده ايران بر آن تاکید می کرد و به همین دلیل مطرود گروه های افراطی شده بود. آنچه در کردستان گذشت گوشه و نمونهای از فضایی بود که در همه ایران حاکم شده بود. این که چرا و تحت تاثیر چه عواملی این فضا دوباره تغییر کرد به حوادثی باز میگردد که پس از آن روی داد و جو ضدکمونیستی و دشمنی میان نیروها را در کشور بر جو ضد امپریالستی غالب کرد. فضایی که سرانجام آن به به راه انداختن انقلاب فرهنگی توسط دار و دسته ای انجامید که در آن زمان احمدی نژاد از پادوهای آن بود. آماج اصلی حرکت انقلاب فرهنگی، اتفاقا مقابله و منفرد کردن دانشجویان پیرو خط امام بود. چنانکه خود می گفتند که انقلاب فرهنگی را با آماج ضدکمونیستی در مقابل تسخیر سفارت که آماج ضدامریکایی داشت به راه انداخته اند.(1)
مسئله اتحادها یکی دیگر از عوامل رشد افراطی گری مخالفت قاطع دولت موقت با مسئله اتحاد نیروها بود. دربرابر حزب توده ايران که خواهان تشکیل جبهه متحد خلق و دولت وحدت ملی بود که هم همه نیروها آزادی خود را حفظ کنند و هم از این آزادی برای برخورد و رویارویی استفاده نشود نخستین پاسخ دولت بازرگان اعلام غیرقانونی بودن حزب توده ايران بود. یعنی نه تنها اتحادی در کار نیست، بلکه حزب توده ايران اصلا حق فعالیت سیاسی هم ندارد. در فروردین 58 آقای امیرانتظام سخنگوی دولت موقت طی مصاحبهای مطبوعاتی اظهار داشت که قوانین مربوط به غیر قانونی بودن حزب توده ایران (توجه کنید که وی از قوانین دوران شاه سخن می گوید!) تا وقتی لغو نشده به قوت خود باقی است. اما مسئله تنها به حزب توده ايران محدود نمیشد. آقای بازرگان با حضور ملیون در کابینه هم مخالف بود. این را میدانیم که مثلا زنده یاد داریوش فروهر تنها با فشار آیتالله خمینی وارد کابینه بازرگان شد. ولی آقای خسرو سیف دبیرکل کنونی حزب ملت ایران معتقد است که نه تنها فروهر بلکه سنجابی نیز با فشار آقای خمینی وارد کابینه شد. خسرو سیف میگوید: "آقای سنجابی و آقای فروهر را آقای خمینی به آقای بازرگان گفتند که وارد کابینه کنند. بازرگان آنقدر انحصاری عمل میکرد که به گروههای دیگر نمیاندیشید. وقتی سنجابی را در وزارت خارجه گذاشت که بعد هم استعفا داد ایشان به من گفت که یک سفیر پایش را به دفتر من نگذاشت.... بازرگان را با تمام احترامی که برایش قائل هستم، مقصر میدانم. عملکرد بازرگان میتوانست وحدت ملی را ایجاد کند" (2) اینکه آقای خسرو سیف خود دامنه "وحدت ملی" را تا کجا میداند و آن را تا مرزی که زنده یاد داریوش فروهر بدان معتقد بود ادامه میدهد یا نه را نمیدانیم ولی در این تردید نیست که دولت بازرگان شرایط وحدت ملی را از بین برد. نه تنها حزب توده ايران، نه تنها ملیون، نه تنها چپ ها، بلکه بخشی از مذهبیها نیز به کابینه ایشان راه نداشتند. دولت بازرگان در بهترین شرایط تاریخی قرار داشت تا وحدت ملی ایجاد کند و جلوی خشونت و تفرقه را بگیرد. فرصتی تاریخی که متاسفانه آن را بدلیل خصلت ضدیت با دگراندیشان از دست داد. شاید اگر آقای خمینی آنقدر روی نپذیرفتن کار اجرایی توسط روحانیان اصرار نداشت و شخصیت دیگری دارای روشن بینی و سعه صدر مانند آیتالله طالقانی را نخست وزیر کرده بود انقلاب ایران هرگز به سوی این تفرقه و فاجعهای که بدان دچار شد سیر نمی کرد. (3)
بازرگان و مجاهدین خلق برخی طرفدار این تحلیل هستند که مهندس بازرگان آگاهانه و با علم به اینکه سخنان و رفتار او موجب رشد افراطی گری خواهد شد و با این تصور که این افراطی گری را به سمت ضدیت با خمینی و انقلاب خواهد کشاند و از این طریق این دو را به زانو در خواهد آورد چنین رفتار و سخنانی را داشت. حرکات بعدی بازرگان، مانند خصمانه شدن برخوردش با فداییان خلق (اکثریت) به محض دور شدن آنان از مشی افراطیگرانه یا نزدیک شدن او به مجاهدین خلق و تحریم بحث و گفتگوی تلویزیونی شاید شاهد چنین رویکردی باشد. نویسندگان کتاب "مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام" به مقاله مهندس بازرگان به تاریخ 2 اردیبهشت 1360 در روزنامه میزان تحت عنوان "مبارزه قانونی و مبارزه مسلحانه" و همچنین استناد بعدی روزنامه مجاهد به این مقاله را ملاک موضع دوگانه مهندس بازرگان میگیرند. (4) ولی این کتاب اولا بیطرفانه نیست و ثانیا از مقالههای مهندس بازرگان استنباط کوشش آگاهانه برای دامن زدن به خشونت بیرون نمیآید. مسئله دلیل تحریم بحثهای تلویزیونی توسط بازرگان را نیز باید همراهان وی توضیح دهند. (5) ولی نتیجه هر چه باشد، برخلاف آن ارزیابی که امروز درباره دولت مهندس بازرگان مد روز شده و مانند هر مد دیگری میخواهند آن را به همه بقبولانند و وادار به تکرار و تقلید آن کنند در این واقعیت تردید نیست که دولت مهندس بازرگان مسئولیتی بسیار سنگین در رشد افراطی گری، جانشین کردن فضای اتحاد با رویارویی و منزوی کردن نیروهای طرفدار اتحاد و کشاندن انقلاب به برخورد و خشونت داشت. اگر حادثه تسخیر سفارت امریکا و سقوط دولت موقت بازرگان روی نمیداد فاجعه برخورد مسلحانه مجاهدین خلق شاید خیلی زودتر از اینها و با مشارکت اکثریت اعضای دیگر گروههای چپ جز حزب توده ايران بوقوع میپیوست. فاجعهای که ابعاد و پیامدهای آن دهها بار دردناکتر از آن چیزی میشد که بعدها شاهد آن شدیم.
رابطه بازرگان و خمینی به مناسبات میان مهندس بازرگان و آیتالله خمینی دو برخورد میتوان داشت. یک برخورد امثال دکتر ابراهیم یزدی یا زنده یاد مهندس سحابی است که آقایان بازرگان و خمینی را نه روبروی هم که در کنار هم قرار میدادند و میدهند. از یکی برضد دیگری بهره نمیگیرند بلکه هر یک را در جهت تقویت دیگری قرار میدهند. این خط و این سیاست که اتفاقا دفاع واقعی از مهندس بازرگان در آن است خط غالب نیست. خط دوم آن است که مهندس بازرگان را دربرابر آیتالله خمینی قرار میدهد و بنام دفاع از اولی به دومی حمله میکند. این خط صرفنظر از هدف و نیت پیش برندگان آن در واقع دفاع از بازرگان نیست، دفاع از بختیار است. زیرا این پرسش فورا مطرح میشود که چه کسی بازرگان را اصلا به مردم ایران معرفی کرد؟ چه کسی گفت من توی دهن دولت بختیار میزنم و بازرگان را نخست وزیر میکنم؟ چه کسی طی 9 ماه از بازرگان پشتیبانی کرد؟ چه کسی جز خمینی؟ خمینی چگونه موقعی که بختیار را توی دهنش میزد و بازرگان را جای او میگذاشت آدم خوبی بود ولی بعد بد شد؟ بنابراین یا باید پذیرفت که بازرگان نیز همدست خمینی و خائن بوده و یا آنکه حداقل آدم ساده لوحی بوده و گول خمینی را خورده است و هر دو اینها یعنی زنده باد بختیار. در پشت جنگ تبلیغاتی عظیمی که بنام دفاع از بازرگان برضد خمینی وجود دارد در واقع نه دفاع از بازرگان بلکه ساده لوح یا خائن معرفی کردن وی پنهان شده است. برخی دیگر نیز بنام دفاع از بازرگان به حزب توده ايران حمله میکنند. این هم روایت دیگری از همان "زنده باد بختیار" است. زیرا انتقاد اینان در نهایت به حزب توده ايران آن است که چرا بجای بازرگان از خمینی پشتیبانی کرد. یعنی اول بازرگان را در برابر خمینی قرار میدهند سپس از حزب توده ايران میپرسند چرا بجای پشتیبانی از دومی از اولی پشتیبانی نکرد. اگر حزب توده ايران زیر فشار بمباران تبلیغاتی عقب نشینی کند و حقیقت را زیر پا بگذارد و بپذیرد که اشتباه کرده و باید از مهندس بازرگان دربرابر خمینی پشتیبانی میکرده، آنوقت گام بعدی برداشته میشود که آنگاه که آقای خمینی توی دولت دهن بختیار میزد و بازرگان را بجای او نخستوزیر میکرد چرا حزب توده ايران همان موقع متوجه "ماهیت خمینی" نشد و از بختیار دربرابر خمینی پشتیبانی نکرد؟ در این شرایط روشن کردن رابطه میان دولت موقت و آیتالله خمینی ضرورت پیدا میکند تا معلوم شود بسیاری از این تحریفات و تخیلات و اوهام آزادیخواهی که به دولت موقت و مهندس بازرگان نسبت داده میشود ساخته و پرداخته کسانی است که هدفشان نه زنده باد بازرگان که زنده باد بختیار است. با قرار دادن بازرگان در جای واقعی خود در انقلاب ایران باید کمک کرد او لااقل به عنوان خائن یا ساده لوحی که حکم نخست وزیری را از دست آیتالله خمینی و برضد بختیار پذیرفت شناخته نشود، بلکه نقش واقعی او روشن گردد. بازرگان نه خائن بود، نه ساده لوح ولی به آزادیها یعنی آزادی دگراندیشان - نه آزادی هم اندیشان خود- کمترین اعتقادی نداشت. تفکر قشری مذهبی در کنار موقعیت طبقاتی دفاع از سرمایهداری در او شخصیتی به کلی مخالف کمترین نوع آزادی و حق حیات نیروهای چپ بوجود آورده بود. حزب توده ايران تحت هیچ شرایطی نمیتوانست از وی دربرابر خمینی پشتیبانی کند. بویژه که سیاستهای او به رشد افراطی گری، خارج کردن نیروهای ارتجاعی از زیر ضربه و ایجاد رویارویی میان نیروهای انقلاب دامن می زد. مدافعان آزادیخواهی بازرگان به او ادعاهایی را نسبت میدهند که خود او نیز نمیپذیرد. بازرگان در هیچ کجا از آزادی دگراندیشان پشتیبانی نکرده است. در پیام سخیف و غیرقابل دفاعی که به مناسبت دستگیری و غیرقانونی شدن حزب توده ايران داد انتقادش به رهبری جمهوری اسلامی آن نبود که چرا آنان را دستگیر کرده اید، انتقادش آن بود که اصلا چرا اینها را آزاد گذاشتید و چرا به حرفهای ما در ضرورت غیرقانونی کردن و دستگیری و اعدام تودهایها آنقدر دیر توجه کردید. او درشرایطی به اعترافات زیر شکنجه رهبری حزب توده ایران استناد می کرد که در همان زمان خودش رسما اعلام کرد در صورت دستگیری اعترافاتش اعتبار نخواهد داشت. این دوگانگی در همه عرصه ها ویژه شخصیت او بود. ولی این مسئله که بازرگان و دولت موقت مخالف آزادی دگراندیشان و حزب توده ايران بود یک مسئله است، این مسئله که پس از سقوط این دولت نقش عمده در مقابله با آزادیها بر دوش کدام نیروها قرار گرفت، مسئلهای دیگر. اشتباه حزب توده ايران اصلا این نبود که خط بازرگان را مخالف آزادیها میدانست و از خط خمینی دربرابر بازرگان پشتیبانی کرد. اشتباه حزب توده ايران این بود که پس از خرداد 60 هنوز برای این خط در مقابله با آزادیها نقش عمده را قایل بود در حالیکه نقش عمده در مقابله با آزادیها از خرداد 60 بدینسو به جریان قشری مذهبی وابسته به سرمایهداری تجاری که خود را منتقد بازرگان و "لیبرال ها" نیز معرفی میکرد واگذار شده بود. این گذار و این را که وظیفه عمده مبارزه با آزادیها اکنون به این جریان قشری منتقل شده است حزب به موقع متوجه نشد و همچنان در فضای دوران قبل سیر میکرد. حزب در شرایطی لیبرالیسم ارتجاعی را مخالف عمده آزادی دگراندیشان میدانست که دست لیبرالها از قدرت به میزان زیادی کوتاه شده بود و قشریون مذهبی جای لیبرالها را در تقابل با دگراندیشان و نیروهای چپ گرفته بودند. بدینسان در شرایط تازه حمله به لیبرالها در شناخت ماهیت و خطر قشریون مذهبی ابهام ایجاد میکرد. برای اینکه حزب توده ايران دست بازرگان و لیبرالهای آن دوران را در پشت سر قشریون مذهبی بداند دلایلی وجود داشت. مثلا در فضای پس از خرداد 60 شورای نگهبان به سنگر ارتجاع تبدیل شد. برای نمونه ایرادات شورای نگهبان به ملی شدن بازرگانی خارجی و کوتاه شدن دست تجار از سر اقتصاد کشور عینا از روی بیانیه نهضت آزادی کپی شده بود. با اینحال این همسویی فکری یا خط دادن به نیروهای قشری با داشتن قدرت تاثیرگذاری جدی بر روی حوادث متفاوت بود. حزب توده ايران در شرایطی که لیبرالها از قدرت خلع شده بودند و قشریون مذهبی وظیفه اصلی در مبارزه با آزادی نیروهای چپ را برعهده گرفته بودند دیگر نباید آنها را عمده میکرد. این خطا از خرداد 60 به بعد برای مدتی روی داد.
(1) در این مورد رجوع کنید به مقاله راه توده درباره شرایطی که انقلاب فرهنگی درون آن شکل گرفت در اینجا .
(2) نشریه بین المللی کورش / زمستان 1389 و نوروز 1390 / شماره 6 / صفحه15 تا 18
(3) برخورد آقای بازرگان با حزب دمکرات کردستان نیز به همین شکل بود. برای نمونه با آنکه حزب دمکرات کردستان رفراندم جمهوری اسلامی را تحریم کرد آیتالله خمینی با رهبران این حزب دیدار کرد. روزنامه کیهان 19 اردیبهشت 1358 مینویسد: "قاسملو پیرامون ملاقات دیروز خود با امام خمینی گفت:«ما در این دیدار خواستههای مردم کردستان را بعرض امام رساندیم و نگرانی خودمان را از تحریکاتی که در کردستان انجام میگرفت اظهار کردیم. در مقابل امام به وحدت کلمهای که در زمان انقلاب ایران وجود داشت تکیه کردند و اینکه این وحدت کلمه باید حفظ شود صرفنظر از مذهب و ملیت امام گفتند همه باید حقوق متساوی داشته باشند و همه آزادنه و بدون وجود هیچگونه ستمی در ایران زندگی بکنند." روزنامه آیندگان 20 اردیبهشت 1358 نیز نوشت: "قاسملو اضافه کرد: "اکنون یک هفته است که ما در تهران هستیم ولی تاکنون ملاقاتی با دولت فراهم نشده است." دکتر عبدالرحمن قاسملو درباره ملاقات اعضای حزب با امام خمینی، اظهار داشت: « به عکس آقای بازرگان، آیت الله خمینی به ما وقت ملاقات دادند و در عرض ۵۰ دقیقه، تمام مسائل و خواسته هایمان را به امام گفتیم."
(4) مراجعه کنید به کتاب سه جلدی "مجاهدین خلق – پیدایی تا فرجام"، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. صفحات 520 تا 560 لازم به توضیح است در این اثر سه جلدی که بیش از 1500 صفحه را در بر میگیرد تنها 40 صفحه به حوادث بهار 60 که مهمترین حوادث تاریخ سازمان مجاهدین خلق و انقلاب ایران میباشد اختصاص داده شده است بنحوی که هیچ دید روشنی به خواننده نمیدهد. مثلا مقالات معروف روزنامه مجاهد درباره "جبهه متحد ارتجاع" یا نامه کمیته مرکزی حزب توده ايران به مجاهدین خلق و دعوت آن سازمان به بحث و پاسخ رجوی و ... اصلا از این بررسی حذف شده است. دلیل آن نیز روشن است. کنکاش در این حوادث اولا نشان میداد که تا چه اندازه نیروهای حکومتی و مذهبی در جلوگیری از افتادن مجاهدین به این دام و این ضربه و فاجعهای که بر انقلاب وارد آمد کوتاهی کردند و ثانیا نشان میداد که تا چه اندازه حزب توده ايران در این عرصه کوشید و این کوشش چه کینهای را متوجه آن کرد. نویسندگان کتاب سه جلدی سر و ته این فصل از تاریخ انقلاب و مجاهدین خلق را بدین دلایل سرهم آورده اند.
(5) در این زمینه خاطرات یا ارزیابی آقای بنی صدر از نقش مهندس بازرگان خواهد توانست بسیاری از مسایل را روشن کند. به ویژه آنکه بنی صدر، بازرگان و رجوی تحت پوشش "دفتر هماهنگی مردم با رییس جمهور" مسافرتهای گاه مشترکی انجام میدادند که فرصت ارزیابی را برای آقای بنی صدر میتوانست فراهم آورده باشد. |
راه توده 339
9 آبان ماه 1390