گزارش دریافتی از داخل کشور |
در ایام نوروز فرصتی پیش آمد تا بتوانیم چند روزی را به شهرهای مرکزی و غرب کشور سفر کنیم و در این مسیر از شهرهای تهران- اراک- بروجرد- ملایر- همدان- کرمانشاه وبرخی شهرهای مرزی مانند جوانرود- نوسود- پاوه گذر کرده و با اهالی صحبت کنیم. به همین جهت سعی میکنم جمع بندی که از مجموعه گفتگوها با اقشار مختلف داشته ام را ارائه نمایم. 1- در وهله نخست با ورود به هر شهر آن چیزی که جلب نظر می نمود، چهره آرایی و تبلیغات وسیع در مورد نوروز و تزئینات پرهزینه برای تغییر چهره شهرها بود. در ورودی هر شهر، ستادهایی مستقر شده بودند برای خوشامدگویی و راهنمایی مسافرین و در اختیار قرار دادن نقشه شهر و مراکز دیدنی. نیروهای استقرار یافته که عمدتا از کادر انتظامی بودند، به لحاظ ظاهر آراسته و خوش لباس بودند و در برخورد با مسافرین نیز گشاده رو بوده ودر مکالماتشان از کلمات و جملاتی استفاده می کردند که قبلا کمتر شاهد آن بودیم. مثلا مردها را جناب و زنها را سرکارخانم خطاب می کردندکه در گذشته همه برادر و خواهر بودند! 2- از نکات قابل توجه دیگر در تعطیلات نوروز، حضور چشمگیرکارگران فصلی و روزمزد درانتظار کار، در مراکز ایستگاهی بود. اگر بین ساعت 7 الی 11 صبح ،از محل های مخصوص که در هر شهر معمولا کارگران روز مزد به امید پیدا کردن کار جمع می شوند ،عبور می کردیم، با خیل عظیم کارگران منتظرمواجه می شدیم که حکایت از شرایط سخت کار و نداشتن پس اندازی حتی برای 2 الی 3 روز تعطیلات نوروزی ، داشت. در شهرستان بروجرد، با خانواده ای آشنا شدیم که هر سه برادر برای بدست آوردن کار 1200 کیلومتر از شهر خود فاصله گرفته بودند...این برایشان خیلی دشوار بود و جز این چاره ای نداشتند. نظرشان این بود که در منطقه پروژه های عمرانی به حداقل رسیده است و مجریان آنها نیز نیروهای مورد نیاز خود را از صافی های مختلف می گذرانند! هرچه از مرکز کشوربه سمت غرب میرویم، شرایط کار ومعیشت مردم دشوارتر وبه همان اندازه فقر فرهنگی عیان تر می شود. 3- دراین مناطق، کمترخانواده ای را می توان یافت که با وجود تنگ دستی، گیرنده ماهواره نداشته باشد. حتی این قاعده شامل برخی از روستاها نیزمی شود. خانواده ها، که قید سیمای جمهوری را زده اند، اغلب بیننده شبکه های فارسی زبان مهم و صاحب نام و یا شبکه های کردستان عراق اند و همزمان با آن، تحت تاثیر تبلیغات این شبکه ها نیز قرار دارند. فروشنده لوازم خانگی یکی از شهرهای اطراف کرمانشاه که اغلب مشتریانش روستایی هستند، می گفت طی یک روز چند زن روستایی آمده بودند و سینی دالتون را می خواستند و من چون اطلاع نداشتم پس از تماس با تهران از طریق فروشندگان عمده لوازم خانگی متوجه شدم که دالتون مارکی است که اخیرا توسط شبکه های فارسی زبان تبلیغ می شود. همین فروشنده به نمونه ای از آگاهی مردم از اوضاع حکومت و دولت اشاره کرد و گفت چند روز قبل یک روستایی برای خرید یخچال مراجعه کرد و من چند مدل را پیشنهاد کردم که نهایتا، یکی را به قیمت 300 هزار تومان انتخاب کرد و سر قیمت شروع به چانه زنی نمود. به او گفتم خیلی سخت نگیر سهم یارانه ات را دادی یخچال خوبی می بری. در جوابم گفت، از آن 13 میلیارد دلاری که گم شده، همین 300 هزار تومان گیر من آمده است! همین فروشنده از قول همکار دیگرش می گفت روز اول برداشت یارانه ها توانسته است 30 دستگاه دی وی دی به روستائیان بفروشد و این بالاترین تعداد فروش در یک روز، درطول دوران فروشندگی اش بوده است. این در شرایطی است که فقر، بیکاری و اعتیاد در این مناطق بیداد می کند. آمار طلاق بالاست. درصد دختران در روستا و مناطق محروم بسیار بیشتر از پسران می باشد، چرا که پسران به امید یافتن کار به شهرهای دور افتاده کوچ کرده اند و در هر صورت چه با کار و چه بیکار همانجا زمین گیر میشوند و برگشتی وجود ندارد. به لحاظ سیاسی مردم منطقه، بطور عمده تحت تاثیر اپوزیسیون ارتجاعی قرار دارند و بیشتر نگاهشان به کانالهای فارسی زبان ماهواره ای است. 80 درصد خانواده هایی که دیدیم از ماهواره استفاده می کردند. همزمان بحث مسائل روز داغ بود وشاید جالبترین چیزی که نسبت به چند سال گذشته محسوس بود، درگیری ذهنی مردم نسبت به مسائل داخلی و منطقه بود. همه این حساسیت را از خودشان نشان می دهند، هرچند که در ارزیابی بیشتر تابع نظریات اپوزیسیون ارتجاعی می باشند. مساله ای که در برخورد اول مشاهده میشود سطحی بودن و غیرقابل دفاع بودن نظریات از طرف آنان است. کافی است در هر جمعی 20 دقیقه صحبت شود و قرینه هایی با توجه به تجربه های تاریخی ارائه گردد، بلافاصله شرایط تغییر می کند. همه دوست دارند بیشتر بدانند و میدان برای یک گفتگوی منطقی و صمیمی باز شود. وقتی از تجربه انقلاب 57 و از عوامل متعددی که دست به دست هم داد تا چنین شرایطی را داشته باشیم و این که اگر از گذشته درس نگیریم این بار هم ممکن است هزینه زیادی برای آن پرداخت گردد و.... صحبت می شود، اینجا دیگر همه گوش می شوند برای شنیدن و تازه می فهمیم که تبلیغات و تاثیر گذاری ارتجاع چقدر سطحی است. جمع بندی خود من از مباحث مطرح شده که تقریبا با 12 یا 13 خانواده بزرگ داشتیم (بدلیل دید و بازدیدهای عید، معمولا خانواده ها بزرگتر از آنچه هستند می شوند) این بود که تبلیغات گسترده ارتجاع قلب مردم را نشانه رفته است و توانسته بر آنها اثر بگذارد ولی مردم ایران در موقع عمل و انتخاب با مغز خود تصمیم میگیرند. دلیل این مدعا را می توان انتخابات ریاست جمهوری سال 88 ذکر نمود. به سمت شهرهای مرزی که پیش می رویم، شرایط کمی متفاوت می شود. در این مناطق فقر با چهره ای عریان تر روی می نماید. اعتیاد به مواد شیمیایی ارزان قیمت روان گردان، بیکاری و گسست خانواده ها، گسست از حاکمیت، چه به لحاظ تاریخی و چه از نظر مسائل روز، خیلی پررنگ تر خود را نشان می دهد. بعد از تحولات ایجاد شده در عراق و بخصوص کردستان عراق و سرازیر شدن تولیدات انباشت شده غرب، از داخل کردستان عراق به ایران و مدیریت عناصر دست اندر کار سپاه در باز کردن درهای بازار ایران به روی کالاهای فوق، یک قشر نازک بورژوازی تجاری و دلال در منطقه شکل گرفته است .همین امر باعث تشدید شکاف بین مردم زحمتکش کرد و قشر نوظهور که بطور عمده مورد حمایت مافیای نظامی- اقتصادی می باشند، شده است. این نیرو نقشی دوگانه ایفا میکند. هم حامل وحلقه واسط برای انتقال کالاهایی است که بطور غیرقانونی وارد کشور می شود و هم چماق حاکمیت است بالای سر مردم منطقه. تقریبا می توان گفت چیزی نیست که در آنجا خرید و فروش نشود. از صنایع هایتک تلویزیونهای ال سی دی و ال ای دی در اینچ های مختلف و کولرهای گازی متنوع ، یخچال فریزرهای مدرن و دیگر لوازم خانگی لوکس تا مواد شیمیایی روان گردان و مشروبات الکلی با مارک های مختلف و اسلحه های کمری کلت و کلاشینکف و... اینها کالاهایی است که مافیای وابسته به سپاه آنها را از کردستان عراق به بانه و جوانرود منتقل می کند و مردم هم از سراسر کشور برای خرید آنها به منطقه می آیند. در مسیر کرمانشاه به جوانرود یا سنندج و بانه خط سیری از اتومبیلهای سواری دیده می شود که هر کدام یک یا دو عدد تلویزیون بزرگ را روی باربند خود بسته و به سمت تهران و دیگر شهرها در حرکت اند. جالب اینکه همان مافیای نظامی- اقتصادی بطور نامحسوس تضمین کننده سلامت رسیدن مسافران همراه با بارشان به مقصد می باشد. در گذشته ای نه چندان دور، اگر به این نواحی سفر می کردی کودکان و زنانی را میدید که با فروختن نان محلی، تخم مرغ و مواد لبنی و سبزیجات بومی به مسافران، سعی می کردند بخشی از هزینه خانواده را تامین کنند. در حال حاضر کالاهای وارداتی قاچاق جایگزین اقلام فوق شده است. برای مثال یک کودک 12 یا 13 ساله ممکن است در روز حداقل 5 یا 6 عدد پیراهن، مقادیری لباس زیر و آدامس و شکلات بفروشد و از این طریق 50 الی 60 هزار تومان سود عایدش شود و بزرگترها نیز 2 تا 3 برابر این سود را از فروش مشروبات الکلی و سایر اقلامی که خلافشان بالاتر است به چنگ آورند که البته تمامی این افراد نقش پادو را برای بالادستی ها ایفا میکنند و بیش از یک نان بخور و نمیر عایدشان نمی شود. نتیجه این بازار مکاره، ورشکستگی 70 درصدی کارخانجات تولیدی ایران و خیل عظیم بیکاران و ناهنجاری های اجتماعی، فقر، فحشاء، دزدی، اعتیاد و طلاق است.
با آرزوی بهروزی 19/فروردین ماه/ 90 |
راه توده 310
22 فروردین ماه 1390