راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی تحلیلی به تاریخ 200 ساله ایران
دوران مهم
تغییرات جهان
همزمان شد با
استبدادهای
سلطنتی در ایران

دکتر سروش سهرابی

 

پس از نادر به دوران تقریبا سی ساله سلطنت کریمخان زند می رسیم که دوره ای است همراه با آرامش نسبی و تلاش برای بهبود روابط اجتماعی و اقتصادی. متاسفانه این دوره هم با مرگ او به پایان می رسد و دورانی نسبتا طولانی و همراه با جنگ های بسیار و پسرفت روابط اجتماعی و تولیدی فرا می رسد. سرانجام، این آقا محمد خان قاجار است که موفق به برقراری دوباره تمرکز در چارچوب نظام کهن در ایران می گردد. ولی وجود رقبای قدرتمند خارجی مانع از آن می شود كه این تمرکز خونین امکانی برای تغییر و تحول تدریجی نظام کهن فراهم کند، هر چند از این پس نظم کهن به رغم جان سختی بسیار، در اثر ضربات پی در پی که مجبور به تحمل آن است شروع به فرو ریختن تدریجی می کند، فرایندی كه بیش از صد سال به درازا می کشد. بازیگران تاره این دوران از یكسو انگلستان به مفهوم بریتانیای کبیر فعلی است که خود به دلیل تصرف هندوستان همسایه ایران محسوب می شود. از طرف دیگر روسیه و عثمانی به عنوان دو همسایه ایران و نیز فرانسه پس از انقلاب کبیر خود باید مورد توجه قرار گیرند. در این میان برتری بی چون و چرای انگلستان در صحنه اجتماعی ایران غیر قابل انکار است. در این دوران برتری روسیه نسبت به ایران بسیار مشهود است. دلیل بقای حکومت عثمانی نیز بیش از آنكه ناشی از قدرت آن باشد ناشی از نقش آن در تعادل نظامی میان كشورهای اروپایی است. یعنی بیشتر همچون وزنه ای دربرابر کشور پهناور روسیه مورد توجه فرانسه و انگلستان است.

 

بسیاری از تاریخ نگاران - احتمالا به دلیل تمایل رضا شاه به معرفی خاندان قاجار به عنوان عوامل انحطاط ایران - با نگاهی نه چندان دقیق و منصفانه تاریخ قاجار را تحلیل می كنند.

 

یادآوری می کنیم که فتعلیشاه قاجار - وارث آقا محمدخان - پادشاهی در چارجوب یک نظم کهن بود که دست روزگار او را به مصاف با رقیبانی بس نیرومندتر و آگاه تر از او وادار کرده بود. وی به عنوان یک پادشاه قرون وسطائی در واقع وارث انحطاط نظام کهن بود و در این چارچوب به نظر نمی رسد که بتوان او را خیلی بهتر و یا بدتر از پادشاهان قبلی به شمار آورد. در واقع او پادشاهی هم چون دیگر پادشاهان قرون وسطائی ایران به شمار می رفت. دشواری چالش های دوران او در این واقعیت نهفته بود که رقبای قدرتمند خارجی او با بینشی بسیار ژرفتر نسبت به تحولات و رقابت های جهانی به پشت در خانه او رسیده بودند. در این حالت احتمالا نادرشاه هم علیرغم استعداد در درگیری های منطقه ای در دوران خود، نمی توانست سرنوشتی بهتر از فتحعلیشاه در آن دوران پیدا کند.

 

برای مثال قوای روسیه پس از شکست های ارتش رو به زوال عثمانی از نادر به تخلیه مناطق اشغالی در شمال ایران بدون مبادرت به جنگ اقدام کردند. اقدامی که تصور آن در دوران فتحعلیشاه غیر واقعی به نظر می رسید و به احتمال زیاد حتی حضور فرمانده با استعدادی چون او به جای فتحعلیشاه نمی توانست از شکست ایران جلوگیری کند. شکستی که به دلیل تفاوت چشمگیر قوای مادی کاملا قابل پیش بینی بود. از نظر درك زمانه نیز میان این دو تفاوت چشمگیری نیست. دوران نادر نیز دوران انحطاط اجتماعی بود و تهاجمات او به هند امکان تسلط انگلستان را بر این كشور و سپس این پهنه از جهان فراهم ساخت.

فتحعلیشاه نیز همچون همه سلاطین سه سده قبل از خود فاقد زمینه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی لازم برای درك تحولات و چشم انداز تغییرات جهانی بود، امری که می توانست او را نیز همچون دیگر پادشاهان پیشین به بازیچه سیاست عملی رقبای قدرتمند جهانی تبدیل كند.

بدینسان دوران مورد بررسی ما با پادشاهی صفوی آغاز شد كه در آن هنوز امكان همگام شدن ایران با تحولات جهانی وجود داشت ولی انتهای این دوران، یعنی سلسله قاجار دورانی است که چنین امکانی حتی به عنوان یك امكان هم دیگر وجود ندارد و برخورد نظام کهن ایران با رقبای قدرتمند جهانی فقط می تواند به فروپاشی آن منجر شود. تحولات اجتماعی در کشورهای مختلف جهان را در این دوران می توان در سه گروه بررسی كرد:

 

1- بازیگران اصلی یعنی قدرت های جهانی مثل روسیه و انگلستان و فرانسه که با وجود رقابت های شدید به پیشرفت های خود ادامه می دهند.

2- سرزمین های کاملا تسلیم شده هم چون هندوستان و بسیاری دیگر از کشورهای آسیایی و آمریکایی و آفریقائی کنونی

کشورهائی که یا تبدیل آنها به مستعمره به راحتی ممكن نیست و یا این که با هزینه بسیار توام است که کشورهای گروه اول حاضر به پرداخت آن نیستند. در این کشورها – كه ایران نیز در زمه آنان است - تحولات اجتماعی به دنبال کنش و واکنش عواملی داخلی و خارجی با سرعتی کم به پیش می رود و جان سختی نظام کهن در مقابل ناگزیری تحولات به نوعی رشد ناهمگون اجتماعی در سده بعد منجر خواهد شد که می تواند به عنوان کلید درک رویدادهای امروز مورد توجه قرار گیرد.

در این میان البته كشور ویژه ای به نام ژاپن نیز وجود دارد. در واقع ژاپن در دو سده واپسین نمونه کشوری است که حكومت آن توانست با هدایت تحولات اجتماعی از سده های میانی خارج و قدم به دوران نوین بگذارد. هرچند اقدامات اجتماعی و اصلاحی در ژاپن حتی اندکی بعد از تلاش های اصلاح گرایانه امیرکبیر آغاز می شود ولی با موفقیت ادامه می یابد. شاید علت این امکان تاریخی را بتوان در انزوای ژاپن و عدم امکان تاثیرات غرب بر آن جستجو کرد. احتمالا به دلیل تسلط نیرومند اروپا و به خصوص انگلستان بر چین، ژاپن دیگر هدف مهمی برای قدرتمندان جهانی محسوب نمی شد. در این میان زوال امپراتوری چین احتمالا به زنگ خطری برای امپراتوری ژاپن تبدیل و موجب شد كه حكومت خود هدایت تحولات را برعهده گیرد.

 

 

 

   راه توده  307    16 اسفند ماه 1389

 

بازگشت