نه دیروز، بلکه امروز باید پاسخ داد |
رهبر جمهوری اسلامی در جریان تهاجم های تبلیغاتی که پس از پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی اوج گرفته و هاشمی رفسنجانی را نیز شامل شده بود، از سیاست های شاه سلطان حسینی انتقاد کرد. و لابد اشاره اش به سیاست اتمی- نظامی "نادرشاهی" خودش بود. امروز نتایج سیاست نادرشاهی در برابر همگان است و آن شاه سلطان حسینی که می رود تا تخت و تاج جمهوری اسلامی را به باد بدهد خود ایشان است. آن زمان گروه چاپلوسان بیت رهبر بلافاصله پای محمد خاتمی را به وسط کشیدند و او را طرف خطاب رهبر اعلام کردند. یکی از دلایل چاپلوسان بیت رهبری آن بود که محمد خاتمی طرفدار سیاست طلبکارانه و جنگی نیست. او فردی، بقول اینان "مرعوب قدرتهای بیگانه" است و شاه سلطان حسین هم به همین دلیل شکست خورد که شخصیتی ضعیف داشت و مرعوب "بیگانگان" و "دشمن" بود. مثلا خبرگزاری بی نیاز از توصیف فارس چنین نوشت: "شاه سلطان حسینها عناصر و جریانهایی هستند که همواره مرعوب تهدیدات دشمن شده و با بزرگنمایی و خطرناک جلوه دادن تهدیدات و فوقالعاده خواندن وضعیت کشور، سعی در مرعوب ساختن مردم و مسئولان دارند." یا "عناصر مرعوب، واداده و مقهور دشمن (شاه سلطان حسینها) به دلیل اینکه همواره در زمین تعیین شده از سوی دشمن بازی مى کنند در حقیقت به عنوان دنباله دشمن محسوب میشوند و کامل کننده پازل آنان میباشند .... موارد مذکور تنها مشتی از نمونه خروار اقدامات مرعوبانه شاه سلطان حسینها بوده تا ضرورت بازشناسی جریان مرعوب، واداده و مقهوردشمن اثبات شود." نشریه "صبح صادق" ارگان سپاه پاسداران هم نوشت: "مردم باید با بازخوانی عملکرد نخبگان در مقاطع مدیریت خود - خصوصا در اموری چون «جنگ تحمیلی»، «مسأله هستهای» - مدیریت شاه سلطان حسینی را از مدیریتی که امیرالمؤمنین را الگوی خود میداند، تشخیص دهند." مسئلهای که اینگونه مقایسهها میان خاتمی و هاشمی با شاه سلطان حسین را از همان ب اول بسم الله آن نادرست میکرد فقط این نبود که رهبر در کشور ما علی الحساب علی خامنهای است نه محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی، و باز این نیست که امروز نتیجه سیاست جنگی و اتمی ایشان از روز آشکارتر است و نیازی به برشماری بحرانی که سراپای جامعه، سیاست خارجی، حاکمیت و سیاست های سرکوبگرانه داخلی را گرفته، بلکه در این نیز هست که سقوط شاه سلطان حسین بدست محمود افغان ناشی از فساد و فروپاشی حاکمیت از درون (نگاه کنید به سقوط اصفهان در همین شماره راه توده) بود. سقوط صفویه یک شورش داخلی بود، نه یک شکست خارجی. عوامل این سقوط در این نبود که شاه سلطان حسین مقهور و مرعوب بیگانگان بود یا نبود، بلکه در بی کفایتی و بی لیاقتی شاه در اداره امور داخلی کشور و سیاست اقتصادی و مذهبی و قومی و فساد درونی آن بود. یعنی درست همان وضعی که اکنون در جمهوری اسلامی شاهدیم. با روی کار آمدن احمدی نژاد، چاپلوسان بیت رهبری برای دفاع از سیاست نظامی و طلبکارانه ای که هدف آن کشورگشایی در منطقه و خفه کردن مردم در داخل کشور بود طوری سخن می گفتند که گویی در آن زمان کشوری بنام افغانستان با پادشاهی بنام محمود افغان وجود داشت که بدلیل مقهور و مرعوب بودن شاه سلطان حسین در برابر بیگانگان و نداشتن سیاست تهاجی و طلبکارانه، رهبران آن کشور به ایران حمله کرده و ایران را گرفتند. در حالیکه افغانستان در آن زمان جزیی از خاک ایران بود و شورش محمود افغان یک شورش و قیام داخلی بود نه یک حمله خارجی. یعنی دلایل این شورش و شکست را باید در سیاستهای داخلی دوران شاه سلطان حسین جستجو کرد نه در سیاست خارجی آن. مثلا نویسندگان کتاب "تاریخ ایران از دوران باستان تا به امروز" (داندامایو و دیگران - ترجمه کیخسرو کشاورزی) شورش محمود افغان را جزیی از "قیامهای داخلی ایران در دوران صفوی" در کنار دیگر قیامها و شورشها ذکر میکنند و مینویسند: "به سال 1715 شورش کُردان سنی آغاز گردید و تا سالهای بعد دنبال شد، کردها چند بار شهر اصفهان را تهدید کردند. به سال 1717 عرب های مسقط، بحرین و جزایر دیگر خلیج فارس را اشغال کردند و به کناره های جنوبی ایران هجوم بردند. به سال 1717 کوچ نشینان شاهسون در مغان، به سال 1720 لُرها و به سال 1721 بلوچ ها قیام کردند. حاکم سیستان به نام ملک محمود به سال 1723 علیه شاه قیام کرد و مشهد را به تصرف در آورد. به سال 1722 در سیونیک ارمنیها به سرکردگی "داوید بیک" قیام کردند و این شورش تا سال 1731 ادامه داشت. به سال 1722 مردم استان تحت الحمایه گرجستان خاوری قیام کردند. ...........(ص 283) ما به سیاست مذهبی شاه سلطان حسین در ایجاد انواع "خودی" ها و "غیرخودی" ها، تعیین تکلیف مردم و کشور در پشت پرده و بی خبر نگهداشتن مردم و حتی ایجاد کینه میان شیعه و سنی کاری نداریم، اما بر خلاف تصور اشتباهی که برخی دارند، تصرف اصفهان بدست افغانها فتح این شهر بدست یک قوای بیگانه نبود. افغانها گروهی از رعایای شاهنشاهی ایران بودند که تحت ستمهای مضاعف اقتصادی و مذهبی قرار داشتند .... آنچه در این میان بیش از همه بر شعله ور شدن آتش این قیام تاثیر داشت، نارضایتی عمیق افغانهای سنی مذهب از سیاستهای سرکوبگرانه شیعیان حاکم بود." بنابراین برای درک درست دوران شاه سلطان حسین و درس گرفتن از تجربه تاریخی آن بجای رفتن بدنبال نخود سیاه "روحیه" و "تفکر" و "عناصر مرعوب و مقهور بیگانه" با این هدف که سیاست نظامی و طلبکارانه رهبر توجیه شود، باید رفت دنبال عناصر و سیاستهای "خودی" و بررسی کرد که در طول بیش از دو دهه رهبری علی خامنهای و بویژه در دوران رئیس جمهوری احمدی نژاد کدام سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و مذهبی و قومی کشور را به لبه پرتگاه از هم پاشیدگی و فروپاشی کنونی نزدیک ساخته است که مردم وضع کشور را با دوران شاه سلطان حسین مقایسه می کنند. در همین شماره راه توده به نقل از کتاب "سقوط اصفهان" و از قول سرپرست کلیسای ارامنه در اصفهان که از نزدیک در دربار شاه سلطان حسین و در کوچه و خیابان شاهد اوضاع بوده می خوانید که آنچه سقوط آخرین شاه صفویه و برچیده شدن بساط سلطنت صفویه را موجب شد در درجه اول بحران اقتصادی، فساد مالی و سپس سقوط اخلاقی در حاکمیت، دروغ و ریا و خرافات در حاکمیت و بدنبال آن سقوط باورهای مذهبی مردم بود. این مجموعه در کنار هم چنان فسادی را به همراه آورده بود که صفویه را می برد و دیدیم که بُرد. و حالا باز گردیم به وضع کنونی ایران و جمهوری اسلامی و سلطنت آقای خامنه ای. این که سرداران سپاه چه رجزخوانی می کنند و فرمانده کل قوا بر کدام طبل جنگی می کوبد مهم نیست، مهم جامعه و حاکمیتی است که عملا از هم پاشیده است و اگر غفلت شود و چاره ای برای تغییر حاکمیت و بازگرداندن قدرت به مردم و جمع کردن بساط استبداد پیدا نشود، ایران می رود که با سقوط اصفهان و فجایع و جنایاتی که در دوران محمود افغان در ایران و بویژه در اصفهان همراه شد روبرو شود. یعنی شناور بودن جنازه ها روی زاینده رود و نکبت و غارت و قحطی و گرسنگی و ویرانی ایران. اینست آن درسی که باید از سقوط اصفهان بدست محمود افغان و محاصره اصفهان و رساندن مردم این شهر به روزهائی که گوشت مردم از گرسنگی مرده را می خوردند تا نمیرند گرفت. و امروز با تحریم نفت و تحمیل تحریم ها علیه مردم ایران ما به کدام سو می رویم؟ سقوط اصفهان آن نیمه جهان، و یا بقای اصفهان؟ |
راه توده 382 15 آبان ماه 1391