نگاهی تحلیلی به تاریخ
200 ساله ایران
عبور آگاهی
از میان دو صف
روشنفکران و روحانیون
دکتر سروش سهرابی
در بررس انقلاب مشروطه نمی توان شرایط متناقض
جامعه ایران٬ پیوندهای آن با جهان و بنیادهای نظری انقلاب مشروطه٬ امکان و
اجازه طرح درست پرسشی که مقابل جامعه ما قرار داشت و در نتیجه پاسخ متناسب
با آن را نا دیده گرفت.
برخلاف اروپا٬ تحولات فکری در ایران٬ از اندیشه اروپایی اقتباس می شد، بدون
آنکه تفاوت شرایط میان این دو در نظر گرفته شود. پیشتر هم تاکید کردم که در
اروپا وجود و تسلط کلیسای عمومی و یا کاتولیک مانع از انهدامهای گسترده
شد. در نتیجه این موقعیت مساعد سرمایه داری تجاری در این کشورها بتدریج به
سرمایه داری صنعتی تکامل یافت. تفاوت عمده شیوه تولید سرمایه داری با شیوه
تولید فئودالی از نظر مناسبات اجتماعی، همان تکامل واحدهای اقتصادی مجزا و
کم و بیش خودکفای روستائی و ارتقاء به مناسبات پیوسته و گسترده بین
گروههای مختلف اجتماعی است. البته این روند نه در طی چند سال، بلکه در چند
سده به انجام رسید. در این روند بود که جامعههای اروپائی بتدریج از
واحدهای مجزای اقتصادی به هم بستگی و پیوستگی اجتماعی و اقتصادی فرا
روئیدند.
این تغییرات تدریجی، افکار متناسب با خود را نیز بتدریج ایجاد میکرد.
افکاری نظیر آزادی فرد مالک و قائل شدن حق انتخاب برای وی خود بازتابی از
این تغییرات اجتماعی است. به اینترتیب در اروپا و به طور خاص انگلستان و
فرانسه ما با روشنگران اجتماعی سرو کار داریم که میکوشند به یک پرسش
تاریخی مشخص پاسخ دهند. یعنی این پرسش که تفاوت کشوری متشکل از واحدهای
پراکنده اقتصادی با یک جامعه پیوسته از نظر اقتصادی چیست و تفاوت حاکمیت و
حقوق افراد در این دو نوع از سازمان اقتصادی چه میباشد؟ و مسایلی نظیر آن.
بدینترتیب مسائل بیشماری بصورت تدریجی و همراه با تکامل تدریجی فراروی
جامعه قرار میگیرد و روشنفکران چه به صورت خارج حکومتی آن در فرانسه و یا
روشنفکران حکومتی که بیشتر در کلیسای کانتربوری و یا دانشگاههای انگلستان
گرد آمده بودند برای یافتن پاسخ این پرسشهای برخاسته از شرایط تلاش
میکردند.
به عبارت دیگر تلاشهای روشنفکران اروپائی نه در زمینهای خیالی که به
صورت تلاش برای یافتن پاسخهایی در مقابل تحولات اجتماعی قابل مشاهده و یا
قابل پیش بینی صورت میگرفت. تحول ایدئولوژی اروپائی در بخش مترقی و
انتقادی خود به مارکسیسم نیز ادامه همین مسیر بود. مارکس نیز به بررسی یک
امکان اجتماعی مبادرت کرد یعنی در پرتو گسترش و همبستگی روزافزون اجتماعی
که در نتیجه تولید سرمایه داری ایجاد شده بود، امکان فراروئی به مالکیت
اجتماعی وسائل تولید را پیش بینی کرد.
به نظر او تولید سرمایه داری خود با گسترش روابط اجتماعی و اقتصادی در تضاد
با حاکمیت فئودالی که بیشتر با شیوه تولیدی اقتصادی در واحدهای مجزا از هم
هماهنگی دارد قرار میگیرد و این حاکمیت را نابود میکند و حاکمیت خود را
برقرار میسازد. در این شرایط واقعیت روابط اجتماعی هم بسته و پیوسته از
طرفی با مالکیت خصوصی بر وسائل تولید که به نوعی دیگر از دیکتاتوری در
اروپا منجر شده بود مورد توجه مارکس قرار میگیرد و او امکان حل این تضاد
را در مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید جستجو میکند.
به اینترتیب مارکس، اندیشمندی است که یک امکان را مورد بررسی و پیش بینی
قرار میدهد، یعنی امکان مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید در جامعهای که به
دلیل رشد روابط تولید سرمایه داری خود دارای پیوستگی و هم بستگی اجتماعی و
اقتصادی روزافزون شده است.
از این نظر مارکس را نمیتوان تنها به یک عدالتخواه تقلیل داد. افکار عدالت
خواهانه و شورشی هزاران سال قبل از مارکس وجود داشته اند ولی تفاوت افکار
عدالت خواهانه و شورشی با اندیشه اجتماعی مارکس همانا در نظر گرفتن یک
امکان واقعا موجود اجتماعی میباشد. یعنی امکان برقراری مالکیت اجتماعی بر
وسایل تولید در جامعهای که خود دارای پیوستگی اقتصادی و اجتماعی بسیار
بیشتر از نظامهای پیشین شده است.
مارکس در واقع نمونه برجسته یک روشنفکر حزبی است. منظور ما از حزب، سازمانی
است که نه برای طرح بهترین نظر بطور مجرد٬ بلکه برای یافتن راه حل در
چارچوب امکان اجتماعی تلاش میکند. به اینترتیب بسیاری از تجمعات
روشنفکری را ولو اینکه نام حزب داشته باشند نمیتوان حزب در مفهوم دقیق
کلمه یعنی سازمانی که برای نیل به یک امکان واقعی اجتمائی تلاش میکند در
نظر گرفت. از این نظر بسیاری از احزاب و شبه حزبهای
دوران مشروطیت بیشتر تجمعاتی از روشنفکران شورشی و معترض بودند که
البته دلیل آن نه عقب ماندگی فکری ایرانیان نسبت به اروپائیان، که عقب
ماندگی اجتماعی ایران نسبت به انگلستان و فرانسه بود.(1)
نتیجه همه آنچه گفته شد در اینجاست که جامعه ایران در مقطع انقلاب مشروطه
نه در حال تحول به سمت جامعهای با پیوستگی و همبستگی تولیدی بیشتر، بلکه
برعکس در شرایط تجزیه٬ در شرایط انهدام تولید کوچک پیشه وری و روستایی قرار
داشت، بدون آنکه تولید بزرگ جانشین آن شود. در نتیجه راه حلهای برخاسته از
جوامع اروپایی در ایران نتیجهای معکوس میگذاشت همانگونه که گذاشت.
روشنفکران قبل از مشروطیت بیشتر و بطور عمده تحت تاثیر انقلاب کبیر فرانسه
قرار داشتند و با آگاهیهایی ناقصی که از تحول جوامع اروپایی و تجربه آن
انقلاب داشتند قدم به عرصه مبارزه اجتماعی در ایران نهاده بودند٬ در حالیکه
ایران مسیر تحولی معکوس فرانسه قرن هفدهم و هیجدهم را میپیمود.
این نارسائی تا دوران ما نیز ادامه یافته است. برای مثال اغلب تاریخ نگاران
دوران مشروطیت اهمیت بیشتری به روشنفکرانی میدهند که افکار اجتماعی ناشی
از تحولات اجتماعی اروپا را بدون کمترین تغییر در ایران انتشار میدادند.
این روش بررسی نه بر مبنای در نظر گرفتن شرایط و امکان واقعی در مقابل
جامعه آن روز ایران که بصورت مقایسه شکلی و بیرون از زمان و مکان بین
گفتهها و نوشتههای روشنفکران آن دوران انجام میشود. به اینترتیب
بسیاری از روشنفکرانی که با احترام بسیار از آنان وترجمههایی که آنان از
تجربیات جوامع پیشرفته اروپائی ارائه میدادند یاد میکنند در واقع دارای
کمترین میزان مخاطب و اثر در جامعهای بودند که در نهایت میبایستی دچار
تغییرات شود؛ اگر بر مسئله اصلی، یعنی ضرورت اتحاد طبقات و قشرهای مختلف
اجتماعی برای ایجاد یک دولت نیرومند ملی اثر منفی نمیگذاشتند.
این که ما سید جمال الدین اسد آبادی و یا میرزا ملکم خان را بعنوان
موثرترین روشنفکران آن دوران در نظر گرفتیم نه بر مبنای پیشروتر بودن
تجریدی اندیشه آنان مثلا نسبت به آخوندزاده، بلکه بدلیل پیشروتر بودن آن به
طور مشخص٬ یعنی از نظر تاثیر عملی است که آنها بر دو گروه از مهم ترین
افراد موثر بر تغییرات اجتماعی برجای گذاشتند. یعنی اشراف ترقیخواه از
یکسو و روحانیون از سوی دیگر.
با آن چه گفته شد میتوان تفاوت بارز روشنفکران دوران مشروطیت را با
روشنفکران دوران تغییرات اجتماعی در اروپا دریافت. یعنی تفاوت روشنفکرانی
که در چارچوب یک امکان موجود در اروپا به پاسخگوئی به پرسشهای فراروی جنبش
اجتماعی اقدام میکردند و روشنفکران ایرانی که به دلیل انحطاط اجتماعی و
عقب ماندگی تحولات اجتماعی هنوز قادر به درک پرسش اصلی و یافتن پاسخ به
چگونگی برون رفت از انحطاط نبودند.
همینجا بگوییم که نخستین اندیشهها در چارچوب یافت پرسش اساسی فراروی جامعه
ایرانی و امکان واقعی تحول ان در حدود دو دهه بعد، یعنی در کنگره انزلی حزب
کمونیست و بصورت تزهای حیدر عمواوغلی مطرح میشود. کنگره انزلی حزب کمونیست
بر لزوم همکاری گسترده گروههای مختلف اجتماعی و مذهبی تاکید میکند. به
اینترتیب برای اولین بار با کارگران و روشنفکرانی سرو کار داریم که بجای
طرح نظرات و آرمانها به بررسی تنها امکان موجود برای برونرفت از انحطاط
میپردازند و بر ضرورت همکاری گروههای مختلف اجتماعی صرف نظر از عقاید
آنها و همکاری مبارزین ملی و کمونیست و مذهبی تاکید میکنند. تزهای موسوم
به حیدر عمواوغلی که هم چنان اعتبار تاریخی خود را حفظ کرده است.
نام حیدر عمواوغلی در جریان ماجراهای پس از انقلاب مشروطه بسیار بر سر
زبانها افتاد تا جائی که وی به یکی از قهرمانان مقاومت تبریز تبدیل
میشود. ولی این حیدر عمواوغلی که از اقدامات قهرمانانه او بسیار یاد شده
است با آن حیدر عمواوغلی کنگره انزلی تفاوت بسیار دارد. هر چند آن جنبه از
زندگی حیدر عمواوغلی که بیشتر مورد بررسی قرار گرفته است همان قهرمانیهای
او در جریان مقاومت تبریز علیه یورش ارتجاع میباشد و حیدر عمواوغلی به
عنوان یکی از روشنفکرانی که برای نخستین بار
پرسش اساسی در مقابل جامعه ایران را طرح میکند و میکوشد راه حل متناسب با
آن ارائه دهد کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
----------------------------
1- همین جا تفاوت روش فلسفی مارکسیسم با
شیوههای ایده آلیستی روش میشود. از آنجا که مابین عقب افتادگی فکری و عقب
افتادگی اجتماعی تفاوت قایل میشویم. در واقعی مارکسیستها تصورات غیر
واقعی در مورد آن چه از آن به عقل و یا تفکر یاد میشود ندارند. تفکر ففط
در مورد پرسشهای واقعا موجود امکان بروز پیدا میکند به عبارتی ما
نمیتوانیم طراح سفینههای فضایی را متفکرتر از طراح چرخ در پنج هزار سال
پیش محسوب کنیم. احتمالا هر دو فرد مفروض دارای توانائیهای فکری مشابهی
بوده اند هر چند پرسشی که در مقابل طراح یک سفینه فضایی قرار میگیرد ناشی
از روندی طولانی از تحولات علمی و فن آوری میباشد که قابل مقایسه با مخترع
چرخ نمیباشد. تفاوت در برتری تواناییها فکری در قرن بیستم نسبت به سه
هزار سال قبل از میلاد نیست و به اینترتیب مارکسیسم با تکیه بر تکامل
اجتماعی برتری خرد و تفکر محض اروپائی بر آسیائی را زیر سئوال میبرد و به
جای تکیه بر این برتری توجه خود را به درک تفاوت تحولات اجتماعی و میزان
این تحولات معطوف میکند.
راه توده 327 17 مرداد ماه 1390