سه دهه دشواری در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته و ندارد که اگر کسی یک انقلاب را رهبری کرد، بعد از این که از دنیا رفت، بگویند، خوب حالا از این به بعد این آقای دیگر به جای آن یکی که دیگر در این دنیا نیست، رهبر انقلاب است! رهبر مولود یک شرایط انقلابی و پذیرش او برای رهبری آن شرایط است. بنابراین کجا می شود قبای رهبری انقلاب را موروثی کرد و تن این و یا آن کرد؟ مگر دنبال نوعی سلطنت باشند! حزب توده ایران در سال 1358 و در سخت ترین شرایط فعالیت علنی اعلام و منتشر کرد که با اصل ولایت فقیه در قانون اساسی موافق نیست و یقین دارد که در آینده دشواری های بزرگی بوجود خواهد آورد.
|
به دنبال انتشار شماره 64 راه توده – چاپی- در آبان ماه 1376 آقای "مانوک خدابخشیان"، از برنامه سازان رادیوی 24 ساعته ایرانیان مقیم امریکا گفتگوئی با سردبیر راه توده انجام داد که مشروح آن در شماره آبان 76 راه توده منتشر شد. 14 سال از آن زمان می گذرد، اما نگاهی دوباره به آنچه که راه توده آن را "مشی توده ای" معرفی می کند و مقایسه آنچه گفته شد و آنچه درجریان جنبش سبز شاهد آن هستیم، حتی برای خود ما که این مصاحبه را بازخوانی کرده و می کنیم جالب است. تاکنون از این مصاحبه دو بخش را در دو شماره گذشته راه توده منتشر کرده ایم و اینک بخش سوم را می خوانید.
س: شما هم جزو همان کسان و یا سازمان هائی هستید که معتقدند جمهوری آقای خاتمی، جمهوری سوم خواهد بود. شاید به همین دلیل هم در دو شماره اخیر شما دیدیم که از قول آقای کیانوری نوشته اید احزاب باید به صحنه باز گردند؟ حتی نشریه کیان هم از جمهوری سوم نام می برد و صاحبنظرانی مانند آقای دکتر هوشنگ امیراحمدی هم می گویند که آقای خاتمی بدون حزب و تشکیلات قادر به هیچ عملی نخواهد بود. شما فکر می کنید، عصر پلورالیسم اسلامی، همان طور که کیان می نویسد، شروع شده است؟
ج: اولا پلورالیسم شروع شد و یا این که تعمیق پیدا کرد، دیگر نمی شود گفت که پلورالیسم شامل مذهبی ها می شود، شامل غیر مذهبی ها نمی شود! و تازه این تعبیر مذهبی و غیر مذهبی هم خودش یکی از مباحث می شود، چرا که آن کس هم که نمازش را کمی کج و راست می خواند، مذهبی است. آن که سواد خواندن و نوشتن ندارد و خدا را قبول دارد هم مذهبی است، همان طور که آقای سروش مذهبی است. بنابراین پلورالیسم یعنی پلورالیسم، دیگر مرز مذهبی و غیر مذهبی کشیدن ناممکن است و نمی شود گفت پلورالیسم شامل مذهبی ها می شود، اما شامل غیر مذهبی ها نمی شود. مگر همین حالا که نشریات داخل کشور در باره عمده ترین مسائل سیاسی و اقتصادی بحث می کنند، کار به مذهب و نماز و روزه بحث کننده دارند؟ نظر، نظر است، نماز و روزه هم نماز و روزه! چنین مرزبندی نا ممکن است! س: فکر می کنید، به این ترتیب، حذف شدگان، در جمهوری سوم که آقای دکتر یزدی اخیرا مطرح کرده به صحنه باز می گردند؟ ج: هر کس برای ارائه نظراتش پیرامون اوضاع ایران اصطلاحات خودش را به کار میبرد. ما آن مصاحبه آقای ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی را شنیدیم که اصطلاح جمهوری سوم را به کار برده و پیش از او هم نشریه کیان این اصطلاح را به کار برده بود. فکر می کنم آقای یزدی را با همین رادیو شما مصاحبه کرده بود و این اصطلاح را به کار برده بود. در همین مصاحبه ایشان اشاره کرده بود که آقای خاتمی در سفر به مشهد، در باره فعالیت آزاد نهضت آزادی گویا گفته است که ما موانعی برسر این فعالیت ایجاد نمی کنیم. بهر حال، همه این صحبت ها نشان می دهد که گشایش فضای سیاسی کشور، بعنوان اصطلاحات از هر سو مطرح است و ما باید بکوشیم که به این کارزار بپیوندیم و به آن کمک کنیم و مهاجرت را تبدیل به یک نیروی جدی برای این افشار بکنیم. وقتی مهاجرت و ضرورت پیوند آن به جنبش داخل کشور مطرح می شود، باید ببینیم وضع این مهاجرت اکنون و پس از انتخابات اخیر- 2 خرداد- چگونه است و چه درسی از تجربه تحریم انتخابات گرفته است. شما اطلاع دارید که اخیرا یکی از جلسات کنفرانس نوبتی ایران در سال 2 هزار در شهر برلین آلمان تشکیل شد. در این کنفرانس از جمله نظراتی که مطرح شد، یکی هم این بود که اگر اپوزیسیون متحد شود می تواند جمهوری اسلامی را بیخ دیوار بگذارد! ما با اتحاد مخالف نیستیم اما می پرسیم که با کدام سیاست، کدام شعار و کدام شناخت از جامعه چنین تصوری پیدا کرده اید؟ سیاست و شعار و شناختی که با واقعیات داخل کشور منطبق نباشد، راه به جائی نمی برد. گیریم که همه متحد شدیم و یک نفر را، که حالا اسم نبریم که مسئله ایجاد شود، یک جوانی را قبول کردیم به عنوان رهبر این اتحاد، وقتی سیاست و شعار با اوضاع داخل کشور بیگانه باشد و مردم هم که هیچ ارتباطی با این اپوزیسیون نداشته باشند و علاوه بر تنگناهای بسیار جدی حکومتی برای فعالیت این اپوزیسیون در داخل کشور، خود همین سیاست بیگانه با اوضاع هم برای ارتباط معنوی داخل کشور با این اپوزیسیون ایجاد اشکالات جدی کرد، این اتحاد به کجا می خواهد ختم شود؟ واقعا برای ما این سئوال مطرح است، که آیا هنوز وقت همسو شدن اپوزیسیون خارج از کشور، با اوضاع داخل کشور فرا نرسیده است؟ شما همین حالا از زبان این اپوزیسیون می شنوید، که شعار جنبش مردم ضدیت با ولایت فقیه است. خب، واقعا این طور است؟ اصلا چنین درکی اکنون – سال 1376- در میان توده مردم وجود دارد؟ چنین شعاری به درک عمومی مردم و جنبش تبدیل شده است؟
س: یک تحلیل هم این طور مطرح است که شاید نظام منهای ولایت فقیه در دسترس باشد. آیا شما با این تحلیل موافق هستید؟ ج: ببینید! بعضی ها، در رویاهای خودشان فکر کرده اند به کشف محیرالعقولی رسیده اند و با سر دادن شعار "طرد" یا "حذف" و یا "سرنگونی" ولایت فقیه خود را سوپر انقلابی معرفی می کنند. برای آشنائی شنوندگان شما عرض می کنم، که در همان ابتدای سال 58 که رفراندم قانون اساسی اعلام شد، حزب توده ایران، علیرغم محدودیت ها و فشارهائی که می توانست شامل فعالیت علنی آن شود، رسما و طی اعلامیه ای، ضمن موافقت خود با شرکت در رفراندم، اعلام داشت که آیت ا لله خمینی، بدون این اصل و یا این اصل، از سوی مردم به عنوان رهبر برگزیده شده است، اما بعد از او، این بند مربوط به "ولایت فقیه" در قانون اساسی پیشنهادی، دشواری های بسیاری را پیش خواهد آورد و حزب ما معتقد است، که باید در متمم قانون اساسی این اصل حذف شود. شما خوب می دانید، که در آن زمان و در آن جو هیجانی که وجود داشت، بیان چنین نظری، چه مخاطراتی را می توانست برای حزب ما به همراه آورد، اما ما با جسارت این واقعیت را مطرح کردیم و در روزنامه ارگان رسمی حزب توده ایران نیز منتشر ساختیم. اگر کسانی از میان شنوندگان شما در این زمینه تردیدی دارند، لطفا به ما اطلاع دهید تا در نشریه "راه توده" عین همان متن را از روی روزنامه "مردم" سال 58 استخراج کرده و در صفحه اول راه توده منتشر کنیم. اما، درک ما از این ماجرا چیست؟ واقعا هم این طور است، که در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته و ندارد که اگر کسی رهبری کرد یک انقلاب را، بعد از این که از دنیا رفت، بگویند، خوب حالا این آقای دیگر به جای آن یکی که دیگر در این دنیا نیست، رهبر انقلاب است! رهبر طی شرایط انقلابی و بر اساس عملکرد و شناختی که مردم دارند و هدایتی که او مردم را می کند، توسط مردم خود به خود انتخاب می شود. بنابراین کجا می شود این قبای رهبری را موروثی کرد و تن این و آن کرد؟ مگر دنبال نوعی سلطنت باشند! این ماجرا با درگذشت آیت ا لله خمینی تمام شده است و همه شاهدیم که هر نوع تقلیدی هم که از آیت ا لله خمینی می کنند، راه به جائی نمی برد. بنابراین، این شعار طرد و سرنگونی و حذف ولایت حرف و نظر تازه ای نیست، یا حداقل برای حزب توده ایران حرف تازه ای نیست. شاید برای عده ای تازه باشد و یا تازه به گوششان خورده باشد. اما در باره ادامه جنگ با عراق. در باره مخالفت حزب توده ایران با ادامه جنگ، پس از فتح خرمشهر و در اوج هیجان ناشی از این پیروزی، که برای ورود ارتش ایران به خاک عراق در جامعه بوجود آورده بودند هم اگر کسانی مایل باشند با اسناد آشناد شوند، می توانند مطرح کنند و بخواهند تا ما این اسناد را منتشر کنیم. بنابراین، بحث بر سر ضرورت انکار ناپذیر نظام منهای ولایت فقیه نیست، بحث برسر این است که حتی همین تحول بسیار جدی هم با بسیج وسیع مردم و فشار جنبش می تواند به جمهوری اسلامی تحمیل شود. حالا باید دید، که جنبش کنونی مردم ایران، چنین درکی – در شرایط کنونی(سال 1376)- را دارد و اساسا شعارها و خواست های کنونی این جنبش حذف یا طرد ولایت فقیه است؟ من از جنبش توده ای مردم صحبت می کنم، که باید تا اقصی نقاط روستاهای ایران گسترش یابد نه در دایره محدود دانشجویان و روشنفکران. مثل همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری، که در کوچکترین شهرها و روستاها هم مردم رفتند به خاتمی رای دادند، تا ارتجاع مذهبی و غارتگران بازاری را طرد کنند. ما درحال حاضر شاهد جنبش حذف ولایت فقیه نیستیم و همه شواهد نشان می دهد که درک عمومی و توده ای مردم، هنوز از این مرحله فاصله دارد. اما، حالا بر گردیم به داخل کشور و ببینیم صف بندی ها چگونه است و طرفداران ولایت مطلقه فقیه و مخالفان آن، از یک سو و توده های مردم از سوی دیگر چه می گویند؟ چه می کنند؟ و چه می خواهند؟ ما شاهدیم که شکست خوردگان انتخابات، ارتجاعی ترین روحانیون، بازاری ها، سران حزب موتلفه اسلامی، که علیرغم باخت بزرگ در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری هنوز پست های کلیدی را در اختیار دارند، غارتگران و خلاصه همه این طیف، مدام در روزنامه "رسالت" می نویسند و در نطق ها و مصاحبه ها و خطبه های نماز جمعه ها، ماهیت جنبش مردم را دگرگون معرفی می کنند. آنها نمی گویند که این جنبش مخالف غارتگری است، مخالف ارتجاع مذهبی است، مخالف زد و بند با انگلستان و امریکاست، مخالف جنایات حکومتی است، مخالف ماجراجوئی خارجی است، مخالف حکومت بازاری هاست، مخالف باقی ماندن طرد شدگان انتخابات اخیر در حکومت و ارگان های حکومتی است. نمی گویند که مردم خواهان کنترل دولت بر بازرگانی خارجی و داخلی هستند، نمی گویند، که مردم می گویند باز همان کوپنی که بود، یک مرغی به ما می دادند. آنها اشاره به هیچ یک از این مسائل و خواست های جنبش نمی کنند و تنها مردم را تحریک مذهبی می کنند که توطئه علیه ولایت فقیه در جریان است و یک سر آن هم در خارج از کشور است! به این ترتیب تبلیغ می کنند، که مردم، مردم مذهبی شهرهای کوچک و روستاها جمع شوید و از دین و مذهبتان دفاع کنید. به این ترتیب مردم را می خواهند گمراه کنند و زمینه های یورش به مردم را هم به بهانه دفاع از دین و قانون اساسی و ولایت فقیه فراهم سازند. حالا صادقانه به خود پاسخ بدهیم، که این همسوئی با سیاست ارتجاع حاکم و غارتگران در خلاصه کردن جنبش مردم به مخالفت با ولایت فقیه، آب به آسیاب همین طیف نمی ریزد؟ مردم شعار مرگ بر ارتجاع را بیشتر می فهمند یا مرگ بر ولایت فقیه؟ مردم نابود باد غارتگری و کوتاه باد دست غارتگران را بیشتر درک می کنند و یا طرد ولایت فقیه را؟ مردم شعار مرگ بر محتکران و گرانفروشان را بیشتر درک می کنند و یا مرگ بر ولایت فقیه را؟ اختلاف ما با دیگران از همین جا شروع می شود، از این نقطه که باید با اتکاء به جنبش مردم و درک و آگاهی آنها از مسائل، به سمت تحولاتی رفت که به قول شما و یا بنا بر خواست حزب توده ایران که از سال 58 خواهان آن شده است، نظام منهای ولایت فقیه در ایران حاکم باشد. ما یقین داریم که در حال حاضر توده های مردم با خواست "مرگ بر ولایت فقیه" به خیابان ها نخواهند آمد، نیروهای مسلح و پیرامونی های آن با این شعار به جنبش مردم نخواهند پیوست و به تحولات اساسی کمک نخواهند کرد، اما با شعار دفاع از آرمان های اولیه انقلاب بهمن به خیابان ها خواهند آمد، به کارزارهائی که پیش می آید خواهند پیوست، هم چنان که به کارزار انتخابات ریاست جمهوری پیوستند. |
راه توده 314
19 اردیبهشت ماه 1390