راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

آقای گنجی اگر حد خود را می دانست
هنوز هم می توانست محترم مانده باشد

 

اوهام آقای گنجی مکان و منزلت سیاسی او را دگرگون کرده است. برخلاف تصور ایشان، این حضور دوساله جنبش سبز است که "نزاع بالایی‌ها" را به اوج رسانده.هر کس با حداقل عقل و منطق از خود سوال می‌کند، اگر جنبش سبز در حد یک لولوخورخوره است که اعلام وجود آن بسود حکومت و ایجاد وحدت در آنست پس چرا خود حکومت به این لولوخورخوره متوسل نمی‌شود؟ و بجای سرکوب خونین جنبش سبز و زندانی کردن میرحسین موسوی اجازه فعالیت به او نمی دهد؟ مدتها پیش از آنکه اصلاح طلبان نامزدی معرفی کنند یا نکنند همه در جبهه راست می‌دانستند که علی خامنه‌ای تصمیم به نگهداشتن احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری است. تا جایی که کسانی مانند لاریجانی، قالیباف، پورمحمدی، ولایتی و غیره اصلا پا جلو که نامزد انتخابات شوند. این ادعا که اگر موسوی نامزد نمی‌شد خود حکومت احمدی نژاد را کنار می‌گذاشت یک خیال پردازی است.

آقای گنجی در بین مردم ایران چهره شناخته شده ایست بویژه پس از شروع جنبش سبز که به چهره ثابت برنامه‌های تلویزیون جمهوری اسلامی برعلیه جنبش سبز تبدیل شده است. هر وقت حکومت به یاد "حماسه 9 دی" می‌افتد سر و کله فیلم‌های آقای گنجی هم در سیمای کودتا پیدا می‌شود. یکجا تلویزیون ایران ایشان را در حال نفی امام زمان در بی‌بی‌سی نشان می‌دهد، یکجا دارد منکر وحی و پیامبر می‌شود، جای دیگر از قول او آقای احمدی نژاد برنده واقعی انتخابات اعلام می‌شود و ... در همه این موارد وی یکی از "رهبران جنبش سبز"! معرفی می‌شود.
آقای گنجی اخیرا مقاله‌ای در سایت بی‌بی‌سی نوشته است که محتوای آن نوعی دفاع از شرمگین از احمدی نژاد و امیدی است که ظاهرا آقای گنجی و عده‌ای دیگر به احمدی نژاد برای پایان دادن به کار جمهوری اسلامی از موضع راست بسته‌اند. آقای گنجی در این مقاله خواهان کنار کشیدن جنبش سبز شده است که گویا "لولو خورخوره ای" است که بودنش موجب وحدت جناح‌ها در جمهوری اسلامی خواهد شد.
گنجی در این مقاله ستاره اقبال احمدی نژاد را رو به اوج می‌بیند چرا که به گفته وی:
"محمود احمدی‌نژاد و دوستانش - که بعضاً در دستگاه‌های اطلاعاتی، امنیتی کار کرده اند- به خوبی از موج دین گریزی اطلاع دارند. آنان به این نتیجه رسیده‌اند که اسلام در ایران دیگر «ایدئولوژی مشروعیت بخش» زمامداری سیاسی به شمار نمی‌آید. به همین دلیل «مکتب ایرانی» را در برابر اسلام علم کرده‌اند تا از ناسیونالیسم ایرانی به عنوان مبنایی تازه برای مشروعیت بخشی به نظام سیاسی استفاده کنند."
آقای گنجی سپس به یاد این می‌افتد که دین اسلام با حقوق بشر ناسازگار است و حتی پیامبر اسلام برده‌داری را لغو نکرد در حالیکه کوروش آن را لغو کرد. وی در واقع زیرپوشش حمله به ایدئولوژی حکومتی، به موسوی و کروبی و جنبش سبز طعنه می‌زند و می‌خواهد بگوید که احمدی نژاد دارد ایدئولوژی برتری از حکومت و جنبش سبز ارائه می‌دهد. به گفته وی: "در زمانه‌ای که حقوق بشر «گفتمان مسلط» جهانی است و حتی نواندیشان دینی ایران از تعارض کتاب و سنت معتبر با حقوق بشر سخن گفته و می‌گویند، و اعتراف می‌کنند که پیامبر اسلام در ۱۴۰۰ سال پیش برده داری را لغو نکرد، بلکه فقط آن را تعدیل و اصلاحاتی در آن انجام داد؛ محمود احمدی‌نژاد بر منشور حقوق بشر کوروش انگشت تأکید می‌نهد، اسفندیار رحیم مشایی لغو برده داری از سوی کوروش در ۲۵۰۰ سال پیش را به رخ می‌کشد و معاون رئیس جمهوری هم گفته که آقای احمدی‌نژاد «کوروش زمان» است."
به گفته آقای گنجی مخالفان آقای احمدی نژاد که روحانیت سنتی و امثال صافی گلپایگانی و جوادی آملی و مصباح یزدی هستند با اندیشه‌های واپسگرایانه به مقابله با وی برخاسته‌اند "اما محمود احمدی‌نژاد با توجه به فرایند دین گریزی در جامعه، بحران ایدئولوژیک و دفاع بسیار بد مراجع تقلید از اسلام، در حال «موج سواری» بر امواجی است که او را به قهرمانی تاریخی تبدیل سازد." (همانجا)
بنابراین محمود احمدی نژاد به زعم آقای گنجی در حال تبدیل شدن به "قهرمانی تاریخی" است. اما مانع اینکه وی قهرمانی تاریخی شود چیست؟ مانع البته جنبش سبز است و این که عده‌ای از مخالفان جمهوری اسلامی گمان می‌کنند که همه این دعواها و اختلاف‌ها در جمهوری اسلامی بازی و نمایش است. به گفته آقای گنجی: "گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی همیشه نزاع‌های جناح‌های مختلف رژیم را نمایشی/صوری/بازی جلوه داده‌اند؛ اما نزاع آدمیان بر سر منابع کمیاب قدرت، ثروت، معرفت و منزلت جدی است، نه شوخی." پس احمدی نژاد شوخی نمی‌کند و می‌رود که قهرمان تاریخی شود. اکنون چه باید کرد که دعواهای جمهوری اسلامی بالا بگیرد و احتمالا جلوی "قهرمان تاریخی" شدن آقای احمدی نژاد گرفته نشود؟
به گفته آقای گنجی: "اگر لولوخورخورهٔ اصلاح طلبان/سبز‌ها نباشد، نزاع‌های «بالایی‌ها» بسیار شدید خواهد شد و بدین ترتیب فضایی برای تنفس «پایینی‌ها» ایجاد خواهد گشت. تردیدی وجود ندارد که آن‌ها -در غیاب اصلاح طلبان- مثل گرگ و پلنگ به جان یکدیگر خواهند افتاد. اما اگر لولوخورخوره اصلاح طلبان اعلام وجود کند، آیت‌الله خامنه‌ای می‌تواند با علم کردن «خطر فتنه گران» میان اصولگرایان تفاهم اجباری ایجاد کند."
از سخنان آقای گنجی چنان بر می‌اید که جنبش سبز یک واقعیت عینی نیست بلکه یک لولوخورخوره است. اختلاف در بالا بدلیل وجود جنبش سبز نیست بلکه در صورتی است که این لولوخورخوره اعلام وجود کند یا نکند! این در حالیست که برعکس همه می‌بینند که اتفاقا این حضور دوساله حنبش سبز است که "نزاع بالایی‌ها" را به اوج رسانده واگرنه که تا قبل از جنبش سبز کسی تصور نمی‌کرد اصلا اختلاف و تضادی هم میان باندهای حکومتی و مثلا میان احمدی نژاد و حسین شریعتمداری وحود داشته باشد. بنابراین اگر اختلافی وجود داشته و امروز از پرده بیرون افتاده و یا نمایش اختلاف داده می‌شود دقیقا بدلیل وجود جنبش سبز است. ضمن اینکه هر آدمی با حداقل عقل و منطق از خود سوال می‌کند اگر جنبش سبز در حد یک لولوخورخوره است که اعلام وجود آن بسود حکومت و ایجاد وحدت در آن است پس چرا خود حکومت به این لولوخورخوره متوسل نمی‌شود؟ چرا حکومت بجای سرکوب خونین جنبش سبز و زندانی کردن آقایان موسوی و کروبی به آنان اجازه "اعلام وجود" نمی‌دهد تا بدینوسیله در بالا تفاهم ایجاد کند و به "نزاع بالایی‌ها" خاتمه دهد؟ برخلاف ادعای آقای گنجی بالا گرفتن اختلاف و جدال در حکومت بدلیل عدم اعلام وجود جنبش سبز نیست، کاملا برعکس شدت گرفتن بحران ناشی از وجود این جنبش است. این اعلام وجود جنبش سبز است که موجب بحران در بالا شده و نه برعکس.
استدلال‌های معکوس آقای گنجی در موارد دیگر هم واقعا خواندنی است. آقای گنجی از موضع دفاع از تحریم انتخابات، میرحسین موسوی را هم به تلویح همان "لولوخورخوره" انتخابات دهم می‌داند و چنین می‌گوید:
"اصلاح طلبان قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ دارای احزاب قانونی، رسانه، حضور کم رنگ در نظام و... بودند. می‌توانستند در دانشگاه‌ها و شهرستان‌ها سخنرانی کنند. میرحسین موسوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس فرهنگستان هنر، استاد دانشگاه، و شخصیتی مورد احترام همه جناح‌های رژیم بود. او اینک به همراه همسر خود زندانی است و رژیم وی را «ضد انقلاب» قلمداد می‌کند."
بعبارت دیگر "اعلام وجود" میرحسین موسوی و نامزد شدن وی در انتخابات ریاست جمهوری یک اشتباه بود زیرا موجب شد موقعیت "محترمی" را که او در مجمع تشخیص مصلحت و شورای انقلاب فرهنگی داشت از دست بدهد و از نظر حکومت تبدیل به "ضدانقلاب" و سرانجام زندانی شود. آقای گنجی ظاهرا خود را به ندانستن می‌زند. میرحسین موسوی "دیروز" یک فرد تنها و گمنام در مجمع تشخیص مصلحت نظام بود که در جلسات آن هم شرکت نمی‌کرد؛ وی میرحسین موسوی "امروز" شد به این دلیل که نامزد انتخابات شد، بدین دلیل که ظرفیت خود را در جمع کردن نیروها نشان داد، بدین دلیل که توانست یک جنبش عظیم اجتماعی بنام جنبش سبز را در حول برنامه انتخاباتی خود بوجود آورد، به این دلیل که زیربار کودتا نرفت، بدین دلیل که در کنار مردم و رای دهندگان به خود ماند و جبهه مردم را بجای جبهه حکومت برگزید، بدین دلیل که زندان و حصر را به عضویت "محترم" مجمع تشخیص و شورای انقلاب فرهنگی ترجیح داد و ... اگر میرحسین موسوی در انتخابات نامزد نشده بود که هنوز همان میرحسین موسوی "دیروز" بود و موقعیت امروز خود را نداشت و میلیونها ایرانی که به او رای دادند اصلا او و ظرفیت‌های او را نمی‌شناختند که بود و نبود "محترم" وی در مجمع تشخیص یا شورای انقلاب فرهنگی برای مردم یا کشور ما اهمیت یا تفاوتی داشته باشد! آقای گنجی با این سطح از منطق و استدلال است که می‌گوید جنبش سبز هم نباید اعلام وجود کند؟
آقای گنجی در ادامه تخیل پروری خود چنین می‌گوید:
"اگر اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ هیچ کاندیدایی معرفی نمی‌کردند، (یعنی میرحسین موسوی لولوخورخوره آن انتخابات نمی‌شد ر.ت.) در آن صورت اصولگرایان کاندیداهای جدی خود را مقابل محمود احمدی‌نژاد به میدان می‌فرستادند. نیازی به تحریم انتخابات از سوی اصلاح طلبان وجود نداشت. آنان می‌توانستند از علی اکبر ناطق نوری (رئیس بازرسی بیت رهبری) یا علی ولایتی (مشاور عالی رهبری) یا محمد باقر قالیباف (باز هم مقبول رهبری) حمایت کنند و به «فتنه‌گری» و «کودتای مخملی» متهم نشوند. شاید هم آقای احمدی‌نژاد سرنگون می‌شد. اما مهم‌تر از این‌ها، اصلاح طلبان در شرایط پیش از انتخابات قرار داشتند و فضای سیاسی/اجتماعی به این شدت بسته نمی‌شد تا از لندن و پاریس و واشنگتن برای «اجرای بی‌تنازل قانون اساسی» مبارزه صورت گیرد."
آقای گنجی آشکارا از بروز جنبش سبز ناراحت است و آن را پنهان نمی‌کند. تمام برآمد عظیم مردم و جنبش تاریخی و تاریخ ساز آنها را در حد "بسته شدن فضا" می بیند. (فضایی که او خود در دوران اصلاحات نقش بزرگی در کمک بسته شدن آن داشت.) گنجی حتی پشتیبانی از ناطق نوری و ولایتی و قالیباف را به جنبش سبز ترجیح می‌دهد و چماق آن را بر سر موسوی و کروبی و مردم می‌کوبد. ایشان برای اینکه ناراحتی خود را از بروز جنبش سبز نشان دهد به تخیلات و تحریف دست می‌زند. اولا این جنگی که امروز در بالا بوجود آمده چنانکه گفتیم ناشی از بحرانی است که جنبش سبز در حکومت ایجاد کرده است. مدتها پیش از آنکه اصلاح طلبان نامزدی معرفی کنند یا نکنند همه در جبهه راست می‌دانستند که علی خامنه‌ای تصمیم به روی کار آوردن دوباره احمدی نژاد گرفته تا جایی که کسانی مانند لاریجانی، قالیباف، پورمحمدی، ولایتی و غیره اصلا پا جلو نگذاشتند. بنابراین این ادعا که اگر موسوی نامزد نمی‌شد خود حکومت احمدی نژاد را کنار می‌گذاشت یک خیال پردازی و تحریف آشکار است. ثانیا آقای گنجی ظاهرا ترجیح می‌دهد که اصلاح طلبان بعنوان یک مرده سیاسی در ایران حضور داشتند تا همچون یک نیروی بالنده ولی متهم به "کودتای مخملی". ضمن اینکه معلوم نیست چرا اگر اصلاح طلبان از لندن و پاریس خواستار اجرای قانون اساسی شوند کار مضحکی است ولی اگر آقای گنجی در بحبوحه حضور مردم در خیابان‌ها و خون دادن و کتک خوردن آنان از ایالات متحده آمریکا بیاد نفی وحی و پیامبر و امام زمان بیفتد یا از پیروزی احمدی نژاد در انتخابات صحبت کند و یا امروز بیاد عدم لغو برده داری از سوی پیامبر و لغو آن از سوی کوروش بیفتد کاری مسخره و بیشتر از آن تبهکارانه نیست؟
جنبش سبز وجود دارد چه حکومت ایران یا آقای گنجی خوشش بیاید و چه خوشش نیاید. چیزی را که وجود دارد نمی‌شود به او اعلام کرد که دیگر وجود نداشته باشد یا از او خواست که وانمود کند انگار وجود ندارد تا آن پلنگ‌هایی که در "بالا" نشسته اند مثلا "گول" بخورند و شروع به دریدن همدیگر بسود مردم کنند! سرنوشت ایران و سرنوشت جنگ قدرت در بالا را نیز وجود و حضور این جنبش در صحنه تعیین می‌کند و نه بازی خوش خیالانه با اعلام یا عدم اعلام وجود آن.


راه توده 312 5 اردیبهشت ماه

بازگشت