راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

ایران و عربستان
به مرزهای رویاروئی
نزدیک شده اند؟

بهرام نگاه

 

عربستان سعودی تنها کشورجهان است که هنوزدرقرن بیست و یکم، بنام خاندان حاکم بر آن، "سعودی" نامیده می شود. گویی که مردم این کشور سرزمینی از خود نداشته ومستاجران خاندان "ال سعود" هستند.
رابطه ایران و عربستان بویژه پس از کشف و استخراج نفت در هردو کشور با دشمنی همراه و دارای فراز ونشیب های بسیار بوده است. با وجود آن که این دو کشور مرز مشترک ندارند امکان جنگ مستفیم با یکدیگر نداشته اند، اما در پنهان از هر اقدامی علیه هم چشم پوشی نکرده و حتی دردوره هایی که ظاهر همه چیزآرام بنظر می رسیده، "جنگ نیم گرم"ی پنهان و آشکاربین آنان جریان داشته است.
ارتباط رسمی بین ایران و عربستان از سال 1307 شروع شد. 15 سال بعد ( سال1322) ایران این ارتباط را قطع کرد. زائری ایرانی را که در هنگام طواف بدور کعبه بی اختیار و بدلیل بیماری استفراغ کرده بود، به جرم بی احترامی به خانه خدا گردن زده بودند.
درسال1328 سفارت عربستان دوباره در ایران بازگشایی شد.
دردوره حاکمیت پهلویها، با وجودیکه ایران و عربستان هر دو جزء کشورهای حوزه نفوذ غرب محسوب و مورد حمایت آمریکا و بلوک غرب بودند، افزایش نقش هردو کشوربدلیل "نفت" در اقتصاد جهانی و بویژه با بالا رفتن فیمت آن در دهه پنجاه شمسی، از یک طرف نشستن دو کشور را در کنار یکدیگر در"اوپک" الزامی و از طرف دیگررقابت میان آنان را برای بدست آوردن جایگاه بالاتر در نظام جهانی تشدید می کرد. دقیقا ریشه اقتصادی این جنگ بود که اختلافات تاریخی و مذهبی و فرهنگی بازمانده از گذشته را با اختلافات سیاسی روز در هم آمیخته، ساختمان ایدئولوژیک جدیدی برآن پایه بنا کرد. جنگ قادسیه، تصرف ایران بوسیله اعراب، کفر و اسلام، عرب و عجم، شیعه و سنی، نژاد آریایی وعرب سوسمار خور....ابزار این جنگ ایدئولوژیک در نمیه دوم قرن بیستم شد.
جنگ سرد دو کشور با خریدهای هنگفت تسلیحاتی هردو کشورازغرب و بویژه امریکا، نشانی از آمادگی برای جنگ گرم بود. آل سعود از نقش ژاندارمی شاه در منطقه و افزایش توان نظامی ایران بیمناک بود و شاه رقابت خود را از دریای نفتی که "ناسزاوار زیر پای عرب ها گسترده شده بود، پنهان نمی کرد.
با وجودیکه انقلاب57 ایران همه چیز را در منطقه تغییر داد، دشمنی بین ایران و عربستان نه تنها کاهش نیافت بلکه تشدید هم شد. اگر کشورهای باصطلاح جهان سوم را به دو اردوگاه راضیان و ناراضیان ازنظم جهانی با حاکمیت غرب تقسیم کنیم،عربستان از اینکه ایران درجهت مخالف این نظم قرارگرفت، هم خوشحال بود و هم بیمناک. وجود بحران بین ایران و غرب همواره بسود عربستان بود. حال میتوانست یک طرفه از حمایت هرچه بیشتر غرب درمقابل دشمن تاریخی خود بهره مند گردد، بشرطی که انقلاب ایران نتواند به اهداف خود دست یافته و بعنوان الگویی برای مردم تحت سلطه غرب درآید. انقلابی که اگر در داخل ایران خفه اش نکرده بودند، میتوانست دودمان "آل سعود"و حاکمان دیگرعرب را بسوزاند.
جنگ ایران و عراق فرصت بزرگی برای عربستان گشت. عربستان از هیچ کمکی به صدام که از او هم هیچ دل خوشی نداشت دریغ نکرد. برای ضربه به دشمن خطرناک تر حتی میتوان به کمک دشمن دیروز و کمتر خطرناک شتافت.
حاکمیت ایران که پس از آزادی خرمشهر علیرغم نظر همه نیروهای ملی دست از جنگ نکشیده و سیاست ادامه این جنگ فرسایشی را در پیش گرفت، بزودی مجبور شد تحت تاثیر الزامات واقعی جنگ، کوشش ناقصی را برای کم کردن فشارعربستان ازخود بروز دهد و در سال63 هواپیمای ربوده شده عربستان را که در فرودگاه مهرآباد به امید حمایت ایران به زمین نشسته بود، آزاد کرد. این عمل آنقدر که باید دل عربستان را نرم نکرد که به شلتاق حجاج ایرانی مکه که از ابزار صدور انقلاب اسلامی (در حقیقت شیعیگری) به حساب می امدند، چشم فرو بندد. درسال1366نزدیک به 200 تن از حجاج ایرانی در مکه قتل عام شده و به برخی از زنان حاجیه تجاوز شد. روابط دوکشور بار دیکر قطع شد وآقای خمینی با اندوه و عصبانیت بسیار اعلام کرد که حتی اگر روزی صدام را ببخشد، هرگز "آل سعود" را نخواهد بخشید.
پس از اینکه درسال 67 قطعنامه 598 سازمان ملل و پایان جنگ پذیرفته شد، فصل دیگری در رابطه ایران و عربستان به مرور آغاز گشت.عربستان از پذیرفته شدن قطعنامه ابراز خوشحالی کرد و ازطرف ایران نیز فتیله صدور انقلاب را پائین کشید.
درسال69 حمله صدام به کویت از جانب هردو کشور محکوم شد. پس از ریاست جمهوری رفستجانی، با گذشت زمان، فرمان آقای خمینی مبنی بر نبخشیدن "آل سعود" کمرنگ شد و به فراموشی سپرده شد. پایان جنگ فرسایشی 8ساله که ثابت شد چیزی جز سر به سنگ کوفتن نبود و ایران و عراق را به خاک سیاه نشاند، الزامات دیگری را طلب می نمود. زمان زمان آقای خمینی نبود. "ملک فهد "هم مرده بود. شعار "تبت یدی ابی لهب ...بریده باد دست فهد" دیگرکار خراب کن بود. سفیر ایران درعربستان (خراسانی) مجبور بود بگوید:"عربستان و ایران دوبال پرنده اسلام اند". کار بجایی رسید که در سال75 رفسنجانی با ملک عبدالله پادشاه عربستان در پاکستان دیدار کرد.
با رهبر شدن آقای خامنه ای و ریاست جمهوری رفسنجانی، سیاست در ایران با ایجاد محدودیت برای جناح چپ حکومت به سوی غرب میل کرد. حاکمیت نیازمند ارتباط خوب با غرب بود و این امر بدون ایجاد رابطه خوب با همسایگان و بویژه با عربستان سعودی که نفوذ بسیاری روی همسایگان عرب ایران دارد، میسر نمی شد.
خاتمی که سیاست تشنج زدایی را جدی تر پیگیری می کرد، در سال 77 اولین سفررسمی یک مقام بالای جمهوری اسلامی را به عربستان انجام داد. علیرغم این رابطه دیپلماتیک، عربستان و ایران که داعیه سرکردگی مسلمین جهان را دارند، جنگ را در منطقه نفوذشان به شدیدترین وجهی ادامه دادند. عربستان با خرج میلیاردها دلاردر افغانستان به تقویت طالبان وگروه های سنی وهابی ضد ایرانی مشغول بود. ایران نیز در این مدت با کمک به نیروهای شیعه در عراق و حزب الله لبنان و حتی حماس درفلسطین رودر روی عربستان و وحامیان بین الملی اش صف آرایی می کرد.
در سال 86 از احمدی نژاد برای شرکت در نشست شورای همکاری کشورهای خلیج فارس دعوت شد که در ظاهر نشانی از علاقمندی به همکاری با ایران بود. گرچه همه میدانستند که این دو مدعیان رهبری مسلمین چشم دیدن یکدیگر را ندارند، تنها در سال 89 طبق اظلاعاتی "ویکی لیکس" منتشر کرد، معلوم شد ملک عبدالله آمریکا را برای حمله به ایران تحریک می کرده است.
اکنون تنش بین دو کشور به مرز ایران کشیده شده. عربستان بطور رسمی برای سرکوب شیعیان معترض به بحرین لشگرکشی کر. وقایع بحرین که اعلام شد خط قرمز و آخرین حد تحمل عربستان است، دو کشور را تا یک قدمی جنگ بی واسطه پیش برده است. افتادن قدرت بدست شیعیان در بحرین، برای عربستان که بحرین را استانی ازاستان های خود میداند، باختی استراتژیک محسوب میشود.
شورای همکاری خلیج فارس با وجود تضادهایی که درمیان اعضای آن وجود دارد، عملا در برابر جمهوری اسلامی و صدورشیعه گری ـ و نه انقلاب که دیگرجز نامی بی محتوا از ان باقی نیست ـ علم گشت. این شورا به یمن پول بی حساب نفت در دست سرانش، درحال حاضرعملا حتی پراهمیت تر و تاثیرگذارتر از اتحادیه عرب گشته وبه گسترش خود تا مراکش و اردن پرداخته است.
انقلاب57 ایران اگر به اهداف خود، آزادی و پیشرفت زندگی مردمانش دست میا فت و راه پیشروی اصلاحات با کودتا سد نمی شد، خود راه عبور و تاثیر در سرزمین های دیگر را می گشود و نیازی به اتخاذ سیاستی که آقای خامنه ای آنرا "سیاست تهاجمی" نامگداری کرد، نبود.
سیاست جنگی حاکمیت جمهوری اسلامی که داستان "اتم" به نماد آن تبدیل شده، صدور شیعه گری، ادعای بی پایه رهبری مسلمانان جهان، مداخلات غیر قانونی و ماجرا جویانه در امور داخلی کشور های دیگر، می رود تا ایران را در مقابل مهیب ترین خطر تاریخی قرارداده و بود و نبود آنرا در شکل جغرافیای امروزین رقم بزند. تولید بمب اتمی در ایران، آن مین انفجاری است که زیر پای ایران است.
 

راه توده 324    27 تیر ماه 1390

بازگشت