حقوق دمکراتیک |
سلام- در مقاله "اهمیت توجه دقیق به محتوا و مضمون دموکراتیک آزادیها" در شماره 318 به نوعی نفی دموکراسی غربی بود و آن آزادیهای دموکراتیکی که فعلاً - کم و بیش- در کشورهای پیشرفته سرمایه داری بر قرار است و حاصل مبارزه تاریخی مردم است. این آزادی در مقابل حقوق دموکراتیک نباید قرار داده شود. در آن مقاله یک امر مطلوب که فعلاً حاصل است، در برابر یک امر مطلوبتر که دور از دسترس مینماید، قرار داده شده تا اولی بی ارزش جلوه کند. البته نهایت آرزوی همه مردم این است که در کنار آزادیها، از حقوق دمکراتیک هم برخوردا باشند ولی در تعریف دمکراسی، چنین شرطی نیامده است و با قید این شرط نمیتوان دموکراسی بورژوایی را بی ارزش جلوه داد، زیرا این آزادیها بیش از همه طبقات به نقع طبقه کارگر است. سئوال این است که این تعریف خود ساخته از دموکراسی که "دموکراسی تنها آزادی دموکراتیک نیست، بلکه در عین حال حقوق دموکراتیک است" در کجا آمده آست؟ این مقاله قبل از فروپاشی شوروی نوشته شده و به نوعی توجیه گر فضای بسته کشورهای سوسیالیستی بوده است. زیرا کشورهای سوسیالیستی ضمن رد آزادیهای بورژوایی، مدعی آن بودند که حقوق دموکراتیک مردم یعنی حق کار،مسکن، بهداشت، آموزش و....برای کلیه شهروندان خود فراهم کرده اند که برای همه مردم در اولویت اول قرار داشته است. این تز نادرستی خود را پس از فروپاشی نشان داد و معلوم شد که نه از آزادیهای بوژوایی خبری بوده و نه آن توسعه اقتصادی و اجتماعی و حقوق اجتماعی ناشی از آن، که مدعی آن بودند. که در نهایت نیز به حاکمیت ارتجاییترین بخش بورژوازی منتهی شد. یعنی علیرغم نیت پاک عمده حاکمان کشورهای سوسیالیستی، ساختار اقتصادی سرمایه داری دولتی و نه سوسیالیسم مردمی، درحال رشد و نضج بود که در لحظه موعود، سرمایه داران تازه بدوران رسیده، بدون هر گونه مقاومتی از جانب مردم آنرا از دولت باصطلاح سوسیالیستی تحویل گرفتند. اگر مقاومت چندانی در مقابل فروپاشی صورت نگرفت، بدین دلیل بود که ساختار اقتصادی موجود سوسیالیسمی نبود که با مشارکت مردم آگاه و متشکل (کارگران و کشاورزان) ایجاد شده باشد تا همان مردم متشکل از ساخته خود پاسداری کنند. واقعیت این است که آزادیهای دموکراتیک نه هدف، بلکه ابزاری برای کسب حقوق دموکراتیک است و اگر به هر بهانهای آنرا محدود کنند، دیر یا زود، حقوق دموکراتیک نیز محدود میشود. آزادیهای دموکراتیک در کشورهای سوئد و فرانسه بیش از آمریکا است و به همان نسبت هم حقوق دموکراتیک مردم بیشتر است. اصلاً چه دلیلی دارد که حکومتی که میخواهد در جهت تأمین حقوق دموکراتیک مردم اقدام نماید، آزادیها را محدود سازد؟ تجربه نشان داده هر حکومتی که به قصد تجاوز به حقوق مردم سر کار بیاید، ابتدا آزادیها را محدود میکند تا جلوی اعتراضات مردمی را که قرار است به منافعشان تجاوز شود بگیرد. نومحافظه کاران آمریکا هم ابتدا به بهانه یازده سپتامبر، آزادیهای مردم را محدود نمودند و آنگاه تجاوز به حقوق دموکراتیک مردم را تشدید کردند که یکی از میوههای تلخ آن محرومیت 50 میلیون آمریکایی از بیمه تندرستی است. کودتای 88 در ایران هم ابتدا آزادیها را محدود کرد تا سپس به حقوق و ثروت مردم دست اندازی کند. در مقابل این سئوال که"چه سود از آزادی، وقتی انسان بیکار است؟" میتوان این سئوال را قرار داد که "چه سود از نبود آزادی وقتی انسان بی کار است" آیا برای یک بیکار وجود یا عدم وجود آزادیها فرقی نمیکند؟ این مقاله از جمله اشتباهات گذشته بوده که اکنون نباید برآن پافشاری کرد. از این دست اشتباهات زیاد بوده که در حال حاضر باید به آن نگاه انتقادی داشت، نظیر آنکه، نظام سوسیالیستی برگشت ناپذیر است، اتحاد شوروی در حال پشت سر گذاشتن مرحله سوسالیستی و ورود به مرحله کمونیستی است، تناسب نیروها به نفع سوسیالیسم است. به هر حال مبارزه پارلمانی و در چارچوب آزادیهای دموکراتیک، یکی از راههای نزدیک شدن به سوسیالیزم است، انگونه که انگلس میگوید "حتی در فرانسه، که بیش از یک صد سال انقلاب پشت انقلاب را ناظر بوده، و جایی که شرایط برای قیام و شورش بسیار بهتر از آلمان است نیز سوسیالیستها بطور فزایندهای درک میکنند که بدون جذب اکثریت مردم، پیروزی پایدار برای آنها ممکن نیست ... کار تبلیغاتی طولانی و فعالیت پارلمانی این جا نیز اولین وظیفه ی حزب تشخیص داده شده است." فردریک انگلس انتظار من این است که انتقاد من شامل سانسور نشود و آنرا منعکس کنید.
(هم خطاب به نویسنده این نامه و هم کسانی که آن را در این شماره راه توده میخوانند توصیه میکنیم ترجمه سخنرانی "اسکارلافونتن" رهبر اسبق حزب سوسیال دمکرات آلمان، وزیر دارائی کوتاه مدت دولت سوسیال دمکرات "شرودر" و بنیانگذار و رهبر سابق حزب چپ آلمان در همین شماره راه توده را با دقت بخوانند. لافونتن بدنبال گرفتار شدن به بیماری سرطان مقداری از مسئولیتهای حزبی و سیاسی خود را کاهش داد. از جمله رهبری حزب چپ آلمان را به یکی دیگر از اعضای رهبری این حزب واگذار کرد. ما فکر میکنیم، نویسنده نامه و یا مقاله بالا و دیگرانی که این نقطه نظرات را دارند از سخنرانی "لافونتن" بسیار خواهند آموخت. این توصیه ما به معنای نفی نکات درستی که آقای اسکندر محمدی درباره آزادیها مطرح کردند نیست. به هیچ وجه. بلکه توجه به مفهوم و مضمون آزادیهای دمکراتیک است که آزادی احزاب، آزادی نشریات و بسیاری از آزادیهای اجتماعی نیز در آن میگنجد. نوشته آقای محمدی مقداری طولانی بود و ما ناچار شدیم بخشهائی از آن را حذف کنیم اما اساس فکر و نظر ایشان در نوشته شان را حفظ کردیم.) |
راه توده 319
23 خرداد ماه 1390