راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نتیجه کودتائی، رقابت
14 ساله نظامی ها و بازاری ها

 

این بخش دوم مصاحبه سردبیر راه توده با مانوک خدابخشیان برنامه ساز رادیو ایران است که در شماره 65 راه توده چاپی در آبان ماه 1376 منتشر شد. یعنی 14 سال پیش. یعنی در ابتدای پیروزی محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 و سرگیجه بزرگی که مهاجرین سیاسی از نتیجه این انتخابات گرفتارش شدند. همه می خواستند بدانند چرا از اوضاع داخل کشور چنان غافل بوده اند که بر تحریم انتخابات پافشاری کرده بودند. و باز همه می خواستند بدانند، آیا خاتمی موفق به اجرای اصلاحات خواهد شد. این مصاحبه، با همین سئوالات همراه شد که بخش اول آن را در شماره پیش خواندید و اینک بخش دوم آن را میخوانید. مرور این گذشته، نشان میدهد که توده ای ها چگونه به انتخابات 22 خرداد 88 نگاه کرده و به دل جنبش سبز رفتند و به چه دلیل حاکمیت کودتا بی وقفه از فرهنگ سیاسی توده ای اعلام وحشت می کند.
س: دولت رفسنجانی، که برنامه های صندوق بین المللی پول را پیاده می کرد، نوعی همسوئی و همکاری با بازاری ها نداشتند؟ و یا نفوذ دست راستی ها و بازاری ها موجب شد، تا هاشمی این برنامه را اجرا کند؟
ج: بله! آنها یک ائتلاف انجام دادند، یعنی دولت هاشمی با"موتلفه اسلامی" که همین آقایان عسگراولادی، مرتضی نبوی، پرورش، حاج امانی، اسد ا لله لاجوردی، میرسلیم، باهنر، خاموشی و عده دیگری، رهبران آن هستند. با این حزب، یک دولت ائتلافی تشکیل شد. حتی تا آستانه انتخابات مجلس پنجم هم پنهان می کردند، که این "موتلفه اسلامی" یک حزب سراسری است، که در جمهوری اسلامی، به رغم ممنوعیت فعالیت همه احزاب دیگر، فعالیت می کند، کنگره می گذارد، پلنوم می گذارد و دم و دستگاه گسترده رهبری دارد و در تمام شهرها و شهرستان های ایران هم نماینده و دفتر نمایندگی دارد و سازمان های پرقدرت وابسته ای نظیر انجمن های صنفی بازار، دانشگاه ها، شعبه روحانیون و اتاق پرقدرت بازرگانی و صنایع را در اختیار دارد. در همه این دوران، همین آقایان، در حالی که مانع هر نوع فعالیت سیاسی دیگران بودند و هر بلائی که خواستند بر سر زندانیان سیاسی ایران، در زندان های ایران آوردند، می گفتند "حزب فقط حزب ا لله"! در کنار این حزب، جامعه روحانیت مبارز تهران، به عنوان نزدیک ترین متحد آنها وجود داشت و دارد، که آن هم در حقیقت یک حزب حکومتی است که همه رهبران و وابستگان مستقیم به آن روحانیونی هستند، مثل "آیت ا لله شیخ خزعلی" که گفته می شود، از گردانندگان اصلی مافیای حجتیه است. از طریق همین جامعه، مدارس مذهبی، حوزه علمیه قم، دادگاه ویژه روحانیت، شورای ائمه جمعه، جامعه وعاظ، نمایندگان ولی فقیه در سراسر ایران، تولیت آستان قدس رضوی و انواع تشکل های سیاسی- مذهبی دیگر تحت کنترل بوده و هست. جامعه روحانیت مبارز تهران هم، همان طور که در انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری دیدیم، متحد جدی حزب موتلفه اسلامی و بازار است. البته نباید تصور کرد، که همه در این جامعه دارای گرایش های یکدست هستند، اما در مجموع خود، گرایش حجتیه، ارتجاع مذهبی و اتحاد با موتلفه بر دیگر گرایش ها برتری دارد. این جامعه هم برای خود، دم و دستگاه رهبری، دبیر کل، سخنگو و کمیته مرکزی و بقیه زیر ساخت های یک حزب سیاسی را دارد. در واقع دولت ائتلافی رفسنجانی، مرکب از این مجموعه بود، به اضافه عده ای کارگزار تحصیل کرده امریکا، که برنامه تعدیل اقتصادی را پیش بردند. وقتی حالا، از طبقه نوکیسه سخن می گویند و یا حقه بازی و معرکه محاکمه رشوه خواران شهرداری را تشکیل می دهند، باید پرسید، اینها عوارض کدام برنامه اقتصادی و سیاسی است؟ به جای محاکمه و مبارزه با نوکیسه ها، مبارزه را با عاملین مستقیم اجرای برنامه های اقتصادی و سیاسی 10- 15 سال اخیر را شروع کنید. حساب اصلی را به مردم ایران، کسان دیگری باید پس بدهند، که هم چنان در مقامات کلیدی نشسته اند! نه فلان کارمند و مجری!
شما می دانید، که همین برنامه تعدیل اقتصادی، در کشورهای دست دوم اروپائی، مانند اسپانیا، پرتقال، یونان، به نسبت کشورهائی مثل آلمان و فرانسه عرض می کنم، در این کشورها نیز برنامه تعدیل اقتصادی و برنامه دیکته شده بانک جهانی، تحت عنوان "لیبرالیسم اقتصادی" پیش برده می شود. مافیای اقتصادی و سیاسی، بدین ترتیب در ایران اختصاصی نیست، این نتیجه مستقیم این برنامه است، همچنان که در مسکو و روسیه هست. شما حتما شنیده اید، که همین روزها، یلتسین هم مجبور شده، در نطقی که از تلویزیون کرده، رسما بگوید، که مملکت را مافیا اداره می کند! یعنی خود او هم نوکر و کارگزار این مافیاست. در اکثریت مطلق کشورهای امریکای لاتین هم، اکنون وضع به همین گونه است. در این سیستم، بخش دولتی روز به روز کوچک تر و محدود تر شده و حمایت دولت از مردم محدود و محدود تر شده و در عوض بخش خصوصی روز به روز پر قدرت تر شده و در واقع یک دولت سایه بسیار پرقدرت تشکیل داده که دولت رسمی نیز تابع آن است. همین دولت سایه را، در ایران بنیاد مستضعفان و گروه های فشار اقتصادی و سیاسی تحت کنترل مافیای مالی – سیاسی موتلفه و روحانیت مبارز تهران تشکیل داده اند. وقتی از گروه های فشار سیاسی، بگیر و ببندهائی که از روی سر ارگان های رسمی انجام می شود، نقدینگی عظیم بخش خصوصی، شبکه ارز خارجی، حمله به سینماها، کتاب فروشی ها، آدم ربائی ها، ترورها و انواع این نوع حوادث در جمهوری اسلامی صحبت می کنیم، به همین حکومت پر قدرت "سایه" باید توجه داشته باشیم!
بنابراین، آن چه که در ایران می گذرد یک وضع انحصاری نیست، گرچه بافت مذهبی حکومت و شرایط ویژه ایران از انقلاب بیرون آمده بر این ساختار تاثیرهائی گذاشته است. بعد از قبول برنامه تعدیل اقتصادی، خصوصی سازی واقعا لجام گسیخته، که فامیل بازی هم بر آن اضافه شد، کمر ایران را بیش از پیش شکست. فساد و دزدی و رشوه خواری و بالاخره همه آن چه که امروز گریبان ایران را گرفته، از درون همین خصوصی سازی، و تعدیل اقتصادی و وام های بانک جهانی که به ایران سرازیر شد و فارغ از هر نوع نظارت مطبوعات و مردم به جیب غارتگران رفت، بیرون آمد. خصوصی سازی ابعادی چنان وسیع و شتابزده به خودش گرفت، که باور کردنی نیست. حتی بخش هائی که در رژیم گذشته هم تحت مدیریت دولت بود، در جمهوری اسلامی به بخش خصوصی و بازاری ها و روحانیون وابسته به بازار و نوکیسه های رشد کرده در دستگاه دولتی، واگذار شد؛ مثل راه آهن ملی ایران و پست، معادن! بسیاری از سوبسیدها حذف شد و مردم بی پناه رها شدند، و این یعنی قانون جنگل، مثل همان امریکائی که شما هم ساکن و مقیم آن هستید. هر کس توانست، به هر شکل و نحو زنده بماند، مانده است و در غیر این صورت ضعیف باید بمیرد و قوی باید بماند! 35 میلیون امریکائی فاقد بیمه های درمانی، که همین دولت آقای کلینتون با شعارهای فریبنده در باره پایان بخشیدن به آن از مردم رای گرفت و به کاخ سفید رفت، مشمول همین قانون است! سال های اجرای تعدیل اقتصادی، سال های پا گرفتن و تشدید فساد قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و فساد حکومتی است. در همین دوران، حتی بسیاری از کارگزاران حکومتی در زمان حیات آیت ا لله خمینی نیز خانه نشین شدند و حتی برخی از آنها به زندان افتادند! این خودش نوعی بود در جمهوری اسلامی، که راه را برای اجرای برنامه تعدیل اقتصادی هموار کرد. بازار و بازاری های حکومتی، که حالا با حقه بازی شانه خودشان را می خواهند از زیر بار این فاجعه بیرون کشیده و خودشان را منتقد دولت جا بزنند، در واقع حامی جدی و شریک مستقیم این فاجعه بوده و هستند. آنها ایران را یک مرکز بزرگ تجاری تصور کرده اند و مصمم هستند به این هدف خودشان برسند.

س: خوب، آقای خاتمی چگونه می خواهد با این قدرت مبارزه کند؟ با بازاری که نقش لجستیک ملاتاریا را داشته، چگونه می خواهد بجنگند؟ با کدام ابزارهای قانونی؟ با کدام قانون می خواهد این مبارزه را پیش ببرد؟

ج: ببینید! شما هیچ قانونی را سراغ دارید، که مثلا هزار سال در یک کشوری حاکم باشد؟ خوب، قوانین هم تابع توازن نیروهای اجتماعی، تحولات، انقلاب ها، خیزش ها، قیام ها و نیازهای روز جامعه است. در مملکت ما هم وضع به همین گونه است. این قانون است که خودش را باید با خواست مردم تطبیق بدهد. درست این است، که به گوئیم، خواست مردم باید جنبه قانونی پیدا بکند.

س: بسیاری از کارشناسان اقتصادی که ما با آنها در باره قرض های ایران، وام های دراز مدت و بدهی هائی که گویا تا سال 2005 ایران زیر بار آن خواهد ماند، گفتگو کرده ایم، معتقدند ناتوانی دولت و همین بنیادها و مافیای اقتصادی مانع موفقیت برنامه تعدیل اقتصادی شد.

ج: ما به کلی با این نظر مخالفیم، زیرا اعتقاد قاطع داریم که مافیائی که شما اشاره می کنید، خودش حاصل این برنامه بوده است. بحران در کابینه هاشمی رفسنجانی، یعنی کابینه ائتلافی با بازاری ها، هم از همان موقعی شروع شد و اوج گرفت که برنامه "تعدیل" در برنامه "تعدیل اقتصادی" شروع شد. یعنی کنترل بازار بی در و پیکر ارز شروع شد، بخشی از بازرگانی خارجی را دولت به اختیار خودش گرفت، صادرات فرش را کنترل کرد و سوبسیدی که به توصیه بانک جهانی و حمایت همه جانبه بازاری ها، از روی مایحتاج اولیه مردم به فقر کشیده شده برداشته شده بود، دوباره در برخی اقلام به نوعی برقرار شد. از جمله روی آرد و نان و شکر و اتوبوسرانی. بازار و طرفداران ادامه خصوصی سازی با این پا سست کردن دولت هاشمی موافق نبودند و در برابر این تصمیمات جبهه گرفتند. البته دولت هم، از سر اعتقاد به چنین تعدیلی تن نداده بود، از ادامه شورش و انفجارها، و قیام عمومی مردم در فقیرنشین ترین محلات شهرهای ایران و حاشیه نشین های شهرها ترسیده بودند. این مجموعه، که حکومت را تهدید می کرد، این عقب نشینی را به دولت تحمیل کرد، منتهی بازار و سران "موتلفه اسلامی"، حتی در این مرحله هم، با این عقب نشینی مخالف بودند. آنها اعتقاد داشتند، که با اتکاء به مقررات مذهبی و قشریت مذهبی و به کمک سانسور مطبوعات و دیگر ابزار سرکوبی که در اختیار داشتند، می توان مردم ناراضی را سرکوب کرد و جلوی این عقب نشینی را گرفت. جمعیت خدمتگزاران و یا کارگزاران سازندگی، در حقیت از دل این اختلاف بیرون آمد. "راه توده" که این مسائل را به دفت پی گیری می کرد، با نزدیک شدن انتخابات مجلس پنجم، ضرورت شرکت در انتخابات مجلس پنجم را با اتکاء به همین ارزیابی از اوضاع اعلام کرد و از همگان خواست که شرایط جدید را درک کرده و به کارزار داخل کشور برای تحمیل عقب نشینی به ارتجاع مذهبی، بازاری ها و غارتگران به پیوندند، که متاسفانه گوش کسی در مهاجرت با این حرف ها آشنا نبود و اصولا نمی دانستند در داخل کشور چه گذشته و ماجراها چیست؟
ما در همین راه توده از مصاحبه های آقای مرتضی نبوی، مدیر مسئول و همه کاره روزنامه "رسالت" و عضو مجمع مصلحت، دقیقا استخراج کرده ایم، که موتلفه اسلامی بشدت مخالف تعدیل در تعدیل اقتصادی بوده و خواهان تشدید خصوصی سازی است. من نمی دانم چرا آن کارشناسانی که شما به آنها اشاره می کنید، این مسائل را ندیده می گیرند!

س: بنابراین، شما با این ارزیابی امثال احمد توکلی، که حساب جناح شکست خورده انتخابات را از حساب بازار جدا می کند، موافق نیستید و خود آنها را شریک همه این مسائل می دانید؟

ج: دقیقا همین طور است! حتی متهمین اصلی و شریک خیلی جدی این فاجعه هستند. این فاجعه برای چند دهسال آینده روی دست همه ماست. بنیاد جامعه را نابود کردند، با این وضعی که بوجود آوردند، شما نمی توانید تصور کنید، که گزارش های متعددی به ما می رسد مبنی بر این که هر شب هزاران نفر در حاشیه بزرگ راه ها می خوابند و صبح زود با یک کیسه گونی، که همه هستی آنهاست در شهر به راه می افتند، این خانه به دوشی نیست، بلکه کیسه به دوشی است! بازاری ها و دلال ها، فرهنگ پول پرستی و فرهنگ دلالی را در مملکت جا انداختند. نه تنها در بازار، نه تنها در ادارات، بلکه در مدارس، در خانه ها و حتی میان اعضای خانواده ها، این فرهنگ را نفوذ دادند. یورش فرهنگی را در حقیقت آنها به جامعه سنتی و فرهنگ کهن و آداب و رسوم ایرانی ها آوردند. آن وقت حالا راه افتاده اند که شهرداران فاسد را محاکمه کنند و یا به کمک چماقداران جلوی یورش فرهنگی غرب را به گیرند! خودشان باید محاکمه تاریخی شوند. در مملکتی که معیار سنجش آدم ها، فضل و هنر و فرهنگ و شعر و زیبائی و دانش بود، حالا همه آنها فقط در پول خلاصه شده است. فرهنگ دلالی را در جامعه جا انداختند!

به راستی این خجالت آور نیست، که حجت الاسلامی که از حاکم شرع قتل عام بهترین و شریف ترین فرزندان این مملکت در زندان های جمهوری اسلامی است(محسنی اژه ای)، امروز، نقش مدعی رشوه خواری در شهرداری تهران شده است؟ یعنی فردی که خود باید سرانجام به علت این قتل عام، در یک دادگاه عمومی محاکمه شده و به مجازات برسد!
ما به عنوان مهاجرین سیاسی وظیفه نداریم، حداقل به خون خواهی مشتی ایرانی بی گناه، که به جرم دفاع از انقلاب، از آزادی و دفاع از میهنشان قتل عام شدند، مسائل را این گونه ببینیم و افشاگری و آگاهی مردم را کامل کنیم؟ همین غفلت از مسائل داخل کشور و نداشتن سیاست درست در ارتباط با اوضاع ایران نیست، که فرصت می دهد تا یک جنایتکار، متکی به بی خبری ما، و به امید پنهان ماندن پشت فراموشکاری عمومی قاضی شود؟ باید فشار آورد تا در همان مجلس اسلامی که او می خواهد همراه شهردار تهران ظاهر شود، یک نماینده با غیرت از جایش بلند شده و در باره این جنایت از او سئوال کند. البته ما فکر می کنیم یکی از دلایل عدم حضور او در مجلس همین فرار از علنی شدن و چاپ عکسش در مطبوعات و شناخته شدنش توسط زندانیان و خانواده های آنها باشد! جالب است! ضمنا او یکی از چند مهره تعیین کننده ای است که در توطئه برکناری آیت ا لله منتظری نقش داشته است! شنوندگان شما، تا حالا به این مسائل هم توجه کرده اند؟ اصولا با ایران این گونه آشنا هستند؟ ضعف در ایران شناسی امروز، در همین نکات نهفته نیست!

س: فرهنگ پول باوری!

ج: بله همین! تعدیل اقتصادی یعنی این! شما آن نامه آقای دولت آبادی خطاب به محمد خاتمی را به دقت مطالعه کنید، ببینید همین نکات با چه ظرفیت ادبی مطرح شده است. شما نامه شورای انقلابی هنرمندان، خطاب به خاتمی را که "راه توده" در شماره 64 آن را منتشر کرده و ظاهرا برای نشریات پر تیراژ خارج از کشور، و طرفداران خارج از کشور تعدیل اقتصادی، جاذبه ای نداشته تا آن را منتشر کنند، بخوانید. همین نکات را بازگو می کند. اجازه بدهید این چند خط تکان دهنده را از این نامه شورای انقلابی هنرمندان داخل کشور را به نقل از نشریه "مبین" داخل کشور برایتان بخوانم. می نویسند: «... دو دهه گذشته نشان داده که جناح های حاکم بر کشور، که عمدتا به نحوی در مشارکت امور سیاسی و تقسیم قدرت با کاست اجتماعی روحانیت به اتفاق نظر رسیده اند، پیش از آن که به منافع و راهبردهای میهن و ملت و حتی آئینشان بی اندیشند، دل نگران آینده منافع و سود خودشان هستند. ایشان بیش از خدا و انقلاب، دلواپس سهمشان از غنائم جهادهائی هستند که دیگران بار سنگین آن را بردوش برده و در جریان انجام تکلیف مقدسشان جان داده اند و یا سلامتشان را برای همیشه نثار کرده اند. در این میان نیز ده ها میلیون انسان شریف و زحمتکش برای ابد شانس داشتن کلبه ای و آشیانه ای را از دست داده اند و اگر بر خیل عظیم این مالکان گمنام و لگد مال شده انقلاب، میلیون ها دل شکسته و روح دردمند را هم بیافزائیم، ابعاد ستمی که بر این ملت رفته شکلی فاجعه بار می یابد.»

س: شما تصور می کنید آقای خاتمی با آن برنامه ای که دارد، موفق خواهد شد این مافیا را درهم بشکند و مسیر کنونی جمهوری اسلامی را تغییر بدهد؟

ج: باید کوشش کنیم که این طور بشود! برای آن که بدانیم این مافیای سیاسی – اقتصادی وابسته به بازار و موتلفه اسلامی در ایران چه می کند، شما در همین شماره آخر راه توده خوانده اید و یا می خوانید که آقای میرسلیم قبل از این که از وزارت ارشاد اسلامی کنار گذاشته شود، طی یک چک 50 میلیون دلار را در اختیار آقای احمد توکلی، همپالگی خودش گذاشته تا روزنامه ای به نام "فردا" در آورد، که تا حالا فقط دو ورقه در آمده است. این غارت دولتی را کجا سراغ دارید؟ آن وقت اینها می خواهند شهرداری را به جرم و یا اتهام رشوه محاکمه کنند و یا دادگستری وابسته به همین آقایان شعار مبارزه با فساد و رشوه سر می دهد؟ خنده دار نیست؟

س: شما با این مطالبی که متکی به نشریات قابل دسترسی از داخل کشور، مطرح کردید، در حقیقت نشان دادید، که چقدر می توان مسائل را عمقی نگاه کرد و از ماوراء هو و جنجال ها به عمق حوادث پی برد. شما اشاره به یک مافیای اقتصادی و سیاسی کردید. حتی به درستی به مافیای مشابه مافیای ایران در مکزیک و روسیه و بقیه نقاط جهان اشاره کردید. واقعا این مافیا و به ویژه این بنیادهای وابسته به بازار را چگونه می توان کنار گذاشت؟

ج: ببینید! یک وقت هست که ما تحلیل مشخصی از جامعه داریم، شعارها و تاکتیک هائی در جهت ایجاد تحول در این شرایط اتخاذ می کنیم و برای آن وارد مبارزه می شویم. ابتدا ما بپذیریم که برای ایجاد تحول در اوضاع کنونی ایران، که در همین دو مصاحبه اخیر بخش هائی از آن مطرح شد و در نشریه راه توده هم مفصل در باره آن نوشته ایم، هیچ چاره ای جز بسیج مردم و آگاهی بخشیدن به آنها وجود ندارد. حالا برای این بسیج و این آگاهی چه شعارها و تاکتیک هائی را باید اتخاذ کنیم؟
در مورد این بنیادها که اشاره کردید، اول باید آنها را شناخت و موجودیت و قدرتشان را قبول کرد، اجزاء آنها را بررسی کرد و بعد تاکتیک مبارزه با آنها را اتخاذ کرد. اولا هویت و نقش این بنیادها همگی یک سان نیست و اینها خودشان در داخل خودشان هم مدعیانی دارند که بخشی از ناراضیان وضع کنونی اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی هستند. مثلا همین بنیاد شهید، امروز خودش به یکی از مزاحمین بازار تبدیل شده است. در همین نامه شورای هنرمندان انقلابی که ما در شماره 64 خود چاپ کرده ایم و چند خطش را برایتان خواندم، آنها می نویسند به همه چیز، به شهدا، به آرمان ها، به اعتمادها، به جانفشانی های مردم و به همه چیز مردم خیانت شده در جمهوری اسلامی! شما حساب کنید که نزدیک به 600 هزار معلول جنگی در داخل کشورند که آرمان هایشان را تجار و بازار و غارتگران و روحانیون وابسته به آنها برباد داده اند. تلاش می کنند آنها را سرگرم ظواهر اسلامی و به اصطلاح مبارزه با منکرات و چادر و ماتیک و حجاب کنند، اما این نیرو دیگر سرش کلاه نخواهد رفت، انتخاب خاتمی این پیام را برای ما دارد. بنیادهائی که این ارتش عظیم و ارتش عظیم خانواده قربانیان جنگ وابسته به آنها هستند، امروز معترض اند. سران این بنیادها به آرمان های بدنه این بنیادها خیانت کرده اند. بنابراین می بینید که بدنه همین بنیادها، خودشان یک نیروی خیلی جدی جنبش هستند. هنر ما باید این باشد، که این ارتش را به ارتش عمومی ملت وصل کنیم و همه را علیه خائنین به منافع ملی ایران، علیه خائنین به آرمان های اولیه انقلاب بهمن و در جهت ایجاد تحولات بسیج کنیم. کسانی که انقلاب را محکوم و یا رد می کنند، چرا نمی خواهند بپذیرند که آرمان های انقلاب آن نبود که اکنون در جامعه حاکم است. در این حالت است که ما باید شعاری بدهیم و تاکتیکی اتخاذ کنیم، که به این استراتژی و این هدف خدمت کند و نه آن که جدائی مذهبی و دینی و جدائی ملی و مذهبی ، و یا جدائی بین مهاجر و غیر مهاجر به وجود آورد.

راه توده 313 12 اردیبهشت ماه

بازگشت