راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی تحلیلی به تاریخ معاصر ایران
آش پر روغنی
که ناصرالدین شاه
برای خراج گرفتن
پخش می کرد!
دکتر سروش سهرابی

 

در ادامه بررسی‌های خود در مورد چگونگی تحولات اجتماعی ایران در دوران قاجار، می‌ رسم به بررسی پرسش اساسی که پیشاروی جامعه ایران آن دوران قرار گرفته بود: اینکه ایران برای خروج از زوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که به تسلط بیگانگان بر آن منجر شده چه راهکارهائی در پیش رو داشته و پس از این که این راهکارها به نتیجه نرسیدند چه نوع تغییراتی در جامعه دوران قاجار به وجود آمد؟

شاید برای درک بهتر تحولات اجتماعی، بازنگری چگونگی آن در کشورهای اروپائی، همچون کشورهایی که سیر نسبتا منظمی در تحولات اجتماعی پیموده اند مفید باشد.

مشخصه جامعه فئودالی اروپا، پراکندگی مراکز تولید و روستاهاست. هر واحد روستائی دارای اربابی بود که خود بیشتر در همان منطقه ساکن بود و در واقع واحدهای اقتصادی نسبتا مستقلی به شمار می‌آمدند. ارباب‌ها بیشتر از سرسپردگی به شاه، به اشراف محلی وابستگی داشتند که آنها با سلسله مراتبی که در واقع بر میزان مالکیت اراضی کشاورزی متکی بود به پادشاه به عنوان فرمانروای کل وابسته بودند. تامین مالی پادشاه و در موارد لزوم تامین جنگجویان بر عهده این اربابان بود. سرمایه داری تجاری هم چون ایران از دیرباز در اروپا وجود داشت که به مبادلات داخلی و در سال‌های نزدیک به دوران ما به مبادلات خارجی می‌پرداخت. مشخصه این دوران، پراکندگی روابط اجتماعی و اقتصادی می‌باشد.

سرمایه داری تجاری اروپایی پس از تحولات سده‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی و در ابتدا به دلیل نیازهای نظامی، شروع به فرآروئی به سرمایه داری صنعتی کرد. بتدریج با گسترش نیاز به کار در کارگاه‌ها و پس از آن کارخانه‌ها، روابط اجتماعی و اقتصادی بیش از پیش به هم درآمیخت. به این‌‌ترتیب شهرهای کوچک اروپائی با تمرکز کارگاه‌ها و کارخانه‌ها بتدریج رو به گسترش گذاشتند و از این مرحله به بعد است که زوال و ضعف روابط پراکنده فئودالی هم از نظر نوع حکومت و هم از نظر روابط اقتصادی و اجتماعی به خودنمایی آغازید. این گسترش روابط اجتماعی و اقتصادی ناشی از پیشرفت سرمایه داری صنعتی است که نیاز به تغییراتی در حاکمیت و فرهنگ و چگونگی مناسبات اقتصادی را الزامی کرد.

اما در ایران اربابان زمین که بیشتر اربابانی موقت و از روسای عشایر و قبایل فاتح بودند تمایلی به زندگی در مراکز تولید اقتصادی نشان نمی‌دادند. آنها اغلب ساکن شهرها بودند که این خود یکی از دلایل گسترش بیشتر شهرها در ایران نسبت به اروپای سده‌های میانه است. شاید به همین دلیل است که در ایران برخلاف اروپای غربی و انگلستان انبوهی از قصرها را نمی بینیم. به این‌‌ترتیب گسترش شهرها در اروپای سده‌های چهاردهم تا هجدهم تفاوت بسیاری با شهرهای گسترده ایران سده‌های میانی دارد٬ شهرهایی که بدون تغییر خاصی در روابط اجتماعی و اقتصادی از دیرباز گسترده بودند.

این پیوستگی روزافزون روابط اجتماعی و اقتصادی اروپا در طی چند سده منجر به ایجاد فرهنگی نو و نیاز به حاکمیتی متفاوت با دوران مناسبات پراکنده فئودالی می‌شود.

نیاز به تغییر به دو صورت عمده بازتاب یافته است.

1- هدایت تغییرات اجتماعی بدون درگیری‌های وسیع و انقلاب‌ها که شاید بهترین نمونه آن انگلستان و پس از آن هلند می‌باشد؛

2- تغییرات انقلابی هم چون فرانسه.

در هر دو مورد نقش گسترش روابط اجتماعی و اقتصادی را که منجر به تغییرات تدریجی و یا انقلابی در حاکمیت می‌شود به سهولت می‌توان پیگیری کرد.

مشخصه دوران بیش از انقلاب مشروطیت در ایران، گستردگی روزافزون مناسبات اجتماعی و تغییرات اجتماعی و اقتصادی در شهرها و روستاها همچون اروپا نمی‌باشد. در این دوران چهره شهرها و روستاهای ایران تفاوت بارزی با دوران‌های قبل از خود را نشان نمی‌دهد.

روشنفکران قبل و بعد از مشروطیت و حتی تا دوران کنونی به دلیل برخی از شباهت‌های ظاهری بیشتر تحت تاثیر الگوی انقلاب فرانسه و دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آن بوده اند و به نظر می‌رسد که این واقعیت که انقلاب مشروطیت در زمینه‌‌ای از زوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی رخ داده است به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است.

بعبارت دیگر انقلاب مشروطیت٬ برخلاف انقلاب فرانسه٬ واکنشی به زوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران بود در حالیکه انقلاب فرانسه بر بستری از تغییرات اجتماعی و اقتصادی پیشرونده انجام گرفت.

شکست تلاش‌های تمرکز گرایانه قائم مقام و پس از او امیرکبیر را بررسی و یاد آوری کردیم که این نوع از تلاش‌ها در آسیا فقط در ژاپن به موفقیت رسید. تلاش‌های تمرکز گرایانه در ژاپن با به قدرت رسیدن اولین امپراتور واقعی در ژاپن و تشکیل مجلسی از اشراف ‌‌ترقی خواه که به تمرکز گرایی و‌‌ترقی خواهی امپراتور یاری می‌رساندند دنبال شد. این تلاش‌ها با نظر مساعد کشورهای اروپائی و آمریکائی همراه بود. (1)

در مورد ایران تا دهه اول سلطنت ناصرالدین شاه، همچنان کارآئی نسبی و فئودالی دستگاه اداری برقرار بود. پادشاه از سویی قدرت بسیج نسبی قبایل و نگهداری یک ارتش دائمی را داشت و از سوی دیگر به برکت جمع آوری مالیات توسط مستوفیان به منابع اضافی نیز دسترسی داشت.

آوار شکست ناصرالدین شاه در آخرین جنگ قاجارها با انگلستان که پس از تصرف دو باره هرات فرود آمد آخرین مرحله سده‌های متوالی زوال بود که به انجام رسید.

پس از این شکست، ناصرالدین شاه دیگر نه توانی برای جمع آوری قبایل متحد قاجارها یعنی بختیاری‌ها و قشقائی‌ها داشت و نه این که از قبیله قاجار چیزی همچون یک قبیله جنگاور باقی مانده بود.

تلاش‌های بعدی ناصرالدین شاه برای تاسیس یک ارتش به شکل نیروی قزاق احتمالا بازتاب این عدم توانائی شاه قاجار در بسیج قبایل جنگاور به صورت ارتش بود. نیروی قزاق هم بسیار محدود بود و حتی تا چند دهه بعد از آن شماره آنها به ده هزار نفر نمی‌رسید.

این شکست تغییراتی هم در میزان درآمد پادشاه ایجاد کرد. سامان نسبتا منظم تحصیل مالیات توسط مستوفی‌ها به دلیل عدم اقتدار ناصرالدین شاه برهم خورد و درآمد دولت کاهشی چشمگیر یافت. سال‌ها بعد مورگان شوستر کارشناس مالیاتی که پس از انقلاب مشروطیت تلاش‌هایی برای اصلاح نظام مالیاتی انجام داد، گفته بود که نوشته‌های مستوفیان مالیاتی ایران نه قابل فهمیدن است و نه قابل حسابرسی. شوستر موفقیت سیستم جمع‌آوری مالیات را در تشکیل نیروی نظامی وابسته به وزارت مالیه تشخیص داده بود. ناصرالدین شاه فاقد آن نیروی نظامی بود که چند دهه بعد به عنوان تضمین وصول مالیات از طرف شوستر در نظر گرفته شده بود.

به این ‌‌ترتیب ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه٬ شاهانی فاقد نیروی نظامی و نیز بدون پول بودند و حوزه اقتدار آنها محدود به چند شهر و آن هم با اما و اگرهای بسیار بود.

پس از شکست‌های ناصرالدین شاه، سپهسالار تلاش‌هایی برای نوسازی حکومت کرد و وزارتخانه‌های مختلفی برپا کرد. تلاش دیگر او برای آشنا کردن ناصرالدین شاه با تمدن اروپائی بود و برای این کار مسافرت‌های چندی به اروپا را سازمان داد.

این مسافرت‌ها خود بار سنگینی بر دوش دربار بود که قبل از آن هم زیر بار هزینه‌های کمرشکن خود و عدم متناسب درآمد مالیاتی با آن کمر خم کرده بود. از این مرحله به بعد است که فروش امتیازات مختلف به بیگانگان برای تهیه پول آغاز می‌شود.

بعضی از این امتیاز نامه‌ها همچون رویتر حتی تعجب لرد کرزن نایب السطنه وقت هندوستان را بر‌انگیخت و با اعتراض‌های بسیاری از ایرانیان از جمله روحانیون و نیز دولت روسیه مواجه ‌گردید. در هر حال علیرغم لغو بعضی از امتیازنامه‌ها به دلیل اعتراضات مختلف، ناصرالدین شاه امتیازنامه‌های بسیاری فروخت.

اعطای این امتیازها به بیگانگان از طرفی منجر به تغییراتی در روابط اجتماعی و اقتصادی می‌گردید و از طرف دیگر مورد مخالفت بسیاری از شهر نشینان و حتی درباریان قرار می‌گرفت.

ولی این سئوال باقی می‌ماند که شاه فاقد اقتدار چگونه به حکومت خود ادامه می‌داد.

یرواند آبراهامیان در بررسی ارزشمند خود در کتاب "ایران بین دو انقلاب" یادآوری می‌کند که این ادامه حکومت با دو سیاست عقب نشینی و نیز ایجاد اختلاف در گروه‌های مختلف شهری و ایلیاتی انجام می‌شد. این سیاست پس از چند دهه به نوعی خودآگاهی در بین پاره‌‌ای از شهرنشینان منجر شد که منشاء اختلاف‌ها و زد و خوردهای خود را در سیاست‌های تفرقه افکنانه دربار یافتند.

تقریبا در همه شهرهای ایران چنددستگی و درگیری بین فرقه‌های حیدری (طرفداران سلطان حیدر از عرفای صفوی) و نعمتی (طرفداران شاه نعمت الله ولی) جریان داشت. در بعضی از شهرها مثل تبریز این اختلاف بیشتر بین متشرعه (شیعیان) و طرفداران شیخیه به چشم می‌آمد.

زوال قدرت سیاسی شاه همچنین به ایجاد جریان‌های رقیب در بین روحانیون منجر می‌شد که در نظر گرفتن آن به درک رویدادهای بعدی در جریان انقلاب مشروطیت کمک خواهد کرد.

امکان دیگری که برای کنترل و ساکت کردن شهرنشینان در اختیار ناصرالدین شاه بود، نظارت بر قیمت مواد غذائی بود که با شیوه‌هایی همچون تنبیه گرانفروشان و یا وارد بازار کردن انبارهای دربار انجام می‌شد. این شیوه‌های تنبیهی که در دوران مظفرالدین شاه نیز دنبال می‌شد، در جریان چوب زدن یکی از بازرگانان فروشنده قند و شکر خود جرقه‌‌ای بود که به بشکه باروت انباشته از تحقیر ملی ایرانیان پیش  از مشروطیت زده شد.

روش دیگر دربار در کسب درآمد اخاذی ثروتمندان بود. برای مثال دارائی‌های امین الضرب چندین بار مصادره شد و یا رسم فرستادن آش توسط ناصرالدین شاه به خانواده‌های ثروتمند تهرانی که در مقابل می‌بایستی ظروف حاوی آش را به نسبت حجم آن با سکه‌های رایج پر کرده و به دربار پس بفرستند. این رسم ظاهرا با سرپرستی و نظارت کامل ناصرالدین شاه از پختن آش تا جمع آوری سکه‌ها انجام می‌شد. طبیعی است که افراد ثروتمندتر کاسه‌های بزرگ‌‌تری از آش دریافت می‌کردند. (2)

در مورد قبایل و طوایف جنوب ایران نیز انگلستان از سال‌های 1870 سیاست فروش اسلحه را دنبال کرده بود و در نتیجه سر و کار دربار با قبایلی بود که سلاح‌هایی مدرن تر از ارتش ایران داشتند و بسیاری از سران این قبایل خود دارای مناسبات اقتصادی به صورت صادرات پوست و خشکبار و‌ ‌تریاک و... به انگلستان بودند.

به این‌‌ترتیب چهره واقعی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، نه چهره شاهانی در اوج اقتدار، که چهره شاهان درمانده‌‌ای است که با نوعی بندبازی در میان گروهای مختلف اجتماعی و درباری و کشورهای خارجی به حکومت ناتوان خود ادامه می‌دهند. آن چه به اشتباه از آن به اقتدار یاد می‌شود در واقع بیشتر قساوت ناشی از ذلت است که در برخوردهای این پادشاهان با پاره‌‌ای از اشخاص فرودست‌‌تر بروز می‌کرد.

همه این تغییرات و روند زوال اجتماعی نمی‌توانست بدون بازتاب در بین گروه‌هایی از شهرنشینان باقی بماند. یرواند آبراهامیان به درستی اشاره می‌کند که احساسات دشمنانه شهرنشینان ایرانی نسبت به خارجیان روز به روز افزایش می‌یافت و آن را واکنش طبیعی نسبت به شکست‌های نظامی و پس از آن تغییراتی که در روابط اجتماعی و اقتصادی پس از نفوذ روزافزون انگلیسی‌ها و روس‌ها ایجاد شد می‌داند. به نظر ما نیز این عوامل می‌بایستی در چگونگی ایجاد و گسترش انقلاب مشروطیت مورد توجه قرار گیرد.

1- در این مورد مثلا می توان به فیلم "آخرین سامورائی" اشاره کرد که چند سال پیش به روی پرده آمد. در این فیلم تشکیل ارتش ملی در ژاپن - که البته فرانسه و آمریکا بی‌دریغ به آن کمک می‌کردند - و روند نابودی سامورائی‌ها و اشراف مخالف تحول تصویر شده است.

 2- . گفته می شود منشاء ضرب المثل معروف فارسی، آشی برایت بپزم که یک وجب روغن داشته باشد مربوط به همین رسم ناصرالدین شاهی است.

 

 

                                راه توده  323     20 تیر ماه  1390
 

بازگشت