برنامه احضار |
درجریان برنامه هائی که بمناسبت سالروز کشته شدن "بختیار" در بی بی سی تهیه شده بود، سایت اینترنتی بیبیسی نیز در ویژه نامه ای در ستایش بختیار مقاله ای منتشر کرده درباره اینکه "چرا طبقه متوسط، چپها و روشنفکران از بختیار حمایت نکردند؟" پرسشی تاریخی، پرسشی مشروع که یک رسانه جدی و بی طرف میتوانست موضوع ویژه نامهای مستقل و گفتگویی ثمربخش کند. ولی حاصل کار در دست بی.بی.سی. متاسفانه، نه گفتگو که تک گویی و خفه کردن بحث شد. مقاله بیبیسی بی مهابا "گرایش مسلط روشنفکری ایران" دوران انقلاب را به "فقر فرهنگی و فلسفی، فقر تفکر انتقادی، شیفتگی به برخی مفاهیم پوپولیستی و همراهی با موج مسلط" متهم کرد که به نظر میرسد بیش از آن که توصیف روشنفکران و چپهای دیروز باشد٬ حدیث نفس نویسنده بیبیسی باشد که بدلیل "فقر تفکر انتقادی" این چنین "با موج مسلط" همراه شدهاست. بیبیسی مینویسد: "اغلب قریب به اتفاق روشنفکران و سازمانهای سیاسی چپ، ملی گرا و لیبرال، که به دوران نخست وزیری شاپور بختیار از برنامه او برای تحقق دموکراسی پارلمانی حمایت نکرده، به سود انقلاب اسلامی به مبارزه با او برخاسته و اکنون از نظریات و مواضع آن روزگار خود چون خطا یا اشتباه نظری و سیاسی یاد و انتفاد میکنند ..." مقاله بیبیسی توضیح نداده، جز سازمان "راه کارگر" که 22 بهمن را اشتباه ارزیابی کرد، چگونه و کجا "اکثریت قریب به اتفاق" همه سازمانهای سیاسی و روشنفکران ایران٬ از همه گرایشهای چپ و ملی و لیبرال٬ خود را در مورد بختیار برخطا دانسته اند؟ آن هم در شرایطی که حتی حزب وی - جبهه ملی - همین امروز هم گزینش سال 57 بختیار را تایید نمیکند. ادعای بیبیسی درباره برنامه بختیار "برای تحقق دموکراسی پارلمانی" در بهترین حالت یک تخیل و پندار است که هیچ تاریخ نگارجدی به کنار، هیچ انسان بهره مند از حداقل تفکر انتقادی آن را نمیپذیرد. بختیار که حتی به سران ارتش انتقاد میکند که چرا بجای بمباران مردم و همافران اعلام بیطرفی کرد یا چرا مقررات حکومت نظامی را با خشونت اجرا نکرد یا برای رسیدن به قدرت به دیکتاتوری چون صدام روی میآورد یا ناراحت از آن است که چرا ارتش عراق خارک را بمباران نمیکند تا به گفته وی "رژیم خمینی" از درآمد نفت محروم شود، چنین فردی "برنامه تحقق دموکراسی پارلمانی" را داشت؟ یک تفکر٬ یک برنامه میتواند اینچنین با شکل تحقق آن در تضاد باشد؟ آیا جز این است که نویسنده بیبیسی – که ظاهرا آقای سرکوهی از شیفتگان راه کارگر است- در خیال خود به این نتیجه رسیده که "اکثریت قریب به اتفاق" چنین میپندارد و خود را با "موج مسلط" همراه کرده است؟ بیبیسی سپس بنام چپ از جانب خود حکمی صادر میکند و مدعی است از نظر چپها "بختیار دیرهنگام تر از آن به نخست وزیری رسید که تشکیل بلوکی به طرفداری از برنامههای او، سمت و سوی انقلاب را تغییر داده، از استقرار استبداد جمهوری اسلامی جلوگیری کند." بیبیسی سپس حکمی را که خود بنام چپ صادر کرده نقد و آن را برخاسته از "بستر جبرگرایی تاریخی" معرفی میکند و می نویسد : "تاریخ جوامع بشری مسیری تک خطی، مقدر، اجتناب ناپذیر و از پیش تعیین شده نیست. گره گاههای بزرگ تاریخی چون انقلاب ایران نه زمینه تحقق یک امکان واحد اجتناب ناپذیر، که آبستن امکانهای گوناگون هستند" از نویسنده بیبیسی باید پرسید: چرا به درس تاریخ خود پایبند نیست؟ بر چه اساس "استقرار استبداد جمهوری اسلامی" را امری محتوم میداند که باید با توسل به بختیار جلوی آن گرفته میشد؟ نویسنده نخست باید اثبات کند که استبداد جمهوری اسلامی "جبر تاریخی" بود، محتوم بود، ناگزیر بود تا توجیهات او درباره ضرورت پشتیبانی از بختیار اصلا معنا داشته باشد. وی باید توضیح دهد به چه دلیل معقتد است شرایط تنها در زمان بختیار "آبستن امکانهای گوناگون" بود ولی در سالهای پس از انقلاب آبستن امکانهای گوناگون نبود؟ مثلا آیا اگر توهمات و اطلاعات غلط بختیار به صدام حسین یا تشویق غرب موجب حمله عراق به ایران و جنگ نمیشد باز هم استقرار استبداد محتوم بود؟ اگر کار به انحصار طلبی، خودبزرگ بینی مجاهدین خلق و ترور و اعدام نمیکشید باز هم استبداد محتوم بود؟ اگر همه نیروهای سیاسی بجای تحریم گفتگو و بحثهای تلویزیونی با حضور ایت الله بهشتی از آن استقبال میکردند باز هم استبداد محتوم بود؟ ضمن اینکه این واقعیت همچنان باقیست که این استبداد همین امروز هم بدلیل انقلاب و مقاومت مردم هرگز به پای استبداد زمان شاه نرسیده است. ما پیشنهاد می کنیم بی بی سی برنامه ای برمحور همین بحث، یعنی مقایسه دو استبداد زمان شاه و استبداد جمهوری اسلامی برپا کند و نه افراد متفق النظر و دستچین شده، بلکه از افرادی با دیدگاه های متفاوت که زمان شاه را نیز خوب به یاد دارند دعوت کند تا از درون این بحث یک نتیجه گیری حاصل شود. مسئله اینجاست که مردم ایران زیر باز استبداد شاهنشاهی نمی خواهند بروند و بازگشت به گذشته پیش از انقلاب را نمی پذیرند. دشواری جمهوری اسلامی برای برقراری چنان استبداد سیستماتیکی که شاه برقرار کرده بود از اینجا ناشی می شود و هنوز راه درازی برای رسیدن به آن استبداد در پیش دارد. شما به همین اظهار نظر سرداران سپاه نگاه کنید که اغلب با هم زاویه دید دارند. آیا در زمان شاه هیچ سرتیپ و سرلشگر و ارتشبدی را به یاد دارید که مصاحبه کرده و سخنی درباره سیاست و ... گفته باشد؟ سیستم مسلط استبدادی شاه چنین اجازه ای را میداد تا مردم بدانند در میان نظامی ها و شخصی ها و دولتی ها چه می گذرد و چه نظراتی دارند؟ تردید نیست که جمهوری اسلامی آرزوی آن استبداد را دارد، اما این آرزو به این آسانی محقق نخواهد شد. در شرایطی که از درون رژیم شاه حتی یک تن پیدا نشد که به جنبش آزادیخواهی بپیوندند ولی از درون جمهوری اسلامی ما به اندازه چند کابینه دولتمرد زندانی و محصور و تبعیدی و پاکسازی شده داریم٬ بیبیسی مدعی است که امکان جلوگیری از استبداد در رژیم شاه وجود داشت ولی در جمهوری اسلامی وجود نداشت! ما در جمهوری اسلامی قائم مقام رهبری٬ نخست وزیر٬ رییس جمهور٬ رییس مجلس داشته ایم که در کنار مردم بودند و هستند و بهایش را پرداختند و میپردازند. همین شمار فرزندان انقلاب و دولتمردان جمهوری اسلامی که در زندان و حصر و فشار استبداد هستند خود نشان نمیدهد که چه ظرفیت عظیمی برای آزادی و چه امکان نیرومندی برای جلوگیری از استبداد در روند انقلاب ایران و تحولات پس از آن وجود داشت و هنوز هم وجود دارد؟ بنابراین اگر باید امکانی برای جلوگیری از استبداد بدنبال آن بود این امکان را باید در روند انقلاب و تحولات پس از آن جستجو کرد. همانطور که غلبه گرایش به استبداد را باید در این روند دید. ولی نویسنده بیبیسی مسئله را بدین شکل نمیبیند. استبداد "جمهوری اسلامی" نه نتیجه غلبه امکانهای مختلف در مراحل مختلف، بلکه امری محتوم و یک جبر تاریخی بوده که امکانی درون روند انقلاب و تحولات پس از آن برای جلوگیری از آن اصلا وجود ندارد. جلوی آن باید از قبل و با توسل به امثال بختیار گرفته میشد. تمام تناقض نظری ستایشنامه وی برای بختیار هم در همین جاست. ولی این تناقض نظری همراه با یک نتیجه عملی خطرناک و واپسگرایانه است. در واقع اگر استبداد جمهوری اسلامی محتوم است، اگر در درون خود روند انقلاب و جمهوری اسلامی نمیتوان مانع استبداد شد، پس امروز باید چه کرد؟ نباید همان کاری را کرد که بختیار کرد یعنی متوسل شد به یک قدرت خارجی برای حمله به ایران؟ آیا هدف از این همه ستایش از بختیار ریختن قبح عمل یک سیاستمدار ورشکسته نیست که برای پیروزی خود به قدرتهای بیگانه متوسل شد؟ هدف این نیست که به کاندیداهای تبدیل شدن به بختیارهای آینده قوت قلب داده شود؟ ممکن است گفته شود منظور نویسنده مقاله چنین نبوده و فرض کنیم چنین نبوده است. ولی اصل پرسش به قوت خود باقی است. اگر استبداد جمهوری اسلامی محتوم است و از درون روند تحولات در خود جمهوری اسلامی نمی توان مانع آن شد، امروز چه باید کرد؟ باید در مبارزه مردم شرکت کرد یا نباید شرکت کرد؟ باید برای اصلاحات کوشید یا نباید کوشید؟ باید از جنبش سبز دفاع کرد یا نباید دفاع کرد؟ مگر اصلاحات و جنبش سبز نمیخواهد جلوی استبداد در جمهوری اسلامی را بگیرد؟ و مگر چنین چیزی ناممکن نیست؟ نویسنده بیبیسی چه بخواهد و چه نخواهد٬ در پشت دفاع از بختیار بی آیندگی جنبش سبز و بی فرجامی مبارزه با استبداد در جمهوری اسلامی را نظریه پردازی می کند. همه کسانی که مبارزه کردند، همه آنانی که در 2 خرداد به خاتمی یا در 22 خرداد به موسوی رای دادند، همه زنان و مردانی که به خیابان آمدند و "رای من کو" را فریاد زدند، همه دولتمردانی که اکنون در زندانند، امثال موسوی و کروبی که در حبس خانگی هستند تازه اگر حسن نیت داشته باشند٬ بدهکار نویسنده بیبیسی و امثال او هستند که سی سال است از مبارزه برای اصلاحات و آزادیها سرباز زدهاند. بدین عنوان که استبداد در جمهوری اسلامی محتوم و جبری است و جنبش دوم خرداد و جنبش سبز یا هر جنبش دیگری جلوی امری محتوم را نمیتواند بگیرد! "جبر" ادعایی بیبیسی دو "امکان" بیشتر باقی نمیگذارد یا حمله امریکا و انگلیس و یا توسل به باند احمدی نژاد و مشایی که در نهایت راه آن حمله را باز خواهند کرد. دو امکانی که دو روی یک سکه و دو حلقه یک زنجیرند و در نهایت به یک امکان ختم میشوند. اینگونه است که دفاع از بختیار به امروز پیوند میخورد و نفی انقلاب به تقابل با جنبش مردم و باز کردن راه حمله نظامی به ایران میانجامد. با همه این ها یک پرسش هنوز باقی میماند. گفتیم که در روند تحولات پس از انقلاب امکان جلوگیری از بازگشت به استبداد وجود داشت ولی ایا این امکان در دوران پیش از انقلاب و پیش از 22 بهمن وجود نداشت؟ بنظر ما این امکان در آن دوران هم وجود داشت ولی بختیار و بختیارها که دشمنی با حزب توده ایران را به اهرم اصلی سیاست خود تبدیل کرده بودند مانع عمده تحقق آن بودند. این امکان در ایجاد یک جبهه واحد و تشکیل یک دولت موتلف ملی بود. حزب توده ایران در اعلامیه 2 دی ماه 57 یعنی اندکی پیش از روی کار آمدن بختیار این امکان را چنین بیان کرد : "حزب توده ایران با تمام قوا در راه ایجاد جبهه واحد با شرکت کلیه نیروهای ضداستبدادی و ضد امپریالیستی مبارزه کرده و میکند. ... حزب توده ایران علی رغم برخی موضع گیریهای نادرست که از طرف عناصر مختلف در مسئله اتحاد دیده میشود، وظیفه خود میداند که در این لحظات حساس و سرنوشت ساز تاریخ میهن ما بار دیگر ضرورت مبرم تشکیل جبهه ضددیکتاتوری را برای مقابله با توطئههای امپریالیستی، خنثی کردن و منفرد کردن و بالاخره سرنگون ساختن رژیم سلطنت و روی کار آوردن یک دولت موتلف ملی و آزادیخواه یادآور شود." بله امکان جلوگیری از بازگشت استبداد از همان زمان و پیش از تشکیل جمهوری اسلامی هم وجود داشت. ولی این امکان در امید بستن به مرحمت های شاهانه نبود، در تشکیل یک جبهه واحد ضد دیکتاتوری برای "روی کار آوردن یک دولت موتلف ملی و آزادیخواه" بود. بختیار و بختیارها، انها که بمب گذاشتند و ترور کردند، همانهایی که جنگ به راه انداختند، 30 سال پیش جلوی تحقق چنین امکانی را گرفتند و اساسا از ترس تشکیل یک دولت موتلف ملی و آزادیخواه به بند و بست با رژیم روی آورده بودند. امروز نیز که جنبش سبز مسئله پذیرش تمایزها و تفاوتها، مسئله احترام به عقاید و آرا، مسئله تشکیل یک دولت موتلف ملی و آزادیخواه را دوباره طرح کرده است با احضار روح بختیار میخواهند یک بار دیگر مانع تحقق این امکان تاریخی روی کار آمدن دمکراسی در کشور ما شوند. |
راه توده 332
21 شهریور ماه 1390