راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

 

مدافعان حاکمیت ج. اسلامی
تا کدام مرز در آن جبهه می مانند؟

 

 

سرمقاله این شماره راه توده را اختصاص به بخش هائی از یک گزارش تحلیلی دریافتی از داخل کشور داده ایم. نکاتی از این گزارش را برحسب شرایط حاکم بر کشور حذف کرده ایم و آنچه می‌خوانید بی کم و کاست همان است که دریافت شده است. همانگونه که بارها تاکید کرده ایم، هر توده ای معتقد به مشی توده ای، عضوی از خانواده راه توده است و در انتشار آن سهم دارد. نه تنها سهم دارد، بلکه می تواند راه توده را از آن خود بداند. چه در داخل و چه در خارج از کشور. ما این نکته بارها با اختصاص صفحات راه توده به گزارش های دریافتی درعمل ثابت کرده ایم که نمونه حاضر نیز در تائید همین باور است:

مهندسی یا کودتای انتخاباتی سال 88 نمی توانست بدون دخالت امریکا و اسرائیل و انگلیس صورت گرفته باشد. طی 32 سال گذشته، بخصوص دو دهه اخیر تسلط خامنه ای بر کشور، غرب بطور کلی سرمایه گذاری هنگفتی را روی ایجاد یک شبکه اپوزیسیون ارتجاعی کرده بود. آنها تمام امکانات مالی و رسانه ای خود را با دست و دلبازی در اختیار آنها قرار داده بود و بسیار امیدواربود که کودتای انتخاباتی اخیر و تعمیق قطعی شکاف بین حاکمیت و مردم بتواند مردم گریزان و زخم خورده از حاکمیت را با استفاده از ظرفیت های سرکوبگرانه حکومت، به سمت یک درگیری نظامی داخلی سوق داده و با استفاده از این فرصت و به همان بهانه ای که امروز در لیبی شاهد آن هستیم تعرض همه جانبه را به ایران شروع نماید. ولی در عمل دیدیم که بر خلاف تصور آنها و علیرغم ادعاهای کلان نگریشان و داشتن اتاقهای فکر و جنایاتی که حاکمیت در ایران مرتکب شد، مردم از رفتن به سوی یک درگیری غیر مسالمت آمیز با حاکمیت پرهیز کردند. هم حاکمیت ارتجاعی- کودتائی و هم قدرت های خارجی که روی این موقعیت سرمایه گذاری کرده بودند، نسبت به آگاهی مردم ایران اطلاعات دقیق نداشتند. هر اندازه بخشی از حاکمیت تلاش کردن و بخش دیگری با سرگیجه بدنبال آن حرکت کرد، مردم بسیار هوشیارانه تسلیم این توطئه نشدند. این همان نکته مهمی بود که راه توده و رفیق روانشاد کیانوری 20 سال پیش در خشت خام دیدند و آنها نتوانستند در آینه جنبش عدالت خواهانه مردم ایران ببینند و اگر این هوشیاری و گذشت مردم ایران و درایت موسوی و کروبی در شیوه و نوع واکنش خیابانی به کودتا نبود، تا بحال خاک ایران را به یغما برده بودند، چه رسد به نفت!

همین امر باعث شده است که جنبش سبز و در راس آن آقایان موسوی و کروبی در بین مردم از جایگاه ویژه ای برخوردار باشند. این فقط یک درک شخصی نیست، حتی واکنش دشمنان جنبش هم بیانگر این واقعیت است. آنها چنین جسارتی را ندارند که مستقیم به سمت جنبش نشانه روی کنند.

واقعیت این است که وزن جنبش سبز، هم در سطح و هم در عمق جامعه آنقدر سنگین و تاثیرگذار است که کمتر آدمی در جمع، توان مقابله با آن را دارد.

 در شکاف ایجاد شده در جامعه و حاکمیت، با کمی تلورانس، می توان 30 درصد را با حکومت و 70 درصد را در جبهه مردم دانست.

از 30 درصد نیروهای حاکمیت به تقریب، 8 الی 10 درصد وابستگان ایدئولوژیک و الباقی آنهایی هستند که معاششان در دست حکومت می باشد. آنچه که این وابستگان مالی به حکومت استبدادی را با دیگر حکومت های مستبد ایران (حتی رژیم سلطنتی شاه) متفاوت می نماید، گره خوردن سرنوشت بخش عمده شان با ادامه حکومت است. برای نمونه در ارتش سابق کلیه افسران کادر، که تا درجه سرهنگی و بالاتر رسیده بودند، همگی دانشکده افسری و دوره ستاد را طی کرده و با مبانی علوم ریاضی، فیزیک، شیمی و یکی دو زبان خارجی آشنایی داشته و می توانستند در شرایط خاص، حتی با تدریس خصوصی گلیمشان را از آب بیرون بکشند. ولی متاسفانه، بخش عمده وابستگان مالی به حکومت کنونی فاقد این ظرفیت ها می باشند و شدیدا سرنوشتشان، با بود و نبود حکومت گره خورده است.

در مجموع، چه آنها که به لحاظ عقیدتی در صف حکومتی ایستاده اند و چه آنها که به جهت وابستگی های مالی سرسپرده حکومت شده اند، آنچنان در محاصره افکار عمومی جنبش سبز قرار گرفته اند که تحت هیچ شرایطی در زندگی روزمره، توان و جسارت دفاع از حکومت را پیدا نمی کنند، مگر در تجمع های فرمایشی ودر سایه نیروهای امنیتی و نظامی بتوانند خودی نشان دهند.

جبهه جنبش سبز که در فقدان احزاب سیاسی و نهادهای مدنی شکل گرفته است، به لحاظ اقتصادی- اجتماعی، بسیار متکثر می باشد. امر مشترک این طیف، خلاصی و گذر از سد عظیم استبدادی ودیکتاتوری لجام گسیخته می باشد. این جبهه را شاید بتوان چهارمین اتحاد تاریخی (غیرمکتوب) مردم ایران پس از سه اتحاد تاریخی که بقول رفیق شهید جوانشیر در شناسنامه سیاسی حزب توده ایران وجود دارد نام برد. اگرچه در سه مورد اول، حضور فیزیکی حزب در به ثمر نشستن آن نقش تعیین کننده داشت ولی خیزش اخیر را می توان تحت تاثیر معنوی حزب در دوران حیات سیاسی آن، خصوصا در 4 ساله اول انقلاب دانست. این همان بذری است که با تلاش و فداکاری، درحافظه تاریخی مردم ایران پاشیده شد و با خون صادق ترین، شریفترین و دانشمندترین افراد حزب آبیاری گشت. تاثیری که در آینده نه چندان دور، افکارعمومی در مقابل آن سر تعظیم فرود خواهد آورد.

 

موقعیت نیروهای حزب در جنبش سبز

با جرات می توان، پیروان راه حزب را یکی از پر انگیزه ترین نیروهای سیاسی شرکت کننده در جنبش اجتماعی اخیر دانست و در پشت سر آنها، در فاصله ای چند صد متری، طرفداران اکثریت قرار دارند ( البته باکمی سردرگمی خاصه در ماههای اول حرکت اعتراضی).

نیروهای حزب در گذشته را بطور عمده به دو بخش می توان تقسیم نمود:

1- آنهایی که بر سر آرمان و عهد خود با مردم ایستادند.

2- آنهایی که از گذشته خود فاصله گرفته و در جریان روزمره گی غرق شده اند.

 

گروه اول را میتوان بدوبخش تقسیم نمود:

الف) پیروان مشی توده ای و راه توده که در برخورد با مسائل اجتماعی و جنبش مبارزاتی مردم ایران از پشتیبانی بسیار خوب تئوریک و تجربی برخوردارند و از اوضاع درکی درست دارند. این گروه جدای از خمیرمایه درونی خود، توانسته اند به بهترین شکل از رهنمودهای راه توده و از برخی مطالبی که در سایت پیک نت منتشر می شود استفاده نمایند و شناخت خود را از مسائل جاری کشور گسترش دهند. این گروه بطور عمده فاقد تشکیلات است ولی مشترکاتی از قبل (30 سال گذشته) و اکنون بین آنها چنان پیوند عمیقی ایجاد کرده است که قابل گسست نمی باشد. می توان گفت که یک شبکه نامرئی این افراد بجا مانده از دوران گذشته را در سراسر کشور بهم متصل نموده است.

اتفاقی را می گویم که شنیدنش برایتان جالب است. در تیرماه 89 یک نسخه از "ناگفته ها" را که بطور کامل صحافی شده بود، دراختیار کسی دادم که بخواند و تاکید کردم که آنرا لازم ندارم. پس از گذشت 9 ماه، همان نسخه را درشمال کشور در خانواده ای دیدم. بحدی دست بدست گشته و خوانده شده بود که به سختی قابل شناسایی بود.

باید گفت بچه هایی که در خانواده های افراد این گروه، بزرگ شده اند، دارای نظریات دقیق و منسجم‌تری نسبت به همسالان خود می باشند. ضمن صحبتی که با بچه های شهر ... داشتم معلوم بود که راه توده را بطور مستمر و پیگیر دنبال می کنند.

بحثی پیرامون آخرین مقاله تحلیلی رفیق کیانوری به میان آمد. نظرشان این بود که هنگام مطالعه آن احساس میکنی که گزارش پلنوم حزب را می خوانی. بسیار دقیق، مستند و همه جانبه است.

ب)پیروان نامه مردم: عمدتا دچار تناقض گوئی هستند. واقعیت پیش رو با آنچه که طی 26 سال گذشته خوانده اند همخوانی ندارد وهمین امر باعث انفعالشان شده است. همان مساله ای که ظاهرا در خارج از کشور نیز وجود دارد. این گروه اگر نتوانند با گذشته خود، نقادانه برخورد نمایند، هرروز کار برایشان دشوارتر می شود. در بین تعدادی از آنها ،علیرغم مشکلات پیش آمده به لحاظ نظری، روابط خوبی با سایرین (راه توده) برقرار است و همین ارتباط باعث شده حضور قابل توجهی در مناسبت های مختلف داشته باشند.

در هر صورت اختلاف نظر بین دو نگرش، از جمله مواردی است که باید در داخل و بربستر عمل مشترک در جنبش اجتماعی حل گردد. ضرورتی که با تعمیق جنبش مردم ما پیوندی تنگاتنگ دارد.

در مورد بخشی از اکثریت باید گفت که بین سوسیالیزم ذهنی تا نئولیبرالیسم عینی در نوسانند. در دو سه سال گذشته از این بخش دو نفر را ندیدم که در افکارشان ثبات نسبی وجود داشته باشند. مرجعشان بی بی سی و صدای آمریکا شده است.

در مورد سازمان مجاهدین هم باید گفت، که بیشتر در اتاق های فکر اطلاعات و سپاه و رسانه های غربی برای بهره گیری تبلیغاتی مطرح اند تا در جامعه ایران و بیش از این هم توقعی نیست. عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند....

 

 

 

   راه توده 310     22 فروردین ماه 1390

 

بازگشت