مصاحبه نول ابزرواتور با "غسان سلامه" |
غسان سلامه وزیر اسبق فرهنگ لبنان و مشاور پیشین دبیر کل سازمان ملل متحد مصاحبه ای با مجله "نوول اوبسرواتور" درباره انقلاب در کشورهای خاورمیانه و شاخ افریقا کرده است. نکاتی از این مصاحبه را می خوانید: من از این موضع انقلابی متعجب نشدم، زیرا ثبات یک حکومت تنها در پناه تحول و تغییر میسر است. تغییربه معنای تحول مسالمت آمیز تنها در رژیم های با ثبات ممکن است. چنین حالتی درکشورهای منطقه وجود ندارد و به همین دلیل نه حکومت ها ثبات دارند و نه تحولات جنبه گذار مسالمت آمیز پیدا می کند. در بیست سال گذشته دولت های عرب در برابر خواست مردم برای تغییرات به سختی مقاومت کردند. این درحالی است که میدانند انقلاب اطلاعاتی در جهان رخ داده و اینترنت و تلویزیون های ماهواره ای زمام ابتکار و تحول بزرگ را بدست گرفته اند. آنها درحالیکه می خواهند از این انقلاب ارتباطات در عرصه اقتصادی استفاده کرده و در دهکده جهانی وارد شوند، نمی خواهند بپذیرند که خفه کردن تکنولوژی نوین ارتباطات برای یک مملکت در عرصه سیاسی غیر ممکن است. دولت های این منطقه دچار نوعی بیماری «پدرسالاری سیاسی» اند. شما توجه داشته باشید که شخصیت های کاریزمای سال های 60 مانند بورقیبه، ناصر، بومدین، با آنکه طرفدار آزادی ها نبودند اما هیچکدام رهبرانی زراندوز و غارتگر نبودند، اما جانشینان آنها هستند. بن علی و مبارک و قبیله آنها چپاول کردند، هم خوردند و هم به اطرافیان و طرفدارانشان خوراندند. اینان نه تنها جانشینی را نمی خواستند بلکه دولت را یک ارث شخصی تلقی می کردند و مملکت را ارث پدری خود می دانستند که می توانند آن را برای فرزندان خویش هم به جای به گذارند. یعنی نوعی سلطنت جمهوری. انقلاب های عربی هنوز در فصل اول یا دوم تاریخی هستند که فصول بسیاری بدنبال آن خواهد آمد و سال ها به طول خواهد انجامید. نسیم آزادی، واقعی، عمیق و ممتد است و چنانچه با سرکوب روبرو شود، قشری گرائی در آن نفوذ خواهد یافت و جنگ های داخلی پیش خواهد آمد. ممکن است بتوان مدتی جلو این کار را گرفت اما بدون شک بعد از این مهار کردن کوتاه، دوباره جنبش سر برخواهد داشت و مهم تر از همه این که این جنبش منحصر به یک مملکت یا دو مملکت نیست. حرکت، تمامی کشورهای عربی را در خود گرفته است و به پیش خواهد رفت. حال بسته به این است که رهبران امروز چگونه خود را با این جریانات خود را تطبیق دهند. من شرط می بندم که در دو یا سه سال آینده شیوه حکومت در کشورهای عربی به کلی دگرگون خواهد شد. در تونس در حال حاضر، دو جریان اصلی وجود دارد؛ یک جریان که معتقد است باید صبر کرد تا احزاب تازه جان بگیرند و برای حضور در صحنه سازمان داده شوند و جریان دیگری که معتقد است باید کارها به سرعت پیش برود و فیصله یابد. وضع تونس در حال حاضر شباهت بسیار به وضعی دارد که بیست سال پیش در الجزایر پیش آمد. قانون انتخابات برای مملکتی که در حال دگرگونی و گذار به سوی دموکراسی است چگونه باید نوشته و اجرا شود؟ به نظر من روش انتخابات دو مرحلهای که در دور دوم صاحبان اکثریت با هم روبرو شوند بدترین شکل ممکن انتخابات است. این شکل انتخاباتی فقط در مواقعی کار می کند که یک قدرت سیاسی به طور واقعی مستقر شده باشد. اما اگر در این شرایط شما انتخابات دو مرحله ای را پیش بکشید همان حالتی پیدا خواهد شد که در الجزایر پیدا شد که در آن در دور اول جریان اسلامی با 37 در صد آراء مرحله اول، با پیروزی در مرحله دوم هفتاد و پنج درصد صندلی های مجلس را در اختیار گرفت. یعنی 37 در صد جامعه بر 63 در صد بقیه جامعه سلطه پیدا کرد. در مورد تونس، هنگامی که شما نتوانید اوضاع سیاسی را به سود احزابی که تازه تاسیس شده و در حال شکل گرفتن هستند بچرخانید، احزاب زیرزمینی که صاحب تشکیلاتی از پیش سازمان یافته هستند وارد صحنه خواهند شد. چنان که در الجزایر این اتفاق افتاد و در 1990 ما شاهد یک جنگ داخلی سنگین شدیم. تونسی ها حالا به خوبی می دانند که حق اشتباه ندارند و علاوه بر این راهی را که در پیش خواهند گرفت سرمشقی برای دیگر ممالکی است که بعد از انقلاب آنها، انقلاب کردند. در حقیقت مسئولیت آنها اکنون فراتر از مرزهای تونس است. وضعیت در مصر به مراتب پیچیده تر است. در مصر انقلابی رخ داده است. در آن میلیون ها تن از طبقات مختلف و سنین متفاوت شرکت کرده اند. اما در عین حال در آنجا یک کودتای نظامی هم صورت گرفته است. این کودتا درست در روزی صورت گرفت که ارتش به حسنی مبارک پشت کرد. بلافاصله بعد از این اتفاق، یک شورای عالی نظامی که شباهت بسیاری به شورای انقلاب کودتاگران سال 1952 داشت، تشکیل شد. این شورا در حال حاضر، ابوالهول تاریخی مصر است که خود هم نمی داند به کجا می خواهد برود. به طور کلی باید گفت نظامی ها هیچگاه بهترین رهبران یک تغییر و تحول نبوده و نیستند. نظرات آنها غالبا یکسویه است و تصمیات شان معمولا یک طرفه و یک جانبه. مصریها خواهان آن هستند که یک تغییر و تبدیل واقعا دموکراتیک در کشورشان روی دهد و طرحی در این باره ارائه گردد نه این که یک سلسله تصمیمات سطحی به آنان ارائه شود. انتخابات آینده در مصر مبهم است و به همین جهت فضای مشکوک و پیچیده ای دراین کشور بوجود آمده است. مساله مهم این انقلاب ها در آنست که برای انقلاب کنندگان مهم نیست که اوباما در امریکا و یا خانم مرکل در آلمان و یا آقای سارکوزی در فرانسه چه طرح و نظری دارند و چه نقشی را میخواهند بازی کنند. مساله آنها اینست که ملت ها می خواهند بدانند رهبران آینده آنها چه کسانی خواهند بود و وزن سیاسی آنها چیست؟ چه طرح هائی دارند؟ و این امر در مرحله تحول و تغییر بسیار امر دشواری است. آیا ما شاهد یک ائتلاف میان ارتش و اخوان المسلمین خواهیم بود؟ آیا در انتهای راست اخوان المسلمین، یعنی سلفیها در کمین نشسته اند؟ حزب سابق مبارک با ماسک تازهای وارد بازی خواهد شد؟ مصری ها تا به حال جوابی برای این سئوالات خود پیدا نکرده اند. شور انقلابی تنها با محاکمه و تعقیب رهبران گذشته ارضاء نمی شود. حالا به مجرد این که جوان ها شلوغی به راه می اندازند ارتش سر یک وزیر سابق را به آنها تقدیم می کند. اما این نمی تواند یک سیاست دراز مدت باشد. باید واکنش انقلابیونی که تغییری را در اصل نظام نمی بینند در نظر داشت. همچنان که باید اقلیت قبطی را که احساس می کند ممکن است سپر بلای تغییرات باشد مطمئن کرد که این انقلاب برای آنها خطری در بر نخواهد داشت. برفراز همه اینها، اقتصاد مصر سخت در خطر است. از زمان انقلاب تا کنون مصر دو میلیارد دلار در ماه از طریق کاهش جهانگردان از دست داده است. کمک هایی که به این کشور می شود بسیار ناچیز است. در مصر برخلاف تونس باید کار را از طریق انجام یک انتخابات ریاست جمهوری آغاز کرد و کاری کرد که یک رئیس جمهور غیر نظامی پس از نزدیک به شصت سال سر کار بیاید و پایه های یک حکومت غیر نظامی را بریزد که نه به نظامی ها وابسته باشد نه به اسلامی ها. آنگاه باید به سراغ انتخابات پارلمانی رفت که به کمک آن رئیس جمهور منتخب بتواند از یک اکثریت پارلمانی برخوردار باشد. اما متاسفانه نظامی ها در مصر بی تجربه اند و غیرنظامیها هزار پارچه. لیبی و قذافی برای بحران لیبی، سه راه در پیش است: اول آن که کوشش های «زوما» رئیس جمهوری آفریقای جنوبی و روسیه که از مدل کنیا پیروی شده است، موثر افتد و طرفین متخاصم به یک وساطت بین المللی برای حل اختلافات خود تن بدهند و قدرت را تقسیم کنند. این احتمال بسیار ضعیف به نظر می رسد. دوم، نوعی تقسیم است که در آن سیری نائیک ها یعنی اقوام شرقی و تریپولی ها یعنی غربی ها از هم جدا شوند؛ چیزی که جنگ داخلی فعلی را به یک جنگ دراز مدت و بی سرانجام مبدل خواهد کرد. این آن چیزی است که کمپانی های نفتی به هیچ وجه آن را نه می خواهند و نه می پسندند؛ سومین، روش «ساحل عاجی» در پیش گرفته شود و آن این که یکی از طرفین پس از یک درگیری خونین بازی را ببرد. این صورتی است که امروز بیش از هر دو صورت یاد شده محتمل به نظر میرسد که البته این هم کار آسانی نیست زیرا اولا کشور از نظر جمعیتی یک کشور متساوی الطرفین نیست؛ سیری نائیک های مستقر در بن غازی کمتر از یک سوم کل جمعیت اند؛ ثانیا در حال حاضر کار این کشور فراتر از دو قطعنامه سازمان ملل متحد است. یعنی این دو قطعنامه به جائی نرسیده است. ثالثا اگر یک قیام عام و بزرگ در میان قبایل عربی علیه قذافی صورت بگیرد هر حکومتی که در بنغازی سرکار بیاید، نخواهد توانست راه به جایی ببرد. پس چاره چیست؟ غرب روزی باید از شتابی که در کار کرده و جانب بنغازی را گرفته اظهار ندامت کند. به نظر من حتی اگر قذافی همین فردا سقوط کند، غرب تازه پایش به معرکه ای دراز مدت و به اشکال قابل حل و فصل کشیده خواهد شد. سوریه وضع در سوریه به سبب زمان وقوع این اتفاقات مرا سخت غافلگیر کرده است. زیرا بشارالاسد از یک مقبولیت عام برخوردار بود. طبقه متوسط از وحشت پیش آمدن وضعیتی شبیه لیبی و عراق میلی به حرکت و جنبش علیه حکومت از خود نشان نمی دادند و هیچکدام از بازیگران خارجی هم دوست نداشتند ورق سوریه را بازی کنند. نه ترکیه، نه ایران، نه آمریکا و بدون شک نه اسرائیل. حوادث سوریه نشان داد که در وقایع اخیر این بازیگران داخلی هستند که برنامه می ریزند و صورت کار را مشخص می کنند. تظاهر کنندگان سوری جرات بی نظیری از خود نشان دادند. به طوری که اسد کاملا غافلگیر شده است. حالا چه او به اصلاحات متوسل شود و چه به سرکوب، در هر حال مسوول است و نمی تواند مدعی باشد که رهبری اصلاحات را در دست دارد. در سوریه اگر یک اصلاح سریع و اساسی صورت نگیرد وضع می تواند خیلی بدتر از این بشود. در عین حال به نظر می رسد اقلیت علوی که رژیم بر مبنای آن برپا شده و تا دندان مسلح است، خیال ندارد میدان را خالی کند و تا به آخر خواهد جنگید. یمن یمن یک مملکت کاملا قبیله ای است که فقر، حاکم بزرگ آن است. علاوه بر این، ارتش در این کشور به دو شاخه هوادار علی عبدالله صالح و شاخه هوادار مخالفان او تقسیم شده است. شورای همکاری خلیج تمام ورق های خود را برای یافتن یک راه حل مسالمت آمیز بازی کرد. زیرا بحران یمن کشورهای این شورا را نگران کرده است. یمن همسایه نزدیک این ممالک است. اما هر بار که خلیجی ها برای وساطت پا به میدان گذاشته اند و به موفقیت نزدیک شدند علی عبدالله صالح در دقیقه آخر تلاش ها را برباد داد و رشته ها را پنبه کرد. حتی آخرین راه حل شورای همکاری که بر مبنای استعفای علی عبدالله صالح به شرط عدم تعقیب او و همکارانش بود، مورد قبول صالح قرار نگرفت. و حالا سعودی ها برای خلاصی از شر او به هر قیمتی تن دادند. علی عبدالله صالح به عربستان سعودی رفت. بعد از زخمی شدن در انفجار کاخ ریاست جمهوری. به هر حال اگر به فوریت فکری برای جمع و جور کردن و یکی کردن ارتش نشود، این مملکت به هزار راه متفاوت خواهد رفت که جنبش های جدائی طلب جنوب، جنگ های مذهبی در شمال و جنگ های قبیله ای در همه جا در انتظارش خواهد بود. اگر یک راه حل مسالمت آمیز پیدا نشود، یمن سومالی دومی خواهد شد که صد برابر خطرناک تر از سومالی است و بدون شک پایگاه سلفی های جهادی فردا در منطقه خواهد بود. بحرین بحرین همواره به صورت یک تحت الحمایه عربستان سعودی تلقی می شده است. به همین سبب است که به مجرد شروع اغتشاشات شیعی علیه امارت سنی، نگرانی بسیار در محل بوجود آمد. عربستان سعودی در اعزام سرباز به این کشور، حتی یک لحظه درنگ نکرد. وضعیت بحرین برای تمام شیخ نشین ها و امارات خلیج نگران کننده است. در هر حال، شما نمی توانید از خیزش های مردمی در لیبی و یمن حمایت کنید و صدای مردم بحرین را ناشنیده بگیرید. هنوز امکان این که غرب در مورد بحرین از بی تفاوتی بیرون بیاید، منتفی نشده است. |
راه توده 321
6 تیر ماه 1390