راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اتهام لُو دادن اعضای سازمان ها
بی حیائی
مدعیان سیاسی
یا بی اطلاعی آنها؟

 

سالها از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ میگذرد. اخیر در مصاحبه ای که آقای شالگونی به نیابت از سازمان راه کارگر در تلویزیون بی بی سی داشت ادعاهائی را در باره لو دادن اعضای سازمان های دیگر توسط حزب توده ایران مطرح کرد که حداقل می توان گفت "این نوع سخن گفتن نه تنها بی اطلاعی، بلکه بی حیائی هم می خواهد." می خواهم دو خاطره که مربوط به آن روزهاست را برای خوانندگاه راه توده بنویسم. این خاطرات را سالهاست در حافظه خود نگاه داشته ام:

1) اوج مجاهدین، اقلیت، پیکاری و راه کارگر بگیری بود. یکی از اقوام دور  دست ما که در شهرستان زندگی می کرد راه کارگری بود و تحت تعقیب و  در به در! از شهرستان به خانه ما آمد. می دانست که توده‌ای‌ام و فعلا رژیم با توده‌ای ها کاری ندارد. در خانه ما پناه  گرفت. برادرم تازه به قصد اروپا کشور را ترک کرده بود. اتاق وی را در اختیار او قرار دادیم. خانه ما برایش محلی امن بود. هر هفته دو روز در ساعتی معین از خانه بیرون می رفت. میدانستم که سر قرار می رود اما کنجکاوی نداشتم. یکی دو بار  خواهش  کرد تا دو خیابان آنطرف تر و تا یک مغازه بستنی فروشی با وی باشم. بستنی با هم میخوردیم و من محل را ترک میکردم. من برای وی  پوشش امنیتی بودم. فقط خواهش کرده بودم که بیش از یک نسخه روزنامه سازمانی را در خانه ما نگاه ندارد. قبول کرده بود. نمیدانم که  رعایت می‌کرد یا نه. با حمله به حزب خانه ما هم دیگر نا امن بود. هر دو مجبور به ترک خانه شدیم. مدتی بعد، به مانند ماهی بدون آب، وقتی خانه امن ما را از دست داد، دستگیر شد و  چند سال در زندان ماند. ۲ سال بعد از آزادی، و هنگامی که هنوز ۳۰ ساله نشده بود، به بیماری سرطان مغز درگذشت.  یادش گرامی باد!

2) اوج بگیر و ببند مجاهدین، اقلیت، پیکاری ها  و راه کارگری ها بود. روزی زنگ خانه زده شد. فردی از پست خصوصی بود. شرکتی که بسته ها را حمل و نقل می کرد. امروز DHL و یا FedEX چیزی شبیه آن شده است.

بسته کوچکی برای من داشت. با کمال تعجب دیدم فرستنده بسته خودم هستم و گیرنده فردی در ارومیه و آدرس یک هتل! گفت گیرنده  این بسته پیدا نشده است. من بسته ای نفرستاده بودم. بسته را گرفتم و امضاء کردم. وقتی آنرا باز کردم، حاوی ۲ پاسپورت ایرانی بود! تعجبم بیشتر شد. فکر کردم، برادرم که  در راه اروپا است این پاسپورت ها را فرستاده است. شاید با مشکلی روبرو شده است! باید منتظر تلفن وی می شدم. آن روزها مثل امروز هر کسی یک  دستگاه موبیل نداشت و تلفن به خانواده ماهانه بود! از ایمیل و فیسبوک هم خبری نبود. پاسپورت ها را در زیر شیروانی خانه پنهان کردم. از فامیلمان که در خانه ما بود مپرسیدم که آیا منتظر بسته ای است یا نه؟ جوابش منفی است. روز بعد دوباره زنگ خانه زده شد. یکی از جوانان محل بود. اسم وی را نمیدانستم ولی چند بار وی را سر کوچه دیده بودم و سلامی رد و بال کرده بودیم. موهایی روشن داشت و عینکی بزرگ. پرسید: بسته ای به اشتباه به خانه شما آماده! تعجب کردم. ابتدا انکار کردم. گفت: به شرکت حمل و نقل مراجعه کرده و آنها آدرس ما را داده اند. تلاش کردم تا  ته و توی قضیه را در بیاورم، اما خواهش و تمنا  کرد و گفت که برای تحصیل عازم خارج است. هیچ توضیح منطقی برای این که اسم من  را بعنوان  فرستنده  داده است نداشت. یکی دو همسایه فضول سرک کشیدند. نگران شد. حس کردم در خطر است.  تصمیم گرفتم بسته پاسپورت‌ها  را به وی بدهم و امضایی بگیرم.

سالها این واقعه برایم  معما بود تا آنکه حدود ۱۵ سال پیش دوستی از جوانان محل را در اروپا دیدم. از  سر نوشت دیگر جوانان محل پرسیدم. سر نوشت های مختلف. اشاره کرد به آن جوان با موهای روشن و عینک بزرگ که  مجاهد بوده و درسال ۶۰ از کشور خارج شده و حالا در  کمپ مجاهدین در عراق است. چیز بیشتری نمیدانست. آیا زنده است؟ او هم اسم آن جوان را به یاد نیآورد. آنگاه  متوجه  شدم، که وی  از من که توده‌ای علنی بودم بعنوان سپر امنیتی استفاده کرده بود. پاسپورت ها را به اسم من ارسال کرده بود تا اگر لو رفت من توده‌ای پاسخگو باشم. می دانست پاسپورت ها حتما در محل امنی پنهان کرده ام. می دانست که پدر  و خانواده من امین محله بودند.

حالا بعد از ۳۰ سال وقتی برخی خاطره نویسان و سیاست بازان نان به نرخ روز خور از لو دادن دیگر نیروها توسط توده ای ها صحبت می کنند، انگشت حیرت به دهان می گیرم.

من نمی دانم در راس هرم حزب چه گذشت، اما این را می دانم هیچ دستوری برای معرفی مجاهدین و یا هر فعال سیاسی دیگری به ما در حوزه ها ابلاغ نشده بود و ما اعضای ساده حزب هیچگاه حتی از  خاطرمان نگذاشت که فردی را لُو بدهیم . بنظرم اعضای دیگر سازمان های سیاسی هم همینگونه فکر می کردند.

امضاه محفوظ

 

 

 

                                راه توده  321        6 تیر ماه  1390

 

بازگشت