راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تا کودتای 22 خرداد
چند بار ناکام مانده بودند!

آنچه را می خوانید بخش سوم از مصاحبه ایست که سردبیر راه توده در آبان ماه سال 1376 با مانوک خدابخشیان برنامه ساز رادیو صدای ایران در امریکا انجام داده است. مرور این مصاحبه را در چند بخش با این انگیزه آغاز کرده ایم که بسیاری از نکات مطرح شده دراین مصاحبه که مربوط به دوران اولیه ریاست جمهوری محمد خاتمی است، حکایت از همان توطئه هائی دارد که سرانجام و در پایان دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی به ریاست جمهوری احمدی نژاد انجامید. یعنی در شرایط کم اطلاعی مردم و بی خبری اپوزیسیونی که بی وقفه خطاب انتقادی اش متوجه محمد خاتمی بود و نه کانون اصلی قدرت – بیت رهبری- با چراغ خاموش توانست از مردم رای گرفته و رئیس جمهور شود. در گام دوم که چهار سال بعد برداشته شد، او دیگر دستش برای مردم رو شده و بازنده انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری شد، اما بیت رهبری و فرماندهان سپاه به نفع او علیه میرحسین موسوی کودتا کردند و فاجعه احمدی نژاد ادامه یافت. درهمین مصاحبه به توطئه کودتائی می شود که علیه انتخاباتی که یقین حاصل کرده بودند بازنده آن هستند، در آخرین روز تبلیغات انتخاباتی محمد خاتمی اجرای آن را شروع کردند، اما ناکام ماندند و آنچه را که نتوانستند در آن زمان انجام دهند در پایان انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و علیه موسوی انجام دادند.

در آن دوران، راه توده بی وقفه بر ضرورت درک شرایط، پرهیز از چپ روی- بویژه خطاب به دانشجویان- و حمایت از محمد خاتمی تاکید کرده بود. بخش مهمی از این مصاحبه در برگیرنده همین مسئله است که به نقل از راه توده چاپی شماره 65 (آبان ماه 1376) می خوانید:

 

 

س: حالا که بحث به اینجا رسید و شما هم از موضع گیری های حزب توده ایران یاد کردید، می خواهم بپرسم، اگر حزب توده ایران بار دیگر وارد فعالیت علنی در ایران شود، در صورت وقوع حوادثی مشابه سال 32 که به کودتا ختم شد، مانند آن دوران که طرف مصدق ایستاد، این بار طرف سکولارها خواهد ایستاد و یا چپ مذهبی و یا ملی گراها؟

 

ج: ما همان طرف می ایستیم که مردم ایستاده اند. آن صفی که جنبش ایستاده است، آن طرفی که مترقی است خواهیم ایستاد. هر وقت لحظات ضروری فرا رسید، همان موقع باید اعلام موضع کرد و تصمیم گرفت. امروز که چنین وضعی نیست، امروز باید تصمیم گرفته شود که با این تحولی که در ایران وجود دارد(دوران اولیه ریاست جمهوری محمد خاتمی) چگونه باید روبرو شد. با این آزادی نسبی مطبوعات داخل کشور چگونه باید برخورد کرد و از آن برای تعمیق آگاهی مردم و جنبش استفاده کرد، چگونه باید از تکرار اشتباهات گذشته دوری کرد و به چپ روی نیفتاد. حزب توده ایران، در یک دوره معینی ضربات بسیار دردناکی از چپ روی و درست ندیدن روند حوادث خورد. منظورم همان دوران کوتاهی است، که بخشی از رهبری حزب ما نسبت به ضرورت حمایت از دولت دکتر مصدق تردید به خود راه داد و به دلیل وجود برخی کسان مانند مظفر بقائی در کنار مصدق، مجموعه دولت را طرد کرد. البته این اشتباه خیلی زود جبران شد و حزب ما بعدا با تمام نیروی خود به حمایت از مصدق برخاست، که خود شما هم اشاره کردید، که حتی در جریان کودتای 28 مرداد یگانه حامی جدی مصدق حزب ما بود. اما به هر حال این دوره چپ روی به حزب ما ضربه زد و هنوز به عنوان یک سوژه تبلیغاتی از آن برای تبلیغ علیه حزب ما استفاده می کنند. شما می دانید، که در فاصله کودتای نیمه کاره 25 مرداد، که محاصره خانه دکتر مصدق توسط تانک ها و به فرماندهی سرهنگ نصیری آن زمان و ارتشبد نصیری بعدی درهم شکسته شد و حتی کودتاچیان دستگیر شدند، تا فاصله 28 مرداد که کودتا انجام شد، خود کودتاچیان و ارتجاع مذهبی حامی کودتا، شعارهای چپ روانه می دادند و آن را به گردن حزب توده ایران می انداختند. آنها شعار جمهوری توده ای، جمهوری دمکراتیک و از این نوع شعارها را سر داده بودند، در حالی که در آن دوران و در فاصله دو کودتا اساسا چنین شعاری در میان مردم مطرح نبود و مردم هم از آن حمایت نمی کردند، اما ارتجاع و نیروهای مخالف وحدت ملی مخالفان استقلال کشور، مخالفان واقعی دولت مصدق پشت این شعارها پنهان شدند و کودتا کردند. شما مقایسه کنید این دوران را، با همین سیاست و شعاری که اکنون مخالفان هر نوع تحولی در ایران، یعنی شکست خوردگان دو انتخابات اخیر مجلس پنجم و ریاست جمهوری دوم خرداد 1376، در ایران راه انداخته اند و برای حمله به جنبش خودشان را پشت آن پنهان کرده اند. آقایانی که با احکام آیت ا لله خمینی مخالف بودند و با هر تصمیم او که مخالف منافع بازار و ارتجاع مذهبی بود به مخالفت آشکار و مخفی برخاسته و روحانیت بزرگ حوزه ها را علیه خمینی تحریک می کردند، حالا مدافع سینه چاگ و دو آتشه ولایت فقیه شده اند! خودمانیم؛ نباید به این سیاست و شعار ارتجاع شک کرد؟ نباید برای خنثی کردن آن و جلوگیری از گمراه شدن جنبش مقاومت مردم سیاستی منطبق با این شرایط مشخص در جامعه اتخاذ کرد؟ ما به این ترتیب می توانیم به ایجاد تحولات مثبت در ایران کمک کنیم. شما ببینید همین حالا، هنوز هم بعد از دو تجربه مهم انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری دوره هفتم، تحمیل شدن آزادی های نسبی مطبوعات به حکومت، ناچار شدن حکومت به عقب نشینی در برابر مردم، احزاب و سازمان ها و شخصیت هائی بیانیه می دهند و در مصاحبه های خود ادعا می کنند که در سیستم ولایت فقیه هیچ کاری نمی شود کرد و تا ولایت فقیه هست، هیچ کاری مردم نمی توانند بکنند. واقعا فکر می کنید این ارزیابی درست است؟ با این روحیه و این شعارها و ارزیابی ها می توان به جنبش مردم پیوست و روحیه مقاومت بیشتر را درجنبش بوجود آورد؟ مگر به قول همین آقایان و سازمان ها و احزاب، ولی فقیه و رهبر و همه دستگاه حکومتی دنبال پیروزی ناطق نوری نبودند؟ پس چطور شد که در همین نظام ولایت فقیه این خواست تحقق پیدا نکرد؟ طرفداران و مدافعان این نگرش و ارزیابی، با آن که حالا ظاهرا پی به شکست سیاست تحریم انتخابات برده اند، هنوز هم ته دلشان از این که شعار و سیاستشان نقش برآب شده، غمگینند و منتظر شکست خاتمی نیستند؟ همین ها منتظر نیستند، تا پس از شکست دولت خاتمی بالای منبر بروند و بگویند: «ما گفته بودیم، در نظام ولایت فقیه همه تلاش ها به شکست ختم می شود». در حالی که واقعیت حوادث نشان داد، که علیرغم این شعارهای ناامیدانه و انفعالی، جنبش می تواند و خواهد توانست، حتی پیش از برچیده شدن ولایت فقیه، خواست های خودش را به حکومت تحمیل کند و سدهای تحولات را یکی بعد از دیگری پشت سر بگذارد. به جای آن که منتظر شکست دولت و مردم و غلبه روحیه شکست و ناامیدی به جنبش شوند و در انتظار "ما گفته بودیم" لحظه شماری کنند، بهتر نیست، اشتباه بینش خودشان را صادقانه و صریحا اصلاح کنند و به مردم به پیوندند؟ چرا نباید مهاجرت به این صحنه به پیوندد؟

 

س: با توجه به همین سیاست و تحلیل بود، که نشریه شما هم مثل نشریات وابسته به چپ مذهبی، مثل مجاهدین انقلاب اسلامی، با مسئله لاریجانی و مذاکراتش در لندن آن گونه تند و افشاگرانه برخورد کرد؟

 

ج: ببینید! هر حکومتی، به محض این که خودش را ناتوان دید و یا بریده از مردم دید و رفت برای رویاروئی خیلی جدی با مردم، تاکید می کنم که منظورم مبارزه و رویاروئی علنی با مردم است، چنین دولت و حکومتی به یک پشتوانه بین المللی متکی می شود. شاید در ابتدا این اتکاء زیاد نباشد، اما کسی که گام اول را برداشت، تا آخر خط خواهد رفت. مهم همان گام اول است. ماجرای مذاکره آقای محمدجواد لاریجانی در لندن همین گام بود، برای همین هدف. به نظر ما در مقطع انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم، مافیای بازار، طرفداران بخش خصوصی لجام گسیخته، طرفدار ادامه و حتی تشدید اجرای برنامه تعدیل اقتصادی، مخصوصا با شکستی که اعزام کنندگان محمد جواد لاریجانی به لندن در انتخابات مجلس پنجم خورده بودند و می دانستند که اگر تقلب و کارشکنی و مقابله با مردم نکنند، انتخابات ریاست جمهوری را قطعا خواهند باخت، لاریجانی را برای جلب حمایت انگلستان از برنامه ای که برای تقلب در انتخابات و سرکوب مردم داشتند، فرستادند لندن. اتفاقا، مانند همه موارد مشابه این نوع مناسبات ضد ملی، لاریجانی هم در لندن، طرف مذاکرات پنهانش را از روی کارآمد چپ مذهبی ترساند و خودش را و اعزام کنندگانش را طرفداران بی تزلزل خصوصی سازی معرفی کرد. لاریجانی و جناح راست که او را اعزام کرده بود، تلاش کرد با جلب رضایت انگلستان، به طور غیر مستقیم نظر موافق امریکا را هم جلب کند و به این ترتیب و به تقلید از طالبان افغانستان، بروند به دنبال بگیر و ببند در داخل کشور و آقای ناطق نوری را هم بنشانند جای آقای رفسنجانی! این برنامه چنان تدارک دیده شده بود، که حتی علیرغم همه افشاگری که در جامعه انجام می شد، فرماندهان سپاه و بسیج و روحانیون طرفدار و مبتکر این توطئه و بازاری ها، حتی در تهران و مشهد و اصفهان جلسات محرمانه برای یورش تشکیل دادند و علاوه بر مشهد و اصفهان، در تهران هم به ستاد انتخاباتی خاتمی حمله کردند و در آخرین روز تبلیغات انتخاباتی آن را بستند و در خیابان ها به ماشین هائی که عکس خاتمی را داشتند حمله می کردند. در تمام این دوران که مردم درگیر بزرگ ترین کارزار بودند، مهاجرت منفعل و در تخیل تحریم انتخابات باقی ماند و نتوانست به کمک مردم برود. این خطری بود، که حتی در مصاحبه های روشنفکران و هنرمندانی مانند آقای گلشیری هم منعکس بود و خطر را این طور می دیدند. ما مذاکرات آقای لاریجانی را این گونه دیدیم و لحظه ای هم در ورود به کارزار افشای این مذاکرات تردید نکردیم.

آقای خدابخشیان، شما مطمئن باشید، که هر تحول مثبتی در ایران، که به سود استقلال ملی ما، به سود مملکت ما و به سود مردم ما باشد، بدون تردید با مقاومت و با انواع توطئه های مخالفان این تحول در داخل کشور و خارج از کشور روبرو خواهد شد. اتفاقا این توطئه ها اغلب هم در همآهنگی با هم شکل می گیرد و به اجرا گذاشته می شود، مثل این که توپ را به هم پاس بدهند. ما نمی توانیم به پذیریم که مثلا امریکا و اروپا و  همه آنها که منافع خودشان و غارت بین المللی شان بر همه چیز برتری دارد، چه در توافق با هم و یا در تضاد با هم، در هر توازنی که می خواهید فکر کنید، آنها با یک دولت ملی، با آزادی سیاسی نیروهای مترقی و ملی در کشور ما موافقند، اشتباه کرده ایم، این توهمی است که در مهاجرت به آن دامن زده شده است. آن آزادی که معاملات ضد ملی با امریکا و اروپا را افشا کند، آن مجلسی که از منافع ملی دفاع کند، آن مطبوعاتی که مردم را روز به روز بیشتر سیاسی و آگاه کند، مورد قبول این قدرت ها نیست و علیه آن توطئه خواهند کرد. غارت ملت ها و کشورها، تنها از این راه برای این قدرت ها ممکن و مقدور است. ما نمی توانیم بپذیریم، که این قدرت ها دلشان برای مردم ما سوخته و از یک مملکت آباد و آزاد در منطقه دفاع می کنند. به نظر ما، چنین تصورات خوشبینانه ای، سادگی نیست، بلکه ساده لوحی است. ما می پرسیم که مگر مصدق آیت ا لله بود؟ مگر به قول آقایان پرونده ترور بین المللی داشت؟ مگر با آزادی مطبوعات و احزاب مخالف بود؟ چرا علیه او کودتا کردند، مگر غیر از این بود که منافعشان را در خطر دیده بودند و از وجود یک دولت ملی و مستقل در ایران بیمناک بودند؟ مگر غیر از این بود، که همانطور که بعد از کودتا شد و همه می دانیم، جلوی آزادی مطبوعات و احزاب را گرفتند؟ اینها با هر تحولی در دولت کنونی که سمت و سوی آن این باشد، مخالفند وعلیه آن توطئه می کنند. در زمان آیت ا لله خمینی و همان سال های انقلاب که آزادی ها بود، مگر از خارج علیه آن توطئه نکردند؟ مگر جنگ عراق یکی از اهدافش همین نبود؟

 

 

 

                                راه توده  315        26 اردیبهشت ماه  1390

 

بازگشت