نظر
کاسترو
درباره سه تصمیم مهم
کنگره اخیر حزب
وبسایت (CubeDebate)- ترجمه ابراهیم بیگی
اخیرا کنگره حزب کمونیست کوبا برگزار شد.
گزارش این کنگره را- بنابر اهمیتی که دارد- بتدریج ترجمه کرده و در راه
توده منتشر خواهیم کرد. همچنین یادداشتی را که فیدل کاسترو در باره این
کنگره نوشته و تحت عنوان "نوشته ای شخصی" منتشر کرده است. جوان سازی حزب و
گسترش شمار اعضای مرکزیت حزب و همچنین محدود شدن دوران مسئولیت های حزبی به
دو دوره 5 ساله، از تصمیمات مهمی بود که در کنگره حزب کمونیست کوبا اتخاذ
شد. پیشتر در چین، مسئولیت های حزبی به دو دوره محدود شده بود.
کاسترو در یادداشت شخصی خود می نویسد که از این پیشنهادها، پیش از کنگره با
خبر بوده و با آن موافقت داشته است. این یادداشت شخصی کاسترو را نیز در چند
بخش ترجمه و منتشر خواهیم کرد.
اینک بخش او یادداشت شخصی کاسترو درباره شمشمین کنگره حزبی:
من از متن گزارش رفیق رائول در ششمین کنگره ی حزب با اطلاع بودم. او
آنرا چند روز پیش از برگزاری کنگره به میل خود به من نشان داده بود، کما
اینکه در بسیاری از مواقع پیشین نیز این کار را بدون اینکه از او خواسته
باشم انجام داده است، چرا که همان طور که قبلا توضیح دادم، من تمامی
مسئولیت هایم را در حزب و در دولت در اطلاعیه جولای 2006 محول کرده ام.
انجام این کار یک وظیفه بود و من حتی یک لحظه برای انجام آن مردد نبودم. می
دانستم که وضعیت سلامتی من جدی است، اما آسوده بودم: انقلاب به پیش می رود؛
دیگر کوبا در دشوارترین لحظه ی حیات خود، یعنی پس از فروپاشی اتحاد شوروی و
اردوگاه سوسیالیسم نبود. بوش از سال 2001 در راس قدرت بود و دولت جدیدی را
برای کوبا در نظر داشت؛ اما باز هم اعوان و انصار بورژوازی با چمدان هایشان
در تبعید مبارکشان از این کشور (کوبا) ماندند.
از میان مسائل بی شماری که در گزارش پیش نویس به کنگره ی ششم حزب وجود
داشت، یکی از مواردی که بیشترین توجه مرا به خود جلب کرد مسئله ی "قدرت"
بود. در متن اینطور می خوانیم که: "... ما به این نتیجه ی قابل توصیه رسیده
ایم که تصدی مسئولیت های اساسی سیاسی و دولتی حداکثر به دو دوره ی 5 ساله
محدود شود. این امکان پذیر است و در شرایط حاضر نیز لازم به نظر می رسد،
چرا که ما با دهه های اولیه ی انقلاب تفاوت بسیاری داریم. در آن زمان
انقلاب هنوز قدرت نگرفته بود و از طرف دیگر هدف دائمی خطرات و تهدیدهای
خارجی بود، این تهدیدها اکنون دیگر کارساز نیستند."
من این ایده را پسندیدم؛ چرا که خود من نیز روی این موضوع بسیار فکر کرده
بودم. از همان سال های اولیه ی انقلاب که به خواندن روزانه ی اخبار بسیاری
از بنگاه های خبری معتاد شده بودم، وضعیت توسعه و رویدادهای دنیا را به
درستی می دانستم، مخصوصا جنبش های مترقی و اشتباهات احزاب و افراد را. مثال
های موردی و عینی را در 50 سال اخیر خوانده بودم.
نمی خواهم در اینجا نقل قولی بیاورم تا خود را بزرگ نشان بدهم یا حساسیت
کسی را برانگیزم. اما معتقد هستم اگر خطاهای بعضی از رهبران انقلابی رخ نمی
داد الان سرنوشت جهان طور دیگری بود و البته نمی خواهم خودم را فریب بدهم
که این وظیفه ی تاریخی در آینده با سهولت دست یافتنی خواهد بود.
من چیزی را که به عقیده ی خودم وظیفه ی اصلی انقلابیون کوبایی می دانم بیان
می کنم. هر قدر یک کشور کوچکتر باشد و شرایط آن نیز پیچیده تر باشد، مسئول
است که بیشتر از خطا پرهیز داشته باشد.
می خواهم اعتراف کنم که هیچگاه راجع به زمانی که به عنوان رئیس کابینه ی
دولت و اولین دبیراول حزب کار می کردم غبطه نخورده ام. حتی زمانی که من به
این سمت ها رسیدم، از قبل رهبری گروه کوچکی را بر عهده داشتم که بعدها به
اندازه ی پهنه یک کشور رشد پیدا کرد. از زمان سیرا ماسترا (Sierra Maestra)
من از عهده دار شدن رئیس جمهوری موقت کشور پس از پیروزی در انقلاب خودداری
کردم، چرا که تمرکز من بیشتر روی نیروهایمان بود که در سال 1957 بسیار نوپا
و تازه کار بودند؛ من این کار را انجام دادم چرا که جاه طلبی هایی که در
رابطه با آن مقام وجود داشت اوضاع را به اندازه ی کافی پیچیده کرده بود.
بعدا به صورت عینی ملزم به تودیع سمت نخست وزیری در ماه های اولیه ی سال
1959 شدم.
رائول می دانست که در زمان فعلی نیز من هیچ جایگاهی را در حزب قبول نمی
کنم؛ همیشه او بود که مرا به عنوان دبیراول و فرمانده ی قوا معرفی می کرد،
یعنی جایگاه هایی که طبق اعلامیه ی سال 2006 آنها را زمان بیماری ام
واگذاری کردم. هرگز دیگر نخواستم که آن جایگاه ها را بدست بیاورم و حتی از
لحاظ توان فیزیکی نیز امکان چنین کاری را نداشتم، حتی بعد از اینکه توانایی
خود را در نوشتن و تحلیل کردن مجددا بدست آوردم. اما او همیشه ایده هایی را
که تصمیم به اجرای آنها داشت با من در میان می گذاشت.
مشکلی دیگری پیش آمد: شورای برگزاری راجع به تعداد اعضای شورای مرکزی که
باید به حزب معرفی می شدند بحث می کرد. شورا با تصمیم گیری خوب خود ایده ی
رائول را مبنی بر بیشتر شدن حضور زنان و نوادگان بردگان افریقایی (آفریقایی
تبارها – مترجم) را در قلب شورای مرکزی پذیرفت. هر دوی این گروه ها از
فقیرترین و استثمارشده ترین افراد توسط سرمایه داری در کشورمان بوده اند.
در همان حال رفقایی نیز وجود داشتند که با توجه به وضعیت سنی و سلامتی شان
نمی توانستند خدمات زیادی را به کشور و حزب ارائه دهند، اما رائول عقیده
داشت که کنار گذاشتن آنها از لیست نمایندگان، صلاح نیست. من نیز عقیده
داشتم که آنها را نباید از افتخار نمایندگی مردم محروم کرد، اما مهم ترین
نکته این بود که می خواستم در آن لیست نیز نامی از من نباشد.
من فکر می کنم که به اندازه ی کافی چنین افتخاری نصیبم شده است و حالا دیگر
باید جا را برای دیگران خالی کنم. فکر نمی کردم تا این مرز زنده بمانم؛
دشمن برای جلوگیری از حیات من دست به هر کار ممکن زد و به دفعات بی شمار
سعی در حذف من داشت.
کنگره با چنان سرعتی پیش می رفت که تا قبل از رای گیری نتوانستم حتی یک
کلمه خطاب به مردم و کشور راجع به این موضوع بنویسم.
در اواسط روز، رائول یک برگه ی رای نیز برای من فرستاد و به این ترتیب قادر
بودم تا به عنوان یکی از نمایندگان کنگره رای بدهم. البته این افتخار نیز
توسط اعضای حزب به من داده شد بدون اینکه راجع به آن اطلاعی داشته باشم. من
نمی خواستم به صورت ماشینی رای بدهم، بنابراین بیوگرافی تمام اعضای جدید
پیشنهادی را خواندم. آنها واقعا عالی هستند. با برخی از آنها در مراسم
رونمایی از یک کتاب راجع به جنگ انقلابی خودمان در دانشگاه هاوانا و در حین
ملاقات با شورای دفاع از انقلاب، ادبا، دانشمندان و دیگر افراد برخورد
داشتم.
در همان حال به خاطرم آمد که هنوز خیلی چیزها را باید راجع به جنگ خلیج خوک
ها (Bay of Pigs) بنویسم. دارم روی این موضوع کار می کنم و بزودی مطالب آن
را منتشر می کنم؛ بعلاوه در نظر دارم که راجع به واقعه ی مهم دیگری که پس
از جنگ خلیج خوک ها رخ داد نیز بنویسم. باید همه ی اینها را پیش از تمام
شدن فرصت زنده ماندن انجام بدهم. نظر شما چیست؟
راه توده 313 12 اردیبهشت ماه