در انتظار فاجعه ای بزرگتر
از نتیجه انقلاب مشروطه!
در سالگرد صدور فرمان مشروطه، چه باید گفت که مردم
ایران با خواندن و مقایسه آن با آنچه که 33 سال پس از انقلاب سال 57 بر میهن ما
حاکم شده، خود به نتایجی برسند که پاسخی باشد برای شرایط کنونی و آینده ایران ؟
بزرگترین سئوال امروز مردم ایران آنست که به چه دلیل و انگیزه ای حاکمیت ایران
نظامی شده و سر انجام این نظامی شدن حاکمیت به کجا ختم خواهد شد؟ آیا نظامیانی که
دست خود را در جریان کودتای 22 خرداد در خون مردم شستند، دیگر می توانند به حمایت و
پشتیبانی مردم متکی باشند. بویژه اکنون که همه میدانند فرماندهان سپاه علاوه بر
جان، بر مال ملت نیز چنگ انداخته اند.
مردم ایران برای این پرسش روز خود، اگر تاکنون هم به جمع بندی واحدی نرسیده باشند،
در اینده نزدیک به این جمع بندی خواهند رسید که سرانجام این حاکمیت یا استبداد و
دیکتاتوری خوفناک رضاخانی، پس از یک سلسله قتل و ترور و اعدام است و یا جنگ ویرانگر
دیگری. حاصل هر دو حالت، بموجب همه شواهد و نشانه هائی که در برابر همگان قرار
دارد، تجزیه خاک ایران و تبدیل کشور واحد ایران، به 3 یا 5 کشور جدید است! بویژه که
مردم ایران دیگر سپاه پاسداران را نیروئی از خود و در کنار خویش نمی دانند، بلکه آن
را نیروئی سرکوبگر و غارتگر در برابر خود می شناسند.
آیا حکومت نظامی ها، زمینه ساز پیشرفت و ترقی ایران خواهد شد؟ باز گردیم به تاریخ:
- دیکتاتوری رضاشاهی ضرورت ایجاد یک دولت نیرومند وحدت ملی را به یک دولت نظامی
تبدیل کرد و بدینسان به نیاز توسعه ملی ایران پشت کرد. کافیست دستاوردهای دیکتاتوری
بیست ساله رضاشاهی را با دستاوردهای ژاپن در همان دوران مقایسه کرد تا فهمید که این
دیکتاتوری نظامی تا چه اندازه در تضاد با نیاز به توسعه ملی کشور قرار داشت.
- پس از پایان جنگ با عراق و برکناری دولت موسوی و همزمان با بریده شدن پیوندهای
مردم با حکومت٬ سیاست تضعیف وحدت ملی و سوار شدن مجدد بر روی شکاف سنت و تجدد
بتدریج به سیاست حاکم تبدیل شد. اگر رژیم پهلوی خود را ضامن حفظ تجدد و عدم غلبه
سنت یا بقول خود "ارتجاع" معرفی میکرد٬ علی خامنهای برعکس خود را ضامن برقراری
سنت و جلوگیری از غلبه تجدد یا بقول خود "غربزدگان" نشان داد. محتوای هر دو سیاست
یکی بود: تقسیم جامعه٬ جلوگیری از وحدت ملی٬ تکه تکه کردن مردم برای ادامه حکومت.
مقابله با "تهاجم فرهنگی" که توسط مصباح یزدی تئوریزه شده و آیتالله خامنهای
مدافع و مجری آن شده بود اسم رمز این تقسیم کردن جامعه و به جان هم انداختن مردم شد
- - جنبش سبز همچون یک جنبش وحدت ملی ظهور کرد. نحوه ورود میرحسین موسوی به
انتخابات و اقبالی که به وی شد نشان داد که هم او و هم مردم ما درک کرده اند که
ایران امروز نه به یک دیکتاتوری رضاخانی یا احمدی نژادی نیاز دارد و نه فروپاشاندن
قدرت اقتصادی و سیاسی دولت مرکزی. ایران به یک دولت نیرومند وحدت ملی نیاز دارد. با
وجودی که موسوی خود را "اصلاح طلب اصولگرا" معرفی کرد ولی توده مردم این را نه یک
نقطه ضعف بلکه یک نقطه قوت دید زیرا جامعه بطور مبهم و غریزی درک میکند که روند
کنونی فروپاشی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی روند خطرناکی است که با انتقام
جویی و حذف نمیتوان آن را سد کرد٬ بلکه باید با وحدت ملی آن را چاره کرد. بدینسان
جنبش سبز نماینده وحدت ملی شد.
- جامعه ایران اکنون بر سر یک دو راهی تاریخی قرار گرفته است. روزبروز و با سرعتی
وحشتناک ما به شرایطی نزدیک میشویم که عملا دو امکان بیشتر دربرابر کشور ما وجود
نخواهد داشت: یا روند کنونی فروپاشی اقتصادی دولت٬ به تقویت ناگزیر گرایشهای نظامی
و در نهایت به ایجاد یک دیکتاتوری نظامی منجر خواهد شد که سرانجام آن در شرایط
کنونی تجزیه و فروپاشی کل ایران خواهد بود. یا اینکه جنبش سبز همچون نماد یک دولت
وحدت ملی٬ بر سر کار آمده و میتواند روند حرکت به سوی دیکتاتوری نظامی و تجریه
ایران را سد کند.
در 106 مین سال انقلاب مشروطه٬ ما درست در همان نقطهای قرار گرفته ایم که حدود صد
سال پیش از این رضاخان از آن بیرون زد. سپاه و نظامیان ایران به همین تکرار تاریخ
امید بستهاند ولی فراموش کردهاند که دیگر اتحاد شوروی در مرزهای ما وجود ندارد.
اگر قرار بر تکرار تاریخ باشد٬ تاریخ این بار نه به شکل پس از پیدایش اتحاد شوروی٬
بلکه به شکل پیش از آن٬ به شکل قرارداد 1907 تکرار خواهد شد٬ یعنی تجزیه و تقسیم
ایران میان قدرتهای بزرگ استعماری.
(مقاله مربوط به سالگرد انقلاب مشروطه که نکاتی از آن
را در همین سرمقاله خوانید را بصورت مشروح و مستقل در همین شماره راه توده مطالعه
کنید!)
راه توده 327 - 17 مرداد ماه 1390