تئوریهای
اقتصادی
در چند هفته اخیر مردم ایران دست به گریبان پیامدهای برنامههای حذف یارانهها هستند. دولت احمدی نژاد پس از ماهها مقدمه چینی و موش و گربه بازی اجرای آن را به صورت شوک درمانی آغاز کرد. حذف یارانه یکی از اجزای برنامه تعدیل یا "انطباق ساختاری" است که صندوق بینالمللی پول آن را نخست به کشورهای بدهکار تحمیل کرد. کشورهای دیگری نظیر کشور ما که بدهکار نیستند ولی از یکسو فاقد ایدئولوژی اقتصادی مستقل و راهبرد اقتصاد ملی و کارشناسان حکومتی مستقل اندیش هستند و از سوی دیگر طبقه حاکم نیز در تبدیل کردن خود به سرمایه دار وابسته و دلال واردات کالاهای کشورهای اروپایی و آمریکایی ذینفع است، داوطلبانه پیگیر اجرای همین برنامهاند. بررسی دلایل اینکه چرا وزرای اقتصاد و نمایندگان مجلس و کارشناسان و مشاوران اقتصادی حکومتی ما توان یک برنامه ریزی اقتصاد ملی را ندارند و باید دستورالعملهای اقتصادی را از جایی دیگر دریافت کنند مثنوی هفتاد من کاغذ است و در واقع پیامد بلایی است که بر سر علوم انسانی و اساتید مستقل در جمهوری اسلامی آوردهاند. احتمالا با حذف "علوم انسانی" بدستور آقای خامنهای در دانشگاهها، برنامه تعدیل و "انطباق ساختاری" صندوق بینالمللی پول و سیاستهایی از قبیل حذف یارانهها هم بعنوان "اقتصاد اسلامی" تدریس خواهد شد و تدریس چند واحد اقتصاد ایران یا مفاهیمی نظیر اقتصاد توسعه و اقتصاد وابستگی و مفهوم امپریالیسم هم به کلی حذف خواهد شد. زمانی که اجرای این برنامهها در دهه هشتاد به کشورهای وابسته تحمیل شد هنوز امتحان خود را در عمل پس نداده و پیامدهای آن آشکار نشده بود و از مواهب آن بسیار داد سخن میرفت. شروع اجرای این برنامهها در دوران هاشمی رفسنجانی در این فضای ابهام و بیم و امید و تا حدودی قابل فهم بود. در همان زمان نیز پیامدهای اجرای این برنامه به شورش اسلام شهر و عقب نشینی دولت از ادامه اجرای برنامه منتهی شد که موجب جدایی راست از کابینه ائتلافی و قرار گرفتن آنان دربرابر هاشمی رفسنجانی گردید. آن فضا امروز در سطح جهان به کلی دگرگون شده ولی دولت احمدی نژاد همچنان در اجرای این "اقتصاد اسلامی" صندوق بین المللی پول اصرار دارد. برنامه ریزان صندوق بین المللی پول مدعی هستند که "تعدیل" یک برنامه ایدئولوژیک در چارچوب منافع قدرتهای صنعتی و گسترش مناسبات سرمایهداری وابسته نیست بلکه یک برنامه "کارشناسی" شده است. ولی همواره این پرسش مطرح بوده است که مگر اقتصاد پاسخ مشخص به شرایط و مشکلات مشخص یک جامعه نیست؟ پس چگونه ممکن است یک برنامه واحد پاسخگوی مسایل کشورهایی باشد که وضعیت اقتصادی آنها به کلی با هم متفاوت و حتی متضاد است؟ چگونه میشود یک برنامه واحد را هم در آمریکا و ایران، هم در روسیه و چین، هم در برزیل و پرو، هم در فرانسه و افغانستان، هم در ژاپن و رواندا و غنا و کانادا به یکسان قابل اجرا دانست؟ برنامه صندوق بینالمللی پول بدلیل جنبه ایدئولوژیک و دستوری و ماهیت غیرکارشناسی آن فقط ضربه به اقتصاد کشورها نبود، این برنامه یک ضربه سنگین به تفکر و اندیشه اقتصادی ملی در همه کشورهای جهان و از جمله در ایران وارد کرد. از سال 1368 بدینسو و بویژه از سال 1370 ببعد بحث اقتصادی در ایران منحرف شد. حتی مفهوم علم اقتصاد دستخوش تغییر شد. اقتصاد از یک علم مشخص، از توان نیروی کارشناسی یک جامعه برای تشخیص مشکلات خود و پیدا کردن راه حل مشخص برای آن مشکلات، تبدیل به یک علم مجرد، مجموعهای از احکام و آیهها شد که در همه کشورها به یکسان قابل اجراست، تنها شکل و شیوه و سرعت و زمان اجرای آنهاست که تمایز دارد. بجای آنکه بیمار معاینه شده، بیماری آن تشخیص داده شود و نسخهای برای آن بیماری تجویز شود، ابتدا نسخه نوشته شد و سپس قرار شد جسم رنجور بیمار آن را هضم کند و با آن منطبق شود. بدینسان برنامههای صندوق بینالمللی پول یک ضربه سنگین به تفکر و اندیشه اقتصادی ملی در همه کشورهای جهان و از جمله در ایران وارد کرد. از سال 1368 بدینسو و بویژه از سال 1370 ببعد بحث اقتصادی در ایران منحرف شد. حتی مفهوم علم اقتصاد دستخوش تغییر شد. اقتصاد از یک علم مشخص، از توان نیروی آگاه و کارشناسی یک جامعه برای تشخیص مشکلات خود و پیدا کردن راه حل مشخص برای آن مشکلات، به یک علم مجرد، به مجموعهای از احکام و آیهها تبدیل شد که در همه کشورها به یکسان قابل اجراست؛ تنها شکل و شیوه و سرعت و زمان اجرای آنهاست که میتواند تمایز داشته باشد. روند ریشهیابی مشکلات وارونه شد. بجای آنکه بیمار معاینه شده، بیماری آن تشخیص داده شود و نسخهای برای آن بیماری معین تجویز شود، ابتدا نسخه نوشته شد و سپس قرار شد جسم رنجور بیمار آن را هضم کند و با آن منطبق شود. بحث از اینکه چه نسخهای بنویسیم که بیمار را شفا دهد تبدیل شد به آنکه چه کنیم تا نسخه پیش ساخته یا "شوک درمانی" ما به مرگ بیمار منجر نشود! "انطباق ساختاری" معنایی جز این نداشت. "ساختار"های اقتصادی جامعه باید خود را با نسخهای که در صندوق پول بر مبنای یک سلسله آیهها و جزمیات ایدئولوژیک نئولیبرال تدوین شده "انطباق" دهد. وظیفه اقتصاددان دیگر نه پژوهش و یافتن راه حل بلکه پیدا کردن آهنگ و شیوهای بود که بتوان راه حلهای از پیش تدوین شده را انطباق داد بدون آنکه به فروپاشی کامل اقتصادی منجر شود. نتیجه آن شد که نسج اجتماعی در همه کشورهایی که این برنامه را اجرا میکردند پاره پاره شد و اجرای توصیههای صندوق به مقاومت و از هم گسیختگی اجتماعی و گسترش فقر انجامید. نمونه بارز این وضع در کشور ما بوجود آمد. اقتصاددانان دولتی ما، کارشناسان وزارتخانهها، مشاوران و بسیاری از نمایندگان مجلس مانند طوطیهایی شدند که تصور میکردند با حفظ و تکرار هر روز چند جمله از برنامه انطباق ساختاری در حال ارائه راه حل برای مشکلات جامعه ما هستند. زمانی پل ساموئلسن اقتصاددان امریکایی که کتابهایش در دانشگاههای ایران تدریس میشد گفته بود: "از طوطی هم میتوان اقتصاددان ساخت. کافیست به او دو کلمه عرضه و تقاضا را یاد بدهید." اکنون کار این طوطیهای اقتصاددان سختتر شده و بجای دو واژه باید چند واژه جدید مانند افزایش رقابت، حذف یارانه، جذب سرمایه خارجی، آزادسازی اقتصادی، واقعی کردن قیمتها، خصوصی سازی و ... مانند آنها را یاد بگیرند تا همچون اقتصاددان شناخته شوند. این طوطیهای اقتصاددان شده در کشور ما بدون اینکه فکر کنند شرایط و مشکلات جامعه ایران چیست و این مشکلات چه راه حلهای مشخص ملی را میطلبد برسر این بحث میکردند که چگونه و به چه شکل چند جملهای را که از طرحهای صندوق بینالمللی پول یاد گرفته بودند هر روز صبح تا شام در رادیو و تلویزیون و رسانهها تکرار و به هر قیمت به اقتصاد و جامعه ایران تحمیل کنند. در واقع بغیر از طرح "ساماندهی اقتصادی" که در ابتدای روی کار آمدن محمد خاتمی تدوین شد و مخالفت علی خامنهای و سرمایهداران بازاری و نظامی مانع از اجرای آن شد هیچ طرح دیگر ملی اقتصادی در ایران در طی 20 سال رهبری علی خامنهای تدوین نشده است و همه بحثها و طرحها بر روی نحوه و چگونگی اجرای برنامه صندوق پول جریان داشته است. نابود کردن صنعت ملی و اصل 44 قانون اساسی و اکنون هدفمند شدن یارانهها دو نمونه از تلاش برای این "انطباق" و تحمیل طرحهای صندوق پول به ساختار اقتصادی ایران است. بنابراین بحث بر سر آن نیست که حذف یارانهها "بطور کلی"، خارج از زمان و مکان چون صندوق پول فرموده کار درست یا نادرستی است. بحث عمیقتر و جدیتر از آن است. بحث بر سر آن است که ما اصولا به چیزی بنام اقتصاد ملی با ویژگیها، دشواریها، شرایط و راه حلهای ویژه و ملی معتقد هستیم یا نه؟ شواهد نشان میدهد که رهبری جمهوری اسلامی به چیزی به نام اقتصاد ملی معتقد نیست. طرح "ساماندهی اقتصادی" نیز به همین دلیل مردود اعلام شد که از مفهوم "اقتصاد ملی" حرکت کرده بود و براساس آن برنامه اقتصادی را تنظیم کرده بود نه براساس احکام و آیههای تدوین شده در صندوق بینالمللی پول. هرچند سرمایهداران تجاری و نظامی از سیاست حذف یارانهها در شکل کنونی آن سودهای کلان خواهند برد ولی بزودی ابعاد فاجعه بار این شیوه حذف یارانهها بر روی صنعت و کشاورزی و اشتغال و امنیت روانی و اجتماعی تودههای مردم روشن خواهد شد و مردم را بیش از گذشته به ماهیت حکومتی که بنام آوردن نفت بر سر سفره آنان دست به کودتا زد آگاه خواهد کرد. |
راه توده 299
13 دیماه 1389