راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دو راه ناگزیز
در برابر خامنه ای
دهان گشوده!

 

نامه محمود احمدی نژاد به آیت‌الله خامنه ای برای چند روزی جنگ و درگیری میان سران حکومت "یکدست" و مدعیان رییس جمهوری را آرام کرد. در حالیکه علی خامنه ای دامن زدن به اختلاف ها را "خیانت" اعلام کرد، احمدی نژاد نیز قانون اساسی و جایگاه رهبر و رییس جمهور در این قانون را به وی یادآوری کرد. اینکه احمدی نژاد قانون اساسی و فصل مربوط به حقوق ملت در آن را به رهبر یاداوری می کند در واقع تقلید و کاریکاتوری است از سخنان و مواضع میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری. اما فقط کاریکاتوری از آن است. احمدی نژاد فراموش کرده است که دولت او با حمایت آیت‌الله خامنه ای حتی قوانین عادی مصوب مجلس هم را رعایت نمی کرد چه رسد به قانون اساسی و حقوق ملت در آن. کار در دوران احمدی نژاد به جایی رسید که سازمان برنامه و بودجه منحل شد و احمدی نژاد همه بودجه را یکجا در جیب خود گذاشت و آنگونه که خود تشخیص می داد میان اطرافیان تقسیم می کرد. او از این طریق توانست یک باند مافیایی پرقدرت مدافع خود بوجود آورد. بنابراین کسی استناد احمدی نژاد به قانون اساسی و حقوق ملت را جدی نمی گیرد.

ولی سخن احمدی نژاد و یادآوری قانون اساسی و تقلیدی که او از میرحسین موسوی می کند نشان دهنده جایگاه و موقعیت آیت‌الله خامنه ای و اصولا رهبر در جمهوری اسلامی است. در واقع جایگاه آیت‌الله خامنه ای همچون یک مقام غیرانتخابی که در عین حال در همه امور دخالت می کند و نظر می دهد و در هیچ موردی مسئولیت نمی پذیرد عملا کارکرد عادی قانون اساسی و قوای مختلف را مختل کرده است. نه رییس جمهور، نه قوه قضاییه و نه دستگاه قانونگذاری هیچکدام بدلیل نقش و دخالت های آقای خامنه ای و بیت و دربار وی قادر به انجام وظایف خود نیستند. آقای خامنه ای می خواهد همه از او و فرزندش دستور بگیرند ولی مسئولیت خراب شدن امور را خود بعهده بگیرند. بنابراین آنچه احمدی نژاد به رهبر یاداوری می کند چندان دور از آنچه در دل برادران لاریجانی نیز می گذرد، نیست. این هر دو مانند احمدی نژاد عملا نقش و جایگاه قانونی خود را از دست داده اند. با این تفاوت که احمدی نژاد برای خود یک باند درست کرده و می خواهد به هر قیمت بماند و آن دو این باند را هم ندارند.

از اینجا آشکار می شود که آنچه میرحسین موسوی در دوران انتخابات ریاست جمهوری در زمینه ضرورت رعایت قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن می گفت که در واقع مقصود محدود کردن اختیارات رهبر و جلوگیری از مداخله او در امور سایر قوا بود برخاسته از یک شناخت درست از ضرورت ها و نیازهای جامعه ما و رابطه سالم میان قوای مختلف کشور بود. آیت‌الله خامنه ای این ضرورت را نفهمید. او تصور کرد که مشکل تنها میرحسین موسوی و اختلاف های قدیمی آن دو با هم است. بویژه آنکه با سمتگیری اقتصادی میرحسین موسوی نیز به کلی مخالف بود و معتقد بود که به کاهش قدرت اقتصادی بیت رهبری و باندهایی که در حول و حوش آن ارتزاق می کنند منجر خواهد شد.

سرنوشت احمدی نژاد یک واقعیت را برای آقای خامنه ای آشکار کرد. هرکس دیگر هم فردا به جای احمدی نژاد رئیس جمهور شود باز آش همین آش و کاسه همین کاسه خواهد بود. ولی ایشان به جای تن دادن به واقعیت و به قانون اساسی می کوشد صورت مسئله را تغییر دهد و مثلا نظام ریاست جمهوری را به نظام پارلمانی تبدیل کند.

آقای خامنه ای امروز در بن بست قدرت غیر پاسخگوی خویش، در کشوری که براثر رهبری او در بحران فرو رفته قرار گرفته است. او چاره ای جز رفتن یا تن دادن به قانون اساسی نخواهد داشت. هر قدر وی دیرتر این واقعیت را دریابد جز تزلزل بیشتر وضع خود و در خطر قرار دادن بیشتر کشور نتیجه ای نخواهد داشت. انتخابات ریاست جمهوری مدیریت شده هم – به فرض که عملی هم باشد – دردی از ایشان دوا نخواهد کرد. باید از سر راه مردم کنار رفت و راه را برای تشکیل یک دولت ملی در ایران باز کرد.

 

 

 

 

                        راه توده  382     15 آبان ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت