راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

کودتای خامنه ای علیه خمینی
در دو جبهه داخل و خارج کشور

راه کارگر: "اعتراف به چنین جنایتی (اعدام‌های سال 67) به عبارتی تمامی سخنان ومنشورها ورویکردهای موسوی و کروبی و خاتمی و … که همواره مشروعیت خود را با ارجاع به نقش خود درآن ایام و تقدیس سخنان “امام” به رخ مردم و هم چنین به رخ حریف خود می‌کشند، جملگی باد هواخواهند شد و “نخست وزیرمحبوب امام بودن” دیگر نه امتیاز که ضدامتیازمحسوب خواهد شد."

طائب رئیس سازمان امنیت سپاه: "کافی است شما یکی از این عناصر ضد انقلاب را که هم کینه حضرت امام را به دل داشته باشد و هم جاه‌طلب باشد غیر مستقیم اجیر کنید، پول یک‌ سایتی، چیزی را به او بدهید، تامینش کنید و شیرش کنید که هر روز از آن اعدام‌ها بنویسد و از موسوی و سران فتنه بخواهد اظهارنظر کند، خوب ما این کار را کردیم و گرفت!"

 

 

انتشار عکسی از یکی از جلسات تبلیغاتی هر روزه در ایران که در آن تصاویر چهار رنگ و بزرگ علی خامنه‌ای، محمود احمدی نژاد و گاه اسفندیار مشایی در کنار یکدیگر قرار می گیرد، یک بار دیگر اندیشه درباره سمت و سوی جمهوری اسلامی را ضروری کرد.

این عکس که نمونه‌ای از سمتگیری جدید تبلیغاتی دولت است دو ویژگی مهم داشت:

اول حذف آیت‌الله خمینی و قرار گرفتن مشایی به جای وی

دوم حذف اسلام و قرار دادن ایران و نوروز بجای آن .

این هر دو با هم در پیوند هستند. واقعیت آنست که روند خمینی زدایی بلافاصله پس از درگذشت وی و به قدرت رسیدن علی خامنه‌ای شروع شد، اما برخلاف سالهای اخیر، بسیار آهسته و زیرکانه. در این دوران جناح راست و مخالفان سابق آیت‌الله خمینی در برابر "خط امام" جریان جدید "خط امام و رهبری" به رهبری حاج حبیب الله عسگراولادی پدرخوانده موتلفه اسلامی را بوجود آوردند که در عمل به معنای نفی امام بود و رهبران گروه 99 مجلس سوم در آن فعال.

اما از سال 1384 که احمدی نژاد سر کار آمد، روند خمینی زدایی شدت بی سابقه‌ای به خود گرفت که دلیل آن به حادثه‌ای باز می‌گشت که در این میان اتفاق افتاده بود. یعنی 8 سال ریاست جمهوری محمد خاتمی.

درست است که یک بخش از خمینی زدادیی دوران احمدی نژاد بر می‌گشت به مسایل دوران حیات آیت‌الله خمینی و اختلاف‌های باند حامی احمدی نژاد در دهه 60 با دولت موسوی و حمایت آیت‌الله خمینی از دولت و دانشجویان خط امام و جناح چپ دفتر تحکیم وحدت که سرانجام به اخراج احمدی نژاد از انجمن‌های اسلامی ختم شده بود. اما مسئله اصلی در سال 1384 این کینه‌های گذشته نبود، مسئله خطرهای آینده بود. مجموعه جناح راست و باند بی ریشه احمدی نژاد دیدند جریانی که از نظر آنان به کلی حذف شده و پایان یافته بود، توانست به اتکا مجمع روحانیون مبارز و تشکیلاتی نظیر مجاهدین انقلاب اسلامی که به "خط امام" شناخته می‌شدند، نه تنها خود را حفظ، بلکه محمد خاتمی را برای دو دوره رئیس جمهور کند. برای جلوگیری از تکرار این خطر باید ریشه خط امام خشک می‌شد و برای خشک شدن این ریشه باید خود خمینی بتدریج حذف و حتی در صورت لزوم بی حیثیت می‌شد. از اینجا بود که دار و دسته احمدی نژاد از "خط امام و رهبری" هم عبور کرد و ناگهان "امام زمان" را کشف کرد و آن را بجای "امام خمینی" نشاند. ریشه دولت احمدی نژاد دیگر نه در آرمان‌های انقلاب بود، نه در قانون اساسی جمهوری اسلامی و نه در اندیشه‌ها و خط آیت‌الله خمینی. ریشه این دولت به چاه جمکران وصل می‌شد که اعضای آن توسط امام زمان برگزیده شده و خود شخصا در جلسات هیئت دولت هم حضور دارد و صندلی خالی برایش گذاشتند. دربرابر دولتی که مستقیما به خود "امام زمان" وصل است دیگر نایب او یعنی "امام خمینی" و خط امام چه کاره است و چه ادعایی می‌تواند داشته باشد؟ بدینسان از سال 1384 تا سال 1388 "خط امام و رهبری" به پشت صحنه رفت و "خط امام زمان" مستقیما دربرابر "خط امام خمینی" شکل گرفت.

با اینحال، این نکته روشن است که در چارچوب جمهوری اسلامی هر قدر هم که خمینی حذف شود و یا تلویزیون و دستگاه‌های تبلیغاتی بنام دفاع از "حضرت امام" او را بی حیثیت کنند، خمینی زدایی نمی‌تواند تا پایان پیش برود. چنانکه نامزدی میرحسین موسوی بعنوان نخست وزیر برگزیده آقای خمینی در انتخابات دهم این را نشان داد. نخستین سخنرانی انتخاباتی موسوی در نازی آباد تکلیف علی خامنه‌ای، باند احمدی نژاد و مجموعه راست را روشن کرد. موسوی در این سخنرانی حداقل ده بار از آیت‌الله خمینی نام برد و مسئله اصلی کشور را بازگشت به آرمان‌های انقلاب و اهداف بنیانگذار جمهوری اسلامی اعلام کرد.  

وی از جمله گفت: "امام در دو سال آخر عمرش بارها در سخنرانی‌ها و اطلاعیه‌هایش به اسلام ناب محمدی تاکید می‌کرد و اصل مساله‌ای که ایشان می‌خواستند به مردم منتقل کنند این بود که همه ادعاها درباره اسلام درست نیست" که در واقع اشاره اش به تبلیغات دولتی در مورد امام زمان و نزدیکی ظهور بود. موسوی در این سخنرانی همچنین گفت: "امام اسلامی را معرفی کرد که در مقابل مقدس نماهایی متحجر، سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد موضع داشت و به شدت با مشکلات جامعه درگیر بود".

در واقع موسوی با تکیه بر نظرات آیت‌الله خمینی جناح راست و حاکم بر کشور را مستقیما نشانه رفته بود. می‌توان با بررسی دقیق نشان داد آن میزان که میرحسین موسوی در طی دوران کارزارهای انتخاباتی از آیت‌الله خمینی نام برد، مجموعه علی خامنه‌ای و احمدی نژاد و اعضای دولت وی طی 6 سال گذشته نام نبرده‌اند.

سابقه، سمتگیری و نحوه ورود میرحسین موسوی به کارزارهای انتخاباتی بخشی از گروه حاکم را وحشت زده کرد. در حالیکه بخشی دیگر به استقبال آن رفت. بخشی وحشت کرد زیرا متوجه شد که موسوی به اتکای آیت‌الله خمینی و "خط امام" پیش می‌آید و نه خط رهبری و علی خامنه ای. بنابراین در صورت انتخابات وی، این دولت آینده موسوی نیست که باید خود را با خط رهبری علی خامنه‌ای تطبیق دهد برعکس این علی خامنه‌ای است که باید اول اثبات و روشن کند که اصلا در خط امام و انقلاب هست یا نه؟

بخشی از راست حاکم نیز که عمدتا در حول فرماندهان نظامی و تازه نفس ترین غارتگران اقتصادی و دار و دسته احمدی نژاد جمع شده بودند و مصمم به حفظ موقعیت و ثروت و قدرت خود بودند به استقبال حوادث رفتند، با این تصور که ریشه موسوی و خط امام و خود خمینی را یکجا خواهند کند. ترکیبی از وحشت گروه نخست و تصمیم قاطعانه گروه دوم امکان کودتا را فراهم کرد. از این نظر کودتای 22 خرداد در درجه اول کودتا علیه خمینی و برای پایان دادن همیشگی به میراث خمینی بود.

برای این کار در مرحله اول حیثیت خمینی باید بکلی نابود می‌شد. برای نخستین بار خود متولیان جمهوری اسلامی آیت‌الله خمینی را عامل کشتار و قتل عام 67 معرفی کردند و از میرحسین موسوی در این مورد توضیح خواستند. حتی بعدها شخص جعفری دولت آبادی دادستان جمهوری اسلامی نیز به صف مدعیان موسوی پیوست و از او درباره "سالهایی که اعدام‌هایی بر اساس حکم حضرت امام " صورت می‌گرفت توضیح خواست!

به این ترتیب خود رهبران جمهوری اسلامی "حضرت امام" را متهم به قتل و کشتار و صدو حکم اعدام کردند تا میرحسین موسوی دیگر نتواند به "نخست وزیر امام" بودن خود افتخار کند و آن را در برابر حکومت و رهبری علی خامنه‌ای قرار دهد.

سخنان حجت الاسلام طائب در این زمینه کاملا روشن است. او با اظهار تاسف از اینکه " ارادتمندان امام در داخل کشور متاسفانه هنوز موسوی را قبول دارند" گفت:

"کافی است شما یکی از این عناصر ضد انقلاب را که هم کینه حضرت امام را به دل داشته باشد و هم جاه‌طلب باشد غیر مستقیم اجیر کنید، پول یک‌ سایتی، چیزی را به او بدهید، تامینش کنید و شیرش کنید که هر روز از آن اعدام‌ها بنویسد و از موسوی و سران فتنه بخواهد اظهارنظر کند، خوب ما این کار را کردیم و گرفت!"

به عبارت دیگر برای بی حیثیت کردن موسوی لازم بود که خمینی بی حیثیت شود و حکومت از طریق اپوزیسیون خارج کشور و با تبلیغ بر روی اعدام های دهه 60 این کار را کرد. با سخنان حجت‌الاسلام طائب مطلبی که از قبل هم روشن بود، این بار مستند شد و معلوم شد  که حاکمیت  جمهوری اسلامی در روند خمینی زدایی و کودتا برعلیه انقلاب بر روی بخشی از اپوزیسیون خارج کشور حساب و از آن حتی با تامین "پول سایت" برای تبلیغ ضدخمینی استفاده می‌کند.(1)

با کودتای 22 خرداد وضع بناگزیر تغییر کرد. شکل خمینی زدایی و مقابله با خط امام عوض شد. اگر در مقطع 1368 تا 1384 در "خط امام و رهبری" هنوز نامی از "امام" یعنی خمینی بود؛ اگر در دوره 1384 تا 1388 خمینی بکلی حذف و "امام زمان" جای او را گرفت، از کودتای 22 خرداد به بعد بتدریج کرکره مذهب و دکان امام زمان هم پایین کشیده شد و بجای آن دکان کوروش و داریوش و تخت جمشید و رستم و نوروز باز شد. بحث بر سر این نیست که دو شکل دیگر خمینی زدایی و مقابله با خط امام از بین رفته‌اند. برعکس همه آنها در کنار هم امروز هم وجود دارند. هم "خط امام و رهبری" هنوز هست و هم "خط امام زمان". مسئله اینجاست که در مقاطع مختلف یک شکل نسبت شکل‌های دیگر تسلط پیدا می‌کند و عمده می‌شود. در مرحله کنونی خمینی زدایی و وداع به میراث انقلاب در شکل مکتب ایرانی پیش می‌رود که باید در نهایت به نتیجه منطقی خود، یعنی گذار از جمهوری اسلامی و به یک دیکتاتوری لائیک تحت عنوان به اصطلاح "جمهوری ایرانی" بیانجامد. ولی این تقدیر ناگزیر نیست. درک گرایش‌های امروز و تحولات احتمالی آینده می‌تواند آینده را اصلاح کند و تغییر دهد. هدف هم همین است. هدف این نیست که آینده را پیش بینی کنیم و تسلیم آن شویم و خشنود باشیم که پیش بینی ما تحقق یافته است. هدف آن است که با درک گرایش‌های مختلفی که تحولات حامل آن هستند سمت و سوی آینده را بسود مردم تغییر دهیم. چنین امری ممکن است زیرا که "امروز" هرگز حامل تنها یک گرایش نیست، بلکه حامل گرایش‌های مختلف و متضاد است و جنبش سبز مردم ما بیان آن گرایش تاریخی نیرومند و حتی تعیین کننده‌ای است که برای برقراری آینده‌ای دیگر می‌رزمد و می‌تواند این آینده را در سمتی دیگر رقم زند.  

 

-----------------

(1) "اعتراف به چنین جنایتی (اعدام‌های سال 67) به عبارتی تمامی سخنان ومنشورها ورویکردهای موسوی و کروبی و خاتمی و … که همواره مشروعیت خود را با ارجاع به نقش خود درآن ایام و تقدیس سخنان “امام” به رخ مردم و هم چنین به رخ حریف خود می‌کشند، جملگی باد هواخواهند شد و “نخست وزیرمحبوب امام بودن” دیگر نه امتیاز که ضدامتیازمحسوب خواهد شد."

سخنان بالا، البته از طائب نیست. دیدگاه یکی از رهبران سازمان "راه کارگر" است که همان استراتژی طائب و طائب‌ها را به زبان چپ نمایی "اپوزیسیونی" بیان می‌کند. (متن کامل این مطلب را می‌توانید در سایت کار - فداییان اکثریت - 7 مهرماه 1389 بخوانید)

تبلیغات ضد خمینی در خارج کشور چیز جدیدی نیست، این که این تبلیغات آب به آسیاب چه کسی می‌ریزد و همسو با منافع واپسگراترین نیروهای حاکم در جمهوری اسلامی است نیز چندان برای مبلغان آن اهمیت ندارد؛ ولی این تبلیغات ناگهان در دوران نامزدی میرحسین موسوی و در حول کشتار زندانیان سال 67 ابعاد عحیب و بی سابقه‌ای به خود گرفت. از نویسنده و ادیب گرفته تا کاریکاتوریست و طنزنویس و سیاستمدار و ... برخی کسانی که در سال 67 هنوز بدنیا نیامده بودند، همه ناگهان مدعی میرحسین موسوی شدند. از هر 10 مطلب برخی سایت‌های اپوزیسیون خارج کشور درباره انتخابات 9 تای آن علیه موسوی و 8 فقره آن بر محور اعدام‌های سال 67 بود. پس از کودتا و بویژه اکنون که خیال هر دو طرف راحت شده و موسوی و کروبی در زندان هستند، این جو هم آرام شده است. تا چه زمانی کودتاچیان و خط خمینی زدایی دوباره نیاز پیدا کند به یاد موسوی و اعدام‌های سال 67 بیفتد و خارج کشور دوباره فعال شود.

 

 

 

   راه توده 310     22 فروردین ماه 1390

 

بازگشت