کارشکنی های آیت الله کاشانی علیه مصدق جوجه های انگلیسی سر از تخم جبهه ملی در آوردند کتاب تاریخ جنبش.... عبدالصمد کامبخش |
مصدق با کسب اختیارات شش ماهه ظاهرا تمام قدرت را به دست گرفته بود. ولی برای درهم شکستن مقاومت شاه و امرای ارتش و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت که اکنون امپریالیستهای انگلیس و امریکا متفقا در برابر آن ایستاده بودند، عملا کار دشوارتری که به مبارزه قاطع احتیاج داشت در پیش بود. در 16 مرداد 1331 وزارت خارجه ایران یادداشتی به سفارت انگلستان فرستاد که در آن گفته میشد، شرکت سابق نفت و همچنین دولت انگلستان بدون توجه به حق مسلم دولت ایران برای ملی کردن صنایع نفت خود به طرح دعوای بیاساسی در دیوان بین المللی دادگستری مبادرت ورزید و دیوان مزبور رأی خود را مشعر بر عدم صلاحیت در رسیدگی به موضوع اعلام نمود. اکنون دولت ایران انتظار دارد لااقل وجوهی که تعلق آن به دولت ایران مورد تصدیق خود شرکت سابق است و تاکنون پرداخت نشده فورا تأدیه گردد و همچنین وجوه دیگری که متعلق به دولت شاهنشاهی است و در بانکهای انگلستان تودیع گردیده تحت اختیار دولت شاهنشاهی قرار گیرد. در یادداشت همچنین گفته میشد: "دولت شاهنشاهی با حسن نیتی که در موارد عدیده به ثبوت رسانیده اینک اعلام میدارد که به منظور پیدا کردن راه حل برای رسیدگی به مطالبات و دعاوی شرکت سابق در حدود قانون 9 اردیبهشت 1330 و همچنین دعاوی متقابل دولت ایران حاضر است با نمایندگان آن شرکت وارد مذاکره شود و در صورتی که از طریق مذاکرات مستقیم بین نمایندگان شرکت سابق و دولت شاهنشاهی توافقی در این باره حاصل نگردد، شرکت میتواند دعاوی خود را در محاکم ایران اقامه نماید." ولی ترومن رئیس جمهور امریکا و چرچیل نخست وزیر انگلستان در پاسخ این اقدامات دولت ایران پیام مشترکی فرستاده و در آن دوباره پیشنهاد کردند که مسئله غرامت شرکت نفت سابق به دیوان بین المللی ارجاع شود. طبق نقشه ترومن و چرچیل، در صورتی که ایران با پیشنهادهای آنان موافقت کند، اقدامات زیر به عمل خواهد آمد: 1 - نمایندگان شرکت نفت انگلیس و ایران برای حمل نفتی که هم اکنون در ایران ذخیره است، اقدام به تهیه وسایل لازم خواهند نمود و همین که موافقتهائی در باره قیمت نفت حاصل شود و شرایط فنی برای بارگیری اجازه دهد، بابت هر مقدار نفتی که بتوان هر چه زودتر حمل کرد پرداخت مقتضی به عمل خواهد آمد"؛ 2 - دولت انگلستان "پارهای تضییقات موجود نسبت به صادرات (کالا) را به ایران و نسبت به استفاده ایران از (وجوه) استرلینگ نیز مرتفع خواهد ساخت"؛ 3 - "دولت ایالات متحده امریکا فورا مبلغ ده میلیون دلار بلاعوض به دولت ایران برای کمک به رفع مشکلات بودجهای آن دولت عواهد پرداخت". این پیشنهادهای امریکا و انگلیس طوفان انزجار و نفرت مردم ایران را برانگیخت. روزنامه "آخرین علاج" که به جای "به سوی آینده" انتشار مییافت، تحت عنوان "جواب این پیام آن است که باید آن را پاره کرد و دور ریخت" سرمقالهای منتشر کرد. چون مصدق بلافاصله پس از دریافت این پیام، نمایندگان مجلس شورا و سنا را که در این موقع در تعطیل به سر میبردند، برای مذاکره به تهران دعوت کرده بود، روزنامه نوشت که رد این پیشنهادها نیازی به دعوت مجلس نداشت. روزنامه "سنگر صلح" که به جای روزنامه "شهباز"، ارگان "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" نشر مییافت، اعلامیه جمعیت را منتشر ساخت. در این اعلامیه گفته میشد که پیام ترومن و چرچیل سندی است که سیاست استعماری انگلستان و امریکا و نقش واقعی آنها را که از بین بردن نتایج مبارزه دهها ساله مردم ایران است، نشان میدهد . روزنامههای وابسته به "جبهه ملی" نیز از پیام مشترک امریکا و انگلیس به شدت انتقاد کردند. روزنامه "شاهد" به این مناسبت نوشت، آنان که در کاخ ریاست جمهوری امریکا نشسته اند، هنوز نمی توانند آنچه دیروز در چین گذشت و اکنون در خاورمیانه میگذرد و فردا میتواند در همه جا پیش آید، درک کنند. نگرانی افکار عمومی چنان شدید بود که حتی روزنامه نیمه رسمی "اطلاعات" نوشت که محافل اجتماعی ایران با پیشنهادهای انگلیس و امریکا در باره مسئله نفت موافق نیستند، زیرا این پیشنهادها بر خلاف تمایلات مردم ایران است. مصدق در 16 شهریور در جلسهای مرکب از خبرنگاران داخلی و خارجی نظر دولت را در باره پیام امریکا و انگلیس به صورت اعلامیهای منتشر کرد. مصدق در این جلسه نقشه ترومن و چرچیل را مورد انتقاد قرار داد و گفت: "پیام اخیر نشان میدهد که اولیاء امور انگلستان در لفافه عبارات تازه عینا و بلکه شدیدتر همان مقاصد سابق خود را دنبال میکنند." "از پیام و شرایط منضمه به آن چنین مستفاد میشود که بدین وسیله میخواهند یک مسئله کاملا داخلی را به صورت یک اختلاف بین دول درآورند، یعنی نتیجه تمام زحمات و مبارزاتی را که دولت ایران در راه دفاع از حق حاکمیت خود متحمل شده و توفیقی را که در دیوان دادگستری بین المللی به دست آورده با تحمیل این شرایط از میان ببرند." ولی موضع گیری مصدق در گزارشی که در 25 شهریور 1331 به مجلس شورا داد، دستخوش تغییر گردید. مصدق که در مورد دولت انگلستان سخت گیر بود و میگفت "دولت ایران به خود حق میدهد که برای حفظ منافع خویش از هر گونه اقدامی، هرچند منجر به قطع روابط سیاسی بشود، فروگذار نکند"، در مورد حل اختلاف با شرکت نفت سابق موضع گیری ملایم تری داشت. مصدق اعلام کرد که اگر شرکت سابق نخواهد دعاوی خود را به مراجع قانونی ایران ارجاع کند دولت ایران حاضر است با شرایط معینی قضاوت دیوان لایحه را قبول نماید. اولین شرط عبارت بود از: "تعیین میزان تقسیط پرداخت غرامت اموالی که شرکت سابق در موقع ملی شدن صنعت نفت در ایران داشته بر اساس هر قانونی که در یکی از ممالک برای ملی شدن صنایع به کار رفته و شرکت سابق آن را قبول کند." مصدق در سایر پیشنهادهای مقابل خود همچنین با حل مسئله 49 میلیون لیرهای که شرکت سابق ضمن ترازنامه سال 1950 بابت افزایش حق الامتیاز و مالیات و حق السهم ایران از ذخایر به حساب آورده، موافقت کرده اعلام داشت که: "...از نظر ابراز نهایت حسن نیت دولت ایران قبول میکند که اگر دیوان بین المللی دادگستری تمام یا قسمتی از آن وجوه را حق ایران ندانست آن مبلغ به صورتی که دریافت شده دین دولت ایران به شرکت سابق تلقی گردد. " روزنامههای دمکراتیک از پیشنهادهای متقابل مصدق با عدم رضایت استقبال کردند. روزنامه "رها" در سرمقاله خود این پیشنهادها را بررسی کرده خاطر نشان ساخت که نباید با ارجاع مسئله غرامت به دادگاه بین المللی موافقت شود و به طور کلی در باره هر نوع غرامت و یا عدم تعلق 49 میلیون لیره به ایران نمی تواند سخنی در میان باشد. ولی شرایط پیشنهادی مصدق برای دولت انگلستان قابل قبول نبود. به این جهت پاسخ منفی انگلستان و لذا قطع روابط سیاسی برای محافل سیاسی ایران از قبل روشن بود. انتصاب حسین فاطمی به وزارت خارجه برای همین کار انجام گرفته بود. در 22 مهر 1331 انگلستان طی یادداشتی مطالبات دولت ایران را رد کرده و امتناع خود را از اعزام هیئتی برای مذاکره اعلام داشت. مصدق در 24 مهر در سخنرانی رادیوئی خود تصمیم دولت را در باره قطع روابط سیاسی ایران و انگلستان خبر داد. تصمیم دولت در باره قطع روابط سیاسی با انگلستان با شوق و هیجان فراوان تودهها مواجه شد. این یک پیروزی بود که مردم ایران در طی یک سال و نیم مبارزه خود به دست آورده بودند. "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" به این مناسبت بیانیهای منتشر کرد که در آن گفته میشد: "هشیاری و مقاومت دلیرانه شما تا کنون توطئههای امپریالیستی را در هم شکسته و نقشههای خیانتکارانه مزدورانشان را از هم دریده است ... فشار و خواست شما هیئت حاکمه را وادار کرد که بالاخره به قطع ارتباط سیاسی با غارتگران انگلیسی تن در دهد... این اقدام با وجود اینکه بسیار مفید است، ولی به هیج وجه برای جلوگیری از دسایس دشمنان ملت ایران کافی نیست... دشمنان ملت ما... تنها غارتگران انگلیسی نیستند. فراموش کردن جهانخواران امریکائی خطر بزرگی برای استقلال ملی ما به بار خواهد آورد." در این بیانیه اخراج تمام مستشاران امریکائی از دولت مطالبه میشد. مجلس در اول آبان طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان را در باره اینکه مدت اختیارات مجلس سنا باید برابر مدت اختیارات مجلس شورا باشد، با قید سه فوریت تصویب کرد (مجلس سنا برای 6 سال و مجلس شورا برای 2 سال انتخاب میشد). بلافاصله پس از تصویب این قانون اعلام شد که دوره سنا از این لحظه پایان یافته تلقی میشود. به این ترتیب مجلس سنا تعطیل شد و دولت به اظهارات شاه مبنی بر اینکه در این صورت انتخابات سنای جدید باید بلافاصله آغاز شود، وقعی ننهاد. تصویب قانون تقلیل مدت اختیارات مجلس سنا بدان معنا نبود که مجلس شورا کاملا تسلیم اراده مصدق شده است. میان مجلس و مصدق در این زمان اختلافاتی پدید آمده بود و برخی از اقدامات مصدق با ابستروکسیون مجلس مواجه میشد. مثلا مصدق به علت ابستروکسیون مجلس نتوانست در باره قطع رابطه سیاسی با انگلستان به مجلس گزارش بدهد و ناگزیر شد این تصمیم را از طریق رادیو اعلام دارد. اقدام مجلس در باره سنا بیشتر از نارضائی اکثریت از مجلس سنا که قسمتی از اختیارات مجلس را غصب کرده بود، ناشی میشد. اصرار مصدق فقط باعث شد که مجلس در این کار تعجیل کند. تصمیم در باره سنا کاری بود که مصدق آشکارا علیه نفوذ شاه انجام میداد. پیش از این کار، اقدامات دیگری نیز در این زمینه انجام گرفته بود نظیر بازداشت سرلشکر حجازی، آجودان شاه همراه با برادران رشیدیان، عمال مشهور انگلستان و یا دستور محاکمه سرلشکر زاهدی به علت ارتباط با یک دولت اجنبی. برخی از این اقدامات که محتاج رأی مجلس بود، ظاهرا با تأیید و پشتیبانی تمام "جبهه ملی" انجام میگرفت، ولی در داخل "جبهه ملی" مدتها بود که اختلافاتی بروز کرده بود. موافقت با تمام این اقدامات برای کسانی که با رشتههای متعدد با امپریالیسم و طبقات ارتجاعی کشور ارتباط داشتند، غیر ممکن بود. ولی قطع رابطه رسمی با خط مشی "جبهه ملی" در شرایط اعتلای جنبش مردم نیز برای آنان خطرناک بود. به این جهت از ظاهر چنین برمیآمد که اپوزیسیون داخلی "جبهه ملی" از اینکه مصدق با تمام نیرو عمل نمی کند، ناراضی است. ولی چنان که حوادث بعدی نشان داد آنان (به طور عمده بقایی) در کثیفترین دسیسهها دست داشتند. مثلا بقایی حمله علنی خود را به دولت مصدق در مجلس از آن جا شروع کرد که مصدق مقصرین حوادث خونین 30 تیر را هنوز مجازات نکرده است. به زودی اختلاف در "جبهه ملی" علنی شد. عدهای از نمایندگان "جبهه ملی" در مجلس تشکیل اپوزیسیون دادند. آیت الله کاشانی که از آغاز تشکیل "جبهه ملی" با آن همکاری داشت و به ریاست مجلس شورا انتخاب شده بود، به اپوزیسیون پیوست. اختلاف نظر میان کاشانی و رهبرانی از "جبهه ملی" نظیر مکی و بقایی از یک سو و مصدق از سوی دیگر همراه با تشدید تضاد میان سیاست دولت مصدق و سیاست امریکا، عمیقتر میشد. اکنون این اختلافات جنبه آشکار به خود گرفته بود. این اختلافات در نتیجه مناقشاتی که میان نمایندگان "جبهه ملی" در مجلس روی داد، آشکار گردید. کاشانی در دی ماه 1331 به بهانه بیماری در مجلس حاضر نشد، هنگام انتخاب مدیران شورای عالی نفت میان دو جناح "جبهه ملی" برخورد شدیدی روی داد و مکی، دبیر "جبهه ملی" که عضو شورای نفت بود، در پایان انتخابات از سمت خود استعفا داد. روزنامه "به سوی آینده" در این مورد نوشت: "این اختلافات ریشه عمیق دارد... نمایندگان جبهه ملی افراد نامتجانسی هستند که با سیاستهای امپریالیستی خارجی و عوامل حاکمه داخلی بند و بستهای مختلف دارند." در اواسط دی ماه اختلاف نظر در "جبهه ملی" در جریان مباحثات شدید در مجلس نمودار گردید. دولت لایحه قانون جدید انتخابات را به مجلس آورد. مطابق این لایحه عده نمایندگان از 136 نفر به 172 نفر افزایش مییافت. در صورت تصویب شدن این لایحه، حد نصاب تشکیل جلسات به 87 نفر افزایش مییافت. ولی چون عده نمایندگان مجلس به این حد نمی رسید این امکان وجود داشت که مصدق پس از تصویب شدن این طرح، مجلس را خود به خود منحل شده اعلام دارد. نمایندگان از روی سابقهای که از مجلس سنا داشتند، این کار را محتمل میشمردند. به این جهت قنات آبادی، نماینده "جبهه ملی" طرحی را که به امضای 16 نفر از نمایندگان رسیده بود، با قید سه فوریت به مجلس ارائه نمود که در آن گفته میشد: "هیچ طرح یا لایحهای به موجب اختیارات اعطائی به جناب آقای دکتر مصدق نخست وزیر نمی تواند باعث تعطیل یا فلج شدن مجلس فعلی شود." عدهای از نمایندگان "جبهه ملی" که طرفدار مصدق باقی مانده بودند (دکتر شایگان، دکتر معظمی، دکتر حسیبی، زیرک زاده، نریمان، شهیدی و غیره) از ترس اینکه اکثریت مجلس از این طرح پشیبانی کند جلسه را ترک کرده و آن را از اکثریت انداختند. این کار جنجال زیادی در مجلس به پا کرد. روز بعد مصدق پیامی از رادیو منتشر ساخت و در آن پس از ذکر خدمات خود به وجود تضاد در داخل "جبهه ملی" و تشدید تناقضات گروههای مختلف دستگاه حاکمه اعتراف نمود. مصدق در باره عمال امریکا و نمایندگان هوادار امریکا در فراکسیون "جبهه ملی" که مقصرین واقعه اختلافات در "جبهه ملی" و تفرقه در آن بودند، کلمهای به زبان نیاورد. ولی خاطر نشان نمود که عمال امپریالیسم انگلستان برای ساقط کردن او به مانور تازهای در مجلس پرداخته اند. مصدق در مورد کسانی که طرح قنات آبادی را امضا کرده بودند، گفت که 3-2 نفر از آنان در حوادث خونین 30 تیر شرکت مستقیم داشتند. مصدق گفت چون هر اصلاحی باعث نارضائی کسانی میشود که سالیان دراز با ناپاکی زندگی کرده اند، او قادر به انجام اصلاحات نیست و دشمن نیز از عدم رضایتها حداکثر بهره برداری را مینماید. او در پایان اعلام داشت که از مجلس تقاضای رأی اعتماد خواهد کرد. مجلس که از تحریکات افکار عمومی علیه خود هراس داشت، در 16 دی ماه به اکثریت قریب به اتفاق (64 نفر از 65 نفر حاضر در جلسه) به دولت مصدق رأی داد. ولی این مبارزه در 18 دی ماه که لایحه تجدید اختیارات مصدق مطرح شد، از نو شدت یافت. پس از سخنرانی عدهای از مخالفین، متن نامه رئیس مجلس یعنی آیت الله کاشانی قرائت شد. در این نامه گفته میشد که اعطای اختیارات فوق العاده برخلاف قانون اساسی است و تا زمانی که او ریاست مجلس را به عهده دارد، از بحث در باره چنین طرح هائی در مجلس جلوگیری خواهد کرد. پس از قرائت این نامه جلسه تعطیل شد. با این همه مصدق موفق شد این طرح را به تصویب مجلس برساند. ولی از همین زمان مبارزه علنی میان مصدق و مجلس آغاز شد. همزمان با این مبارزه در داخل "جبهه ملی" و مجلس، فعالیت دربار شاه و دستههای متعدد فاشیستی که اکنون گروههای "آریا" و "ذوالفقار" و غیره نیز به آنها افزوده شده بودند، شدت یافت. عناصر جنایتکار مشهور نیز که جنایات خود را آزادانه انجام میدادند، برای کمک به این دستهها بسیج شده بودند. این جنایتکاران اغلب با "ویلیز"های نظامی حرکت میکردند. لبه تیز این بیدادگری علیه اعضاء و فعالین حزب توده ایران و سازمانها و روزنامههای وابسته به آن متوجه بود. این اوباش فروشندگان روزنامههای دمکراتیک را کتک میزدند و ماموران حکومت نظامی با خونسردی به آنان مینگریستند. حادثه 9 اسفند 1331 هدف این تدارکات را نشان داد. شاه طبق نقشه قبلی میبایست تصمیم خود را در باره خروج از کشور به بهانه معالجه اعلام دارد و در عین حال این شایعه پخش گردد که به علت نارضایتی از سیاست دولت شاه تصمیم به استعفا دارد. عناصر فاشیست و اوباش از قبل بسیج شده بودند که در مقابل کاخ سلطنتی گرد آمده و از شاه تقاضا کنند که کشور را ترک نکند. در عین حال نقشه حمله به خانهای که مصدق در آن زندگی و کار میکرد برای نابود کردن او تدارک شده بود. شب 9 اسفند پیام شاه در باره اینکه قصد سفر خارجه دارد، از رادیو پخش شد. بقیه کارها نیز طبق نقشه آغاز گردید. "تظاهرکنندگانی" که به نفع شاه شعار میدادند با اتومبیل به سوی کاخ سلطنتی به حرکت درآمدند. عدهای که چاقوکشهای معروف در رأس آنها قرار داشتند به خانه مصدق حمله ور شدند. ولی این نقشه در نتیجه اقدامات به موقع توده مردم عقیم ماند. در خیابانها زد و خوردی انجام گرفت. مصدق موفق شد خانه خود را ترک کند و اقدامات لازم به عمل آورد. رئیس ستاد عوض شد. عدهای که به شرکت در این توطئه مظنون بودند بازداشت شدند. تظاهرات و نمایشها و میتینگهای مردم تهران تقریبا چهار روز ادامه داشت. اگر "جبهه ملی" در 30 تیر مبتکر عمده و حزب توده ایران نیروی بسیج کننده عمده مبارزه مردم بود، این بار حزب توده ایران و "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" هم مبتکر و هم نیروی بسیج کننده این مبارزه بودند. بیست و هشت نفر از اعضای فراکسیون "نهضت ملی" (طرفداران مصدق پس از انشعاب در "جبهه ملی"، اکنون خود را "نهضت ملی " مینامیدند) در ساعت 9 شب اعلامیهای صادره کرد و تصمیم خود را به مبارزه با این توطئه ابراز داشتند. ولی این تصمیم دارای هیچ گونه نیروی سازمانی نبود. "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" در 10 اسفند اعلامیهای صادر کرد و در آن برای تشکیل جبهه واحدی دعوت به عمل آورد. در این اعلامیه گفته میشد: "جمعیت ملی مبارزه با استعمار از همه مردم ضد استعمار، از تمام سازمانهای دمکراتیک و افراد و دستجاتی که مدعی مبارزه با استعمارند، از آقای دکتر مصدق و همکاران ایشان دعوت مینماید که برای تشکیل جبهه واحدی از تمام نیروهای ضد امپریالیستی به منظور در هم شکستن توطئه خائنانهای امپریالیستی که دربار در مرکز آن قرار دارد، برای قطع نفوذ امپریالیستهای امریکائی و انگلیسی همکاری و تشریک مساعی نمایند. " این جمعیت در همین روز دمونستراسیون عظیمی برای پشتیبانی از شعارهای خود تشکیل داد. در 11 اسفند در نقاط مختلف شهر دهها میتینگ و دمونستراسیون با شعارهای ضد امپریالیستی تشکیل شد. با پلیس و سربازان زد و خوردهائی رخ داد. بیش از 200 نفر بازداشت شدند، در حدود 60 نفر مجروح گردیدند و عدهای نیز مقتول شدند. در مقابل سفارت امریکا میتینگ بزرگی تشکیل شد که در آن علیه امپریالیسم امریکا شعار میدادند. در این میتینگ از طرف مأموران نظامی گاز اشک آور به کار رفت. "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" اعلام کرد که در 12 اسفند میتینگ عظیمی در میدان بهارستان تشکیل خواهد شد. ولی کامیون هائی که با سربازان مسلح به مسلسل در خیابانهای اصلی و چهارراهها مستقر شده بودند، راه را به میدان بهارستان سد کردند. به این جهت در نقاط مختلف شهر دهها میتینگ موضعی تشکیل گردید که دهها هزار نفر در آن به تظاهرات پرداختند. در این میتینگها شعارهائی برای تشکیل جبهه واحد و نیز شعارهائی علیه شاه داده میشد و قطع مذاکره با امپریالیستهای انگلیس و امریکا مطالبه میگردید. تظاهرکنندگان با شعار "برچیده باد این سلطنت!" محاکمه و مجازات شاه را طلب میکرد ند. به این ترتیب توطئه شکست خورد و مبارزه مردم علیه سلطنت نیرومندتر گشت. در عین حال حوادث این روزها، مناسبات میان مصدق و حزب توده ایران را که تا کنون چندان روشن نبود، روشنتر کرد. میان آنان تفاهم و اعتماد بیشتر به وجود آمد. از سوی دیگر در نتیجه این حوادث، میان دو جناح "جبهه ملی" سابق مررزبندی نهائی انجام گرفت. گروه کاشانی و بقایی و مکی به پشتیبانی از شاه برخاست، ولی مصدق در راه طرد او میکوشید. به طوری که از گزارش مصدق در یکی از جلسات خصوصی مجلس پس از حوادث 9 اسفند برمی آید، مصدق پیش از این حوادث به شاه اعلام کرده بود که اگر او کنار نرود، اقدام به رفراندم خواهد کرد. به این جهت حادثه 9 اسفند پیش از آنکه برای نابود کردن مصدق باشد، برای نمایش "علاقه" مردم به شاه از طرف دربار و نظامیان تدارک شده بود. در واقع نیز در شب همان روز، دربار طی اعلامیهای خبر داد که شاه طبق تقاضای مردم از سفر خود منصرف شده است. جناح انشعابی "جبهه ملی" در حوادث "9 اسفند" از شاه پشتیبانی معنوی و عملی کامل به عمل آورد. دکتر بقایی پس از این حوادث طی سلسله مقالاتی که در روزنامه "شاهد"، ارگان "حزب زحمتکشان" منتشر کرد، به توجیه مواضع خود پرداخت. از این مقالات چنین برمی آید که اختلافات داخلی "جبهه ملی" از زمان حوادث 30 تیر آغاز شده بود. مهمترین مسئلهای که بعدها این گروه را نگران میساخت، امکان نزدیکی مصدق با حزب توده ایران و نیرومندتر شدن این حزب بود. برای نشان دادن این واقعیت به قسمتی از سلسله مقالات بقایی اشاره میکنیم. او مینویسد: در این روزها مصدق در جلسه خصوصی مجلس گفت که او به شاه پیشنهاد کرده است که برود و در غیر این صورت رفراندم انجام خواهد داد. بقایی پس از ذکر این مطلب سؤال میکند چرا مصدق که در تمام مسائل به مردم مراجعه میکرد، در این مورد با کسی مشورت نکرد. آیا او قصد تغییر رژیم را دارد و آیا اکنون زمان تغییر رژیم فرارسیده است؟ آیا مصدق میتواند به کمک ارتشی که در نتیجه اشتباهات خود میان آن طرفدار ندارد، از قیام عشایر جلوگیری کند؟ آیا مصدق میتواند به کمک ارتش کنونی مانع کمونیستها شود که پس از رفتن شاه حکومت را به دست نگیرند؟ سیس بقایی در مقاله خود مینویسد که روز جمعه عدهای از این آقایان (طرفداران مصدق و اعضای حزب توده ایران) در خانه دکتر فاطمی جمع شده و در باره همکاری مذاکره کردند. از آن زمان ما شاهد همکاری کامل دولت با حزب توده ایران هستیم. بقایی سپس اضافه میکند، ولی آقای دکتر مصدق شما هنوز نمی دانید که کمونیستها جقدر حیله گرند. نبشها و مازاریکها را به خاطر آورید. مگر کمونیستها بعد از همه اینها برای ما دیکتاتوری به وجود نخواهند آورد و دشمنان نهضت را بر سر ما نخواهند نشاند. به این جهت ما در شرایط کنونی با رفتن شاه مخالفت کردیم و بدون ترس از هر گونه افترا و اتهام نظر خود را بیان داشتیم. این اعتراف صریح آن بخشی از "جبهه ملی" بود که نه فقط از جنبش جدا شده بود، بلکه به دشمنان آن پیوسته بود. پس از این، در مجلس فقط "نهضت ملی" مرکب از 28 نماینده و در خارج از آن توده کثیرالعده غیرمتشکلی از میان بورژوازی ملی و خرده بورژوازی شهری طرفداری خود را از مصدق حفظ کردند. اختلاف با شاه جنبه آشکار به خود گرفته بود. امپریالیسم انگلستان برای سرنگودن کردن مصدق به کارزار علنی پرداخت. نارضائی امپریالیسم امریکا نیز، که امید خود را از مصدق برای حل مسئله نفت از دست داده بود، افزایش یافت. امپریالیسم امریکا عدم رضایت خود را علنا ابراز میداشت و در عین حال برای ساقط کردن دولت مصدق و تعویض آن با دولت مطیع تری مخفیانه تدارک میدید. مصدق در چنین شرایطی فقط با اتکا به حزب توده ایران و سایر نیروهای دمکراتیک میتوانست خود را از این وضع نجات دهد. آنچه در آخرین تحلیل نتایج فلاکت بار برای جنبش به بار آورد، این بود که مصدق توانائی همکاری نزدیک با عناصر دمکراتیک را در خود نیافت و حزب توده ایران نیز به نوبه خود برای کمک به مصدق در این زمینه نرمش لازم از خود نشان نداد |
راه توده 379 24 مهر ماه 1391