بنام
حزب توده ایران
سرود گمراهی
یاد احزاب منطقه
و کشورهای اسلامی ندهید
آخرین شماره نشریه نامه مردم (869) گزارشی از
بیستمین سمینار بین المللی کمونیست در بروکسل منتشر کرده است. براساس این
گزارش نماینده نامه مردم تحلیل معیوبی از روند انقلاب ایران را به شرکت
کنندگان سمینار ارائه داده است که مشابه آن درگذشته بارها در این نشریه و
از جمله در بیانیه سی امین سالگرد انقلاب بهمن طرح نیز گردیده است. (نگاه
کنید به نقد راه توده بر این بیانیه در شماره 216 راه توده)
نماینده نامه مردم پس از اشاره به جنبشهای منطقه و شباهت میان فرار شاه
ایران با فرار بن علی و حسنی مبارک به شرکت کنندگان در کنفرانس چنین
میگوید:
"رژیم دیکتاتوری شاه به بهانه مبارزه با کمونیسم، در صدد برآمد از مذهب
بعنوان وسیله یی موثر استفاده کند. برغم برخی عدم توافقها بین پارهای از
رهبران مذهبی و شاه، او امتیازات فراوانی به مذهب و رهبران مذهبی داد که در
نتیجه، به نیروهای اسلامی برای تبلیغ و سازماندهی شان کمک کرد. مختصر
اینکه، در آستانه انقلاب وضعیت در ایران بدین گونه بود: با حضور چهل هزار
مستشار نظامی آمریکا در ارتش ایران و همین تعداد در دیگر عرصهها، در واقع
ایران دیگر یک کشور مستقل نبود. بجز نیروهای مذهبی به خوبی سازمان دهی شده
که از طریق مساجد و نهادهای مذهبی دارای امکانات فراوان تبلیغی بودند،
تمام نیروهای مترقی، نه فقط فاقد کم ترین امکان فعالیت بودند، بلکه شدیداً
مورد سرکوب پلیسی و زیر فشارهای تبلیغاتی همه جانبه قرار داشتند. در
روزهای نخست انقلاب، شعار تودهها عبارت بود از: "آزادی، استقلال، عدالت
اجتماعی". ولی هواداران خمینی خیلی زود و به زور یک رژیم سرکوبگر، ارتجاعی،
و در خدمت سرمایه داری، به جای "عدالت اجتماعی"، "جمهوری اسلامی" را تحمیل
کردند."
نماینده نامه مردم نتیجه میگیرد: "جنبش اعتراضی مردم ایران در دو سال
اخیر، که به نام "جنبش سبز" شهرت یافته است، در واقع کوششی با شکوه از سوی
مردم ایران برای جامه عمل پوشاندن به برخی از کلیدی ترین شعارهای انقلاب
دزدیده شده است."
ظاهرا از میان شرکت کنندگان در سمینار کسی از نماینده نامه مردم درباره
سوابق میرحسین موسوی و مهدی کروبی یا خاتمی و خوینییها و انصاری و بیات و
اردبیلی و صانعی و یا میردامادی و تاجزاده و نبوی و امین زاده و سحرخیز و
آرمین و حجاریان و بقیه اصلاح طلبان و زندانیان و مطرودان و حذف شدگان و بی
بصیرتها سوال نکرده و نپرسیده است که این "کوشش باشکوه برای تحقق شعارهای
انقلاب دزدیده شده"، این جنبش سبز، رهبرانش چه کسانی هستند و مگر همان
"هواداران خمینی" نیستند که قبلا گفته شده انقلاب را دزدیدند؟ در واقع از
تحلیل نماینده نامه مردم چنین نتیجه میشود که هواداران خمینی هم خودشان
انقلاب را دزدیدند و هم اکنون مردم را جمع کرده اند تا دزد، یعنی خودشان را
بگیرند!
این تناقض گوییها نشانه عدم انسجام در اندیشه است که حاصل آن عدم انسجام
در سیاست است. کسی که مثلا دولت مهندس موسوی، نخست وزیر دوران حیات آیت
الله خمینی را دولت " بورژوازی ارتجاعی بازار، قشرهای عقب مانده خرده
بورژوازی، و حلقه پرشمار و توانمند شیعه و نظامیان موازی با ارتش یعنی "
پاسداران" به مثابه قشرهای جدید بورژوازی بوروکراتیک" میداند (مراجعه کنید
به همان گزارش) نمیتواند در پشتیبانی خود از جنبش سبز صادق و قاطع باشد،
نمیتواند تزلزل نداشته باشد و هر لحظه در انتظار جمع شدن بساط این جنبش
ننشسته باشد.
تاسف آور اینجاست که نماینده نامه مردم این تناقض گوییها را در یک نشست
بین المللی در جمع احزاب کمونیست و مترقی منطقه طرح میکند که بیش از آنکه
دربردارنده آگاهی و دریافت ژرفتری از تجربه جنبش خود و انقلاب ایران برای
آنان باشد، حامل گمراهی است. نماینده نامه مردم تحت پوشش تجربه انقلاب
ایران نیروهای مذهبی را یکپارچه کرده، به احزاب چپ و کمونیست منطقه درس
میدهد که به نیروهای مذهبی اعتماد نکرده و با آنان همکاری نکنند. در
حالیکه، برعكس، تمام تجربه انقلاب ایران ما را به ضرورت پشت سرگذاشتن تقابل
مذهبی و غیرمذهبی فرا میخواند. این تقابل را چگونه میتوان پشت سرگذاشت
اگر قرار بر این باشد که نیروهای مذهبی و غیرمذهبی مترقی در برابر نیروهای
مذهبی و غیرمذهبی واپسگرا با یکدیگر متحد نشوند؟
نماینده نامه مردم در حالی به احزاب چپ منطقه درس عدم همکاری با نیروهای
مذهبی را میدهد که اتفاقا همه این کشورها در زیر چکمه رژیمهای دیکتاتوری
لاییك و نه مذهبی زندگی میکردند. در همه این کشورها رژیمهای دیکتاتوری
خود را حافظ "لائیسیته" دربرابر مذهب نشان میدادند و جهان امپریالیستی از
این رژیمها پشتیبانی میکرد درست با همین پوشش که این رژیمها هرچند
دیکتاتوری هستند ولی لائیک هستند. بنابراین سقوط این رژیمها خود مستلزم
این واقعیت است که مردم آنان به حدی از آگاهی سیاسی رسیده باشند که بدانند
مذهب نباید عامل جدایی و تقابل باشد. اکنون نماینده نامه مردم به کسانی که
خود براساس تجربه زندگی و به شهادت جنبش خود به این نتیجه رسیده اند که
باید نیروهای مترقی مذهبی و لاییک با یکدیگر همکاری کنند درسهای غلط و
غلوط از انقلاب ایران میدهد و آنان را به تفرقه فرا میخواند.
همانطور که یکی از خوانندگان راه توده در نامهای ضمن اشاره به سخنان
نماینده نامه مردم در سمینار فوق مینویسد:
"با دیدگاه فوق تکلیف احزاب کمونیست و نیروهای چپ و مترقی در انقلابها و
جنبشهای مترقی اخیر کشورهای خاورمیانه چه میشود؟ آیا آنها میتوانند با
تودههای میلیونی و رهبران آنها که عمدتا مذهبی هستند و حتی از بعضی نظرها
از انقلاب ایران 57 و رهبران آن بسیار عقب افتاده تر هستند همکاری کنند؟ دو
حالت میتواند پیش بیاید:
اگر همکاری کنند همان بلایی بر سرشان میآید که بر سر انقلاب 57 ایران به
قول شما آمد؛
اگر همکاری نکنند که میشوند یک حزب و نیرویی جدا از مردم و طرفدار
دیکتاتورهای حاکم بر آنها و همچنین طرفدار غرب به رهبری امریکا! میشوند
همدست آمریکا و ناتو و عربستان سعودی و قطر و امارات متحد عربی، پاکستان
و....
... خط مشی فوق درست خلاف نظر واقعی و تاریخی حزب مردم فلسطین و مصاحبه
رفیق حنا عمیره (منعکس در نامه مردم 869) میباشد، طبق نظر رفیق عمیره هم
اکنون حزب مردم فلسطین با نیروهای مترقی فلسطینی که شدیدا گرایشهای مذهبی
و حتی افراطی مذهبی دارند در حال همکاری میباشند و به این همکاری هم
افتخار میکنند و هم وظیفه مترقی و کمونیستی خود میدانند."
اینها را نگوئیم؟ و اگر گفتیم می شویم "ضد توده ای؟"
راه توده 317 - 9 خرداد 1390