نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران |
از تاریخ حزب کمونیست ایران از آغاز تا تشکیل کنگرۀ دوم
چنانکه میدانیم پیدایش افکار سوسیال دمکراسی و تأثیر- حتی تأثیر قابل ملاحظۀ آن- در جنبش انقلابی ایران از اوایل قرن حاضر، بویژه از زمان انقلاب مشروطیت سرچشمه میگیرد. فعالیت سوسیال دمکراتها که گاه پراکنده و گاه متشکل و در مواردی دارای شکل نسبتا متمرکز سازمانی نیز بود، مسئلهایست که میتواند و باید موضوع تحقیق مستقلی قرار گیرد. و اما آنچه مربوط به حزب کمونیست ایران به عنوان حزب طراز نوین طبقۀ کارگر است، آغاز فعالیت متشکل و متمرکز آن نخستین کنگرۀ حزب یعنی 30 خرداد 1299 (22 ژوئن 1920) محسوب میشود. این فعالیت تا تشکیل حزب توده ایران دوام داشت. حزب توده ایران که در مهرماه 1320 تشکیل شد راه حزب کمونیست را ادامه داد و طی تاریخ پر از مبارزۀ خود نشان داد که جا دارد مردم ایران آنرا وارث بهترین سنتهای مبارزات گذشتۀ خود بدانند. از تاریخ حزب کمونیست ایران آنچه تا حدی مورد تحقیق قرار گرفته دوران انقلاب گیلان و نقش حزب در این انقلاب است. مطالبی نیز جسته گریخته- ولی نسبتا روشن کننده- در بارۀ دوران فعالیت مجلۀ "دنیا" و نقش دکتر ارانی در نوشتهها انعکاس یافته است. ولی نسبت به دوران فعالیت سرتاسری حزب بعد از انتقال کمیتۀ مرکزی آن به تهران تا سال 1312(1934) تحقیقی انجام نگرفته است. در این باره حتی آثار و مقالاتی هم که جنبۀ راهنما داشته باشد وجود ندارد. بیم آن میرود که زمان بگذرد و این خلاء در تاریخ مبارزۀ مردم ایران باقی بماند. هم اکنون در اثر گذشت زمان، سرکوب مکرر جنبش، پیگردهای پیدرپی حداقل مدارک لازمه هم در دست نیست. ولی جمع آوری تدریجی این مدارک بهیچوجه ناممکن نخواهد بود. منتهی تا موقعی که این کار نشده بهتر است به جای انتظار کشیدن کوششی برای روشن ساختن سیر کلی جریان فعالیت این دوران کرد. منظور نویسنده آزمایشی در این زمینه است. مبنای این مقاله مطالعۀ برخی مدارک و بیشتر خواندهها و شنیدههای نویسندۀ آنست. لذا بطور قطع دارای نارسائی و نواقصی است. ولی میتواند انگیزهای برای نوشته شدن مطالب بیشتر و کمکی برای احیاء تاریخ مبارزۀ حزب کمونیست ایران باشد. دوران فعالیت حزب کمونیست در سرتاسر کشور را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد: 1- از آغاز فعالیت سرتاسری حزب تا تشکیل کنگرۀ دوم. 2- فعالیت حزب پس از کنگرۀ دوم تا سرکوب آن در سال 1309- 1310 (1931). 3- تجدید فعالیت سالهای 1313- 1320 (1934- 1941). در این مقاله از دو دورۀ اول سخن میرود. مرحلۀ یکم طی این مرحله اوضاع سیاسی کشور و وضع حزب در معرض تغییرات زیادی قرار گرفت. با این حال آنچنان نقطۀ تحولی که بتوان آنرا مبداء مرحله دیگری قرار داد تا تشکیل کنگرۀ دوم حزب وجود نداشته است. بطور کلی سیر اوضاع سیاسی در این مرحله بشرح زیر است: کشور طی سالیان دراز در اشغال ارتشهای امپریالیستی بسر میبرده و حتی برخی از نواحی آن عرصۀ جنگ بوده است و لذا مردم نتایج وخیمی را که تسلط امپریالیسم به بار میآورد روی دوش خود حس کردهاند. موفقیتهای پی در پی انقلاب کبیر اکتبر در ایران نیز اثری عمیق و انقلابی بخشیده است. احساسات انقلابی و ضد امپریالیستی جنبۀ همه گیر دارد و در هر ناحیهای به شکلی بروز میکند. در نقاط شمالی کشور قیامهای مسلحانه (انقلاب گیلان، قیام خیابانی، قیام کلنل محمد تقی خان و قیامهای کوچک دیگر) رخ میدهد. شکل دیگر بروز این احساسات تشکیل خودبخودی جبهۀ ضد امپریالیستی است که به نسبت نزدیکی و دوری به نواحی انقلابی شدت و ضعف دارد. حتی پس از ناکامیهای قیامهای شمال کشور تا مدتی روحیۀ عمومی ضد امپریالیستی تسلط دارد و منافع محدود طبقات و قشرهای مختلف را تحت الشعاع قرار میدهد. در اثر این وضع سازمانهای وسیعی از نیروهای ضد امپریالیستی در نقاط مختلف کشور، بخصوص در نقاطی نظیر قزوین، همدان، کرمانشاه و غیره بوجود میآید. این سازمانها کلیۀ بقایای احزاب گوناگون سابق (دمکراتها، سوسیال دمکراتها و غیره) را دربر گرفته و بر حسب خصوصیات محل و سابقۀ مبتکرین آن شکل و نام خاص بخود میگیرد- نامی که بتوان همۀ نیروهای مترقی آن زمان را زیر پرچم خود گرد آورد، از قبیل: "جمعیت آزادیخواهان"، "جمعیت دمکراتها" و غیره. از مکاتبات یکی از این جمعیتها- "جمعیت آزادیخواهان قزوین" با کرمانشاه، همدان و حتی شیراز کاملا مشهود است که اقلا در این نقاط جمعیتهای نظیری وجود داشته اند. پلاتفرم آنها غالبا در مرامنامۀ مختصری حاوی یک هدف کلی- آزادی و استقلال کشور- خلاصه شده است. این جمعیتها با وجود جبهۀ محلی دارای شکل سازمانی (کنفرانسها، کمیته، حوزههای منظم در شهر و حتی در دهات) بودهاند. جالب توجه است که برخی از این جمعیتها، با وجود فعالیت طولانی آشکار و تشکیل کنفرانسهای علنی کمیتههای خود را مخفی نگاه میداشتند و اسامی افراد منتخب از کنفرانسها را اعلام نمینمودند. از آنجایی که مرکز با اتوریته و نفوذی نبود که بتواند این جبهۀ واحد را رهبری کند و به آن جنبۀ همگانی و سرتاسری بدهد، این جمعیتها از کادر فعالیت در محل تجاوز نکردند. حزب نو بنیاد کمونیست ایران هم که فعالیتهایی درون این جمعیتها داشت هنوز آنچنان نیرویی نبود که نقش رهبری چنین جبهۀ وسیعی را ایفاء کند. حوادث بعدی یک نوع آرامش خاطری بوجود آورد. بسیاری از مردم که در آن زمان هنوز به ماهیت امپریالیسم پی نمیبردند خطر تجاوزات امپریالیستی را زائل شده میپنداشتند. به تدریج احساسات جوشان ضد امپریالیستی جای خود را به تضادهای داخلی داد. منافع طبقاتی بر تضاد میان عموم خلق و امپریالیسم غلبه کرد. درون نیروهای ضد امپریالیستی مرزبندی آغاز شد. راستترین جناح این نیروها از عرصه خارج شد (این جناح بعدا در صدد تشکیل حزب دولتی بنام "ایران نو" برآمد و مقدمات آنهم فراهم گشت ولی رضاشاه ترجیح داد که در کشور هیچ حزبی، حتی حزب دولتی هم وجود نداشته باشد). نیروهای بینابینی زمینهای برای تشکیل حزب سرتاسری "اجتماعیون" قرار گرفتند (این حزب از طرف مرکز واحد تحت رهبری سلیمان محسن اسکندری- سلیمان میرزا- تشکیل یافت و سازمانهای خود را در کلیۀ نقاط کشور بسط داد). مترقیترین نیروها که جویای راه انقلابیتری بودند، رفته رفته خود را به حزب کمونیست ایران نزدیک کردند. لذا خصوصیات این مرحله را میتوان چنین خلاصه کرد: پیدایش تمایل به تشکیل جبهۀ واحد ضد امپریالیستی تمام خلق و حتی تشکیل خود بخودی آن در نواحی معینی از کشور، سپس مرزبندی میان این نیروها و تشکیل احزاب مختلف و سرانجام انحلال احزاب علنی و باقی ماندن یک حزب واحد سرتاسری مخفی- حزب کمونیست ایران-. بنابر آنچه گفته شد در اوایل این مرحله زمینۀ اجتماعی مساعدی برای فعالیت حزب کمونیست ایران وجود داشت. تضادهای درون دستگاه حاکمه و کوشش رضاخان (که هر روز قدرت بیشتری را در دست خود قبضه میکرد) برای جلب افکار عمومی از طریق تظاهر به آزادیخواهی و دمکراسی نیز تسهیلاتی برای کار حزب بوجود میآورد. با استفاده از این امکانات، حزب کمونیست از همان بدو فعالیت سرتاسری خود هستهها و تکیه گاه هائی درون سازمانهای موجود مترقی بوجود آورد تا از این طریق بتواند با عناصر انقلابی تماس حاصل کند. ولی قبل از هر چیز حزب میبایست از طریق فعالیت وسیع مطبوعاتی طبقات زحمتکش و روشنفکران را به هدفهای خود و مضمون آموزشی که دنبال میکنند آشنا سازد تا گرایش و آمدن به حزب از نه روی احساسات گذرای انقلابی بلکه آگاهانه انجام گیرد. در سال 1300 (1921) در تهران به مدیریت سید محمد دهگان روزنامۀ "حقیقت" به انتشار خود آغاز کرد. شعار این روزنامه "رنجبر روی زمین اتحاد" و خود روزنامه ارگان اتحادیه هائی بود که به کمک حزب تشکیل یافته بودند. این روزنامه در نتیجۀ برخورد مارکسیستی خود در تحلیل حوادث، طرح مبرم ترین مسائل مورد ابتلاء مردم و سبک خاص خود که تا آن زمان در مطبوعات ایران بکار نرفته بود، به زودی یکی از کثیرالانتشارترین روزنامههای مرکز شد، پس از اندک زمانی انتشار خود را یومیه کرد و هر روز در دو صفحه به قطع بزرگ منتشر میشد. نفوذ روزنامۀ "حقیقت" و کامیابیهای تبلیغاتی آن موجب نگرانی طبقات ارتجاعی و خود رضاخان گردید. برای تعطیل آن پی بهانه بودند. این بهانه به دست آمد و آن بحث و مشاجرهای بود که در صفحات روزنامۀ "حقیقت" و یکی از جرائد ارتجاعی ("اتحاد" به مدیریت سرکشیک زاده) در گرفت و روزنامۀ "حقیقت" در این بحث به پیروی از رقیب خود، از حدود نزاکت مطبوعاتی خارج شد. توقیف روزنامۀ "حقیقت" لطمهای به کار تبلیغاتی و تشکیلاتی حزب زد. ولی فترت طولانی نشد. پس از اندک مدتی روزنامۀ "کار" با همان سبک و قطع جانشین روزنامۀ "حقیقت" گشت. به موازات آن صاحب امتیاز روزنامه "پیکان" نیز صفحات روزنامۀ خود را در اختیار فعالین حزب گذاشت. "پیکان" که در چهار صفحه هفتهای سه بار انتشار مییافت، روزنامهای وزین و پرانتشار شد. در عین حال حزب دست به انتشار نامۀ هفتگی "خلق" زد. در پاورقی این نامه "الفبای کمونیسم" چاپ میشد. میتوان استنباط کرد که حزب در نظر داشت آنرا ارگان تئوریک خود کند. ولی بعلل نامعلومی این نامه پس از اندک مدتی تعطیل شد و حزب مجلۀ نفیسی بنام "جرقه" با محتویاتی نسبتا غنی انتشار داد. این مجله برای اولین بار مسائل جدی اقتصادی و سیاسی را بر مبنای تئوری مارکسیستی مطرح کرد. این مجله هم بیش از دو شماره نشر نیافت و لذا معروفیت چندانی پیدا نکرد. مطبوعات مرکزی حزب بویژه روزنامههای "حقیقت" و "کار" و به موازات آن "پیکان" (سالهای 1299- 1302 (1921- 1923) کار بزرگی در زمینۀ تبلیغات و تشکیلات حزب، بسط افکار و عقاید مارکسیستی، تربیت سیاسی عناصر پیشرو طبقۀ کارگر، جلب روشنفکران به سوی حزب و برقراری رابطه با تودهها بازی کردند. علاوه بر مرکز، حزب موفق شد در ولایات نیز جرایدی را در اختیار خود بگیرد. آنها نیز کمک پربهایی به امر تربیت کادر و ایجاد سازمانهای محلی حزب کردند. مهمترین این جراید روزنامۀ "پیک" رشت بود. این روزنامه از نظر طرح مسائل و تحلیلهای مارکسیستی که در صفحات آن میشد نه تنها در گیلان، بلکه اهمیتی به مقیاس سرتاسر ایران پیدا کرده بود. در دوران فترت و تعطیل مطبوعات مرکز روزنامۀ "پیک" تا حدی این فقدان را جبران مینمود. از روزنامههای منتسب به حزب میتوان روزنامۀ "نصیحت" قزوین را به مدیریت میرزا یحیی واعظ کیوانی نام برد که به مناسبت مقالات پرشور انقلابی خود در کادری وسیعتر از محل انتشار خود معروفیت یافت. برای بردن افکار انقلابی مارکسیستی میان طبقۀ کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و ده نشر مطبوعات حزبی کافی نبود. حزب به کادرهای روشنفکر مجهز به اسلحۀ مارکسیسم- لنینیسم احتیاج داشت. در آن هنگام جوانان روشنفکر ذوق و شور مخصوصی به ایجاد جمعیتهای فرهنگی، ادبی و نمایشی از خود بروز میدادند. در برخی از شهرها صرفنظر از سازمانهای سیاسی چنین جمعیت هائی نیز بوجود آمده بود. فعالیت این جمعیتها وسعت قابل توجهی یافت. عدۀ زیادی از بهترین روشنفکران صرفنظر از عقاید سیاسی در آنها شرکت میکردند. حزب درون این جمعیتها کار میکرد و پارهای از آنها با دخالت غیر مستقیم حزب تشکیل شدند. مهمترین این جمعیتها "جمعیت فرهنگ" رشت، "انجمن پرورش" قزوین و "جمعیت فرهخت" بندر پهلوی بود. "جمعیت فرهنگ" رشت کهنتر از جمعیتهای دیگر بود. در سال 1296 (1917) بوجود آمد. تحت تأثیر رشد افکار مترقی وسعت یافت. بهترین روشنفکران رشت را به سوی خود جلب کرد. "جمعیت فرهخت" پس از تأسیس "جمعیت فرهنگ" رشت با کمک فرهنگیها بدوا به مثابه شعبهای از این جمعیت تشکیل و فعالیت بعدیش نیز در ارتباط دائمی و محکم با "فرهنگ" انجام یافت. "انجمن پرورش" قزوین در سال 1303 از روی گردۀ "فرهنگ" تشکیل شد. در همان نخستین سال فعالیت خود توانست نخبۀ روشنفکران شهر را از طبقات مختلف در صفوف خود جمع کند. انجمن رابطۀ منظم با جمعیت فرهنگ داشت و هر دو همواره از تجربۀ یکدیگر از طریق تماسهای زنده، مبادلۀ نمایشنامهها، کتب و غیره استفاده میکردند. این جمعیتها بوسیلۀ دادن نمایشها، ایجاد کلاسهای اکابر و رفع بیسوادی، کمک مادی به مدارس ملی و غیره با قشرهای نسبتا وسیع مردم مربوط بودند. در این مرحله زنان ایران نیز از فعالیت برکنار نبودند. جمعیتهای مترقی زنان که فعالیت ثمربخشی انجام دادند عبارت بودند از جمعیت "پیک سعادت نسوان" در رشت و "بیداری زنان" در تهران. "پیک سعادت نسوان" را در واقع میتوان شاخهای از جمعیت "فرهنگ" دانست. این جمعیت در سال 1301 به وسیلۀ عدهای از زنان روشنفکر رشت بوجود آمد و عدۀ قابل توجهی از زنان ترقیخواه رشت را به سازمان خود جلب نمود. این جمعیت مدرسهای بنام "پیک سعادت" و مجلهای به همین نام تأسیس کرد. در این مجله مقالات اجتماعی و ادبی و بخصوص مقالاتی به پشتیبانی از حقوق زنان درج میشد. مجلۀ "پیک سعادت نسوان" خدمت بزرگی به آگاهی و روشن شدن افکار زنان ایران کرد، زیرا خوانندگان آن منحصر به رشت و حتی گیلان نبودند. جمعیت "پیک سعادت نسوان" از طریق ایجاد کلاس اکابر، کلاس دست دوزی و غیره رابطۀ وسیعی با زنان طبقات مختلف برقرار نمود. این جمعیت برای اولین بار در ایران روز 8 مارس را بعنوان روز بینالمللی زنان پذیرفت و برگزار میکرد. در تهران در سال 1298 جمعیتی بنام "نسوان وطنخواه" تشکیل یافت. شعار این جمعیت فعالیت در راه آزادی میهن و حقوق زن و بخصوص رفع حجاب بود. عدۀ نسبتا زیادی از زنان در این سازمان جمع میشدند و به تدریج زنان جوانی که خواهان فعالیت و مبارزه بودند به آن جمعیت میگرویدند. فعالیت این جمعیت در حدود تشکیل کنفرانسها، ترغیب لباس وطنی و غیره بود. در بدو امر مبارزۀ نسبتا مؤثری با خرافات کرد، ولی رفته رفته عدهای از زنان جوان که خواهان فعالیت پرشورتری بودند از آن کنار رفته و در سال 1305 جمعیتی بنام "بیداری زنان" تشکیل دادند. این جمعیت دست به فعالیت وسیع زد. دارای قرائتخانه، چند کلاس اکابر و رفع بیسوادی و هیئت اکترال بود. نمایشهای این جمعیت موجب گرایش عدۀ زیادی از زنان جوان شد. رهبری غیر مستقیم حزب در این جمعیت به فعالیت آن جهت صحیح میداد. یکی از نمایشهایی که توسط این جمعیت به معرض نمایش در روز 8 مارس داده شد و در آنجا ناطقینی تاریخ و اهمیت بینالمللی این روز را متذکر شدند و از طرف حضار حسن استقبال شد. این جمعیت در سال 1308 پس از آنکه تعقیب کمونیستها دامنه گرفت منحل گشت. در تمام جمعیت هائی که نام آنها برده شد حزب کمونیست ایران غیر مستقیم دخیل بود و فراکسیون حزبی متشکل داشت. در رهبری اغلب آنها حزب به تدریج اکثریت بدست آورد. این جمعیتها یکی پس از دیگری از طرف دستگاه حاکمۀ ارتجاعی منحل شدند ولی نقشی که آنها ایفاء کردند اثرات عمیق خود را بخشید. اینگونه جمعیتهای فرهنگی که غالبا تحت تأثیر روحیۀ انقلابی مسلط آن زمان بوجود آمدند بخوبی مورد استفادۀ حزب قرار گرفتند. میان آنها عدۀ زیادی سرشار از علاقه به آزادی کشور بودند که راه انجام آرزوهای خود را در گرویدن به حزب کمونیست ایران دیدند. ولی کار اساسی حزب در بین جمعیتهای سیاسی آن زمان بود. پس از مرزبندی و تشکیل حزب اجتماعیون، این حزب یکی از مراکز فعالیت شد. حزب کمونیست ایران درون حزب اجتماعیون دارای فراکسیون متشکل بود و در کارهای سازمانی و اتخاذ روش سیاسی آن حزب تأثیر بسزایی داشت. برای کنگرۀ دوم حزب اجتماعیون که در نظر بود تشکیل گردد، عدۀ زیادی از اعضاء حزب کمونیست ایران از شهرهای مختلف- تهران، تبریز، رشت، قزوین، مشهد و غیره به نمایندگی انتخاب شده بودند و اگر این کنگره تشکیل میشد قطعا حزب کمونیست در آن نقش کوچکی نمیداشت. با استفادۀ صحیح از امکانات موجود حزب کمونیست ایران توانست سازمان سرتاسری خود را بوجود آورد. تا آنجا که تحقیق شده سازمانهای حزبی در تهران، گیلان، آذربایجان، خراسان، اصفهان، قزوین، کرمانشاه بوجود آمده بود. در بسیاری از شهرهای دیگر نمایندگانی از طرف کمیتۀ مرکزی برای ایجاد سازمان اعزام گردیده بودند. اتحادیههای کارگری به کمک حزب توسعه یافت و اتحادیههای ایران به عضویت بینالمللی اتحادیهها (پروفینترن) پذیرفته شدند. حزب دست به تشکیل سازمان جوانان زد. این سازمان نیز بعدا عضو "بینالملل جوانان کمونیست" شد. رونق کار حزب را رضاخان بالقوه برای خود و حکومت دیکتاتوری که شالوده ریزی میکرد خطری میدانست و لذا همین که اندکی خود را مستقر یافت کمونیستها را هدف حمله قرار داد. چند روز قبل از انقراض سلطنت قاجاریه آخرین روزنامۀ حزبی- روزنامۀ "نصیحت"- توقیف و مدیرش واعظ کیوانی به تهران احضار شد و شب نهم آبان (انقراض سلطنت قاجاریه) جلوی مجلس بقتل رسید. از این تاریخ نخستین حملۀ وسیع پلیس به سازمان حزب آغاز گردید و از آن پس کمونیستها تحت تعقیب دائمی پلیس رضاشاهی بوده اند. حزب مجبور شد اطراف کار خود را جمع تر و پنهانکاری را عمیقتر کند. در این موقع حزب از داخل نیز دچار بحران شده بود. از همان آغاز فعالیت سرتاسری حزب موضوع روش نسبت به رضاخان در داخل حزب مطرح بود. رضاخان در نظر اکثریت بزرگی بعنوان شخصی تلقی میشد که بهر حال از میان تودۀ مردم برخاسته دارای روح میهن پرستی و ضد امپریالیستی است. روش سیاسی آنروزی حزب را نسبت به رضاخان صفحات جرائد حزبی منعکس نموده اند. این روش عبارت بوده است از تقویت توأم با انتقاد. در نظر این اکثریت رضاخان کسی بود که دست سیدضیاءالدین- عامل امپریالیسم انگلیس- را کوتاه کرد، اقداماتی برای تقویت حکومت مرکزی بعمل آورد، راه را برای فعالیت نیروهای مترقی و حتی کمونیست مسدود نساخت. ولی عملیات بعدی رضاخان طوری بود که در مقابل حملات پی در پی کوچکترین راهی هم برای استفادۀ نیروهای مترقی باقی نمیگذارد. وجود نداشتن نظر واحد در خط مشی عمومی حزب موجب آشفتگی فکری شد. به دنبال آن آشفتگی سازمانی نیز آغاز گردید. در رهبری حزب دو گانگی بوجود آمد. هیئت موقتی سه نفری که برای ادارۀ امور سازمانی بوجود آمد از طرف عدهای از رهبران سابق به رسمیت شناخته نشد و در حقیقت دو حکومتی حکمفرما گشت. این وضع ایجاب مینمود که هر چه زودتر کنگرۀ حزب تشکیل شود. |
راه توده 339
9 آبان ماه 1390