33 سال از ترور محمد خان ضرغامی در فارس گذشت اسفندیار صادق زاده |
دهم دیماه، 33 سال از ترور محمد خان ضرغامی رئیس ایل باصری می گذرد. او را افراد سپاه، در دهم دیماه 1359 در منطفه فارس ترور کرد. خان باصری، در زمره شخصیت های میهن پرست و مردم دوست نادری بود که با منش خاص خود از سویی با نیروهای ملی و چپ و از سویی دیگر با توده مردم ارتباط در خورستایشی داشت. به همین مناسبت در طول زندگی پر فراز و نشیب خود، همواره مورد کینه توزی حکومت محمد رضا شاه، نیروهای ارتجایی روحانی و غیر روحانی و برخی از خوانین عشایری و زمین داران منطقه استان فارس قرارمی گرفت . بعد از انقلاب ایران در سال 1357 و رهایی مردم از حکومت ستم شاهی، انتظار می رفت تا صلح و دوستی جایگزین ظلم و بیداد رژیم پهلوی گردد و نیرو های بر آمده از انقلاب با همکاری مبارزان و تلاشگران راه آزادی و عدالت اجتماعی طرح نوینی در میهنمان رقم زنند اما متاسفانه از همان فردای انقلاب، دست های نا پاک نفوذی ها در حاکمت جدید، قشریون مذهبی و تنگ نظران گمراه دشمنی و حذف میهن پرستان و مصلحان اجتماعی را بنا نهادند. خان محبوب و بنده عشق، همچون دیگر خیر خواهان و عدالت طلبان اجتماعی ما از گزند مرتجعین در امان نماند . آشنایی ما با محمد خان بر می گشت به شب نشینی های غم بار و دانه ها ی زنجیر به هم پیوسته زندان های شاه که گره دوستی های عمیقی را پیوند زد . انگیزه های ستیز با ستمگری و بی عدالتی، ارج گذ اری به شان انسان و آبادی میهن، عواملی بودند تا پس از رهایی از قفل و بست های رژیم سلطنتی، در وضعیتی متفاوت و بس بغرنج را بطه ما با با محمد خان تداوم داشته باشد . در دید و باز دید هایمان، می شنیدیم و حس می کردیم که سپاه و کمیته های منطقه ارسنجان استان فارس، پیوسته محمد خان و اطرافیان او را تحت کنترل دارند . علاوه برآن کسانی هم بودند که وجود این انسان مبارز وصاحب نفوذ عشایری را تاب نمی آوردند، از این روی، ضرورت امنیتی ایجاب می کرد، تا عده ای تفنگچی از جان خان ضرغامی و اطرافیان او حراست کنند . حکایت داشتن افراد مسلح و حمل سلاح، در سنت عشایری امری بود طبیعی، خاصه که، خان و در کسوت رئیس ایل هم باشی . مواضع عدالت خواهانه محمد خان و در پی آن تقسیم زمین بین دهقانان، موجب خشم و نفرت دیگر خوانین از جمله بخشی ازسران ایل قشقایی نسبت به او شد و دامنه دشمنی به قدری بالا گرفت حتی چندین بار بین آن ها درگیری های مسلحانه صورت گرفت . در سال 1338 ، در یکی از این درگیری ها، قشقایی ها برای کشتن محمد خان کمین گذاشته بودند که در اثر شلیک گلوله به ماشین او و همراهانش، همسر او آغا بی بی شیبانی وکوچک ترین برادر خانواده، فرج خان ضرغامی زخمی می شوند که متاسفانه فرج خان یک چشمش را از دست می دهد اما به محمد خان آسیبی نمی رسد . بعد از انقلاب سال 1357 خوانین قشقایی کینه ها را فراموش نکرده بودند و باز هم برای کشتن رییس ایل باصری نقشه کشیدند که به درگیری مسلحانه انجامید.این بار هم او و همراهانش، با مقاومت و دلیری حریفان را از منطقه تار و مار کردند . دشمنی با محمد خان، امری بود حساب شده و او با وقوف به چنین امری، همیشه با خود مسلسل حمل می کرد . در بیشتر دیدارهایی که با او داشتیم، شاهد بودیم که با عشق و علاقه میهمانانش را به باغ ها و کشتزارهای خود می برد و در مورد هر کدام از درخت ها و نشا هایی که خود نشانده بود با شیفتگی وصف ناپذیری توضیح می داد . یکی از روزهای تابستان سال 1359 با قرارقبلی محمد خان ما را جهت مشورت در باره مسایل سیاسی به منطقه قصرالدشت دعوت کرده بود . با رسیدن به محل، هنگام عصر، خان، من و رفیق دیگری که با هم بودیم را سوار لندرور خود کرد و گفت، امشب شام را در خانه یکی از فرزندانش که در همان نزدیکی آب و ملک داشت دعوت داریم اما قبل از آن سری به اطراف خواهیم زد و گردشی خواهیم کرد . نزدیکی های غروب آفتاب در حالی که سه نفری مشغول گفت وگو بودیم ناگهان متوجه شدیم که از اطراف صدای تیر اندازی به گوش می آید . محمد خان که در زندگی خود با سابقه در گیری های مسلحانه آشنایی داشت فورا با تیر اندازی خاصی پسر خود را در جریان قرار داد و به هر کدام از ما هم یک تفنگ شکاری و یک توبره فشنگ داد . اگر چه حزب ما، حزب توده ایران بر اساس سیاست اصولی خود بعد از پیروزی انقلاب با هر گونه عملیات مسلحانه وخشونت آمیز مخالف بود و تمام سعی خود را بر آن داشت تا شخصیت ها، گروه ها و احزاب سیاسی به دور از خشونت، با زبان و قلم گرد هم آیند ولی پیش آمدن این وضعیت برای ما غیر قابل پیش بینی بود و دیگرجای درنگی هم نمی توانست باشد . به هر صورت، در یک فرصت کوتاه، هر دوی ما چشم در چشم یکدیگر دوخته و سفارشات لازمه و وداع با زندگی را، با یک نگاه سنگین رد و بدل کردیم . در آن شرایط دشوار و دور از انتظار، آن چیزی که بیشتر از هر موضوع دیگری ذهن ما را به خود مشغول می داشت دفاع شرافتمندانه از انسانی بود که تمام لحظه های زندگی او برای آبادانی ایران و سرفرازی ایرانی طی و سپری گردیده بود . شرافت و مردانگی می طلبید تا ما از جان میهماندار جوانمردمان و در واقع جان خود نیز به هر شکلی دفاع کنیم . با چنین اندیشه هایی بود که هر کدام پشت تپه ای سنگر گرفتیم . در آن شرایط مرگ و زندگی همه تصاویر گذشته، در یک لحظه با شتاب از ذهن انسان عبور می کنند و دیگرمجال پرداختن به مخالفت و یا موافق بودن سازمان و یا حزب مربوطه با عملیات مسلحانه و جود ندارد . ما عملا چاره ای جز همراهی نداشتیم . لحظه ها به کندی می گذشت، این خان بود که به هر طرف پر می کشید تا از چگونگی اوضاع آگاهی به دست بیاورد . در همین تک و تاب ها بودیم که میهماندار شام ما، یعنی فرزند او خبر داد که خطری نیست و صدای تفنگ ها هم از طرف شکارچیانی است که به این منطقه آمده اند . چند روزی گذشت و ما در جلسه حزبی برای رفقای خود شرح ماجرا را دادیم . فقط سکوت بود و دیگر هیچ ! در تداوم ارتباط ها و تبادل نظرها، سعی و اصرار ما بر این بود تا به هر شکل ممکن حیات خان ضرغامی از هرآسیب و گزندی درامان باشد . این احساس مسوولیت تا بدان جا بود که علیرغم توانایی و امکاناتی که خود او داشت، مرتب به او پیشنهاد می کردیم تا با امکانات حزبی مدتی از منطقه دور شود . او با اعتمادی که به حزب ما داشت و موافق این پیشنهاد بود، متاسفانه ماندن در منطقه مسکونی خود را ترجیح می داد . هشدارها برای ترک منطقه زمینه عینی داشت چرا که همواره ماشین های سپاه محل، به اراضی و محل سکونت او سرکشی می کردند و اوضاع آن جا را زیر نظر داشتند و درهر روز و هر ساعت می توانست فاجعه ای رخ دهد . در نهایت روز دهم دی ماه سال 1359، دوست و رفیق رابط ما و محمد خان، خبر آورد که او صبح گاهان توسط سپاه ارسنجان ترور شد . ترور جانکاه و ناجوانمردانه رییس ایل باصری عملی بود به غایت جنایت کارانه . کشتن او از میان برداشتن انسانی بود که قلبی داشت به وسعت سرزمین ایران . نوری بود روشنایی بخش تاریکی های زندگی مردم ستم دیده و استبداد زده کشور ما .
در این سال های مهاجرت و دوری از سرزمین آبا و اجدادی، همواره نام و شخصیت این انسان والا دمی از ذهن و دیده های ما دور نیست . اگر چه کور دلان وعاملان زور و سرمایه، بز دلانه تن شریف فردی را سوراخ سوراخ کردند که عشق و مهری بی انتها به اقلیم باستانی ما، ایران داشت اما به یقین نام و یاد او در قلب و جان دوستان و آشنایان او ومردم منطقه جاودانه است . طرح از میان برداشتن وجود با وجود محمد خان ضرغامی ها از پهنه ایران در جمهوری اسلامی، نتیجه شوم خود را برجای نهاده است و کنام شیران تبدیل به بیشه شغالان گردیده است و نامردمانی به سرنوشت مردمی باستانی حاکم شدند . به دیگر سخن، آن شد که نباید می شد . قطعا این روزگار سیاه نیز نخواهد پایید .
دی ماه 1391 اسفندیار صادق زاده |
راه توده 389 4 دی ماه 1391