معنای شادی |
هفته گذشته معمر قذافی رییس جمهور سابق لیبی دستگیر و به شکلی فجیع توسط افرادی که معلوم نبود جزو گروههای مسلح هستند یا در زمره مردم خشمگین کشته شد. وضع لیبی چه هست و مرگ قذافی چه تاثیری در آینده آن خواهد داشت مورد بحث نیست. بحث بر سر واکنش توام با خوشحالی بود که از سوی بسیاری از جوانان و زنان و مردان مخالف رژیم حاکم بر ایران بر سر این مرگ و این شیوه مرگ، در کوچه و بازار ایران و در شبکههای اجتماعی دیده شد. بسیاری در نوشتهها و کاریکاتورهای خود نام رهبر یا رهبران جمهوری اسلامی را در زمره کسانی قرار دادند که باید به سرنوشت قذافی دچار شوند. چنین واکنشی آن هم از سوی جوانان و مردمی که شاید تا همین چند ماه پیش یا لااقل تا قبل از کوتای 22 خرداد، مخالف بکارگیری خشونت یا مجازاتهای بدنی یا جانی بودند تامل برانگیز است و باید ریشههای آن را شناخت. بنظر میرسد که مواد انفجاری و زمینههای انتقامی در جنبش ضد استبدادی و ضد کودتا در ایران در حال انباشت است. تردید نیست اگر حکومت به کودتای 22 خرداد دست نزده بود و خود مسالمت آمیز از سر راه مردم کنار رفته بود، مردم ایران نیز خواهان انتقام جویی نبودند و به احتمال قوی حتی از مجازات کسانی که در جنایتها و تبهکاریهای قبلی مانند حادثه حمله به کوی دانشگاه یا قتلهای زنجیرهای دست داشتند، بسود آشتی ملی صرفنظر میکردند. اما با کودتای 22 خرداد و با مقابله وحشیانهای که با جنبش مردم شد، بتدریج ما به سمتی میرویم که مردم نه تنها خواهان مجازات عاملین این کودتا و شکنجه و کشتار مردم هستند بلکه خواهان آن هستند که این افراد بابت گذشته پیش از کودتای 22 خرداد نیز مجازات شوند و حساب پس دهند. آشکارا دیده میشود هر قدر مقاومت کودتاچیان دربرابر جنبش مردم ادامه پیدا میکند، این جنبش نیز به شرایط انقلاب 57 نزدیک میشود. اگر شاه مثلا در سال 1356 عقب نشینی میکرد یا حتی در همان مراحل اولیه پیش از کشتار 17 شهریور و برقراری حکومت نظامی دست به اصلاحات میزد، میتوان اندیشید که نه تنها سران حکومت مجازات و اعدام نمیشدند، بلکه حتی شاید خود وی نیز ناگزیر از فرار بدان شکل نمیگردید. اما با ادامه مقاومت وضع طوری شد که دیگر مردم به کمتر از مجازات اعدام سران رژیم و ارتش و ماموران حکومت نظامی قانع نبودند. در این شرایط چارهای باقی نماند که برای نجات بدنه سالم ارتش، سران رژیم و قصابان حکومت نظامی با قاطعیت تمام اعدام شوند. در غیراینصورت این خطر وجود داشت که مردم، ناامید از واکنش و مجازات حکومت، خود دست به کار شده و هر افسری یا پاسبانی را که میشناختند و در خیابان میدیدند به تصور اینکه در کشتار مردم دست داشته به درخت آویزان کنند و خشک وتر را با هم بسوزانند. چنانکه درهمان روزهای اول پس از سرنگونی شاه چندین مورد اتفاق افتاد ومطبوعات نیز نوشتند. (1) واکنش هلهله آمیزی که شیوه مرگ قذافی در میان برخی جوانان برانگیخته بنظر میرسد که ما به این وضع نزدیک میشویم که اگر بخشی از مرتکبان جنایات در جمهوری اسلامی به سختی مجازات نشوند مردم هر کس را که در خیابان ریش یا لباس و عبا و چفیه دارد به تصور اینکه وابسته به حکومت است تکه تکه کنند. (2) بدینسان ما به وضعیتی نزدیک میشویم که بتدریج نمیتوان پیش بینی کرد که چگونه میتوان جلوی انفجار مردم و گسترش خشونت را در وضعیت آینده ایران گرفت. اگر تا یک سال پیش از ما سوال میشد که چه رفتاری باید با سران و مسئولان خلافکار حکومتی داشت، پاسخ ما این بود که باید آنها را با دورنمای آرامش و آشتی ملی مجازات کرد یا از مجازات آنان صرفنظر کرد. اکنون و با واکنشی که در جریان مرگ قذافی دیده شد، در چشم انداز مقاومت حکومت دربرابر مردم و در برابر تحول، خطر حرکات لجام گسیخته و اعدامهای خودسرانه و خیابانی هرکسی که وابسته به حکومت شناخته شود، در یک وضعیت هرج و مرج جدی شده است. بویژه اینکه حکومت در محلات جوانان را به تقابل با همدیگر کشانده و به جمعی تحت عنوان بسیج اجازه هر نوع توهین و تحقیر و زورگویی به همسن و سالان خود داده است. در این شرایط برای جلوگیری از گسترش خشونت و حرکات خودسرانه شاید چارهای جز پیش بینی سنگینترین مجازات برای بدنامترین و شناخته شدهترین عناصر سرکوب و جنایت باقی نماند. باید امیدوار بود کار به اینجا نکشد و حکومت بیآیندگی سیاست تقابل با مردم را بفهمد و از سر راه آنان کنار رود.
(1) در مورد محاکمه سران رژیم شاه و اعدام آنان به ویژه از سوی سلطنت طلبان داستانسرایی بسیار شده است که اکنون جای بحث آن نیست. تنها به این نکته اشاره میکنیم که سیاست غیراصولی و بسیار خطرناک عدم مجازات سران ارتش شاه و عوامل رژیم گذشته که برخیها بویژه در دستگاههای تبلیغاتی غرب و اطراف دولت موقت از آن پشتیبانی میکردند، عملا جلوی محاکمه دقیق و درست این افراد را نیز گرفت. محاکمه شتابزده این افراد تنها بدلیل روحیات آیتالله خلخالی نبود بلکه بدلیل نگرانی از آزاد شدن آنان در صورت عدم محاکمه فوری بود. چنانکه همین وضع در مورد میراشرافی نیز پیش آمد. در آنجا دیگر آیتالله خلخالی نبود بلکه امید نجف آبادی شتابزده وی را اعدام کرد تا جلوی مداخله برای آزادی وی را بگیرد. در حالیکه میراشرافی مانند بقیه سران رژیم باید میماند و به درستی محاکمه میشد. ولی سیاست خطرناک و غیراصولی آزاد کردن متهمان و جنایتکاران رژیم گذشته هم جلوی محاکمه درست این افراد را گرفت هم خطر انفجار را در جامعه بوجود میآورد. در حالیکه اعدام شمار اندکی از افسران بلندپایه و کارگزاران رژیم موجب آن شد که بدنه ارتش و رژیم از اتهام مشارکت در کشتار مردم مبرا شد. مردم به این نتیجه رسیدند که حکومت انقلابی در حال رسیدگی به تخلفات است و اگر کسی جنایتی کرده مجازات میشود و اگر کسی مجازات نمیشود پس یعنی در جنایت دست نداشته و نیازی به مداخله خود مردم نیست. اعدام سران جنایتکار ارتش موجب شد که بدنه و حتی بخش سالم از فرماندهان درجه دوم ارتش زنده ماند و حفظ شد. (2) برخلاف آنکه گفته میشود خشونت خشونت میآورد. خشونت گاهی اوقات آرامش میآورد. اصلا حکم اعدام را هم برای همین ایجاد آرامش بوجود آوردند نه برای ایجاد درگیری. تا پیش از حکم اعدام، مجازاتها جنبه قبیلهای داشت. از یک قبیله کسی کشته میشد و باید متقابلا از آن قبیله کسی به مجازات میرسید. اینکه چه فردی عامل کشتار بوده مطرح نبود. کل قبیله مسئول بود. بنابراین یک قتل به درگیری میان دو قبیله و کشتاری گاه بسیار بیشتر میانجامید. حکم اعدام جانشین این وضع شد. یعنی اولا عامل جنایت باید مجازات شود، نه کسی دیگر بجای او یا از قبیله او. ثانیا. قربانیان خود حق ندارند مستقیما دست به مجازات زنند بلکه این دولت است که باید محاکمه و مجازات کند. ثالثا. با مجازات احساس خشم و انتقام فرو نشسته و جامعه آرامش پیدا میکند. جامعه روشنفکری امروز مخالف حکم اعدام است ولی مسئله بر سر فراتر رفتن از حکم اعدام و رسیدن به شکلهای مدنیتر است نه بازگشت به قبل و به شکلهای مجازات قبیله ای. تا زمانی که حکومتها دست به کشتار و جنایت میزنند، تعیین تکلیف کردن برای افکار و روحیه مردم در شرایطی که بستر مناسب آن فراهم نباشد نه به معنای رفتن به پیش بلکه به معنای بازگشت به پس خواهد بود. |
راه توده 339
9 آبان ماه 1390