وحشت حاکمیت ج. اسلامی |
این استدلال اگر مستقیم نیز بیان نشود و یا به روی کاغذ آورده نشود، در ذهن و اندیشه برخی روشنفکران سیاسی – اعم از مذهبی و غیر مذهبی- وجود دارد که چون حکومت انگیزه و توان سرکوب مخالفان را دارد، جنبش سبز به جایی نمیرسد. این ذهنیت را باید بیشتر شکافت زیرا وارونه بینی در آن بسیار است و گاه آن را متکی می کنند به تجربه شاه و ادعای اینکه تزلزل شاه در سرکوب موجب سقوط آن شد٬ تزلزلی که مدعیاند در جمهوری اسلامی وجود ندارد. نخست یادمان باشد که هنوز شمار همه کشتگان دو سال جنبش سبز به شمار کشتههای یک روز هفده شهریور 1357 نرسیده است. بنابراین بهتر است چندان در ادعای اینکه شاه حمام خون به راه نیاندخت زیاده روی نکرد. ارزیابی رژیم شاه در شهریور 57 آن بود که مردم عزم مقاومت نخواهند داشت و با یک کشتار می توان به جنبش آنان خاتمه داد. جمهوری اسلامی عزم مردم را در مقاومت می بیند ولی میانگارد که با روشهای دیگری غیر از کشتارهای هفده شهریوری میتوان آن را مهار کرد. حکومت شاه هم حمام خون به راه انداخت و هم در آن افراط کرد. اشتباه شاه نه در تزلزل در سرکوب، بلکه ارزیابی نادرست از عزم مردم در مقاومت و قدرت رهبری آیتالله خمینی و در نتیجه تزلزل در عقب نشینی بموقع بود. اما چرا شاه نتوانست حمام خونی را که در هفده شهریور و کشتار میدان ژاله به راه انداخته بود ادامه دهد؟ چه عواملی مانع آن شد؟ چه تفاوتهایی میان ماهیت و روشهای جمهوری اسلامی و رژیم شاه وجود دارد؟ اینها مسایلی است که باید بیشتر باز شود زیرا تشخیص راه و بیراهه در جنبش سبز به دریافت درست این مسایل بستگی دارد. 1- شاه تنها راهی که برای مقابله با مردم در اختیار داشت استفاده از ارتش بود. بدلیل ماهیت بشدت استبدای و غیردموکراتیک حکومت٬ هیچ فضایی برای بروز نارضایتیها و تخمین ابعاد آنها وجود نداشت. در نتیجه رژیم شاه انتظار روبرو شدن با یک جنبش بزرگ را نداشت و خود را برای چنین شرایطی آماده نکرده بود. در حالی که جمهوری اسلامی بدلیل ساخت متکثر قدرت٬ نظام پارلمانی٬ مراکز مختلف تصمیم گیری٬ وجود جناحهای مختلف و اصلاح طلب و ... سالها و بویژه پس از پیدایش جنبش دوم خرداد منتظر یک جنبش بزرگ اجتماعی در ایران بود و خود را برای آن آماده میکرد. همچنان که در همین یکسال اخیر شاهدیم و حتی رسما رهبر و فرماندهان سپاه و مقامات امنیتی و امام جمعه ها... بر زبان می آورند که باید آماده جنبش و یا بقول خودشان "فتنه" بزرگتر باشند. تا پیش از انتخابات 22 خرداد 88 و از سالها پیش از آن٬ برگزاری انواع مانورهای ضد شورش و جمع کردن ارازل و اوباش و گرداندن آنها در خیابانها و ایجاد نفرت از مردم در میان این ارازل به قصد بهره گیری بعدی٬ تمرین و تدارک شده بود. در نتیجه جمهوری اسلامی توانست خود را از حضور آشکار و مستقیم سپاه و استقرار آن با توپ و تانک و لباس رسمی سپاه در خیابان ها پرهیز کند. بحث درباره تشکیل ستاد بحران و سپردن بازجوئی ها و شکنجه و یا بُر زدن واحدهائی از سپاه در میان نیروهای انتظامی نیست، بلکه بحث بر سر مقایسه استقرار ارتش شاه در خیابان ها و مستقر نشدن واحدهای سپاه به همان شیوه ارتش شاه برای هفته ها و ماه ها در خیابانهاست. 2 – پیاده نظام ارتش شاهنشاهی که باید در خیابانها مردم را میکشت و حمام خون به راه میانداخت از جوانان روستایی تشکیل شده بود. این جوانان که بسیاری از آنان با وجود سن کم دارای همسر و حتی فرزند بودند٬ علاوه بر اینکه از بودن در ارتش و دوری از خانواده و همسر و کار و روستا به طور سنتی ناراضی و از ارتش گریزان بودند٬ هیچ انگیزه و دلیلی برای کشتن مردم نداشتند. ضمن اینکه روستاهای کشور و خانوادههای روستائی نیز خود به سرعت به انقلاب میپیوستند. شیوه انسانی و آگاهانه مردم در تقدیم گل به سربازان و سخنرانیهای حساب شده آیتالله خمینی خطاب به ارتش و تلاش در جذب آنها و جدا کردنشان از رژیم٬ همه و همه در این ارگان اصلی سرکوب حکومت شکاف انداخت. نه تنها رژیم شاه بتدریج و بسرعت امکان به راه انداختن حمام خون را از دست داد بلکه فرار و تمرد و احتمال اینکه این سربازان تفنگهای خود را به سوی فرماندهان خود برگردانند روز بروز بیشتر شد و بیشتر روشن گشت که تکیه به ارتش برای سرکوب ناممکن و ادامه آن خطرناک است. چنانکه در روزهای 21 و 22 بهمن معلوم شد که ارتش از درون فروپاشیده و قادر به سرکوب نیست. حرف های تبلیغاتی حکومتیان را هرگز نباید جدی تلقی کرد. اگر بدنه ارتش به انقلاب نپیوسته بود٬ مردم دست خالی هرگز نمیتوانستند در ظرف دو روز آن ارتش عظیم را مضمحل کنند. حال بازگردیم به جمهوری اسلامی. پیاده نظام سرکوب جمهوری اسلامی لشكر ارازل و اوباش و لباس شخصیها و گاردهای ضد شورش هستند و نه ارتش و یا حتی سپاه. اگر قرار به ابزار سرکوب باشد جمهوری اسلامی نیز ارتش و سرباز وظیفه هم در ارتش و هم در سپاه در اختیار دارد ولی آنها را به خیابان نمیکشاند و بدان متوسل نمیشود زیرا تجربه شاه را دارد و میداند با به خیابان کشیدن آنها به سرعت به همان سرنوشتی دچار میشود که شاه دچار شد. جمهوری اسلامی از سرنگونی سریع شاه این درس را گرفته که به بدنه ارتش و سپاه – سربازان وظیفه- برای کشتار متکی نشود و از نیروهای رسمی نیز کمتر بهره گیرد و لشکر ارازل و اوباش را به میدان بفرستد. پس اینکه جمهوری اسلامی به جای به خیابان کشاندن سپاه و ارتش از ارازل و اوباش بهره میگیرد نشاندهنده قدرقدرت بودن آن نیست. برعکس یک پیروزی برای مردم ماست و نشاندهنده آن است که جمهوری اسلامی در شرایطی است که نمیتواند از همه ابزارهای سرکوبی که در اختیار دارد استفاده کند و از تزلزل این نیرو برای سرکوب مردم آگاه است. اما این هنوز همه مسئله نیست. جمهوری اسلامی درون یک پیوند تاریخی با انقلاب 57 نیز قرار گرفته که دست و بال آن را از جهات دیگر نیز بسته است. میگویند جمهوری اسلامی هنوز میتواند "بسیج تودهای" کند، بنابراین جنبش سبز نمیتواند پیروز شود. در حالیکه مسئله برعکس است. ما باید خوشحال باشیم و حتی ناگزیر کنیم حکومت را که برای بقای خود از بسیج تودهای استفاده کند و نه از سپاه و ارتش و توپ و نفربر. در عرصه بسیج تودهای است که جنبش سبز میتواند قدرت بالقوه خود را نشان دهد و ده برابر حکومت را بسیج کند. چنان که درجریان تظاهرات حکومتی دیماه 88 این بخت ناکام خود را با صرف همه امکاناتش آزمود و چنان که می بینیم در تمام دو سال گذشته جرات موافقت با یک تظاهرات خودجوش مردمی را ندارد. چرا توسل حکومت به بسیج تودهای همچون یک شیوه پاسخ به اعتراضها بسود جنبش سبز است و نه به زیان آن؟ زمانی که حکومت میخواهد بسیج تودهای کند اولا باید به بخشی از مطالبات توده پاسخ دهد که بتواند آنها را بسیج کند و این خود یعنی ناگزیری از تن دادن به بخشی از تحول. ثانیا باید به احساسات و خواستهای این توده احترام بگذارد. رژیم شاه روز هفده شهریور دست به کشتار وسیع زد و در مجموع دوران انقلاب نیز از کشتار مردم غفلت نکرد و هرگز در پی انکار و توجیه آن نیز بر نیآمد. در حالیکه در مورد ندا آقا سلطان و چند تن دیگر که در جریان اعتراضهای خیابانی مردم کشته شدند دهها فیلم و برنامه در جمهوری اسلامی ساخته شد که اثبات کند رژیم در آن دست نداشته است. چرا؟ چرا رژیم نمیایستد و نمیگوید این عده را معترض تشخیص داده و کشته است؟ برای آنکه امیدوار است بتوان بسیج تودهای کند و میداند که مردم در پشتیبانی از یک حکومت جنایتکار به خیابان نمیآیند. بنابراین توسل به بسیج تودهای تضادهای درون خود را دارد. حکومتی که به بسیج تودهای متوسل میشود یعنی مدعی است که دارای اکثریت است. بنابراین باید ترسی از پذیرش قواعد دمکراتیک و انتخابات نداشته باشد. جنبش سبز درست از همین ضعف حکومت و نیاز آن به بسیج تودهای است که وارد میشود و شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی را میدهد. یکی دیگر از دلایلی که رژیم شاه نتوانست حمام خون هفدهم شهریور را برای مدت طولانی ادامه دهد آن بود که پس از این کشتار شیوه اصلی مبارزه از حضور خیابانی به اعتصابات سیاسی تبدیل شد. حضور خیابانی تنها آن بخش جلوی چشم آن جنبشی بود که در عمق جامعه و دستگاه دولتی و اقتصادی کشور جریان داشت و همه چیز را از ادارات و کارخانهها گرفته تا صنعت و نفت کشور را فلج کرده بود. رژیم حتی دستگاه تبلیغاتی خود را نیز بدلیل اعتصاب در رادیو و تلویزیون از دست داده بود. این عامل نیز تداوم حمام خون حکومت نظامی و دولت نظامی را در خیابانها روزبروز بیشتر بی معنا و بی چشم انداز میکرد. ما اکنون این جنبش اعتصابی را در جمهوری اسلامی نداریم به دلایل مختلف. نخست بدین دلیل که جنبش اعتصابی انقلاب 57 درست از فردای کشتار هفدهم شهریور و اعلام حکومت نظامی آغاز شد. یعنی درست از زمانی که همه دیگر راههای مسالمت آمیز بیان اعتراضات بسته شد و امید مردم به عقب نشینی حکومت از میان رفت. ما در جمهوری اسلامی هنوز به این نقطه نرسیده ایم. نه در ساختار حکومت. نه در مناسبات حکومت با مردم و نه در آگاهی مردم. هنوز مردم به طور مبهم این آگاهی و این امید را دارند که میتوان حکومت را به طور عادی به عقب نشینی وادار کرد و نیاز به توسل به آخرین حربهها و از جمله اعتصاب سیاسی نیست. ضمن اینکه هنوز به نیروی کار کشور ما اثبات نشده که اعتصاب سیاسی٬ آن شرط اولیه پیروزی یعنی سراسری بودن و یکپارچگی را خواهد داشت. این تجربه نیز جلوی چشم حکومت است و عامل دیگری است که دست آن را در سرکوب به شیوه شاه میبندد. حکومت میداند که تمام تجربه انقلاب 57 و شیوههای مبارزه آن در حافظه مردم ما ثبت است و جنبش در لحظه معین میتواند از آنها بهره گیرد. تمام اشکال مشترک مبارزاتی و حتی شعارها و سرودها و ترانههای انقلابی سال 57 درجریان جنبش سبز براساس خواستهای این جنبش بازتولید شد و حکومت همه این پدیدهها را در برابر چشم خود دید. بنابراین توسل به ارازل و اوباش و نیاز حکومت به بسیج تودهای بخشی هم برای پیشگیری از تبدیل شدن اعتصاب سیاسی به شیوه اصلی مبارزه است. رویارویی مستقیم با مردم و کشاندن کار به تکرار 17 شهریورها٬ هم به معنای از دست رفتن آخرین امیدهای مردم به اصلاح و هم به معنای از دست رفتن توسل به بسیج تودهای است و با از دست رفتن ایندو٬ تردیدهای نیروی کار در اینکه اعتصاب سیاسی او هم دیگر ناگزیر است و هم یکپارچه و سراسری خواهد بود از میان خواهد فت. می بینیم این ادعا که شاه سرکوب نکرد و برای همین سرنگون شد و جمهوری اسلامی میماند چون سرکوب میکند تا چه اندازه بی معنی است. جمهوری اسلامی اگر توانسته دو سال دربرابر جنبش سبز دوام آورد برای این است که اتفاقا روش سرکوبی خلاف شاه را در پیش گرفت و برخلاف وی بجای استفاده از تیراندازی مستقیم سربازان وظیفه ارتش به روی مردم٬ از ابزار ارازل و اوباش و بسیج تودهای بهره گرفت. این ضمنا ناشی از تاریخچه جمهوری اسلامی و ریشه تاریخی آن در انقلاب و وجود جناحهای مختلف در ساخت قدرت و جنبش اصلاحات و نوعی نظام پارلمانی و بالاخره خرد و آگاهی بسیار بالای جنبش سبز است که با پیشرویها و عقب نشینیهای خود حکومت را مدام در یک چارچوب تنگ و معین در برخورد با مردم نگاه داشته و هزینه سرکوب را روزبه روز برای آن بیشتر میکند. در این وضع حکومت دو راه بیشتر ندارد. یا توسل آشکار و خونین نظامی- خیابانی و کشتار در زندانها که در اینصورت فروافتادن و سقوط خود را نزدیکتر میکند؛ یا ادامه ادعای داشتن اکثریت که در آنصورت باید تن بدهد به انتخابات و قواعد دمکراسی، یعنی وابسته شدن دوباره به مردم و شرکت یا عدم شرکت آنان در انتخابات. دراین میان برای برخی روشنفکران سیاسی و بویژه مذهبی که از حکومت و حاشیه آن کنده شده و در عموما در امریکا و اروپا مستقر شده اند یک "راه" سوم هم پیدا شده است. یعنی روی کار آمدن یک حکومت دیکتاتوری عریان سرمایهداری از درون خود جناحهای حاکم کنونی، که دراین استدلال حتی اگر مستقیم هم بیان نکنند و ننویسند، چشم به احمدی نژاد و اطرافیانش- امروز مشائی و فردا یکنفر دیگر بعنوان پرچمدار این دیکتاتوری- دارند. |
راه توده 320
30 خرداد ماه 1390