راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

20 سال از معروف ترین

ترور حکومتی "میکونوس" گذشت

اسفندیار صادق زاده

27 شهریور برابر با هفدهم سپتامبر سال 1992، بیست سال از یکی از معروف ترین اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی گذشت. در آن روز سیاه، وحشیانه ترین ترور سیاسی در شهر برلین پایتخت آلمان روی داد و طی آن رهبر حزب دمكرات كردستان ایران و شماری دیگر كشته شدند. این ترور، پس از ترور دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران "قاسملو" صورت گرفت. کشتار در رستورانی بنام "میكونوس" که یک ایرانی آن را مدیریت می کرد اتفاق افتاد .

ترور دكتر صادق شرفكندی دبیركل وقت حزب دمكرات كردستان ایران و همراهانش، عملی بود تبه کارانه و در نوع خود بی نظیر.

علت سیاسی این جنایت آنجا برجسته  می شود که  رهبران وقت حزب دمكرات كردستان ایران كه در خارج از كشور ترور شدند- از جمله  دبیركل اسبق این حزب “ عبدالرحمان قاسملو كه در وین پایتخت اطریش و بر سر میز مذاكره با فرستادگان جمهوری اسلامی ترور شد، از سیاست گفتگو و حل مسالمت آمیز مسئله كردستان دفاع می كردند و در صدد بودند تا روش های غیر خشونت آمیز را به سیاست اساسی این حزب تبدیل كنند. سیاستی كه می توانست به حفظ وحدت ملی ایران كمك كند.

این كه چه افرادی و به فرمان چه كسانی دست به این ترور زدند برای آزادگان و آزادی خواهان ایران مشخص می باشد.

صرف نظر ازپیچیدگی های امنیتی مسئله ، مقامات قضائی و امنیتی آلمان، برخلاف دولتمردان و مسئولان قضائی و امنیتی فرانسه و اطریش (ترور قاسملو در وین و ترورهای مشابه و از جمله بختیار در فرانسه) ، پرونده این ترور را تا پایان دنبال كردند و با جسارتی كم نظیر نتایج محاكمه و حكم نیز، بی اعتناء به همه فشارهای سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی اعلام شد .

حكم دادگاه آلمان مسئولین وقت جمهوری اسلامی را به دخلت داشتن در این ترورچنین اعلام کرد:

رهبر، علی خامنه ای رئیس جمهور، هاشمی رفسنجانی ، وزیرامور خارجه "علی اكبر ولایتی"و "علی فلاحیان" وزیر اطلاعات وامنیت ، با صراحت و بعنوان كمیته صدور فرمان ترور اعلام شد و این یك بدعت كم نظیر از استقلال قوه قضائیه از قوه مجریه در کشور آلمان بود .

گذشته از این كه چه كسانی دستور دادند و چه كسانی مجری بودند، اصل حادثه، یعنی ترور و نتایج آن بعنوان یك رویكرد و سیاست حكومتی قابل تامل است. رویكردی كه به موجب آن پاسخ حق طلبی و طرفداری از زندگی شرافتمندانه گلوله است. البته این رشته سرِ دراز دارد و ریشه های آن را باید در اعدام های حکومتی و ترورهای سیاسی – در داخل و یا خارج از كشور- در حاكمیت و یا در اپوزیسیون و اعدام ها و قتل عام  سال 67 دنبال كرد. در این میان، ساده اندیشی است اگر بر این گمان نیز انگشت نگذاریم كه دست قدرت های خارجی نیز در كنار حاكمیت و در هدایت این مسیر عمل كرده است. نمونه بارز آن  در حمله عراق به ایران و در ادامه جنگ خانمان براندازهشت ساله.
من به عنوان یكی از جان بدر بردگان این ترور وحشیانه، همیشه با قربانیان و باز ماندگان آنها احساس همدردی داشته و دارم، درعین حال كه میدانم مردم ایران حوادث تلخ تر و گرانبار کم نداشته اند.

شرح جنایت میکونوس را به تکرار در روزنامه ها و رسانه های اینترنتی مختلف گفته و نوشته ام:

بین ساعت 7 و 8 بعد از ظهر 17 سپتامبر برای دیدار با “ عزیز طبیب غفاری” رفیق و دوست قدیمی ام و صاحب رستوران میكونوس ،  به آن جا رفتم. دوستی ما به سالهای پیش از انقلاب بر می گردد كه هر دو زندانی سیاسی رژیم شاه بودیم. هر از چندی به دیدار او می رفتم و روز حادثه نیز یكی از این روزها بود.

رستوران عزیز محلی بود که عصرها عده ای از مخالفین حکومت ایران در آن جا جلسه برگزار می کردند. گاهی، وقتی دیدار و جلسه ای بود عزیز مرا هم در جریان می گذاشت و می گفت جمعی این جا هستند و اگر دوست داری تو هم بیا در بحث ها شرکت کن ...

مدت ها بود كه دراین جلسات شركت نمی كردم، زیرا حرف ها تكراری بود و بی حاصل . آن شب نیز اتفاقی آنجا رفتم كه عزیز را ببینم. وقتی وارد شدم عزیز كمی نگران بنظر می رسید. گفت امشب میهمان های مهمی دارم و متأسفانه آشپز رستوران نیامده است، اگر می توانی بیا داخل آشپزخانه و به من  كمك كن . همیشه مشكل او را مشكل خود می دانستم ، زیرا همانطور كه در بالا ذکر شد رفاقت و دوستی ما به سال های دور و سخت گذشته بر می گشت. با هم مشغول درست كردن غذا شدیم. در حین آماده کردن غذا عزیز گفت كه میهمانان چه کسانی هستند. او یاد آوری کرد که  رهبران حزب دمكرات كردستان ایران امشب اینجا با عده ای جلسه دارند و تو هم اگر تمایل داری می توانی به جمع آنان بپیوندی و در بحث ها شرکت کنی . وقتی عزیز پیشنهاد کرد که در جمع میهمانان  شرکت کنم، برای مدتی سكوت كردم و سپس موافقت مشروط خودم را اعلام كردم و گفتم از آنها هم بپرس آیا حضور من را در جمع خود می پذیرند؟ عزیز در یک رفت و آمد به آشپز خانه موافت میهمانان  را با حضور من اعلام کرد .

زمانی که کار تهیه غذا به پایان رسید ، با عزیز به جمع میهمانان رفتیم و او مرا به مهمانان معرفی کرد .

ابتدا به دكتر شرفكندی معرفی شدم و بعد به دیگران. شرفكندی خیلی گرم برخورد كرد و پس از روبوسی صمیمانه مرا كنار خود نشاند. صورت نجیب و دوست داشتنی او بسیار به دلم نشست. این نخستین بار بود كه شرفكندی را می دیدم . از گذشته فعالیت های سیاسی و تعلق گروهی من و دوران زندانم در زمان شاه پرسید. شرح دادم كه با تعدادی از زندانیان سیاسی از جمله زندانیان كُرد همبند بوده ام . سوال کرد: با چه كسانی؟ برایش گفتم كه با عبدالله عزت پور و غنی بلوریان ... در یك بند بوده ام . گل از گل شرفكندی شكفت. انگار یك آشنای قدیمی را یافته است. برای من هم این دیدار آنقدر جذاب بود كه زمان را فراموش كرده بودم ، تا وقتی كه عزیز آمد و گفت شام حاضر است و برای آوردن آن بر سر میز از من تقاضای كمك كرد. با هم رفتیم به آشپزخانه. وقتی انتقال غذا از آشپزخانه به اتاق میهمانان تمام شد و من از آشپزخانه خارج شدم، متوجه شدم بر روی صندلی من در كنار شرفكندی “ نوری دهكردی نشسته است. در همان ردیف یك صندلی خالی بود كه با اشاره عزیز رفتم آنجا نشستم. صرف غذا شروع شد. از جمعی كه آنها را می شناختم، زنده یاد “"نوری دهكردی” بود كه قبلاً چند بار او را در جلسات مختلف دیده بودم، “ پرویز دستمالچی” كه او را هم در همین نوع جلسات دیده بودم و بالاخره مسعود میر راشد، كه او را هم چند بار در رستوران میكونوس دیده بودم  .

 در بدو معرفی دكتر شرفكندی گفت: قرار بود این نشست فردا شب در اینجا تشكیل شود، اما چون ما فرداشب در شهر كلن جلسه ای  داریم، میهمانی و دیدار را در این جا یك شب جلو انداختیم. شاید به همین دلیل بود که  عزیز و نوری دهكردی تا هنگام شام به افراد مختلف تلفن می كردند و جلو افتادن زمان این دیدار را به آنها اطلاع می دادند كه اگر بخواهند می توانند به رستوران بیایند. حتی یكبار به من پیشنهاد کردند تا  با اتومبیل عزیز بروم  دنبال عبدالله عزت پور، زیرا دكتر باید حتماً او را آن شب ملاقات می کرد، كه البته رفتن من  بعداً منتفی شد.

از همان ابتدا معرفی خودم به دكتر شرفكندی تا لحظه ای كه تروریست ها وارد رستوران شدند همواره به مسئله ایمن بودن مکان و افراد فكر می كردم. به این موضوع كه رهبران یك حزب درحال مبارزه و درگیری مسلحانه با جمهوری اسلامی چرا و چگونه است كه اینگونه بی پروا در یك جلسه و در رستورانی كه هركس مجاز است وارد آن شود شركت می كنند. پیش خودم مسئله را اینطور حدس می زدم كه حتماً پلیس آلمان درجریان است و رستوران را محافظت می كند. حتی ، با توجه به تجربه كارهای سیاسی خود فكر می كردم ، اگر آنها خودشان به پلیس آلمان نگفته باشند در این محل جمع می شوند ، تور امنیتی دولت آلمان خود به خود آنها را پوشش داده است !

قابل توجه است که اتاقی که جلسه در آن تشکیل شده بود  مشرف به یك پارك بود كه از بیرون كاملاً دید داشت. یعنی به راحتی افرادی می توانستند آدم ها و جای آنان را زیر نظر بگیرند.  بحث های آن شب عمدتاً بر محور مشكلات اجتماعی ایران و نوع برخورد حاكمیت با مردم و خصوصاً موضع حزب دمكرات كردستان در برابر جمهوری اسلامی دور می زد. شرفكندی روی وحدت ملی و نوعی خودمختاری برای کردستان و دمكراسی در كل ایران تأكید داشت. برای من جالب ترین بخش این بحث ها، استدلال هائی بود كه شرفكندی پیرامون ضرورت در پیش گرفتن  روش های مسالمت آمیز و رسیدن به نوعی گفتگو و نفی شیوه های قهرآمیز بیان می كرد . حدود ساعت یازه شب ، درحالیكه گوشم به حرف ها و پر چانگی یکی از میهمانان بود ، در بشقاب غذای خود نگاه می کردم كه ناگهان چند پوكه فشنگ در بشقاب من افتاد. با شتاب سرم را بلند كردم، مردی با نقاب و مسلسل بدست در برابر شرفكندی ایستاده بود و پوكه ها از همه طرف در پرواز بودند . ناخود آگاه خود را به همراه كنار دستی ام (مهدی ابراهیم زاده از فعالین سازمان فداییان اکثریت) به زیر میز پرت كردم. در همین لحظات صدای تك تیری را  شنیدم و پاهای افرادی را دیدم كه بسرعت از آنجا خارج شدند. به محض خروج آنها از محل، از زیز میز بیرون آمدم . دو نفر از چهارنفری كه در سمت مقابل نشسته بودند (همایون اردلان و فتاح عبدلی مسئولین حزب دمکرات کردستان ایران در اروپا و آلمان) روی زمین افتاده بودند و عزیز هم تلولو خوران درحال افتادن روی زمین بود. دكتر شرفكندی در حالیكه دیگر نفسی نداشت، دسته صندلی مانع افتادنش به روی زمین بود. دهكردی با سینه روی میز افتاده بود و صدائی خرناسه گونه از گلوی او خارج می شد. در آن فضای مرگ و زندگی احساس انسان است که عمل می کند به همین خاطر بی اختیار به سمت عزیز كه تلوتلو می خورد رفته و او را بغل كرده و به طرف در رستوران کشاندم تا بلکه کمکی به زنده ماندش بکنم. در همین كشاكش بودم كه پلس وارد رستوران شد و به همه فرمان داد دستها را بالا ببرند. پلیس از قربانیان می خواست دستهایشان را بالا ببرند، در حالی که عاملین ترورفرارکرده  بودند .

پلیس همه افرادی را که در رستوران بودند برای تحقیقات و بازجوئی به همراه خود برد . پلیس آلمان بیش از هر چیز بدنبال شناسائی چهره تروریست ها بود. تصاویر مختلفی را که از روی نشان هائی كه شاهدان جنایت داده بودند به من نشان دادند. حتی تأیید تقریبی چهره ها نیز برای پلیس خیلی مهم بود و نمی خواست زمان از دست برود. شناسائی آن كسی كه مسلسل بدست داشت و من او را در برابر شرفكندی دیده بودم برای آن ها در اولویت قرار داشت. پس از مدتی پلس اعلام كرد كه شخصی را در رابطه با ترور میكونوس دستگیر كرده است. متعاقب آن همه شاهدان دیگر جنایت را برای شناسائی چهره فرد مسلسل بدست به مركز پلیس جنائی آلمان در حوالی شهر كلن بردند. قبل از اینكه ما را به عنوان شاهدان ماجرا به سالنی ویژه برای شناسائی فرد دستگیر شده ببرند، پرویز دستمالچی به ما گفت كه فرد دستگیر شده عرب است و لبنانی. این اطلاعاتی بود كه او از مترجم شخص مظنون به دست آورده بود. او پیشنهاد كرد كه همگی بگوئیم این همان كسی است كه مسلسل در دست داشته است . من در جواب گفتم: ما را برای آنچه كه در رستوران اتفاق افتاده است و ما دیده ایم به اینجا آورده اند و نه آنچه زائیده تخیلات ماست و یا مترجم فرد مظنون گفته است. اتفاقاً ، بعدها معلوم شد كسی كه در ابتدا دستگیر شده بود آن فرد مسلسل بدست مورد نظر پلیس نبوده است. فرد دستگیر شده “ یوسف امین بود كه در شب ترور، از طرف تروریست ها نگهبانی جلوی در ورودی رستوران را به عهده داشت و هیچكدام از ما او را ندیده بودیم. این نکته را به این جهت یاد آوری می کنم كه تأكید شود، اغلب زنده ماندگان و افرادی که  تلفنی دعوت شده بودند آن شب و روز های بعد نتوانستند كمك شایانی به پروسه شناسائی تروریست ها و تشكیل دادگاه میكونوس بكنند. حتی عقیده دارم كه كار دیگران را هم بسی دشوار كردند. پس از سالها تحقیق و تلاش، سرانجام پلیس آلمان پرونده را تكمیل كرده و به دادگاه ارجاع داد .

بعد از چندی همه دست اندركاران آن ترور دستگیر شدند، از جمله "کاظم دارابی" که دادگاه او را مسئول تدارکات این ترور تشخیص داد و به حبس ابد محکوم کرد .  در این میان فردی كه مسلسل بدست داشت و در آنشب همه را به رگبار بست دستگیر نشد. بعد ها گفته شد او ایرانی و عامل مستقیم ترور بود كه در همان ساعات اولیه با پاسپورت دیپلماتیك! از آلمان خارج شد. کاظم دارابی نیز 3 سال پیش مشمول عفو شده و از زندان آلمان آزاد شده و راهی ایران شد که با دسته گل از سوی حزب الله و لباس شخصی ها استقبال شد.

در سال های اخیر در یكی از سایت های اینترنتی كه فكر می كنم “ پیك نت” بود خواندم كه نام وی “سید جمال الدین جهرمی” است . همین سایت بخشی از سوابق او را منتشر كرده و نوشت كه می خواهند از جهرم او را به مجلس هفتم ببرند. او بعد از انقلاب در شهر جهرم، یك گروه ترور سازمان داده بود بنام گروه “ قناتی” ها که امام جمعه شهرجهرم نیز با آنها همكاری داشت. این گروه که دارای افکار مذهبی بشدت ارتجاعی بود و شبیه عاملین قتل های زنجیره ای در جمهوری اسلامی عمل می کرد، پرونده چند ترور در جمهوری اسلامی داشت که به سالهای اول جمهوری اسلامی باز می گشت. آنها قربانیان خود را در چاه های اطراف جهرم می انداختند و به همین دلیل هم معروف شده بودند به گروه قناتی ها .

متاسفانه به علت این که عده ای از ایرانیان خارج از كشورکه  اطلاعات نادرستی را در جریان تحقیقات پلیس منتشر و یا در اختیار پلیس گذاشتند، كار تكمیل پرونده و ارجاع آن به دادگاه با تأخیر روبرو شد. حتی در طول دادگاه هم این وضع ادامه داشت و به همین دلیل روند دادگاه به نحوی بارز بسیار طولانی شد. یکی از این موارد، وارد شدن سازمان مجاهدین خلق به این پرونده بود . جریانی كه اصلاً ارتباطی به این سازمان نداشت و آنها صرفاً برای تبلیغات سازمانی خود وارد این ماجرا شده بودند. دادگاه خیلی دقیق و زمان بندی شده همه افرادی را كه نامشان به نوعی در پرونده ذكر شده بود به دادگاه احضار كرد تا برگی در آن پرونده ناخوانده نماند .

 روند دادگاه به گواهی همه حقوقدانان، بی طرفانه و درعین حال متعهد به احقاق حق بود. شاید از این نظر بتوان گفت دادگاهی بود كم نظیر كه علیرغم همه فشارهای سیاسی وظیفه قضائی خود را به نحو شایسته ای انجام داد و نمونه ای از قضاوت مستقل از حكومت را درتاریخ قضائی آلمان از خود بر جای گذاشت .

آنچه كه مربوط به زمامداران وقت جمهوری اسلامی در ارتباط با ترور میكونوس و دادگاه آن پرونده است ، امر پوشیده ای نیست . آن ها از همان روش های متداول خود، مبنی برفشارهای اقتصادی و سیاسی به دولت آلمان استفاده كردند و حتی به گروگان گیری یك تاجر آلمانی به نام “هوفر " اقدام کردند. بنابراین علت كارشكنی های جمهوری اسلامی برای جلوگیری از روند عادی و قضائی دادگاه میكونوس کاملا روشن است. مقامات ایرانی می دانستند كه ادامه این دادگاه به حكمی ختم خواهد شد كه نام رهبران وقت جمهوری اسلامی در آن مطرح خواهد شد. طبیعی بود كه برای جلوگیری از ادامه كار و رای دادگاه از هر امكانی استفاده کنند .

 
 

 

 

 

                        راه توده  37    10 شهریور ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت