هرگز انتخابات امریکا اینگونه در پیوند با اوضاع ایران نبوده! |
آنچه می خوانید مصاحبه ایست با دکتر "یرواند آبراهامیان" پژوهشگر سیاسی- تاریخی ایران که در تاریخ 4 آبان در وبسایت "کارزارهمبستگی ..." منتشر شده است. وی، که مولف کتاب "ایران میان دو انقلاب" است، اکنون استاد تاریخ کالج باروک در نیویورک نیز می باشد. کسانی که حداقل از آخرین سال دولت خاتمی سرمقاله ها و تحلیل ها راه توده را با دقت دنبال کرده باشند، - بویژه در ارتباط با سیاست نظامی حکومت و مسئله فعالیت اتمی- شاید در این دو زمینه مهم نکات تازه ای در سخنان آبراهامیان نیابند، درعین حال که خواندن این مواضع از قلم و زبان شخصیتی چون او نیز بر اعتبار نگاه و مشی توده ای راه توده نسبت به اوضاع ایران و جمهوری اسلامی می افزاید. و بیافزائیم که با نگاه خوشبیانه وی نسبت به پرهیز امریکا از ماجراجوئی نظامی علیه ایران و برپائی جنگی تازه در منطقه و همچنین تحولات و تغییراتی در حاکمیت، به آن سادگی که وی به آنها اشاره می کند موافق نیستیم. بویژه که وی بطور عمده روی محاسبات و معاملات سیاسی میان امریکا و حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی بیش از جنبش نارضائی مردم و فشارها از داخل و حاشیه حاکمیت (حتی از میان فرماندهان سپاه و روحانیون) برای تغییرات تکیه کرده است. نگاه کاسترو و حزب کمونیست کوبا، از نظر ما همه واقعیت نیست اما به کل واقعیت و ریشه های برپائی یک جنگ تازه امپریالیستی بیشتر نزدیک است. در همین ارتباط تفسیر رادیو "هاوانا" را در همین شماره راه توده بخوانید.
با اثر تحریمها بر وضعیت کنونی اقتصاد ایران آغاز کنیم.
وضعیت اقتصادی بهدلیل سقوط ارزش ریال بسیار خطیر است. تحریمها فقط وضعیت را بدتر کردهاند. فشار روی ریال برای مدتها وجود داشته است و این چند دلیل دارد. نخست، دولت همواره کوشیده است که ارزش ریال را مصنوعاً بالا نگهدارد. دلیل دوم تورم ناشی از نشر و توزیع پول و شیوهای است که احمدینژاد طی هشت سال گذشته پول خرج کرده است. این شیوهٔ خرج کردن و تورم ناشی از آن یک روند درازمدت است که مسؤولان بانک مرکزی در مورد آن مکرراً هشدار دادهاند. اکنون تحریمها به این وضعیت افزوده شدهاند، و مردم و بازاریان احساس میکنند که دولت ذخیرهٔ ارزی چندانی ندارد. دولت هم در مورد مقدار ذخیرهٔ ارزی بسیار پنهانکار بوده است. البته ممکن است ذخیرهٔ ارزی بیش از مقداری باشد که مردم تصور میکنند، اما این حقیقت که دولت دو نرخ ارز تعیین کرده است ـــ یکی نرخ رسمی برای کالاهای ارجح و واردات کالاهای ضرور مانند مواد غذایی، و دیگری برای کالاهای کماهمیتتر مانند بورس دانشجویی و غیره بهمنظور محدود کردن دسترسی به دلار برای خرید آنها ـــ این احساس را در میان مردم و بازاریان ایجاد کرده که دولت با کمبود ارز روبهرو است. در نتیجه، مردم تلاش میکنند که ریال خود را به هرچیز دیگر تبدیل کنند. یکی از این راهها تبدیل پول به طلا بوده است. بطور کلی، تلاش مردم برای خلاص شدن از ریالهای خود دلیل اصلی سقوط شدید ریال بوده است. دولت برای بازگرداندن اعتماد اقتصادی در کوتاه مدت کار زیادی نمیتواند بکند، جز این که در انتظار این بنشیند که در آینده تحریمها از این هم گستردهتر نشود و بتواند از طریق فروش نفت نیازهای بنیادی اقتصاد را تأمین کند. دولت بهوضعیت کنونی بهمثابه یک اقتصاد کمابیش جنگی مینگرد. اگر تحریمها ادامه پیدا کند، دولت نیازمند داشتن پول کافی برای خرید کالاهای اساسی، بویژه وارد کردن مواد غذایی و قطعات یدکی حیاتی برای صنایع خواهد بود. این وضعیت بسیار شبیه دوران جنگ با عراق است که در آن ارجحیت اصلی دولت داشتن ارز خارجی کافی برای خرید کالاهای اساسی بود. البته این بدان معنی است که دولت یک سیاست اقتصادی عمیقاً ریاضتی را بویژه در مورد کالاهای مصرفی دنبال کند، که فشار آن بهناچار روی مردم خواهد بود. البته، در دوران جنگ عراق مردم حاضر بودند با چنین سیاستی کنار بیایند چون با یک خطر جدی برای امنیت ملی روبهرو بودند، اما وضعیت فعلی متفاوت است. آن حمایت سیاسی که در دوران جنگ عراق برای دولت وجود داشت امروز وجود ندارد. دولت به وضعیت کنونی بعنوان نوعی اقتصاد جنگی مینگرد، اما اقتصاد جنگی تنها زمانی کار میکند که دولت از حمایت مردم برخوردار باشد. و حمایت مردم زمانی وجود خواهد داشت که مردم احساس کنند دلیل موجهی برای وضعیت بحرانی وجود دارد. در شرایط کنونی، بسیاری بر این اعتقادند که سیاستهای احمدینژاد وضعیت را به چنین فاجعهای کشانده است و اگر دولتی دیگر با سیاستی دیگر بر سر کار بود، با چنین بحرانی روبهرو نمیشدیم.
رفسنجانی از تشکیل یک «دولت وحدت ملی»، احتمالاً تحت رهبری خودش، بهعنوان راه خروج از بحران سخن میگوید.
بهنظر من، از دیدگاه رهبری ایران، سیاست رفسنجانی راه خروج از بحران است. بویژه اگر اوباما در انتخابات ماه نوامبر پیروز شود، مذاکره با آمریکا یک سیاست معقول برای ایران خواهد بود. این میتواند فشار تحریمها را روی اقتصاد ایران کاهش دهد. در چنین شرایطی سیاست رفسنجانی یک راه حل خواهد بود…. سیاست اصلی او کنار آمدن با آمریکا در رابطه با غنیسازی و بحران هستهای است، و این سیاستی است که مورد حمایت لاریجانیها و مذاکرهکنندگان پیشین قرار خواهد گرفت. البته، برای پیش بردن سیاست رفسنجانی به خود رفسنجانی نیازی نیست. این سیاست میتواند به دست دیگر محافظهکاران، مانند لاریجانیها یا هرکس دیگری که رهبر تعیین کند، بهپیش برده شود. پیش از این، رهبر اعلام کرده بود که ایران نمیتواند با آمریکا مذاکره کند. این یک تابو بود. اما عمر این تابو اکنون به پایان رسیده است. زمانی که احمدینژاد برای مذاکرهٔ مستقیم با آمریکا اعلام آمادگی کرد، این کار بیتردید با موافقت رهبر انجام گرفت. در نتیجه فکر نمیکنم دیگر چنین تابویی وجود داشته باشد. رییس جمهور آینده، هر کس که باشد، به راحتی میتواند خط رفسنجانی را، بدون آوردن خود رفسنجانی به صحنه، دنبال کند.
آیا رفسنجانی در دوران حضور فعالش در عرصهٔ سیاسی ایران ـــ البته او همیشه در پشت صحنه فعال بوده است ـــ نماد گرایش بهغرب، صندوق بینالمللی پول، و تعدیل اقتصادی نبود؟
خصوصیسازی مسألهای جدا است. مسألهٔ عمده در حال حاضر غنیسازی و بنبست هستهای در برابر آمریکا است. این عاجلترین مسأله است. تا آنجا که مسأله به خصوصیسازی مربوط میشود، احمدینژاد هم همین سیاست را بهپیش برده است. تا زمانی که یک بدیل واقعی مورد حمایت مردم وجود نداشته باشد، کنترل در دست محافظهکاران یا پوپولیستهایی مانند احمدینژاد خواهد بود. همه آنها یک سیاست واحد را در رابطه با خصوصیسازی و برنامههای اقتصادی سرمایهداری دنبال میکنند. اما، در شرایط ویژه و بغرنج کنونی که خطر کشور را تهدید میکند، مسألهٔ اصلی کنار آمدن با آمریکا در رابطه با مسألهٔ هستهای است. در این رابطه، بهنظر من، حتی احمدینژاد هم حاضر است با آمریکا کنار بیاید. اما او، بخاطر بار منفی گذشتهاش و همهٔ حرفهایی که طی هشت سال گذشته زده است، قادر به مذاکره با آمریکا نیست. در نتیجه، تنها شخصی با دیدگاه رفسنجانی، یا دیدگاه خاتمی، میتواند با اوباما وارد مذاکره شود.
تا انتخابات ریاست جمهوری، در ایران چه اتفاقی خواهد افتاد؟
فکر نمیکنم ناچار باشند احمدینژاد را کنار بگذارند. دوران ریاست جمهوری او تا مدتی پس از انتقال قدرت در واشنگتن ادامه خواهد داشت. اگر اوباما در ماه نوامبر انتخاب شود، کار معقول برای خامنهای این خواهد بود که بلافاصله پس از ماه نوامبر شخصی را برای مذاکرهٔ مستقیم با آمریکا تعیین کند که بتواند این کار را پیش ببرد. چند ماه پیش، ایران و آمریکا تا مرز رسیدن به توافق بر سر مسألهٔ هستهای پیش رفتند. این کار میتواند دوباره از سر گرفته شود و به عمل درآید. در حقیقت، چند ماه پیش ایران آمادهٔ مصالحه بود اما دولت اوباما به دلیل فشار اسراییل حاضر به مصالحه نشد. اما پس از انتخابات، اوباما برای رسیدن به یک توافق در موقعیت بهتری خواهد بود. آن زمان او دیگر نگرانی ملاحظات انتخاباتی را نخواهد داشت و کسی نخواهد توانست در روند انتخاباتی آمریکا او را به «سازشکاری» متهم کند. البته شخصی که برای این مذاکره تعیین میشود باید منصوب مستقیم رهبر باشد و در عین حال با سوابق منفی احمدی نژاد، و حرفهای که او در مورد هولوکاست و غیره زد، پیوندی نداشته باشد.
در فاصله انتخابات امریکا و سپس انتخابات ایران، در انتظار چه اتفاقاتی در ایران باید بود؟
میان انتخابات آمریکا در ماه نوامبر و انتخابات ریاست جمهوری در ایران یک فاصلهٔ زمانی هست. بهنظر من در این مدت زمان فشار بر اقتصاد ایران احتمالا کاهش خواهد یافت. در نتیجه، ممکن است در زمان انتخابات ریاست جمهوری در ایران، فشارهای اقتصادی و بحران کنونی وجود نداشته باشد. همانطور که اشاره کردم، بحث اصلی وضعیت عاجل کنونی و اثرات چنین وضعیتی بر سرنوشت کشور است. شرط عبور از این شرایط حاد، حل مسأله برنامه هستهای ایران است. در آمریکا برخورد اوباما در حال حاضر نسبت به این موضوع تابع شرایط انتخابات ریاستجمهوری این کشور است. وقتی اوباما انتخاب شود، تفاوت موضع او با موضع اسراییل در مورد درجهٔ سختگیری نسبت به ایران آشکارتر خواهد شد. بهنظر میرسد اوباما حاضر بهپذیرفتن درجهٔ معینی از غنیسازی توسط ایران است. خواست او توقف کامل غنیسازی نیست. دولت ایران میتواند با چنین موضعی مذاکره کند. اما در دوران انتخابات، زمانی که رئیس جمهور آمریکا زیر فشار رامنی و اسراییل ناچار است خود را هرچه سرسختتر نشان دهد، نمیتواند پای میز مذاکره با ایران بنشیند و اعلام کند که ایران میتواند دست به حد معینی از غنیسازی بزند. به این دلیل است که آنها در حال حاضر میگویند تا زمانی که ایران غنیسازی را متوقف کند و تضمین دهد که در آینده نیز دست به غنیسازی نخواهد زد تحریمها باقی خواهند ماند. و البته ایران نمیتواند با چنین خواستی موافقت کند. اما پس از انتخابات، به نظر من، دولت اوباما منعطف تر خواهد بود و با درجهٔ معینی از غنیسازی از سوی ایران، البته زیر نظارت، موافقت خواهد کرد. البته این چیزی است که از اکنون هم وجود دارد و امتیاز زیادی برای ایران نخواهد بود. در حقیقت، آخرین مناظرهٔ تلویزیونی، تفاوت میان دولت اوباما را با دولت احتمالی رامنی کاملاً آشکار کرد. موضع دولت اوباما این است که تحت هیچ شرایطی ایران نمیتواند بمب هستهای داشته باشد. اما موضع رامنی این است که ایران در هیچ شرایطی نباید ظرفیت تولید بمب هستهای داشته باشد. این یک تفاوت بسیار مهم است…. این همان موضع دولت اسراییل است….
بله، موضع دولت اسراییل هم همین است که ایران تحت هیچ شرایطی نباید ظرفیت تولید بمب را داشته باشد.
اینطور به نظر میرسد که در هر صورت ایران ناچار بهعقبنشینی و دادن امتیاز خواهد شد.
به نظر من مسأله بیشتر بر سر درجهٔ نظارت و کنترل است. خامنهای همیشه درجهای از نظارت و کنترل روی غنیسازی اورانیوم از سوی ایران را پذیرفته است.
رفسنجانی شعار «دولت وحدت ملی» را بهپیش کشیده است. آیا شما چنین چیزی امکانپذیر است؟ من نمیدانم منظور دقیق رفسنجانی از شعار «دولت وحدت ملی» چیست. اما مسأله اصلی این است که ما با یک بحران عمده روبهرو هستیم و در چنین وضعیت بحرانی، وحدت ملی امری ضروری است. در چنین شرایطی هیچ جناحی از حاکمیت نمیتواند بهتنهایی سکان را بهدست بگیرد و سیاست ویژهٔ خود را بهپیش ببرد. در این وضعیت ما به یک دولت ائتلافی نیاز داریم که نمایندگان جنبش سبز باید در آن حضور داشته باشند و همه در هر تصمیمی که در مورد سیاست خارجی و داخلی اتخاذ میشود شرکت داشته باشند. در اینجا است که بهنظر من به سیاستی متفاوت از سیاست احمدینژاد نیاز داریم. سیاست او طی هشت سال گذشته انحصاری بوده است: تنها یک مشی وجود داشته و هرکس از آن پیروی نکرده منزوی شده است. بدینترتیب رفسنجانی، یا هرکس دیگر، باید آماده باشد تا دولتی هرچه متحدتر تشکیل دهد.
شما آزادی جنبش سبز را پیششرط دستیابی به وحدت ملی در سطح رهبری کشور میدانید؟
مسلماً. اگر بخواهند همه در تصمیمگیری در مورد مسألهٔ هستهای، و حتی عقبنشینی، شرکت و نقش داشته باشند، باید محدودیتها از روی جنبش اصلاحی برداشته شود. باید گشایش سیاسی بسیار بیشتر، مانند آزادی مطبوعات، بیان و اجتماعات وجود داشته باشد و زندانیان سیاسی آزاد شوند تا مردم خود را در روند سیاسی شریک بدانند. البته، با گشایش سیاسی، همیشه عدهای وجود خواهند داشت که از هر سیاست دولت انتقاد کنند. اما در صورت وجود حمایت کافی از سوی مردم، میتوان با چنین پدیدهای کنار آمد. من فکر میکنم در حال حاضر حمایت عمومی کافی برای حل مسألهٔ هستهای وجود دارد.
رهبری جمهوری اسلامی در حال حاضر در جهت چنین گشایش سیاسی گام بر میدارد ؟
اگر خامنهای بیش از این به راست بچرخد و سرکوبگرانهتر عمل کند، و بهموازات آن سرسختانهترعمل کند و حاضر نشود با اوباما در میانهٔ راه کنار بیاید ـــ البته در صورتی که اوباما با غنیسازی نه در سطح بالا موافقت کند ـــ در چنین صورتی بهنظر من رژیم با یک بحران جدی روبهرو خواهد شد، و برای اولین بار پس از سی سال با خطر اضمحلال کامل مواجه خواهد بود. از همان ابتدا، سیاستمداران پراگماتیستتر مانند رفسنجانی و خاتمی میگفتند که نباید مسألهٔ هستهای را تا حد اعمال تحریمهای سنگین روی ایران بهپیش برد. موضع احمدی نژاد این بود که خیر، آمریکا هرگز ما را به سازمان ملل و گرفتن تأیید برای تحریمها نخواهد کشاند. زمانی که آمریکا دست به چنین کاری زد، او گفت که اروپاییها جلوی این کار را خواهند گرفت. و وقتی اروپاییها چنین کاری نکردند، او گفت که میتوانیم روی «جهان سوم» برای متوقف کردن تحریمها حساب کنیم. البته مسألهٔ سادهای که او در نظر نگرفت این بود که کشورهای «جهان سوم» حق وتو ندارند. و در این روند او عملاً اروپاییها را بیش از هر زمان دیگر نسبت به ایران عصبانی کرد، بهطوری که اکنون برخی از کشورهای اروپایی، مانند آلمان و فرانسه، بیشتر از آمریکا نسبت به ایران تند روی دارند. بدین ترتیب، احمدینژاد توانست یک کار غیرممکن انجام دهد، یعنی عصبانی کردن اروپاییها بیش از آمریکاییها!
چنین بهنظر میرسد که ایران اکنون به یک نقطهٔ عطف رسیده است. عکسالعمل جنبش سبز در این شرایط چه باید باشد ؟
به نظر من، از نظر سیاست داخلی، جنبش سبز باید روی گشایش نظام، بویژه روی حذف سانسور مطبوعات، تضمین آزادی بیان و اجتماعات، و آزادی زندانیان سیاسی اصرار بورزد. از نظر سیاست خارجی، جنبش سبز نباید صرفاً بمنظور کسب وجهه، از مذاکره با آمریکا انتقاد کند، زیرا این مذاکرات بهنفع منافع ملی ایران است. البته من مطمئن هستم که جنبش سبز بدنبال چنین کاری نیست، اما هستند محافظهکارانی که آمادگی چنین کاری را دارند. چنین کاری ممکن است در نزد برخی محبوبیت ایجاد کند، اما در درازمدت برای کشور فاجعهبار خواهد بود. راهکار اصلی جنبش سبز تکیه بر پایه اجتماعی خود و تقویت آن است. بویژه در شرایط فشارهای طاقتفرسای اقتصادی، طرح و حمایت از حقوق و خواستهای معبشتی مردم از اولویت برخوردار است. در کنار آن، فشار باید روی افرادی مانند رفسنجانی گذاشته شود که از ایدهٔ گشایش روند سیاسی، بویژه در رابطه با آزادی بیان و مطبوعات، بسیار بیشتر دفاع کند. من فکر نمیکنم که رفسنجانی با این کار مخالف باشد. یک دلیل آن هم افزایش اعتبار دختر او بهدلیل زندانی شدن است. این میتواند یک پل ارتباطی با جنبش اصلاحات باشد. در گذشته هم، ما با بحرانهای مهمی مواجه بودهایم که به گشایش نظام منجر شدهاند. بعنوان نمونه، در دوران مصدق و در انقلاب مشروطیت. در چنین شرایطی، احزاب سیاسی میتوانند تأثیرگذار باشند، حتی گاه بهطور منفی. خطر این است که عدهای بخواهند خود را از دیگران رادیکالتر جلوه دهند، یا مدعی شوند که از بقیه وطندوستتر هستند، و زیر این پوشش تصمیمگیرندگان را به وطنفروشی و خیانت به منافع ملی متهم کنند. این یک راه ساده برای از میدان به در کردن دیگران است. در سطح ملی، در زمانی که بحران هستهای کنونی بسیار جدی است، چنین برخوردی میتواند مخرب باشد. اگر به نمونهٔ بحران نفت برگردیم، میبینیم کسانی مصدق را به این متهم کردند که به اندازهٔ کافی مبارز نیست و آماده است تا منافع ملی را قربانی کند، که البته درست نبود. این کار دولت مصدق را تضعیف کرد و در نهایت کار به کودتا کشید. بسیار منطقیتر میبود که به حمایت از سیاستهای مصدق ادامه میدادند چون در راستای منافع ملی ایران بود. در شرایط حاضر نیز غنیسازی، البته نه در حدی بالا که باعث رویارویی با قدرتهای غربی شود، در راستای منافع کشور است.
از «کارزار صلح و آزادی» که اخیراً در ایران شکل گرفته و کارزارهایی از این نوع چیست؟
به نظر من این حرکتی است که هر دولت ائتلافی باید آن را جدی بگیرد. نمیتوان از وحدت سخن گفت و در عین حال بخش عظیمی از مردم، کل جنبش اصلاحات را خفه کرد. کسانی را که معتقدند علیهشان در انتخابات ریاست جمهوری تقلب صورت گرفته است باید وارد صحنهٔ سیاسی کرد.
وضع ایران را در آیندهٔ نزدیک چگونه می بینید؟
بهنظر من، این تا حد زیادی به انتخابات آمریکا بستگی دارد. در چند ماه گذشته، مشکل اصلی بر سر راه رسیدن به یک توافق در مورد مسألهٔ هستهای در واشنگتن، و نه در تهران بوده است. در نتیجه، فکر میکنم که آیندهٔ ایران به نتایج انتخابات آمریکا وابسته است.
و اگر رامنی برنده انتخابات شود؟
احتمالاً مذاکرهای در میان نخواهد بود، زیرا او خواستار توقف کامل غنیسازی از سوی ایران است، و البته ایران حاضر به چنین کاری نیست. گام بعدی برای او تصمیمگیری در مورد حملهٔ نظامی به ایران خواهد بود. و این به فاجعه خواهد انجامید. سیاست منطقی برای آمریکا مذاکره است. دولت اوباما از هماکنون این واقعیت را درک کرده است و در انتظار فرصت برای اجرای این سیاست پس از انتخابات است. البته اگر رامنی انتخاب شود هم، من همچنان فکر میکنم که او به ایران حمله نخواهد کرد، بلکه دست به تشدید تحریمها خواهد زد. در این صورت بحران ایران عمیقتر خواهد شد. در چنین شرایطی، ما در ایران با وضعیت اختناق و سرکوب کامل و استقرار دیکتاتوری مطلق بمنظور حفظ حکومت در برابر قیام تودهای روبرو خواهیم بود. در این حالت، تنها شکلی که رژیم خواهد توانست بقاء خود را تضمین کند رجوع به نیروهای نظامی و امنیتی خواهد بود.
با پیروزی رامنی، اسراییل برای حمله به ایران گستاختر نخواهد شد؟
خواهد شد. اما این هیچ مسألهای را حل نخواهد کرد. روشن است که اسراییل توان از بین بردن همهٔ تأسیسات هستهای ایران را ندارد. در نتیجه، چنین کاری مشکل هستهای را حل نخواهد کرد و تنها برنامهٔ هستهای ایران را به تعویق خواهد انداخت. تنها راهی که بتوانند به این تأسیسات صدمهٔ جدی وارد کنند دخالت نظامی آمریکا است.
حملهٔ نظامی اسراییل آمریکا را خواسته یا ناخواسته به رویارویی نظامی با ایران نخواهد کشاند ؟ امکان دارد، ولی نه ضرورتاً. زیرا حتی بوش دوم، پس از افتضاح عراق، به اسراییل گفته بود که آمریکا به شکل نظامی درگیر نخواهد شد. رامنی هم ممکن است همین سیاست بوش را دنبال کند.
(سئوالات مطرح شده دراین گفتگو اندکی خلاصه و یا حذف شده است. در چند فراز نیز جملات ویراستاری و غلط گیری شد. در صورت تمایل می توانید به اصل مصاحبه در آدرس زیر مراجعه کنید: |
راه توده 381 8 آبان ماه 1391