بحث میان رهبران اکثریت اختلاف بر سر انتخابات آینده ریاست جمهوری است |
فرخ نگهدار از رهبران سابق و چهره سرشناس سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت در مقاله ای از سیاست پشتیبانی از نیروهای خط امام سابق و اصلاح طلب امروز دربرابر سیاست سرنگونی مسلحانه جمهوری اسلامی حمایت کرده است. انتشار این مقاله، واکنش هایی را از جمله از سوی بهزاد کریمی و جمشید طاهری پور دو تن دیگر از رهبران این سازمان به همراه داشت. مضمون هر دو این واکنش ها آن بود که فرخ نگهدار نیز خود در گذشته از سیاست سرنگونی جمهوری اسلامی نیز حمایت کرده و یا لااقل با آن مخالف نکرده است و انگشتش را بالا برده یا نبرده است. این بحث ها که متاسفانه گاه شکل "من نامه" به خود گرفته و هرکس می خواهد اثبات کند که حق با "من" بوده و دیگری در اشتباه، کلا در بیراهه پیش می رود. بحث بر سر آن نیست که چه کسی بیشتر یا کمتر حق داشته است. بحث بر سر یافتن و مشخص کردن یک سیاست درست است. هزاران هوادار سازمان و نیروی مترقی در کشور ما بیش از آنکه دنبال آن باشند که چه کسی درست می گفته است، می خواهند بدانند چه چیزی درست است. آنچه در مجموعه این بحث ها به چشم می خورد آن است که گویا نویسندگان این مقالات از موضوع واحدی سخن نمی گویند و درک مشترکی از سیاست خود و سیاست حزب توده ایران در قبال انقلاب 57 ندارند. مثلا وقتی گفته می شود که راه توده سیاست "شکوفایی" جمهوری اسلامی براساس نبرد که بر که مورد نظر نورالدین کیانوری را دنبال می کند یعنی نویسنده نه سیاست دیروز حزب توده ایران را به درستی متوجه شده و نه سیاست امروز راه توده را. به همین دلیل ظاهرا توضیحی در این مورد بی فایده نیست. سیاست حزب توده ایران در قبال انقلاب 57 سیاست اتحاد و انتقاد یا به بیان دقیق تر "اتحاد و مبارزه" بود. دو عامل اتخاذ این سیاست را به یک ضرورت تبدیل می کرد: 1- وجود ناهمگونی در حاکمیت برآمده از انقلاب که در آن نیروهایی با ماهیت های طبقاتی گوناگون، از نیروهای ارتجاعی و واپسگرا تا مترقی و دمکرات در کنار یکدیگر قرار گرفته بودند و با یکدیگر نیز مبارزه می کردند. این همان چیزی بود که حزب توده ایران "نبرد که بر که" می نامید و سرنوشت انقلاب را به سرنوشت این نبرد پیوند می زد. این مبارزه درون حاکمیت نتیجه عمل آن را دارای تضاد و تناقض و ناهمگونی و در نتیجه سیاست اتحاد و مبارزه نسبت به حاکمیت را گریزناپذیر می کرد. نمونه بارز این نبرد قانون کار ارتجاعی توکلی بود که به عزل او انجامید و جانشین او برنامه ای کاملا متفاوت را در پیش گرفت. 2- عامل دوم، ناهمگونی و تناقض و تزلزل برخاسته از خاستگاه طبقاتی خود نیروی رهبری کننده انقلاب یعنی همان بخش دموکرات و انقلابی آن بود که به نوبه خود پشتیبانی از اقدام های مترقی و انتقاد و مبارزه با تزلزل ها و ناپیگیری های این نیروها را اجتناب ناپذیر می کرد. بر روی این پایگاه طبقاتی همچون یک عامل تعیین کننده عینی، حزب توده ایران سه جریان روشن بین، واقع بین و انحصار طلب را درون این نیروها بر مبنای درک و گرایش فکری آنان، همچون یک عامل ذهنی مشخص می کرد. اگر بحث میان رهبران فداییان خلق به انحراف رفته و به جدال "من" ها تبدیل شده و اگر اصولا انتقاد از سیاست حزب توده ایران نسبت به انقلاب 57 تا به امروز از چارچوب بهتان و شعار و مبهم گویی خارج نشده به نظر ما ناشی از آن است که هیچکس تا به امروز نتوانسته نادرستی این سیاست را نشان دهد و آن را بطور جدی نقد کند و جایگزینی برای آن نشان دهند. کسی که می گوید سیاست حزب توده ایران نادرست یا شوم بود باید روشن کند که : 1- سیاست اتحاد و مبارزه چه بود و چه درکی از آن دارد؟ 2- چرا نادرست بود؟ 3- جایگزین آن چه بود؟ 4- در صورت در پیش گرفتن این سیاست جایگزین چه نتیجه ای به دست می آمد؟ ما معتقدیم که منتقدین خط مشی حزب توده ایران برای این چهار سوال پاسخ ندارند و به همین دلیل بحث را به بیراهه می کشانند. برخی می گویند سیاست اتحاد و مبارزه همچون یک "راهبرد" نادرست نبود، ترجمان این سیاست به مثابه پشتیبانی از نیروهای پیرو خط امام نادرست بود. در این صورت باید پرسید در حاکمیت برآمده از انقلاب خط سالم تری هم وجود داشت که باید از آن پشتیبانی می شد؟ فرد و جریان و رهبر سالم تری وجود داشت که با آن مخالفت شد و به جای آن از خط امام پشتیبانی شد؟ و اگر از خط امام پشتیبانی نمی شد چه نتیجه مثبت دیگری امروز حاصل شده بود؟ برخی هم می گویند که نه اتحاد و مبارزه نادرست بود و نه پشتیبانی از خط امام بلکه در این مسیر زیاده روی ها و افراط و تفریط هایی شد. در این صورت و با این عده بحثی نیست و نیاز به این همه جنجال نیست. هیچ کس در حزب توده ایران نیست که معقتد باشد هر چه شده یکسره درست بوده و افراط و تفریط وجود نداشته است. برای نمونه بهزاد کریمی سیاست امروز سازمان فداییان را نماد یک سیاست درست اعلام می کند. می توان از وی پرسید اگر نام سیاست امروز شما همچنان شکل ناپیگیر و شرمگین و با اگر و مگر از اتحاد و مبارزه نیست پس چرا فداییان گاه به گاه در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شرکت می کنند و به نامزدهای اصلاح طلب رای می دهند؟ آن هم در شرایطی که نه آزادی حضور سیاسی و مطبوعاتی در کشور را دارند و نه حق داشتن نامزد در انتخابات؟ در مقام مقایسه مثلا حزب توده ایران در انتخابات میان دوره ای مجلس در سال 1360 زمانی که فرماندار تهران صلاحیت نامزدهای آن را برای حضور درانتخابات رد کرد، شرکت نکرد. حزب توده ایران در سال 1360 حاضر نشد در انتخاباتی که خود او در آن نامزد ندارد شرکت کند، در حالیکه فداییان خلق 20 سال بعد در چنین انتخاباتی شرکت می کنند و رای می دهند. پس باید گفت اتحاد و مبارزه آن روز حتی رادیکال تر از امروز بود. در حالیکه چنین نیست. در سال 60 رد صلاحیت نامزدهای حزب توده ایران و فداییان اکثریت نشانه یک عقب نشینی غیراصولی نیروهای خط امام که حاکمیت را در دست داشتند از مواضع خود بود و این شرکت نکردن، اعتراض به این عقب نشینی بود. در حالیکه در انتخابات دو دهه اخیر مسئله امکان حضور نیروهای اصلاح طلب و خط امام در شرایط یک حاکمیت دست راستی و ایجاد شکاف در آن و وسیله پیشرفت است. به هر حال منتقدین سیاست اتحاد و مبارزه حزب توده ایران امروز به بن بست رسیده اند. بحث های کنونی میان رهبران فدایی اکثریت و بسیاری از دیگر نیروهای سیاسی این بن بست را به خوبی نشان می دهد. ولی این بن بست فقط ناشی از ناتوانی آنان از ارائه یک سیاست جایگزین، ناشی از شرایط دیروز و تجربه سی سال اخیر، ناشی از عقب ماندن از جنبش مردم و ناگزیر شدن به پشتیبانی از جنبش سبز نیست، بلکه بیش از آن نتیجه نزدیک شدن جمهوری اسلامی به یک انتخاب و گزینه تاریخی است. با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری این بحث ها نیز تشدید می شود زیرا نتیجه این انتخابات نه تنها برای جمهوری اسلامی بلکه برای اپوزیسیون نیز سرنوشت ساز است. در پس زمینه همه این بحث ها نحوه مواجهه با انتخابات آینده ریاست جمهوری و شرایط پس از آن پنهان شده است ولو به آن اشاره نشود. |
راه توده 386 13 آذر ماه 1391