راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

علی افشاری

از تحکیم وحدت

تا تضعیف جنبش

اصلاحات سبز

 
 

آقای علی افشاری از رهبران سابق دفتر تحکیم وحدت است که کارنامه اشتباهاتی بزرگ را در حوادث تیر ماه 1378 در زیر بغل دارد. وی از امریکا مقاله ای در سایت رادیو فردا نوشته و در آن از رویکرد به گفته وی "محافظه کارانه" اصلاح طلبان انتقاد کرده است. البته در تمام مقاله ایشان حتی یک جمله نقل قول وجود ندارد که معلوم شود این رویکرد محافظه کارانه چیست و استناد ایشان به کدام سخن و دیدگاه و موضعگیری است که معنای محافظه کاری می دهد. در واقع از نظر ایشان اصلاحات "دولت محور" و "پارلمانتاریستی" خود یعنی محافظه کاری.

افشاری ضمن اشاره به نظرات اخیر عبدالله نوری، علوی تبار و عبدی که البته نمی گوید چه بوده، انها را از نظرات محمد خاتمی نیز "محافظه کارانه تر" لقب می دهد و می نویسد

"این ادعا با توجه به رفتار پاندولی رئیس بنیاد باران است که علی‌رغم تاکید زیاد بر اصلاحات پارلمانتاریستی و سمت‌گیری‌های سازش‌کارانه، در مواقعی در چارچوب اصلاحات جامعه‌محور حرکت می‌کند."

اقای افشاری البته معنای دقیق اصطلاحات قلمبه و پوچی را که بکار می برد مشخص نمی کند. اصلاحات "جامعه محور" اصلا یعنی چه؟ اصلاحات "دولت محور" کدام است؟ با "اصلاحات پارلمانتاریستی" چه تفاوتی دارد و چرا سازشکارانه است؟

اصلاحات همانند انقلاب همیشه بر مبنای دولت یا "دولت محور" است. اصلاحات غیردولت محور اصلا وجود ندارد. امیرکبیر هم اگر می خواست اصلاحات کند باید نخست وزیر می بود و اگرنه امیرکبیر در تبعید در فین کاشان که نمی تواند اصلاحات کند. بنابراین هر اصلاح و هر انقلابی نیاز به کسب قدرت دولتی و حضور در حکومت دارد. بدون حضور مستقیم یا غیرمستقیم در حکومت هیچ تحولی ممکن نیست. تجربه سازندگی دوران محمد خاتمی و ویرانگری دوران احمدی نژاد به اندازه کافی نقش حکومت را در اصلاحات و تحولات و تغییرات یا ویرانسازی نشان می دهد. جنبش اصلاحات باید با تخیلات و اکسیرهای مرگ آوری نظیر "خروج از حاکمیت" برای همیشه وداع کند. ما اگر در انتخابات شرکت می کنیم یا اگر آن را تحریم می کنیم هر دو برای ان است که راهمان را برای ورود قدرتمند تر به حاکمیت باز کنیم. رویکرد جنبش به دولت و کسب قدرت دولتی از هر طریق به هیچوجه محافظه کارانه نیست. برعکس رویکردی است که بیشترین خطر و فشار را متوجه جنبش و بیشترین هزینه را متوجه حکومت می کند.

ولی اگر منظور از "اصلاحات جامعه محور" تکیه جنبش اصلاحات و جنبش سبز به جامعه و توده مردم برای رسیدن به حاکمیت و قدرت است، در آنصورت باید از اقای افشاری پرسید مگر اصلا راه دیگری هم وجود دارد؟ مگر در حاکمیت فرش قرمزی دربرابر جنبش اصلاحات گشوده اند که حالا ایشان کشف کرده که باید از طریق "اصلاحات جامعه محور" حرکت کرد؟ وقتی مثلا آقای خاتمی می گوید زندانیان سیاسی را آزاد کنید، یا به حصر موسوی و کروبی خاتمه دهید، یا انتخابات آزاد برگزار کنید، خطابش به حاکمیت است ولی رویش به جامعه و مردم است. زیرا باید یک جنبش اجتماعی وجود داشته باشد تا حاکمیت حاضر به عقب نشینی و باز کردن راه انتخابات آزاد شود. اقای افشاری یعنی متوجه نمی شود که این سخنان چه فشاری را به حاکمیت می اورد و چرا آنان از طرح آنها تا این اندازه خشمگین هستند و آن را مترادف براندازی عنوان می کنند؟

اقای افشاری ابتدا محمد خاتمی را که خواهان اصلاحات در چارچوب های قانونی و قانون اساسی است دربرابر میرحسین موسوی و مهدی کروبی قرار می دهد که گویا از او عبور کرده اند. ایشان مثل اینکه فراموش کرده که اصلا شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی را خود میرحسین موسوی مطرح کرد و هنوز هم بر سر آن است زیر خواسته ای است که سنگین ترین فشار را تا به امروز بر حکومت اورده است. این حکومت است که قانون اساسی را قبول ندارد و اکنون رسما هم ضرورت تغییر آن را عنوان کرده و این جنبش سبز است که می خواهد آن را به تمکین به قانون اساسی وادار کند تا راه ورود قانونی و مسالمت امیز ان به حاکمیت هموار شود.

ولی ایشان کمی بعد خود موسوی و کروبی را هم مورد نوازش قرار می دهد. درمورد کروبی مدعی است که او بیشترین نزدیکی را به آقای خامنه ای و نظرات او داشته و نقش وی در مجلس ششم نقشی محافظه کارانه بسود اقای خامنه ای بوده است. در مورد میرحسین موسوی هم می گوید: "او در ابتدا خود را بین اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان تعریف کرد و کاملا رویکرد محتاطانه‌ای اتخاذ کرد و از نظر گفتمانی نیز دیدگاه وی شباهت درخوری با گفتمان رسمی حکومت داشت."

که البته به نظر اقای افشاری پس از تقلب در انتخابات رویکرد وی تغییر کرد. همه اینها نشان می دهد که ایشان از روز اول هم درک نکرده که کارزار انتخابات میرحسین موسوی و تعریف خود بعنوان یک "اصلاح طلب اصولگرا" اصلا محافظه کارانه نبود بلکه براساس شناخت دقیق از ساختار حکومت و موانعی بود که دربرابر جنبش و پیروزی انتخاباتی وی وجود داشت. وی کوشید حداکثر نیرو را جمع کند و حتی از درون اصولگرایان آن بخشی را که با حاکمیت سپاه و علی خامنه ای می توانست مخالف باشد جذب کند. جمع اوری این نیرو توانست جنبش سبز را بوجود اورد ولی باز هم نتوانست مانع کودتا شود.

اقای افشاری می گوید:

"قائلان به اصلاحات دولت‌محور بدیلی را در مقابل جنبش سبز و به‌خصوص پویش متاخر آن در به‌کارگیری اعتراضات خیابانی مطرح می‌کنند. آنان با انتقاد از تندروی و تاکید بر ضرورت مرزبندی با جریان‌های برانداز توصیه به اعتمادسازی در برابر حکومت می‌کنند. این افراد معمولا نگرانی از جنگ، تهاجم نظامی خارجی و تجزیه کشور را چاشنی حقانیت راهکار پیشنهادی خود می‌نمایند و یا طرح مسائل نا‌مربوط به شرایط کنونی ایران مثل سوریه‌ای یا لیبیایی شدن به نوعی پولمیک [جدل] و سفسطه متوسل می‌شوند."

ایشان چندین مسئله را با هم مخلوط کرده است.

اولا جنبش اصلاحات یک جنبشی است دارای وزنی بسیار سنگین در جامعه ما که شخصیت هایی نظیر نخست وزیر، دهها وزیر و کارگزار، روسای جمهور سابق، روسای مجلس سابق، رییس قوه قضاییه و حتی رییس مجمع تشخیص مصلحت بنوعی در آن حضور دارند. نمایندگان یک جنبشی با داشتن چنین وزنی خیلی باید کوته نظر و ابله باشند که بخواهند خود را برانداز نظامی معرفی کنند که در گذشته رییس جمهور و وزیر و نخست وزیر آن بوده اند و بروند در کنار شرکت کنندگان در کنفرانس پراگ و بروکسل بنشینند. این وزن را باید برای جنبش و برای اینده آن حفظ کرد و تقویت کرد و بر آن پافشاری کرد نه انکه آن را به رایگان فروخت چون افشاری و افشاری ها عجله دارند و سهم خود را از حکومت اینده طلب می کنند.  

دوم. جنبش اعتراضی خیابانی اکنون وجود ندارد و بنابراین باید بدیلی دربرابر آن مطرح شود. عدم وجود اعتراضات خیابانی دلایل گوناگون دارد که بخشی از آن به سرکوب حکومت مربوط می شود و بخشی دیگر به بالا گرفتن اختلافات درون حکومت. یعنی در واقع از زمانی که خود احمدی نژاد مغضوب حکومت شد، جنبش سبز که دربرابر ریاست جمهوری احمدی نژاد شکل گرفته بود انگیزه‌اش را برای حضور خیابانی از دست داد. ولی این به معنای از میان رفتن آن خواست ها و حتی کاهش مقاومت نیست. مقاومت همچنان در همه اشکال خود ادامه دارد و بحران حکومتی و نرسیدن به تفاهم در بالا نیز ناشی از همین مقاومت مردم است؛ همانگونه که تغییر رفتار و گفتار احمدی نژاد از همین فشار و مقاومت اجتماعی است.

سوم. افشاری توضیح نمی دهد چرا خطر سوریایی یا لبیبایی شدن ایران یک سفسطه است. این یک خطر کاملا واقعی است که برخورد مناسب خود را می طلبد. براندازی حکومت در شرایط کنونی بدون دخالت خارجی ممکن نیست و دخالت خارجی یعنی همان سوریه یا لیبی شدن ایران. این سفسطه است؟ مسئله ما و مردم ایران فقط این نیست که این حکومت برود و حکومتی مبتنی بر دموکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی بر جای آن نشیند. مسئله این است که این کار با کمترین هزینه و ویرانی و لطمه به زندگی مردم انجام شود. بنابراین وظیفه هر میهندوست در این شرایط عبارت از آن است که هم شرایط را برای تحول و عقب نشینی حکومت فراهم کند و هم به راهکاری بیاندیشد که این تحول را با کمترین هزینه ممکن برای مردم ایران و اینده کشور به انجام رساند. در تمام مقاله اقای افشاری که سراسر آن انتقاد از شیوه اصلاحات و پارلمانتاریستی است حتی یک راهکار جایگزین و بدیل هم که ضمنا خطر برای کشور ما نداشته باشد وجود ندارد. اقای افشاری در مورد راهکار جانشین "غیرمحافظه کارانه" سکوت می کند چون اگر درباره آن سخن بگوید خواه و ناخواه بدیلی جز کنفرانس بروکسل و پراگ ندارد که همه آنها پنهان و آشکار گوشه چشمی به دخالت خارجی دارند. اگر راهکار دیگری سراغ دارید بجای انتقاد بفرمایید و آن را ارائه دهید.

 

 

 

                        راه توده  38    27 آذر ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت