راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سیر قهقرائی
جمهوری اسلامی
سرگذشتی تلخ
و 30 ساله دارد

 

برخی افراد با حسن نیت، اما کم اطلاع از رویدادهای گذشته، در همصدائی با کسانی که توده ای سیتزی بر منطقه و اطلاعاتشان می چربد، برای حزب توده ایران نقشی تعیین کننده در انقلاب 57 و یا هر حادثه و رویدادی در ایران قائل اند. همین افراد، درعین حال چشم و گوش خود را بسته اند تا نخوانند و نبینند که حزب توده یران واقعا چه می گفت و چه می گوید! همین افراد به محض این که تریبونی در اختیارشان قرار میگیرد، به حزب توده ایران می تازند و صاحبان آن تریبون یا از سر وحشت و یا مطابق سیاستی که دارند، طرف مقابل – حزب توده ایران- را به پاسخ فرا نمی خوانند تا دلائل و منطق آن را بشوند. به این ترتیب است که توده ای سیتزی کور دامن زده می شود.

پیام های بسیاری دریافت داشته ایم که از ما خواسته و یا به ما توصیه شده که برخی مصاحبه ها و سرمقاله ها و مطالب منتشر شده در مقاطع مهم تحولات 20 گذشته جمهوری اسلامی را یکبار دیگر منتشر کنیم. دراین توصیه ها بیش از همه روی مصاحبه هائی تاکید شده که سردبیر راه توده با "مانوک خدابخشیان" برنامه ساز سابق رادیو صدای ایران در امریکا انجام داده است.
ما در مرور و انتشار خلاصه مطالب گذشته راه توده که مطابق زمان آن را دنبال می کنیم، بخش هائی از همین مطالب مورد اشاره را نیز منتشر کرده و خواهیم کرد، اما، ظاهرا خوانندگان راه توده به این قانع نیستند و بیش از آن را توصیه می کنند. در پاسخ مثبت به این خواست، مصاحبه آبان ماه سال 1376 سردبیر راه توده را از شماره 65 چاپی راه توده برگزیده ایم که از این شماره، در چند نوبت آن را منتشر می کنیم. در بخشی که می خوانید سخن بر سر آغاز کارشکنی ها در برابر دولت محمد خاتمی و نقش فرماندهان سپاه و سرمایه داری تجاری به رهبری حزب موتلفه اسلامی است. ما وقتی خود نیز این مطالب را مرور می کنیم حق را با دوستان توصیه کننده می دهیم، زیرا زمان فراموشی می آورد و طبیعی است که بسیاری فراموش کرده باشند ما درگذشته چه گفتیم و سیر حوادث چه میزان از پیش بینی های توده ای ما را تائید کرد.

ج: ارزیابی های ما از رویدادها، همان طور که دفعه گذشته هم تاکید کردم، این گونه نیست، که زیاد روی افراد حساب خاص باز کنیم. بنابراین و با چنین تعریف هائی که مثلا این مقام چون به فلان پست رفت کوچک شد و یا بزرگ شد؛ و یا فلان کس که این تصمیم را گرفت، به منظور مقابله بود و یا خلاف آن بود، چندان موافق نیستیم. چرا که فردا، این افراد ممکن است نوع دیگری جا به جا بشوند و یا نوع دیگری تصمیم بگیرند و آن وقت اگر سنجش تحولات وابسته به این افراد باشد، دو باره باید تحولات را نوع دیگری ارزیابی کرد و در نتیجه تفسیرهای ما متکی می شود به این جابجائی ها. به نظر ما بطور عمده باید روند رویدادها را در نظر گرفت. ما باید ببینیم از انتخابات- دوم خرداد- تا حالا سیر تحولات در ایران چگونه بوده است. ما شاهدیم که در عرصه فرهنگی و هنری تحولاتی شروع شده، البته این تحولات با مقاومت بسیار جدی نیروهائی روبرو خواهد شد، که در تمام این سال ها اهرم های قدرت حکومتی را توانستند در اختیار بگیرند و نظرات و اندیشه های عقب مانده خودشان را به جامعه تحمیل کنند. همین نیروها، توانستند کارهای منفی بسیاری در جامعه انجام بدهند. در عرصه اجرائی و اداری هم ما در این مدت چند ماه، شاهد آغاز برخی تحولات هستیم. خیلی از مدیران کل، معاونان و حتی روسای موثر را در وزارتخانه های مختلف کنار گذاشته اند، که اغلب آنها وابسته به بازار و حتی اعضا و وابستگان حزب موتلفه اسلامی بوده اند. یعنی همان حزبی که در دو انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری شکستی سنگین را متحمل شد و علی القاعده، مانند یک حزب طرد شده و باخته، باید صحنه را ترک کند. شما اگر روزنامه های تهران را ورق بزنید، می بینید، که در طول هر هفته لیست بلندی از انتصابات و تغییرات در وزارتخانه ها، در مطبوعات چاپ می شود، این به حدی است که حتی روزنامه "رسالت"، به عنوان سخنگوی بازندگان انتخابات شدیدا معترض این امر شده است.
س: در عین حال ما شاهدیم که شخص رهبر، هر مهره ای را که آقای خاتمی کنار می گذارد و یا هر مهره ای از همین وابستگان مورد اشاره شما را که کنار گذاشته می شوند، به نوعی، در یک سازمان و یا پست کلیدی دیگری بر می گزیند. اینها مقدمه مبارزه ای نیست که رهبر تدارک آن را برای مقابله با رویزیونیست ها و لیبرال ها می خواهد آغاز کند؟ چنین امری احتمال ندارد؟

ج: ببینید آقای خدابخشیان، ما نمی خواهیم فرمانده سپاه پاسداران را با ژنرال های رژیم گذشته مقایسه کنیم و به تغییر و برکناری های مشابه برگردیم. اما آن چه که در تمام دنیا رسم است، این است که کسی را که از فرماندهی نظامی بر می دارند، بهر حال از راس یک قدرت اجرائی بزرگی برکنارش می کنند، از روی سکوی بلندی پائینش می کشند. شما قبول کنید، که فرمانده سپاه پاسداران را که برای خودش یک قدرتی بود- رضائی- و در راس چند صد هزار نیروی مسلح قرار داشت و رئیس جمهور می خواست برای مملکت تعیین کند، حالا این فرمانده باید در دبیرخانه مجمع مصلحت بنشیند و به این و آن عضو شورا تلفن کند که فلان ساعت جلسه است، بیآئید به جلسه و بعد هم صورت جلسه بنویسد و بایگانی کند. ما فکر نمی کنیم، این کارها و این نوع سمت ها به معنی نشستن در یک پست کلیدی باشد. حالا با توصیه و حکم هر کس – از جمله رهبر- می خواهد باشد!
ما امیدواریم جهت اصلی تحولات، به طرف عمومی تر شدن تصمیمات، سهم داشتن مستقیم مردم در تصمیمات و یا همان اندیشه ای باشد که از همان ابتدای انقلاب آیت ا لله طالقانی مطرح کرد و آقای خاتمی هم برنامه خودش را بر آن اساس اعلام داشت، یعنی شورائی شدن تصمیمات. تنها نباید امیدوار بود که این روند شروع شود، بلکه باید کمک کرد، که چنین به شود. با این تعبیر، بدنه ارگان ها نیز باید در سرنوشت ارگانی که در آن هستند، سهم داشته باشند. همین جا اجازه بدهید مسئله شهرداری تهران و جنجال اخیری را که دادگستری تهران راه انداخته مطرح کنیم. البته می دانید که دستگاه قضائی کشور در تیول بازار و موتلفه اسلامی و ارتجاع مذهبی است.
ماجرای واقعی شهرداری را باید در طرحی جستجو کرد، که برای انتخابی شدن شهرداران نواحی 12 گانه تهران و رفتن به سوی انتخاباب شوراهای محلی در دست تهیه است. این که در جمهوری اسلامی فساد و رشوه گیری و رشوه خواری همه گیر شده، هیچ جای تردید و شکی نیست و شهرداری هم بخشی از همین دستگاه حکومتی آلوده است. وقتی مافیای اقتصادی جامعه را در قبضه قدرت خود گرفته و دلالی و فرهنگ پول پرستی و پول سازی رایج ترین فرهنگ است، چگونه فساد و رشوه خواری در تمام دستگاه حکومتی نتواند همگانی شود؟ بنابراین، بحث بر سر تخلفات مالی در شهرداری نیست، بلکه بحث بر سر ریشه های سیاسی این ماجرا و موانع داخلی است که بر سر راه تحولات در داخل کشور به وجود می آورند. چرا که اگر قرار بر دزد بگیری و مبارزه با نو کیسه ها و رشوه خوارها بود، باید در درجه اول سراغ همان بنیاد به اصطلاح مستضعفان می رفتند که یک قلم پرونده 123 میلیارد تومانی اش هنوز بسته نشده است. باید سراغ پرونده معاملات اسلحه در خارج از کشور می رفتند، که با انواع قتل و جنایات و زد و بندهای سیاسی هم همراه است! پس ماجرا چیز دیگری است! ماجرا همان طرح انتخابی شدن شهرداران نواحی 12 گانه و انتخابی بودن شهردار تهران و لابد بعد از آن هم اجرای همین برنامه در سراسر ایران است. ماجرا فلج کردن تلاش هائی است که برای اعلام فعالیت حزب کارگزاران در جریان است. شما تصور کنید، که مردم خودشان، و بعنوان اولیه قدم برای رفتن به سوی شورائی شدن امور شهری و خدماتی خود، شهردار برای نواحی خودشان تعیین کنند و شهردار تهران هم با رای مستقیم مردم انتخاب شود. و باز هم تصور کنید که در چنین انتخابی شهردار کنونی تهران با چند میلیون رای مستقیم مردم سر جایش بنشیند. آن وقت تکلیف دست های پشت پرده برای حکومت چیست؟ اگر شهردار تهران چند برابر رئیس کنونی مجلس اسلامی رای بیآورد، آقایان چه باید بکنند؟ حالا به این طرح، که ظاهرا هم چنان مطرح است و دولت سرگرم تهیه لایحه آن می باشد، این طرح را هم اضافه کنید، که همین شهرداری های نواحی و شهرداران انتخابی مردم، که باید پاسخگوی مستقیم مردم هم باشند، در نواحی تحت مدیریت خود، شرکت های تعاونی مصرف مردمی را هم بوجود آورده و با شرکت خود مردم گسترش دهند. در اینجا البته ضربه بزرگی به شبکه عظیم توزیع مایحتاج عمومی مردم، که تحت سلطه بازار و تجار بزرگ و بازاری های بزرگ است، وارد می آید. یعنی به پایگاه اساسی ارتجاع مذهبی و بازاری های جمع شده در حزب "موتلفه اسلامی" ضربه ای مهلک وارد می آید. چرا این شبکه برای بازار و شکست خوردگان انتخابات مهم است؟ اهمیت آن را در فشاری جستجو کنید، که از این طریق و با هدایت مستقیم بازاری ها، اکنون با احتکار گوشت و مرغ و انواع دیگر مایحتاج عمومی به مردم وارد می آید. این توطئه با هدف ناتوان ساختن دولت، تشدید نارضائی و ناامید ساختن مردم نسبت به توان دولت خاتمی برای تحولات و سرانجام، فراهم ساختن زمینه سرکوب جنبش مردم و روی کار آوردن همان دولتی انجام می شود، که اگر در انتخابات موفق شده بودند، روی کار می آوردند. خوب، اگر این مدل در شهرداری پیاده شود، فردا می توان همین سیستم را در مجتمع های قضائی برای تعیین هیات منصفه ها پیاده کرد و شکست خوردگان انتخابات را که هم چنان این قوه را در اختیار دارند، با رای مستقیم مردم از کرسی قضاوت، که بنا حق به آن تکیه زده اند پائین کشید. پس می بینید که چرا دستگاه قضائی و شکست خوردگان انتخابات مجلس و ریاست جمهوری هراسنان شده اند! کسانی که کوچک ترین ارزش و اعتباری برای رای و نظر مردم قائل نیستند، نمی توانند ساکت بنشینند و این طور به تله شورائی شدن امور بیفتند! آنها پیش از آن که کار از کار بگذرد، دست به پیشگیری زده اند و تلاش بسیار می کنند، تا نه تنها شهردار تهران را برکنار کنند، نه تنها جلوی انتخابی شدن شهرداران را به گیرند، بلکه حتی اگر بتوانند با حکم رهبر یک شهردار هم برای تهران تعیین کنند و به طور کلی جلوی کار را از بیخ بگیرند! همان سیستمی که در تلویزیون حاکم است! می بینید موانع تحولات چگونه زیر سایه جنجال ها پنهان می شود و ما در خارج از کشور نمی توانیم آن را بازشناخته و برای درهم کوبیدن آن به یاری مردم داخل کشور برویم؟
چه باید بکنیم؟ به نظر ما این توطئه ها را باید افشاء کرد.

س: اتفاقا در پلاتفرم آقای خاتمی هم تاکید بر همین نکته، یعنی نهادینه کردن قانون وجود داشت و خیلی هم دقیق فرموله شده بود. اما برای من، حتی با توجه به همین ماجرای محاکمه شهرداران، این سئوال مطرح است، که وقتی قانون و قوه قضائیه همآهنگ با اهداف دولت نیست، چگونه جمهوری اسلامی و یا آقای خاتمی می تواند به سمت قانونیت برود و حتی آن را نهادینه کند؟ قوانین که فعلا در جهت اهداف برنامه آقای خاتمی نیست! ضمنا این ماجرای شهرداری ها که آن را این گونه تحلیل کردید، به نظر می رسد ابعاد سیاسی و جناحی جدی دارد و این محاکمه هم بر می گردد به نوعی نبرد در جمهوری اسلامی.

ج: با نظر آخر شما نه تنها موافقم، بلکه می خواهم تاکید کنم که این نبرد، از همان ابتدای پیروزی انقلاب بین طیف هائی، که به نمایندگی از اقشار و طبقات مختلف در حکومت شرکت داشتند وجود داشته و هم چنان هم دارد، که حزب ما آن را "نبرد که بر که" نامید. اما در باره قانونیت که شما اشاره کردید، ظاهرا تلاش این است که این امر مهم را به یک درک توده ای تبدیل کنند و مردم را برای آن بسیج کنند. به نظر ما هم اگر چنین باشد و با موفقیت هم همراه شود، حرکتی بزرگ و تاریخی در ایران انجام شده است. یعنی درک از قانون و قانونیت را به پائین جامعه بردن. همین روزها آقای خاتمی سفری به اردبیل داشته و در "سرعین" هم به میان جوانان رفته است. او در جمع جوان ها اشاره به این امر کرده و از تمام جوان ها خواسته پیرامون دو سئوال فکر کرده و نظرشان را به او به نویسند. یکی قانون و قانونیت در جامعه و دوم دفاع از استقلال مملکت. شما تصور کنید، جوانی که در این سال ها به بهانه های مختلف برایش محدودیت ایجاد می کردند و می کنند و حتی به بهانه آستین کوتاه پیراهن و یا بد حجابی توی سرش می زدند، حالا مورد خطاب رئیس جمهوری که به میانشان رفته، قرار گرفته و ازش خواسته شده که برای دو امر مهم مملکت نظر بدهد. ما با این شیوه های بسیج مردم برای تحولات نه تنها موافقیم، بلکه آن را یگانه راه ایجاد تحولات و مقابله با مخالفان داخلی و خارجی تحولات می دانیم. یعنی مسائل و مشکلات را به عمق جامعه بردن، مردم را سهیم کردن در تصمیمات. باید قاطعانه از این شیوه عمل دفاع کرد و مشوق و حامی هر دولتی بود که در این جهت گام بردارد.

س: وقتی شما این گونه مسائل ایران را تحلیل می کنید، این طور می تواند تلقی شود، که یک انقلاب پوپولیستی دارد تبدیل می شود به انقلاب توده ای ها. آیا چنین تلقی پیش نمی آید؟

ج: نه! ما این طور نمی بینیم. اولا وقتی شما اصطلاح "توده ای ها" را به کار می برید، می تواند این طور تبلیغ و استنباط شود که حزب توده ایران دارد در داخل کشور انقلاب می کند! با این تبلیغ، ارتجاع و مخالفان تحولات اساسی، چه در داخل و چه از خارج از کشور، همیشه به خیزش های مردمی میهن ما، ضربات مهلکی زده اند. نباید این طور شود، که اگر احتمالا آقای خاتمی موفق شد گام هائی در جهت درست بردارد، زیر رگبار همین تبلیغاتی که اشاره کردم قرار به گیرد. اما اگر منظور شما این باشد، که تحولات را با بسیج توده ها باید پیش برد، این نظر درستی است و ما هم با آن موافقیم. توده ای ها هم بخشی از توده های مردم هستند! همین قدرت و آگاهی توده ای مردم بود، که نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری را تعیین کرد و همین انتخابات هم نشان داد، که آگاهی مردم و بسیج آنها چه قدرت عظیمی است. تحولات را می توان متکی به این قدرت گام به گام پیش برد، اگر کارشکنی های داخلی و خارجی موثر واقع نشود. این "اگر" خیلی خیلی بزرگی است، که در برابر ملت ایران قرار دارد.

س: بله، مردم. به هر حال انقلاب ایران، یک انقلاب پوپولیستی بود، از دیدگاه بسیاری از تحلیلگران. عده ای آن را توطئه ارزیابی کرده اند، عده ای می گویند کودتا بود. به هر حال، همین برداشت ها در مورد سیستم اقتصادی جمهوری اسلامی هم وجود دارد. بسیاری بر این عقیده اند که اقتصاد جمهوری اسلامی هم یک اقتصاد پوپولیستی بود و بعد هم اقتصاد جنگی. برخوردی که آقای خاتمی با این اقتصاد متکی به بنیادها و نهادهای قدرت اقتصادی خارج از اختیار دولت باید داشته باشد، چیست؟

ج: ببینید، آقای خدابخشیان! این جنجال هائی که در باره اقتصاد بعد از انقلاب می کنند، درست نیست. نه اقتصاد جمهوری اسلامی، بعد از انقلاب سوسیالیستی بود و نه کوپنی که برای مبارزه با محتکران، به خصوص در دوران جنگ و بحران اقتصادی و چپاولی که همین تجار بزرگ در جمهوری اسلامی راه انداخته بودند و هم چنان هم ادامه دارد، به معنای کمونیسم بود. این حرف ها، همگی بخشی از همان کارزار تبلیغاتی است که همیشه برای جلوگیری از تحولات در ایران به راه انداخته و باز هم خواهند انداخت. اقتصاد جمهوری اسلامی، در آن سال های اول تقویت بخشی دولتی و بخش تعاونی در برابر بخش خصوصی بود. شما می دانید که بخش دولتی در زمان رژیم گذشته هم وجود داشت، مانند شبکه راه آهن دولتی، پست، هواپیمائی، برق و امثال اینها، البته این بخش در ابتدای جمهوری اسلامی مقداری گسترش یافت و تلاش شد که عرصه های کلیدی اقتصاد دست دولت باشد، که این تلاش، هم به دلیل کارشکنی سرمایه داری تجاری که خواهان برتری خود بر بخش تولیدی بود و هم به دلیل انحصارطلبی حکومت در عرصه سیاسی، سرگردانی در تعیین جهت عمده اقتصادی، ناتوانی مدیریتی و یک سلسله عوامل دیگر، که به موقع آن می توان در باره همه آنها صحبت کرد، نتوانست به موفقیت دست یابد. بسیاری از کارخانه های بزرگ بخش خصوصی رژیم گذشته که دولت آنها را مصادره کرده بود، به مجموعه همین دلائل و تنگناهای ناشی از جنگ و تحریم اقتصادی نه سود، بلکه ضرر هم دادند. در بخش تعاونی هم، تنگ نظری های مذهبی، دخالت مساجد محل و هیات های مذهبی همین محلات و مساجد در این امر و سرانجام وصل کردن این تعاونی ها به شبکه توزیع بازار، عملا مانع گسترش و پا گرفتن آنها و حتی خود همین تعاونی ها، مرکز معاملات زیر میزی شدند و مساجد هم دستشان آلوده همین معاملات شد. همین وضع در کارخانه ها و شرکت ها نیز به وجود آمد، منتهی در آنجاها، انجمن های اسلامی نقش مساجد و هیات های مذهبی محلات را ایفاء کردند. بنابراین می بینید که بازار و بازاری ها و تجار بزرگ که سهم عمده را از انقلاب می خواستند و خود را صاحب انقلاب می دانستند، چگونه از همان ابتدا مانع هر نوع تحول مردمی و منطقی در ایران بوده اند، حالا هم که بزرگ ترین نقش را در حکومت دارند. شما حتما باید به خاطر داشته باشید، که همین آقای عسگراولادی، دبیر کل حزب موتلفه اسلامی، در ابتدای جمهوری اسلامی وزیر بازرگانی بود و در واقع نقش نماینده تجار و بازاری ها را در دولت بر عهده داشت و یکی از مخالفان سرسخت بخش دولتی و تعاونی اقتصاد و مدافع آزاد بودن تجارت خارجی، همین ایشان بود، که هنوز هم هست. ایشان به شهادت مطالبی که در آستانه انتخابات مجلس پنجم و در مخالفت با هر نوع سرپیچی دولت رفسنجانی از برنامه تعدیل اقتصادی و خصوصی سازی، در روزنامه رسالت نوشته، حتی طرفدار واگذاری نفت به بخش خصوصی برای تبدیل آن به یکی از عرصه های تجارت خارجی بخش خصوصی است و با تولید صنعتی مخالف است. ما این مطالب و نقطه نظرات او و دیگر همکاران و همفکرانش، نظیر مهندس مرتضی نبوی و مهندس باهنر را در جریان کارزار افشای نقش بازار و موتلفه اسلامی در جمهوری اسلامی، در شماره های راه توده پیش از انتخابات مجلس پنجم، به طور مفصل منتشر کرده و بررسی کرده ایم. شنوندگان شما می توانند به این شماره های راه توده مراجعه کنند! واقعا تاریخ این دوره از کارشکنی های بازاری ها و روحانیون طرفدار آنها در بازداشتن چرخ صنعت و تولید در ایران خواندنی است. نامه های متعدد و تهدید آمیزی در همین موارد از سوی آیت ا لله های قدرتمندی نظیر گلپایگانی و مرعشی، خطاب به آیت ا لله خمینی و مجلس و دولت وجود دارد، که همگی به تحریک همین بازاری ها و سران حزب موتلفه اسلامی که حالا خودشان را مدافع ولایت مطلقه فقه معرفی می کنند، تهیه شده و فتواها و نظرات آیت ا لله خمینی را به عنوان غیر شرعی و مخالف فقه و سنت بودن رد کرده اند. بدین ترتیب مخالفت با قانون اساسی، نه تنها در عرصه سیاسی و آزادی ها، بلکه در عرصه اقتصادی هم با مخالفت و کارشکنی های بازار و سرمایه داری تجاری شروع شد. جنگ در این مورد کمک بزرگی به این کارشکنی های بازار و روحانیون وابسته به بازار کرد. خود این جنگ هم برای همین منظور، یعنی تضعیف قدرت مالی ایران و جلوگیری از تثبیت دست آوردهای انقلاب، که آزادی ها در راس آنها بود، شروع شد، که البته در نظر داشتند، اگر توانستند پس از آن یورش ناگهانی به خاک ایران، کارهای دیگری هم بکنند و احتمالا دولتی دست نشانده ای را هم در ایران به وجود بیآورند. اینها واقعا بخش های مهمی از سرگذشت مملکت ما در دو دهه اخیر است، که ما تصور می کنیم، بد نباشد، که شنوندگان شما، یک بار هم این سرگذشت را از زبان ما بشنوند. اینها واقعا نکاتی است، که اگر مایل باشید می توانیم یک بار در باره آنها صحبت کنیم. مثلا پیرامون اطلاعاتی که در باره فعل و انفعالات نظامی و سیاسی در کشورهای همسایه ایران مثل عراق و ترکیه و شیخ نشین ها و بقیه وجود داشته و همین حالا هم به نوعی وجود دارد و همگی آنها تاثیر مستقیم بر تقویت موقعیت ارتجاع، زد و بندچی های با خارج، مخالفان آزادی ها در جمهوری اسلامی داشته و دارد. برخی از آنها واقعا ماجراجوئی هائی بوده که دست کمی از ماجراجوئی های چپ روها در داخل کشور نداشته است. مثلا اخیرا کتابی در ایران منتشر شده به نام "ارتش تاریکی"، در این کتاب که ظاهرا توسط یکی از افسران سلطنت طلب، که گویا در ایران به دام افتاده، نوشته شده و با نام "ب. کیا" در ایران منتشر شده، اطلاعاتی وجود دارد در باره ارتش رهائی بخشی که ارتشبد "آریانا" تشکیل داده بود و در پاریس و ترکیه عده ای را نه تنها دور خودش جمع کرده بود، بلکه جمعی را هم برای مدتی به کوه های کردستان فرستاده بودند. اطلاع از سرگذشت جمهوری اسلامی و آن مجموعه ای که موجب شد، انقلاب ایران به این مسیر قهقرائی بیفتد، بدون در نظر گرفتن این موانع خارجی تحولات در ایران، در کنار موانع داخلی این تحولات ناممکن است. اکنون هم به نوع دیگری این مسائل ادامه دارد.

اما بازگردیم به آن سیستم اقتصادی که در ارتباط با جمهوری اسلامی شما به آن اشاره کردید. ما نمی توانیم در باره اقتصاد ایران صحبت کنیم و عوارض و عواقب جنگ با عراق را در نظر نگیریم. پس از پایان جنگ، که سران جمهوری اسلامی واقعا تا آخرین لحظه جنون آسا به آن ادامه دادند، کشوری به تمام معنی ورشکسته روی دست مردم ایران مانده بود. همه چیز بر باد رفته بود. علی القاعده، مبتکران ادامه جنگ و آن ماجراجوئی ها، که به قیمتی تاریخی برای ایران تمام شد، نه تنها باید کنار گذاشته می شدند، بلکه باید در یک دادگاه ویژه منتخب مردم، به همه این مسائل، سیاست ها و محرکان و مشوقان آن رسیدگی می شد، که چنین نشد. دولت دو راه در پیش رو داشت. یا باید حقیقت را به مردم می گفت و با بسیج مردم و حتی توزیع اوراق کمک مردمی، می رفت به طرف بازسازی کشور و یا باید دست به دامن همان کشورهائی می شد که جنگ را دامن زده و آتش بیار آن بودند. سران جمهوری اسلامی اهل راه حل اول نبودند، زیرا می دانستند که در آن صورت حاکمان باید اشتباهات عظیم و تاریخی خود را نه تنها بپذیرند، بلکه باید خود را برای پس دادن یک حساب بزرگ به ملت ایران آماده کنند. برای حساب پس گرفتن از کسانی که هیچ توصیه ای را برای پایان دادن به جنگ طی 8 سال قبول نکرده بودند، مدعیان بسیاری وجود داشت. به این ترتیب سران جمهوری اسلامی و همان ها که مبتکر ادامه جنگ بودند، رفتند سراغ بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای گرفتن وام، همان تعهداتی را پذیرفتند، که همه کشورهای جهان سوم و حتی کشوری مثل روسیه پذیرفته اند. برنامه اقتصادی "تعدیل اقتصادی" دیکته شده از سوی این بانک و این صندوق بدین ترتیب به ایران تحمیل شد و کشور رفت زیر بار یک قرض چند ده میلیاردی. حکومت حتی همین پول را هم به دلیل فضای بسته سیاسی و ساختاری که با هر گونه فاش گوئی و سهیم کردن مردم در سرنوشتی که برایشان رقم زده بودند، بیگانه بود، به خونی تبدیل شد، که نه به جای تزریق به بدنه اقتصاد ورشکسته کشور، بلکه تزریق شد به بازار و به تن تجار بزرگ و نوکیسه های دولتی، که از کنار دلالی تسلیحات نظامی و انواع احتکارها، در طول جنگ فربه شده بودند. مافیای اقتصادی و سیاسی در کنار این برنامه تعدیل، همان طور رشد کرد که در مکزیک و دیگر کشورهای امریکای لاتین و حتی مسکو رشد کرده است. خصوصی سازی ابعادی در حد غارت همه جانبه مملکت به خود گرفت. حتی بخش های دولتی که در زمان رژیم گذشته هم در اختیار دولت بود، مثل پست و تلفن و هواپیمائی هم در اختیار بخش خصوصی، و در واقع مافیای اقتصادی – سیاسی حاکم در جمهوری اسلامی قرار گرفت. حتی راه آهن ملی ایران را هم دو قسمت کردند و یک بخش آن را در اختیار به اصطلاح بخش خصوصی گذاشتند و اگر از بیم شورش مردم نبود، این برنامه همچنان می رفت تا ایران را کاملا تبدیل به یکی از فلاکت بارترین کشورهای امریکا لاتین کند. مافیای اقتصادی، نان مردم را از گلویشان بیرون کشید. کار به آنجا کشید که مردم پا برهنه در اسلام شهر، که دیگر کارد به استخوانشان رسیده بود، به استقبال مرگ رفتند و در اعتراض به افزایش قیمت اتوبوس مبان شهری به خیابان ها ریختند و از این که به گلوله بسته شوند به خودشان ترس راه ندادند. به این ترتیب باید با صراحت گفت، که برنامه "تعدیل اقتصادی" و خصوصی سازی لجام گسیخته فصل دوم آن فاجعه ای است در جمهوری اسلامی، که فصل اول آن جنگ است! در همین دوران است، که بزرگ ترین دلالی ارز خارجی در ایران راه افتاد و خزانه مملکت را بازار و مافیای اقتصادی غارت کردند. توقف در ادامه برنامه تعدیل اقتصادی، از همین دوران، یعنی پس از شورش مردم اسلام شهر، شروع شد، که مشخص ترین نشانه آن، کنترل بازار آزاد ارز خارجی در داخل کشور و کنترل بازرگانی خارجی بود. شکاف در دولت ائتلاف هاشمی رفسنجانی از این جا شکل گرفت که تا پایان انتخابات اخیر ریاست جمهوری ادامه یافت.

س: به این ترتیب، در اینجا یک طبقه جدید شکل گرفت؟

ج: نخیر! این طبقه وجود داشت، فقط وام ها و مناسبات خارجی وابسته به آن، آنها را بیشتر تقویت سیاسی کرد.
 


راه توده 312 5 اردیبهشت ماه

بازگشت