اگر اکثریت با اقلیت همراه می شد سازمان فدائیان چه سرنوشتی داشت؟ |
در دوران اخیر دو کتاب و سند قابل توجه برای بررسی، درباره سازمان فداییان خلق ایران در دوران پس از انقلاب منتشر شده است. سند نخست گزارشی است در حدود 150 صفحه که شورای مرکزی سازمان فداییان خلق- اکثریت در شهریور ماه 1391 با نام "آسیب شناسی تشکیلات مخفی سازمان فداییان خلق (اکثریت)" منتشر کرده است. در این سند با اتکا به خاطرات رهبران کنونی سازمان و برخی اسناد دیگر کوشش شده است تا علل ضربات سال 1365 بر بستر مجموعه روند حرکت سازمان چریک های فدایی در سال های پس از انقلاب بررسی شود. پیش از آن نیز، در سال 1390 موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی که گفته می شود به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی وابسته است جلد دوم کتاب "چریک های فدایی خلق" را تحت عنوان "بحران در گفتمان" در 677 صفحه منتشر کرد. این کتاب نیز فعالیت فداییان و سرنوشت گرایشهای مختلف آن در دوران پس از انقلاب را بررسی کرده است. برخلاف جلد اول این کتاب که مورد نقد توام با ناسزای وسیع رهبران گرایشهای فدایی قرار گرفت، جلد دوم با واکنش چندانی روبرو نشد و هنوز هیچیک از موارد ذکر شده در آن نقد، تکذیب یا انکار نشده است. دو اثر فوق بدون آنکه دارای ارزش پژوهشی و تاریخی یکسان باشند، در مجموع تصویری مختصر ولی نسبتا جامع از حیات سازمان فداییان خلق و دیدگاه ها و سیاست ها و گرایش ها و دانش و بینش گذشته و کنونی رهبری آن را نشان می دهد. نتیجه گزارش سند آسیب شناشی بطورخلاصه آن است که در روند نزدیکی با حزب توده ایران، رهبری سازمان فدایی مورد تحقیر قرار گرفت و ضمنا روابط آن با دیگر نیروهای چریکی و مسلحانه اعم از فدایی و مجاهد و غیره تیره شد. بنابراین آنان پس از دستگیری رهبران حزب از یکسو کوشیدند بقول خود نشان دهند که "از جنم دیگری هستند" و این تحقیر در عرصه سیاسی را با نشان دادن برتری در عرصه سازمانی و کار مخفی پر کنند. نتیجه تشکیل یک سازمان مخفی وسیع در داخل ایران و فروپاشی بعدی آن شد. از سوی دیگر با طرح شعار سرنگونی و مبارزه مسلحانه روابط خود را با دیگر گروه های چریکی و چپ رو که "قلبا" با انها نزدیک بودند ترمیم کنند. طبیعی است، از آنجا که گزارش از سوی رهبری کنونی سازمان تهیه شده که بعدها منتقد روند نزدیکی با حزب توده ایران شد، گزارش نیز می کوشد در نهایت دلیل ضربات وارده به سازمان را در همین روند نزدیکی با حزب جستجو کند و نقش رهبری کنونی را در تغییر سیاست سازمان و اتخاذ مشی سرنگونی و حتی مبارزه مسلحانه ناچیز در ضربات وارده جلوه دهد. نویسندگان گزارش درواقع ناراضی از این هستند که چرا از مشی مقابله با انقلاب دست برداشتند و همراه با اقلیت و جناح چپ و 16 آذری ها و ... هم سرنوشت با آنان نشدند. در همین جاست که محتوای کتاب "بحران درگفتمان" جالب توجه و آموزنده می شود؛ چرا که با بیان سرنوشت تلخ و دردناک و نظریات و برنامه های در غالب موارد مضحک و خیال پردازنه اقلیت و جناح چپ سازمان و ارتباط های منطقهای آنان، نشان می دهد که رهبری کنونی فداییان اکثریت حسرت دچار نشدن به چه سرنوشتی را می خواهد به هواداران و اعضای سازمان القا کند، هوادارانی که بنظر ما زودتر و دقیق تر از رهبری سازمان این آثار را مطالعه کرده و نتایج لازم را از آن گرفته اند. خواندن دقیق این دو اثر بویژه برای توده ای ها نیز لازم است، زیرا اولا درهر دوی آنان به نقش حزب توده ایران در تحولات سازمان فدایی و برخی نادانسته ها اشاره شده که باید با آن آشنا شد و ثانیا تودهایها می بینند که خط مشی و رهبری حزب آنان را از فرو رفتن در چه سرنوشتی نجات داد. از همین رو راه توده تصمیم گرفته است بخش هایی از این دو نوشته را بتدریج برای خوانندگان خود منتشر کند و آنان را همچنین به مطالعه دقیق متن کامل هردو توصیه می کند. ما در آینده بطور مفصل تر نظر دقیق و انتقادی خود را درباره این دو سند و کتاب خواهیم گفت.
بخش اول از خلاصه سند آسیب شناسی تشکیلات مخفی سازمان فداییان - اکثریت مقدمه در تابستان سال ١٣٦٥ تشکیلات گسترده مخفی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت مورد یورش ارگان های امنیتی رژیم قرار گرفت. بر اثر این یورش صدها تن از اعضا و مسئولان تشکیلات مخفی سازمان که بهترین فرزندان این مرز و بوم بودند، دستگیر شدند و تحت شدیدترین شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفتند. تعداد زیادی از دستگیر شدگان سال ها در سیاه چال های رژیم محبوس ماندند و تعدادی از آنان در کشتار زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧ اعدام شدند. این بررسی از زوایای مختلفی مفید و ضرور است. سازمان ما طی سالهای بعد انقلاب ١٣٥٧ دارای بزرگترین تشکیلات سراسری (٢٠٠٠٠ عضو انکت پر کرده در سال ١٣٦١) چپ ایران بود، با تاثیری غیرقابل چشم پوشی بر روندهای جاری سیاسی آن دوره و جنبش چپ ایران. دوره های روند رشد، قوام و تغییر و تحولات تشکیلات سازمان را می توان به چهار دوره تقسیم کرد. دوره اول: از بهمن ماه ١٣٥٧ تا بهمن ١٣٦١ دوره گسترش تشکیلات سازمان در سراسر کشور است. این دوره را می توان دوره گذار از تشکیلات چریکی به تشکیلاتی حزبی دارای ساختارهای تعریف شده و معین، بر اساس ساختار مدل احزاب لنینی دانست. دوره دوم: از بهمن ماه ١٣٦١ تا آبان ماه ١٣٦٢ دوره عقب نشینی و انتقال رهبری و اعضای موثر و شناخته شده سازمان به خارج است. این دوره گذار تشکیلات سازمان از یک تشکیلات نیمه علنی و مخفی با ساختارهای حزبی به یک تشکیلات کاملا مخفی با ساختارهای غیر متشکل و غیر متمرکز است. دوره سوم: از آبان ماه ١٣٦٢ تا مرداد ماه ١٣٦٥ را میتوان دوره سازماندهی تشکیلات سازمان بر اساس گروه های مرکزی و مستقل مرتبط با خارج از کشور دانست. این دوره تثبیت تشکیلات مخفی و غیر متمرکز است. دوره چهارم: از مرداد ماه ١٣٦٥ تا مرداد ماه ١٣٧١ دوره یورش رژیم به تشکیلات مخفی سازمان و وارد کردن، ضربات سنگین به آن است.
سازمان ما بعد از نابودی رهبری خود در تیر ماه ١٣٥٥ توسط ساواک رژیم شاهنشاهی، پس از یک دوره بازسازی اولیه توسط تعدادی از اعضا و مسئولان باقی مانده توانست در سایه رشد و گسترش جنبش ضد سلطنتی در میان مردم از یکسو، و از سوی دیگر جذب نسبی تجربه ضربات پیشین، بار دیگر به عنوان پرنفوذترین سازمان سیاسی چپ در ایران آنروز، بطور فعالی وارد صحنه مبارزات سیاسی گردد. سازمان در ماه های منتهی به انقلاب بهمن و بعد از آن با هجوم بی سابقه و وسیع هزاران نیروی تازه نفس به صفوف خود مواجه گردید که می توان آنها را به ترتیب زیر طبقه بندی کرد: ۱. نیروهائی که قبل از انقلاب بهمن ١٣٥٧ در ارتباط با سازمان دستگیر شده و در جریان انقلاب از زندان آزاد و دو باره آن پیوسته بودند. این بخش اعضا و کادرها نیروهای شناخته شده برای سازمان بودند، ولی هنوز رسما وارد تشکیلات موجود سازمان نشده بودند. ٢. نیروهای هوادار سازمان که قبل از انقلاب به عنوان هوادار، در اشکال مختلف فعالیت داشته و به طرق مختلف با سازمان در ارتباط بودند. بخشی از این نیروها در سال ١٣٥٩ از طرف مرکزیت وقت سازمان عضوگیری شدند. ٣. نیروهای هوادار بدون رابطه مستقیم با سازمان که خیل عظیمی بوده، در آستانه انقلاب و بعد از آن تحت عنوان هواداران سازمان و با ابتکارات مستقل خود در سراسر کشور به فعالیت تحت نام هواداران سازمان پرداختند و در اقصاء نقاط کشور با برپائی ستادها و دفاتری تحت نام "پیشگام" یا "هواداران سازمان" تشکیلات سراسری سازمان را پایه گذاری کردند. تشکیلات موجود سازمان در داخل کشور تا روز ٢٢ بهمن ١٣٥٧، سی نفر عضو مخفی-حرفه ایی و همچنین تعداد قابل توجهی عضو علنی و مرتبط با سازمان را در صفوف خود داشت. لیست اعضای مخفی در دوره بعد از ضربات تیر ماه ١٣٥٥ تا انقلاب بهمن در ضمیمه آمده است. افراد این لیست در مجموعه خود با همیاری و کمک موثر اعضای علنی، در حفظ و بازسازی سازمان در قبل از انقلاب بهمن به درجات مختلف نقش ایفا کردند. مرکزیت و اعضای سازمان که از اوایل تابستان سال ١٣٥٦ تا ٢٢ بهمن ١٣٥٧ هدایت سازمان را بر عهده داشتند، آمادگی های تجربی و سازمانی ضرور متناسب با شرایط جدید برای سازماندهی این خیل عظیم نیروهای رو آورده به سازمان را نداشتند. از همین رو، در اغلب نقاط کشور نیروهای طرفدار سازمان با ابتکارات و درک و برداشت مستقل خود از خط مشی سازمان به فعالیت تحت نام هواداران سازمان چریک های فدائی خلق ایران پرداختند. سازمان در ترکمن صحرا در پیوندی عمیق با خواسته ها و مطالبات فرهنگی-سیاسی مردم ترکمن صحرا قرار گرفت و مبارزات مردم ترکمن صحرا را در کانون فرهنگی-سیاسی و ستاد مرکزی شوراها سازماندهی و رهبری کرد. رژیم جمهوری اسلامی بخاطر عدم تحمل غیرخودی ها و انحصارگری اش، دو جنگ را به مردم ترکمن صحرا تحمیل کرد. سازمان بخاطر ایفای نقش رهبری در این جنبش همراه با مردم ترکمن در یک طرف و رژیم جمهوری اسلامی در طرف مقابل قرار داشت. در واقع در منطقه ترکمن صحرا، کم یا بیش یک قدرت دوگانه شکل گرفته بود. رژیم جمهوری اسلامی با تحمیل جنگ دوم به مردم ترکمن صحرا و با ربودن شبانه رهبران خلق ترکمن فدائیان خلق توماج، مختوم، جرجانی و واحدی و به قتل رساندن آنها، جنبش سیاسی-فرهنگی مردم ترکمن را سرکوب کرد. در کردستان نیز بخاطر حضور سازمان در مبارزات ملی مردم کرد، به یک نیروی مهم و تاثیرگذار در آنجا تبدیل شد. و هم در مبارزات مردم کرد و هم در جریان مذاکرات با هیات دولت نقش مهمی ایفا می کرد. بخاطر همین خود ویژگی تشکیلات سازمان، در خیلی از مواقع کمیته مرکزی در مقابل عمل انجام شده از طرف نیروهای سازمان در نقاط مختلف کشور قرار میگرفت و مجبور به پاسخگوئی میشد. به عبارت دیگر در بسیاری از موارد تشکیلات سراسری سازمان از طرف کمیته مرکزی با رهنمودها و سیاستهای تشکیلاتی معین و از پیش طراحی شده رهبری و هدایت نمیشد، بلکه این نیروی اجتماعی سازمان بود که کمیته مرکزی آن را بدنبال خود میکشید. دو نمونه برجسته این وضع در ترکمن صحرا و کردستان بود.
تشکیلات سازمان بعد از انقلاب تا سال ١٣٦٠ روند گذر از یک سازمان با مختصات بالا، به یک سازمان سیاسی دارای ساختار و سیاستهای تشکیلاتی معین حزبی را طی میکرد. بر همین پایه تلاش میشد که سازماندهی و ساختار حزبی برگرفته از احزاب کارگری و کمونیستی جهانی پیریزی شود. سازمان در سال ٦١ در ١٥٠ شهر ایران (تقریبا تمامی شهرهای ایران) فعالیت تشکیلاتی متمرکز و منظمی داشت. شمار کارگران در تشکیلات تهران به ٢٠ درصد نیروی تشکیلات می رسید. سهم جوانان در کل تشکیلات سراسری سازمان ٥٠ درصد و سهم زنان ٣٣ درصد را بالغ می گردید.
در تشکیلات سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، تا یورش سال ١٣٦٢ بیست هزار نفر عضو (حدود ده هزار نفر در سازمان مادر و حدود ١٠ هزار نفر در سازمان جوانان) سازماندهی شده بودند. از اوایل انقلاب تقریبا تمامی نیروهای سازمان که بطور علنی در محله و شهر و استان و محل کار خویش به فعالیت در میان مردم پرداختند، برای مردم و نیروهای حکومتی شناخته شده بودند. کمیته مرکزی سازمان از سال ١٣٦٠ در اتخاذ سیاست تشکیلاتی و سازماندهی نیروهای سازمان، دچار تناقض بود . از یک سو، مشی سیاسی حمایت گرانه از خط امام را نظرا و عملا پیش میبرد و برای فعالیت قانونی با اتکا به فرمان ١٠ ماده ایی دادستانی انقلاب تلاش کرده و اقدامات قانونی انجام می داد، و ازسوی دیگر با توجه به اقدامات نهادهای امنیتی حکومت در دستگیری و اعدام اعضای سازمان، بر این ارزیابی بود که جمهوری اسلامی نیروهائی نظیر سازمان و حزب توده ایران را تحمل نخواهد کرد و حتی برای مقابله با ضربات احتمالی، تدابیر خاص امنیتی اتخاذ میکرد. اما تحلیل و ارزیابی اشتباه از ماهیت جمهوری اسلامی و سمتگیری استراتژیک نیروی خط امام که بخش غالب در جمهوری اسلامی بود، اجازه نمی داد کمیته مرکزی سازمان، این تدابیر امنیتی را تمام و کمال به اجرا بگذارد. بخاطر فعالیت گسترده اعضا و هواداران در جامعه، اساسا نیروی سازمان برای پلیس و جامعه شناخته شده بود، ارگان های اطلاعاتی رژیم از اوایل انقلاب تا سال ١٣٦١ شناسائی و اطلاعات قابل توجهی از کمیته مرکزی، تشکیلات و فعالان سازمان در دست داشتند. کمیته مرکزی سازمان، از تابستان ١٣٦١ به بعد به این ارزیابی رسیده بود که جمهوری اسلامی به تشکیلات سازمان حمله وسیع خواهد کرد. به همین دلیل، هیئت سیاسی از اواسط سال ١٣٦١ (قبل از ضربه به حزب توده ایران) یک سری تدابیر برای جلو گیری از چنین ضربات احتمالی را اتخاذ کرده بود.
نگهدار می نویسد: "واقعیت این است که بیش از ٩٠ درصد شناسائی نیروهای سازمان نه از سال های ٦٠-٦١ بلکه در سال های ٥٧-٥٨ ایجاد شده است. واقعیت غیر قابل انکار نشان می دهد. شناسائی نیروهای ما نه در اثر ارزیابی غلط ما از خمینی و خط مشی سیاسی ما در آن سال ها، بلکه درست بر عکس بر اثر ارزیابی بکلی ذهنی ما از اوضاع سیاسی کشور و توازن قوا در سال های ٥٧-٥٨ و نداشتن هرگونه آینده نگری و دوراندیشی در آن مقاطع صورت گرفته است.... بر اساس شواهد و اقدامات انجام شده، رهبری سازمان از اوایل سال ٦١ برایش قطعی بود که حکومت، سازمان و حزب را تحمل نخواهد کرد و مورد هجوم قرار خواهیم گرفت. در همین رابطه در بهار سال ٦١ یک رشته تصمیمات امنیتی خاص اتخاذ شده است. از جمله دستور عدم زندگی افراد رهبری در منازل علنی و انتقال آنها به خانه های پوشش دار. از جمله شناسایی مرزها و درست کردن تیم های انتقال و..." به گفته مجید عبدالرحیم پور حزب توده هم ارزیابیاش همین بود. من در اواسط تابستان ١٣٦١ ملاقاتی با شلتوکی و هجری داشتم. این ملاقات طبق تقاضای رهبری حزب از رهبری سازمان انجام گرفت. فقط من و آندو رفیق بودیم. آنها در آن جلسه به من اطلاع دادند که طبق اخبار و اطلاع موثق (نه تحلیل سیاسی) میدانند که جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است که حزب توده را سرکوب کند. آنها از من خواستند، برای خروج بخشی از رهبری حزب از کشور، ما ( سازمان ) چه امکانات و کمکی میتوانیم در اختیار حزب بگذاریم. من ضمن توضیح و تشریح برخی امکانات، آخر سر اعلام کردم که میتوانیم حدود پنج تن از افراد حزب را به خارج از ایران منتقل کنیم. قرار شد این موضوع میان ما سه نفر باقی بماند تا دیدار بعد. دیدار بعدی انجام نگرفت. البته آنها ادامه ندادند.
نگهدار در مورد ساختن تشکیلات کاملا مخفی موازی با تشکیلات نیمه علنی و نیمه مخفی سازمان در سال های ٦٠-١٣٦١ می گوید: " حسن (...) آمد، گفت که حزب (توده ایران) تشکیلات مخفی ساخته است. ما هم درست کنیم. گفتم، این حرف بی معنی است. ما کل تشکیلاتمان مخفی است. اسم ما را دادستان انقلاب خواست، ما ندادیم. گفتیم، قانون ما را موظف نکرده است. (به حسن گفتم،) اگر می خواهید، کسی را تشکیلات نشناسد ارتباطش را فردی بکنید. اما با سازماندهی جداگانه مخالف هستم. ما سازمان مخفی جداگانه نساختیم."
نگهدار می گوید: "بعد پلنوم مرداد ماه سال ١٣٦٠ که قطعنامه وحدت با حزب توده ایران به تصویب رسید. جلسات منظم هفتگی بین رهبری دو جریان برقرار شد. از سازمان من و از طرف حزب توده ایران محمد علی عموئی در این جلسات شرکت می کردیم." بعد از انشعاب ١٦ آذر ١٣٦٠ در سازمان، و حذف عامل مخالفت رفقای انشعابیون ١٦ آذر با وحدت انحلال طلبانه با حزب توده ایران، روند نزدیکی و همکاری با چشم انداز "وحدت تشکیلاتی" با حزب توده ایران به شکل عملی، گسترده و شتابان ادامه پیدا کرد. این روند با شتابی بیش از حد معقول و بدون در نظر گرفتن الزامات وحدت واقعی در کمتر از چند ماه به چنان حدی از پیشرفت رسید، که در سال ١٣٦١ مسئولان و ارگانهای سازمان در ردههای مختلف و همطراز با حزب توده ایران همکاری و مراوده منظم و سازمان یافته با یکدیگر داشتند. این مراودات و سازماندهی و همکاری با حزب توده ایران تا سطح تشکیل جلسات مشترک و منظم مسئولان سازمان با مسئولان همطراز حزب توده ایران ارتقا یافته بود. شرکت نامنظم و غیرارگانیک برخی از مسئولان حزب توده ایران در برخی از جلسات هم طراز سازمانی برای هماهنگی برخی از مواضع سیاسی و اقدامات تشکیلاتی بوده است. شرکت مسئولان حزب توده ایران در جلسات ارگانهای سازمان بیشتر جنبه نظارتی داشته است.
هیئت سیاسی کمیته مرکزی سازمان در تابستان سال ٦٣ کمیسیونی برای بررسی عملکرد رهبری از یورش به حزب توده ایران تا پلنوم کمیته مرکزی سازمان در مهر ماه ٦٣ تشکیل میدهد. در این گزارش آمده است. ".... رفقا می دانند که اگر امتناع پیگیری رهبری حزب توده ایران نبود، فشار یک پارچه کمیته مرکزی سازمان و از آن بیشتر کمیتههای ایالتی و محلی با مساله وحدت، ایجاد سازمان واحد حزب طبقه کارگر ایران را حل کرده بود...
در سال های اوجگیری انقلاب و بعد از پیروزی آن، سازمان ما در ترکمن صحرا به نیروی بی بدیل رهبری کننده جنبش ملی-مطالباتی ترکمن ها تبدیل شد. دستگیریها و اعدامها در سال ١٣٦٠ کسانی از رفقای سازمان که هویت و اکثریتی بودن آنان برای مقامات رژیم محرز بود، در سال ١٣٦٠ اعدام شدند. (22 تن) این لیست میتواند، هنوز ناقض باشد. در آن سالها از سراسر کشور گزارشات زیادی به رهبری میرسید، که صدها فدائی (اکثریتی) در زندانها هستند. رهبری سازمان تصمیم میگیرد که اعضا و کادرهای سازمان در صورت دستگیری وابستگی خود را به سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) اعلام کنند تا آزاد بشوند. این سیاست در آن مقطع که میتوانست در عرض چند ساعت و یا چند روز سرنوشت یک انسان را تغییر بدهد، برای آزادی رفقای سازمان موثر بود. خیلی از آنها از این طریق آزاد و از زندانی شدن و مرگ نجات پیدا کردند، و اطلاعات سپاه از این سیاست برای تکمیل شناسائی نیروهای سازمان استفاده میکرد.
وضعیت سازمان در آستانه ضربه به حزب در گزارش کمیسیون هیئت سیاسی در سال ١٣٦٣ مورد اشاره در بالا آمده است: "حزب دقیقا اطلاع داشته است که تمام دفاتر و محل زندگی بسیاری از رهبران حزب از حدود ٤ ماه قبل از ضربه با دقت تمام تحت مراقبت سپاه قرار گرفته است. کاگیگ آوانسیان از چند ماه پیش دستگیر شده بود، و کاملا مسلم بود که رژیم توطئه خائنانه ایی را علیه حزب در همین رابطه تدارک می دیده است. حدود ٢ هفته قبل از ضربه از سوی سازمان دو مورد تور مراقبتی پلیسی و یک خبر در مورد قصد دادستانی انقلاب برای دستگیری رهبران حزب به اتهام جاسوسی و اتهاماتی که برای آنان سرهم بندی کرده بودند، به حزب (اطلاع) داده شده بود. خود حزب دقیقا اطلاع داشته است و به سازمان نیز اطلاع داده بود که موضع خمینی عوض شده و به راست چرخیده و کارزار ضد شوروی قریبالوقوع است. با تمام این احوال هیچکس نه در حزب و نه در سازمان انتظار آن را نداشت که رژیم قصد شکنجه وحشیانه رهبران حزب و راه انداختن آن فجایع تلویزیونی را داشته باشد. ارزیابی ما این نبود که نوبت به ما رسیده است و اکنون این حزب و سازمان هستند که باید زیر شلاق و ممیز ولایت فقیه کشیده شوند. ... رژیم حساب کرده بود که بسود او خواهد بود اگر یورش به سازمان با کمی تاخیر صورت بگیرد. به ما پیغام کردند، شما خود را کنار (از دفاع حزب توده ایران) بگیرید و سپس رسما گفتند، آزادید اگر حساب خود را (از حزب توده ایران) سوا کنید. اما برای ما مسلم بود که هم یورش به ما صد در صد قطعی است و هم یک مهلت کوتاه وجود دارد که باید از آن به عالیترین شکل استفاده کرد. نکته دوم اینکه تجربه عملی و سابقه فعالیت مخفی هر یک از ما و واکنش طبیعی هر یک از ما در برابر خطر حمله و برخی تدارکات جزئی قبلی که بطور طبیعی تدارک شده بود وضعی بوجود آورد که به دستگاه رهبری سازمان امکان داد امکانات رژیم برای سازماندهی یورش را به میزان زیادی خنثی کند."
"هیئت دبیران در جلسه ١٢ فروردین ١٣٦٢تصمیمات بسیار مهمی اتخاذ می کند. هیئت دبیران به این نتیجه رسید که نظر به سیر نزولی انقلاب و یورش رژیم به حزب توده ایران و بنا به تمام تجارب موجود باید ضرورتا بخش اصلی دستگاه رهبری جنبش کمونیستی ایران در خارج از کشور مستقر شود. در این رابطه قرار شد نظر سازمان به حزب توده ایران فورا اطلاع داده شود و پیشنهاد شود که بخش باقی مانده رهبری حزب فورا کشور را ترک کند. در این صورت رهبری سازمان در داخل می ماند و آماده است هر گونه وظیفه ایی را در رابطه با حزب در ایران، بر عهده گیرد. چنانچه حزب از قبول این پیشنهاد خودداری کرد، آنگاه فورا برای خروج بخش عمده دستگاه رهبری (سازمان) به خارج (از کشور) اقدام شود و فقط یک رهبری موقت با عده محدود در داخل بمانند. در ملاقات روز ٢٥ فروردین ٦٢ پیشنهاد سازمان رسما به حزب توده ایران اطلاع داده شد. رفقا ماندن خودشان را مطرح ساختند. قرار شد، احسان طبری جهت خروج بما تحویل گردد که این قرار اجرا نشد. دلیل این واکنش تا امروز برای ما روشن نیست. پس از این ملاقات مساله انتقال رهبری سازمان به خارج قطعی شده بود و در تدارک آن بودیم که ضربه دوم (به حزب توده ایران) وارد شد.
طهماسب وزیری موقعیت اجتماعی نیروهای سازمان در آستانه ضربه به حزب را اینگونه بیان می کند: "ترکیب شغلی و سنی اعضا، کادرها و رهبری سازمان در آن سالها. حدود ١٠ درصد تشکیلات سازمان را رفقای حدود ٥٠ سال تشکیل می دادند، که دارای شغل و سابقه کار و فرزندان بزرگسال بودند. حدود بیست درصد رفقا جوانان مجرد، محصل و یا دانشجو و یا بیکار بودند. حدود هفتاد درصد اعضا و کادرها زنان و مردانی بودند که حدود ٣ یا چهار سال بود که ازدواج کرده بودند. یک یا دو کودک ٢ تا ٤ ساله داشتند. بخش کوچکی از کادرها و رهبری حرفه ای بودند و بقیه مشغول کار و دارای شغل بودند. بخصو ص نزدیک نود درصد رفقای زن شا غل بودند. اکثر رفقا بخشی از مایحتاج خود را از طریق خانواده هایشان تامین می کردند. این وضعیت تحرک و جابجائی نیروهای سازمان را بشدت کند و امکان رددار شدن آنها را تسهیل می کرد."
چند نمونه از علایم تعقیب و مراقبت ارگانهای امنیتی رژیم در سال ١٣٦١
در آخرین جلسهایی که هیئت سیاسی (آواخر آبان ماه یا اوایل آذر ١٣٦١) با شرکت نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده ایران در خانه ایی در شمال تهران (احتمالا قیصریه) برگزار کرده بود. اکثریت جلسه بر این نظر بودهاند که ضربه قریبالوقوع به حزب و سازمان در راه است. رهبری سازمان اطلاعاتی موثق از واحدهای نظامی و اطلاعاتی رژیم مبنی بر اینکه جلساتی در عالیترین سطوح جمهوری اسلامی برای بررسی ضربه سراسری به حزب و سازمان تشکیل شده است، داشت. قبلا گزارشاتی مبنی بر اینکه در استانداری ها با شرکت سپاه و نیروهای انتظامی و اطلاعاتی تدارک حمله آغاز شده است، به دست رهبری سازمان رسیده بود. حتی مشکوک بودن محل همان جلسه مورد بحث رفقای رهبری قرار میگیرد. رهبری وقت سازمان این نظر و گزارشات را با کیانوری در میان میگذارند.
نگهدار راجع به فضای جلسه هیئت سیاسی اواخر آبان ماه یا اوایل آذر ١٣٦١ با شرکت کیانوری می گوید: "آن روز کیانوری خیلی نگران بود. وقتی فهمیدیم که محل جلسه لو رفته و خانه تحت مراقبت است. فورا همه در رفتیم و بعد از آن هم دیگر جلسه با او (کیانوری) نداشتیم. آنها قبل از آن رسما به ما اطلاع داده بودند که رهبری حزب شدیدا زیر تعقیب است. اما کیانوری هرگز شدت عملی را که با آنها شد، پیش بینی نمی کرد. جوانشیر و حیدر مهرگان در ملاقاتی با من و حسن در اسفند ١٣٦١ گفتند، خبردار شده اند که "رفقا زیر شکنجه اند" این آنها را شوکه کرده بود و فکر نمی کردند که رهبران حزب شکنجه شوند."
سازمان ما در آن مقطع سازمان مخفی نظامی متشکل نداشته است، بلکه تعدادی از نیروهای نظامی هوادار سازمان بدون رابطه ارگانیک با سازمان بودهاند. در سال ٦٠ به بعد مسئولین سازمان اعضا و هوداران خود را که در نیروهای نظامی حضور داشتند، آگاهانه در ساختار تشکیلاتی وارد نمی کند. در ملاقات مسئولین سازمان که یکی از آنان زنده یاد انوشیروان لطفی بوده، با تک تک نیروهای نظامی سازمان بطور جداگانه صحبت می کنند و شرایط سیاسی و فشارهای رژیم را به آنان توضیح می دهند. مقامات دادستانی انقلاب که در آن مقطع موسوی تبریزی بود. به سازمان فشار میاورند که شما در ارتش نیرو دارید. یکی از شرایط فعالیت قانونی معرفی اعضای نظامی سازمان بعنوان یکی از شرایط فعالیت قانونی مطرح می شود. نماینده سازمان به دادستانی انقلاب می گوید که ما اسامی هیچ کسی را نمی دهیم و تشکیلاتی هم در ارتش نداریم.
در اواخر سال ١٣٦١ بنا به اصرار نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده ایران در صحبتی با فرخ نگهدار می گوید "شنیده ام که شما چندتا یاقوت در ارتش دارید. ما هم الماس هائی در ارتش داریم. آنها را با هم مخلوط بکنیم چیز خوبی در میاید." (نقل به مضمون) بخاطر اصرار کیانوری، رهبری سازمان تصمیم می گیرد از طریق انوشیروان لطفی که در آن مقطع مسئول مستقیم ارتباطات با نیروهای نظامی بوده است، با افراد نظامی تماس گرفته و موضوع را با آنها در میان بگذارد، و با جمع آوری اسامی کسانی که برای انتقال داوطلب می شوند ترتیب تحویل آنها به حزب توده ایران داده شود. هنگامی که این ارتباطات در حال انتقال بوده، ضزبه به حزب توده ایران وارد می شود. در نتیجه نه همه ارتباطات بلکه تنها بخشی از آنها منتقل می شود.
روایت های مختلفی راجع به تعداد دستگیر شدگان نیروهای نظامی سازمان وجود دارد. ری شهری دادستان نیروهای مسلح تعداد دستگیر شدگان را ٣٢ تن اعلام کرده است. اما تعدادی که حکم قطعی گرفتند حدود ٢٢ نفر می باشد. همه این رفقا حکم های زندان از ٢ تا ١٠ سال گرفتند و تا آن جا که ما مطلع هستیم کسی از این رفقا اعدام نشده است.
روحیه حاکم بر کادرها و رهبری سازمان در آستانه و بعد از سال ٦٢ از ١٧ بهمن ماه ١٣٦١ که اولین ضربات با دستگیری بخشی از رهبران و کادرهای حزب توده ایران شروع شد. نیروهای سازمان بخاطر داشتن خط مشی و برنامه مشترک با حزب توده ایران در قبال جمهوری اسلامی و همچنین یگانگی ایدئولوژیک و حرکت به سوی وحدت تشکیلاتی، آن را نوعی ضربه به خود نیز تلقی کردند. این ضربه شوک بزرگی را به نیروهای سازمان وارد کرد. برای بخش بزرگی از نیروهای سازمان قابل هضم نبود که جریانی که خط مشی و برنامه شکوفائی جمهوری اسلامی را داشت و از خط امام و سیاست های ضد امپریالیستی جمهوری اسلامی حمایت می کرد، چگونه مورد چنین یورشی قرار می گیرد. در ماهها و روزهای منتهی به ضربه نیز ارزیابی رهبری حزب و سازمان این بوده که نیروی خط امام بر حاکمیت جمهوری اسلامی مسلط است. در واقع بدون تغییراتی در توازن نیروها و جریانات حاکم بر جمهوری اسلامی، چنین ضربه سهمگینی از طرف رژیم به حزب توده ایران وارد شده بود. آورده شدن رهبران حزب توده ایران جلوی دوربین های تلویزیونی و پخش آن، شوک دوم و بزرگتر از اولی و غیرقابل هضم تر از آن، برای نیروهای سازمان بود. برای نیروهای سازمان قابل هضم و باور نبود که چگونه در کمتر از چند هفته غالب رهبران حزب توده ایران در شوهای تلویزیونی ظاهر شدند، و به دست داشتن در کارهایی اعتراف کردند که قبل از دستگیر شدن همواره آنها را رد می کردند؟ رهبرانی که از نظر اکثریت قریب به اتفاق نیروها و رهبری سازمان، دارای درایت سیاسی و نظری برای رهبری حزب طراز نوین طبقه کارگر و کل جامعه بودند، چگونه به چنین سرنوشت تاسف باری دچار شدند. نیروهای سازمان اتوریته رهبری حزب توده ایران و صلاحیت رهبری آن را بر خود و جنبش کمونیستی ایران پذیرفته بودند. روند وحدت حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) نه روندی برابر حقوق بر اساس وحدت واقعی دو حزب سیاسی و تشکیل حزب طراز نوین طبقه کارگر برای رهبری کارگران و زحمتکشان، بلکه در عمل ادغام سازمان در حزب توده ایران بمثابه تنها حزب طراز نوین طبقه کارگر تاریخا شکل گرفته در ایران بوده است. نیروهای سازمان از آغاز روند وحدت با حزب توده ایران همواره دچار تناقضی بین احساس و منطق آن زمان خود بودهاند. منطق و آنچه که در آن زمان برای نیروهای سازمان قابل پذیرش بوده است، قبول رهبری و اتوریته حزب توده ایران در زمینههای برنامهایی، نظری، سیاسی و ایدئولوژیک بوده است. رهبری و نیروهای سازمان بعد از انشعاب اقلیت و بویژه جدایی "گروه منسوب به ١٦ آذر" از سازمان در عمل بخاطر نداشتن ایدئولوژی، برنامه و سیاست مدون و متکی بر خود، ناگزیر به انتخاب دیدگاههای مسلط بر حزب توده ایران گردیدند. سازمان بعد از پذیرش اتوریته سیاسی، برنامهایی و تشکیلاتی حزب توده ایران، برای خود شخصیت و جایگاه قابل تعریف و قابل دفاع نظری-ایدئولوژیک پیدا کرده بود؛ و به همین دلیل نیز رهبری سازمان احساس امنیت نظری و سیاسی در جامعه و در مقابل رقیبان خود میکرد. در حقیقت رهبری سازمان در آن زمان دست به راحتترین کار ممکن زد و از خط مشی و برنامههای موجود در جامعه یکی را انتخاب نمود و تلاش کرد ایدئولوژی، برنامه و سیاست حاکم بر حزب توده ایران را در خود و نیروی اجتماعی سازمان مسلط و نهادینه کند. رهبری، اعضا و هواداران سازمان بعد از انشعاب رفقای فدائی (اقلیت) خود را در میدان مبارزه سیاسی حاد جامعه تنها دید. در یک طرف حزب توده ایران قرار داشت، با رهبرانی توانا در عرصه نظری، سیاسی و برنامهایی که متکی به فعالیت مطبوعاتی قوی و گسترده خود بود. در آن زمان رهبران حزب توده ایران با یک ارزیابی نزدیک از رهبری و نیروی سازمان هم در شکاف موجود در سازمان قبل از انشعاب اقلیت گوه میگذاشت و همچنین، همزمان به طرق مختلف هجوم سیاسی، تشکیلاتی و ایدئولوژیک خود به کل سازمان را گسترش می داد. "در سال ٥٨ سعید آذرنگ در رهبری یکی از دستههای سازمان چریکهای فدائی خلق قبل از انشعاب (اقلیت) نفوذ کرد و بحثهای درون رهبری سازمان را به حزب میرساند. در بهمن ٥٨ سازمان چریکهای فدائی پلنوم مخفی برگزار کردند که کادرهای بالا در آن شرکت داشتند. سعید آذرنگ موفق شد که کلیه اسناد پلنوم و گفت و گوها را به کیانوری تحویل دهد. کیانوری نیز سازمان مخفی را مسئول چاپ آن (اسناد) نمود، اما کار چاپ در یک چاپخانه علنی رسمی صورت گرفت که اتفاقا یکی از هواداران چریکها در آن چاپخانه کار میکرد و موضوع را برای سازمان چریکهای فدائی گزارش می کند، دو نفر از حزب توده را که برای دریافت جزوات مراجعه کرده بودند، را می ربایند. .... اما همان لحظه یکی دیگر از مراجعه کنندگان به چاپخانه مراجعه می کند و جزوات را دریافت می کند. پخش جزوات باعث اغتشاش و درگیری در سازمان چریکها و از عوامل مهم در انشعاب این سازمان شد. مدتی بعد از این جریان کمیتهای که سعید آذرنگ عضو آن بود تصمیم میگیرد به حزب بپیوندد. سعید به دستور حزب نقش بازی میکند و میگوید: من به حزب گرایش ندارم و از این گروه جدا میشود."(نقل از کتابچه حقیقت حزب توده ایران)
در طرف دیگر تمامی نیروهای چپ رادیکال که با توانائی در حد رهبران سازمان راه مقابله با حاکمیت برآمده از انقلاب را که در آن زمان یک خودکشی سیاسی تمام عیار بود، در پیش گرفته بودند و در عرصه نظری و سیاسی، چیز قابل اتکایی را در قیاس با دیگران عرضه نمیکردند. در چنین شرایطی رهبری سازمان عاجز از تحلیل مستقل و اتخاذ خط مشی ایی ورای آن چه که موجود بود، در تمامی عرصهها حزب توده ایران را مثابه الگوی خود پذیرفت. اما بین پذیرش برنامه، سیاست و ایدئولوژی حزب توده ایران تا تبدیل آن به یک احساس یگانه و درونی میان اعضا و هواداران سازمان با تاریخ و برنامه و سیاست حزب توده ایران فاصله زیادی بود. این احساس دوگانگی در نیروهای سازمان تا آخر ماند.
بهزاد کریمی می نویسد: "وحدت با حزب، بر خلاف آنچه که مدتها تبلیغ شد. بهیچوجه ناشی از توانمندی و تکامل فکری سازمان نبود، بلکه برای رهبران درمانده سازمان که ماجراهای سال ١٣٥٨ را پشت سر گذاشته بود و در باتلاق سرگشتگی سال ١٣٥٩ دست و پا میزد، یک مفری برای برون رفت از سرگیجگی های فکری و تناقضات سیاسی در سال های نخستین انقلاب بود." یکی دیگر از دلایل پذیرش خط مشی حزب توده ایران وجود و حضور روحیه ای پوپولیستی در سازمان بود. سازمان بر اساس فاکت های عینی می دید که در کنار حاکمیت برآمده از انقلاب، واقعا تودههای میلیونی زحمتکشان ایستادهاند، در حالیکه تمامی مخالفان و اپوزیسیون جمهوری اسلامی تا سال ٦٠ طرفداران رژیم گذشته و فئودالها و سرمایهداران بودند. تنها از سال ٦٠ به بعد بود که بخشی از نیروهای چپ و مجاهدین نیز به مخالفین رژیم تبدیل شدند. آنچه که برای رهبری و نیروی اجتماعی سازمان قابل دید و لمس بود، انطباق در عمل خط مشی سیاسی نیروهای چپ رادیکال و مجاهدین با طرفداران رژیم گذشته از سال ١٣٦٠ به بعد بر علیه حکومت جمهوری اسلامی بود. در عین حال در عرصه بین المللی در مقابل حاکمیت برآمده از انقلاب "کشورهای امپریالیستی" ایستاده اند و در کنار آن "کشورهای سوسیالیستی و مترقی" ایستاده اند. از سوی دیگر اعضا و هواداران سازمان بخاطر پیوندهای تاریخی و نزدیک با نیروهای چپ رادیکال و مجاهدین بلحاظ احساسی و عاطفی نتوانستند با آن خط مشی شکوفائی جمهوری اسلامی عجین شوند. بویژه که بخش بزرگی از چپ رادیکال تا آن زمان پاره ایی از تن نیروی اجتماعی بزرگ جنبش فدائیان بودند، که قبلا در حوزههای سازمانی و در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی همگام و یگانه بودند. در بخش دیگر نیروهای سیاسی کشور که به مبارزه با جمهوری اسلامی روآورده بودند، مجاهدین خلق بودند، که از بدو انقلاب تا سال ٦٠ در خیلی از عرصهها مشترکا با سازمان عمل میکردند و یک نوع یگانگی تاریخی و عاطفی با همدیگر احساس میکردند که سابقه آن به مبارزه مشترک چریکی قبل از انقلاب بر میگشت. تا انشعاب رفقای اقلیت نیروی فدائی یک پارچه بود. نیروهای فدائی علیرغم انشعاب و جدائیها پیوندهای عاطفی، تاریخی و خانوادگی با همدیگر داشتند. جدائی و انشقاق نیروی جنبش فدائیان و رفتن آنان به ٢ مسیر کاملا متضاد و جدا از هم، احساس برزخی در وجود نیروهای سازمان باقی گذاشته بود. اعضا و هواداران سازمان می دیدند که در یک طرف نیروهای چپ و رادیکال به شمول فدائیانی که تا دیروز در یک سازمان و زیر یک پرچم مبارزه مشترکی را پیش میبردند، قرار دارند و در طرف دیگر حاکمیت جمهوری اسلامی با پاسدار و بسیجی به جان عزیزان و رفقای دیروزی سازمانی خود افتاده و دسته دسته آنان را به زندان ها و جوخه های مرگ می سپارند. روزنامههای ایران در آن زمان پر از اسامی و چهرههای همسنگران دیروزی و دوستان و رفقای نزدیک اعضا و هواداران سازمان بودند. این احساس که ما بلحاظ سیاسی در مقابل رفقای خودمان ایستادهایم، هیچگاه فروکش نکرد. یک تضاد عمیقی بین سرمقالات و رهنمودهای نشریه کار ارگان مرکزی کمیته مرکزی سازمان با عمل و احساس عاطفی اعضا و هواداران در مواجه با واقعیتهای آن روز جامعه ما وجود داشت. بر اساس همین احساس دوگانه در نیروهای سازمان بود که زمانی که ضربات به حزب توده ایران وارد شد. این احساس خیلی قوی شکل گرفت، که ما از جنس دیگری هستیم، ما فدائیان باید تا به آخر بایستیم. همین روحیه از فردای ضربات بر نیروهای سازمان که تصمیم بر ادامه مبارزه داشتند، حاکم شد. یک نگاهی به اطلاعیه تهیجی و شورانگیز سازمان که بلافاصله بعد از ضربات به حزب توده ایران صادر شد، موید این احساس است. از فردای ضربات سراسری به حزب توده ایران کادرها و اعضای سازمان بدون آنکه تحلیل و ارزیابی سیاسی و برنامهایی جدیدی نسبت به خط مشی وقت سازمان خود داشته باشند، به جبهه اپوزیسیون می روند و در مقابل فشارها و سرکوب رژیم به مقاومت می پردازند. رهبری سازمان سیانور زیر دندان قرار اجرا می کند، برای منحرف کردن اطلاعات سپاه دست به خود کشی میزند. (نمونه شهید قربانعلی موذنیپور) و در زندان نیز به مقاومت تا به آخر رو می آورند. (نمونه شهید رضی تابان....) این روحیه نیز در جامعه با پخش تراکت و اعلامیه و چاپ و تکثیر نشریه کار بروز میابد. این روحیه تعرضی و مبارزهجویانه در رهبری و تشکیلات سازمان تا پلنوم ١٣٦٥ و بعد از آن نیز روحیه غالب در سازمان بوده است. نشریه کار و نشریه اکثریت چاپ خارج از کشور سازمان در آن سالها تماما چه با چاپ و تکثیر فعالیتهای نیروهای سازمان در داخل کشور و چه با درج رهنمودها و مقالات تهیجی در این راستا حرکت میکنند.
وضعیت سازمان بعد از ضربات بهمن ١٣٦١ بعد از ضربه اول به حزب توده ایران در بهمن ١٣٦١ رهبری سازمان تصمیم میگیرد، بخشی از اعضای خود را از کشور خارج کند. امیر مومبینی به همراه همسر، نقی حمیدیان و اسفندیار کریمی و ناهید قاجار در تاریخ ٢٨ اسفند ١٣٦١ و همچنین مجید عبدالرحیمپور، بهزاد کریمی، حمید بیگی، رضا جوشنی و شمسی در اول فروردین ١٣٦٢ از مرز آذربایجان خارج میشوند. بخش عمده اعضای کمیته مرکزی در اواخر اردیبهشت ماه و اوایل خرداد ماه ١٣٦٢ از طریق مرز آذربایجان از کشور خارج میشوند. جمشید طاهری پور اطلاعیه ای نوشت و انتشار داد، در این اطلاعیه برخورد مثبتی با خمینی شده و گفته شده بود که راستها دست بالا را پیدا کردهاند و تنها میتوان به دخالت امام در جلوگیری از این روند امید داشت، این اطلاعیه در آن هیاهویی که همه منتظر ضربه بودند، زیاد مورد توجه قرار نگرفت. در این دوره اعضای باقی مانده هیئت سیاسی و کمیته مرکزی عمدتا با قرص سیانور بر سر قرارهایشان میرفتند. نقش رهبری سازمان از خارج از کشور در اواخر ١٣٦٢ بویژه از سال ١٣٦٣ برای هدایت و رهبری تشکیلات داخل موثر و تعیین کننده می شود. بعد از دستگیری انوشیروان لطفی و خروج جمشید طاهریپور و مهدی فتاپور از کشور، ارتباط داخل با رهبری خارج وصل می شود و از سوی رهبری خارج از کشور به تشکیلات داخل رهنمود داده میشود که تشکیلات را بشکنند. و رابطه هر یک از گروههای مرکزی را مستقلا (حدود آبان ماه ١٣٦٢) به خارج وصل بکنند. فتاپور در باره نگاه رهبری به توانائی و ظرفیت های تشکیلات داخل می نویسد: "گزارش من با گزارش طاهری پور و مسئولان تشکیلات تهران بعد از خروج از کشور با هم متضاد بود. گزارش من مبنی بر آلوده بودن تشکیلات و عدم توانایی کادرهای ما برای گریز از تعقیب و مراقبت و حفظ تشکیلات بود. و گزارش طاهری پور که قبل از من خارج شده بود. عکس گزارش من بود. من مطمئن بودم که انوش دستگیر شده و آنها می توانستند تعدادی از ما را براحتی دستگیر کنند. من معتقد بودم تشکیلات ما نمی تواند در برابر امکانات و تاکتیک های پلیس مقاومت کند و دیر یا زود ضربات سنگین می خورد. تلاش برای تماس با داخل بعد از مهاجرت از همان ابتدا رفقا متوجه شدند که سازمان با مشکل جدی برای تماس با داخل کشور روبرو است. برای حل این مشکل هیئتی از سازمان وارد گفتگو با شعبه بینالمللی حزب کمونیست اتحاد شوروی شد. حاصل آن گفتگو، پذیرش مسافرت ماهانه یک رفیق به غرب از طریق آلمان شرقی بود. من جواب قطعی به اینکه چرا آنها در سال ٦٢ به ما ضربه نزدند را پیدا نکرده ام . شاید آنها برایشان سریع ضربه زدن به سازمان اهمیت نداشته و میخواسته اند نه یک بخش بلکه کل تشکیلات را یکجا بزنند. شاید آنها هنوز قصد جمع کردن تشکلیات را نداشته و میخواستند سازمان را تحت نظر داشته و در موقعیتی دیگر ضربه بزنند. شاید میخواستند ابتدا کارشان را با تشکیلات حزب توده پایان دهند و از طریق برنامه های تلویزیونی بین سازمان و حزب شکاف بوجود آورند وبعد تشکیلات بی روحیه سازمان را جمع کنند و شاید ... فراموش نکنید که در طی تمام سال ١٣٦٣ ما هیچ ضربه جدی نخوردیم. با توجه به امکانات پلیس بعید است، سال ١٣٦٣ هیچ امکانی برای ضربه زدن به ما نداشته باشند. مسئولان وزارت اطلاعات در بازجویی از رفقای ما ادعا کرده اند که آنها قصد جمع کردن تشکیلات سازمان را نداشته اند و پس از رادیکال شدن خط سیاسی سازمان تصمیم خود را عوض کرده اند. ممکنست خط سیاسی سازمان در تصمیم آنان موثر بوده باشد ولی من بعید میدانم این همه مطلب باشد."
کریم جیلو در این مورد می گوید: "سازمان علیرغم هر عیب و ایرادی که داشت، تفاوت های مهمی در میزان نیرو و نفوذ خود و رعایت اصول کار مخفی در آن ایام در قیاس با حزب توده ایران داشت. ضربه کاری به سازمان از سوی اطلاعات سپاه نیاز به تدارک وسیع تر و زمان بیشتری داشت. ممکن است آنها مطلع شده باشند که رهبری خارج شده است، و از طریق رهبران دستگیرشده حزب در سری دوم شنیده باشند که رهبری سازمان قبلا به آنها گفته که شما خارج شوید، و ما می مانیم و کار را ادامه می دهیم. خوشبختانه رهبران حزب از قسمت دوم تصمیم رهبری سازمان آگاهانه بی اطلاع نگهداشته شده بودند، که عبارت از خروج رهبری سازمان در صورت عدم خروج آنها بود. در نهایت یک احتمال دیگر را هم نباید از قلم انداخت. اگر بپذیریم که همه ما رد دار بوده، ولی آگاهانه و عمدا" دستگیرمان نکرده و اجازه دادند از تور خارج شده و کشور را ترک کنیم، در آنصورت باید لاجرم بپذیریم که فردی در سطح مسئولان آن زمان در میان جمع ما در خدمت اطلاعات سپاه بوده و برنامه ریزان این دستگاه برای وصل یا نفوذ وی به درون جمع رهبری سازمان، اجازه داده اند که بقیه در آن زمان خارج شوند. طرح تشکیلاتی غیرمتمرکز سال ١٣٦٣ در سال های ١٣٦٢-١٣٦٣ تشکیلات سازمان متشکل از گروه های مستقل و مرکزی بودند. تشکیلات تهران بخاطر گستردگی و کیفیت آن ستون فقرات تشکیلات داخل کشور سازمان بوده است. طرح تشکیلاتی سال ٦٢-٦٣ مبتنی بر تشکیل گروه های مستقلی بوده، که هر کدام مستقیما با رهبری سازمان از طریق تلفن و مکاتبه و پیک ارتباط داشتند، پذیرش مشی سازماندهی غیرمتمرکز و حرکت در جهت اجرای آن درست بود. اما طرح مشخصی که به اجرا گذاشته شد. دارای نواقصی جدی بود که می بایست رفع می شد و شد. برای رفع این نقص بزرگ لزوما می بایست سطح تمرکز به میزان معین افزایش یابد. " تصمیمات رهبری همانطور که گفته شد بر اساس تقسیم تشکیلات بود و این صحیح بود. ولی در عین حال سازمان بر اساس اعتمادی که بدلیل ضربه نخوردن جدی تشکیلات در سالهای ٦٢ و ٦٣ بوجود آمده بود. فعالیت تشکیلات را گسترش داد. تعداد نشریات کار که بداخل فرستاده می شد، افزایش یافت. این امر ارتباط بیشتر خارج با داخل را الزامی می کرد. این کار با تصمیم خرد کردن تشکیلات که نوعی عقب نشینی بود، در تضاد بود. رادیکال شدن خط سازمان در سال ١٣٦٤ و پذیرش سیاست براندازی نیز این سمت گیری رادیکال را تشدید کرد. از اواخر سال ١٣٦٣ مساله شکل دهی رهبری داخل مطرح شد. همه رفقا بر ضرورت این امر تاکید داشتند. به نظر من ضربه نخوردن تشکیلات در طی سال ٦٣ طبیعتا اعتمادی رهبری را به توان تشکیلات و امکان ادامه کاری آن افزایش داده و در تقویت ایده استقرار بخشی از رهبری در داخل و شکل دهی کمیته داخل تاثیر مهمی داشت.
سرنوشت سازمان جوانان فدائیان خلق ایران -اکثریت سازمان جوانان فدائی که نیروئی بالغ بر ١٠ هزار عضو داشت. بعد از سال ١٣٦٢ عملا بمثابه یک سازمان جداگانه منحل شد. اعضای سازمان جوانان در تشکیلات غیرمتمرکز و مخفی جدید بعد از سال ٦٢ سازماندهی شدند. |
راه توده 390 11 دی ماه 1391