راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

از تیر1331 تا 28 مرداد1332
جدال بزرگ
در تمام عرصه های
سیاسی و تبلیغاتی
تاریخ جنبش... – عبدالصمد کامبخش

 

ج- مرحله سوم مبارزه در راه ملی کردن صنایع نفت

از تیرماه 1331 یعنی زمانی که نیروهای امپریالیستی و ارتجاع داخلی برای سرنگون کردن دولت مصدق متحدا عمل کردند تا کودتای 28 مرداد 1332 را که منجر به سر کار آمدن سرلشکر زاهدی و استقرار دیکتاتوری نظامی در کشور شد، یک دوره را در بر می‌گیرد.

انشعاب در "جبهه ملی" و خروج عناصر ارتجاعی و هوادار امریکا از آن، مشخصه این مرحله است. در نتیجه این امر، سیاست خارجی "جبهه ملی" وارد مرحله قاطع تری شد و بیش از پیش خصومت امپریالیسم انگلستان و دشمنی امپریالیسم امریکا را به خود جلب کرد. در این مرحله، مبارزه با دربار شاه و دار و دسته ارتجاعی مالکان و کمپرادورها شدت یافت.

در عین حال گسترش جنبش در میان بورژوازی ملی به طور اعم و در میان نمایندگان آن یعنی "جبهه ملی" و مصدق، به طور اخص، ایجاد هراس کرد. مبارزه عمومی مردم در 30 تیر، مصدق و دولت بورژوازی ملی را از نو سر کار آورد. ولی این مبارزه در عین حال قدرت نیروهای دمکراتیک را نشان داد. دورنمای این قدرت نمی‌توانست برای بورژوازی ملی با خصلت دوگانه و تزلزل و نوسان آن خوش آیند باشد. فاتح در تشریح حوادث این روز می‌نویسد:

" کسانی که ناظر و شاهد وقایع روز 30 تیر بودند، گواهی می‌دادند که تهران در آن روز خشمگین و منقلب بود. مردم عصبانی و مصمم بودند که برای دفاع از شرافت و منافع ملی خود از سر و جان بگذرند. در مبارزه وسیع روز 30 تیر همه طبقات مردم سهیم و شریک بودند، ولی ناظرین بی طرف و آگاه می‌گفتند که عناصر چپ و اعضای حزب توده نقش مهمی را بازی کردند و در مبارزه مزبور سهم عمده ای داشتند."

محافل امپریالیستی می‌کوشیدند بی‌اعتمادی بورژوازی ملی را نسبت به حزب طبقه کارگر تشدید کنند و میان آنها شکاف عمیق تری بوجود آورند. مصطفی فاتح در کتاب خود نوشته‌های "نیویورک تایمز" را در 25 ژوئیه مثال می‌آورد که کاملأ این حکم را تأیید می‌کند:

"ظاهرآ دکتر مصدق یک سیاستمدار ماهری به نظر می‌رسد و او باید بداند که با قبول مساعدت حزب کمونیستی توده (هر چند که چنین مساعدتی موقت باشد) ... او خود و کشورش را در یک وضع خطیری قرار داده است".

تردیدی نیست که مصدق هم در نتیجه ماهیت طبقاتی خود درکی جز این نمی‌توانست داشته باشد. به همین جهت مصدق، زمانی که در آغاز این مرحله حزب توده ایران مواضع خود را نسبت به "جبهه ملی" در جهت مثبت تغییر داد، به تضییقات بیشتری علیه حزب آغاز کرد. مثلا روزنامه "به سوی آینده" و روزنامه "شهباز" (ارگان"جمعیت ملی مبارزه با استعمار") طی سه ماه مرداد و شهریور و مهر سال 1331 ناگزیر بودند 70 بار نام خود را عوض کنند. ضمنآ این روزنامه‌ها هر بار فقط یک الی سه روز بیشتر منتشر نمی‌شدند. مقامات انتظامی که می‌دیدند این روزنامه‌ها بالاخره امکان می‌یابند که به موجودیت خود ادامه دهند، در اوایل ماه آبان به چاچخانه‌های تهران دستور دادند که از چاپ هر روزنامه ای به جای آنها خودداری کنند. این روزنامه‌ها تا مدتی به دشواری انتشار می‌یافتند.

مصدق پس از تشکیل کابینه جدید خود قانون تفویض اختیارات شش ماهه را با شتاب از تصویب گذراند. مصدق طبق این قانون می‌توانست "برای اجرای مواد 9 گانه برنامه دولت"، هر گونه لایحه ای را که لازم می‌داند، بدون تصویب مجلس، تنظیم و به مرحله اجرا بگذارد. مصدق با استفاده از این اختیارات در اول آبان 1331 "لایحه قانونی راجع به امنیت اجتماعی" را تصویب نمود. این لایحه امکانات سازمانهای کارگری و دمکراتیک را برای مبارزه در راه مطالبات سیاسی مستقل محدودتر می‌کرد. ماده اول این لایحه به مأمورین انتظامی حق می‌داد که مبارزان را به عنوان "تحریک به اعتصاب و عصیان و نافرمانی و تمرد یا اخلال در نظم و آرامش" بازداشت نمایند و از سه ماه تا یک سال تبعید کنند. تبصره ماده اول همچنین اعتصاب را در وزارتخانه‌ها و ادارات دولتی و مؤسسات مربوط به خدمات عمومی و تلفن و تلگراف و رادیو و راه آهن دولتی و غیره مطلقآ ممنوع می‌کرد و اعتصاب کنندگان را به سه ماه تا یک سال تبعید محکوم می‌ساخت. این لایحه قانونی با اصول قانون اساسی که مصدق زمانی می‌کوشید خود را دشمن سرسخت ناقضین آن جلوه دهد، مغایرت داشت. زد و بندهای زمان انتخابات و نیز این لایحه قانونی ارزش سخن پردازیهای طبقات غیر یرولتری و غیر زحمتکش را در باره آزادی و دمکراسی به خوبی نشان می‌داد. 30 تیر و حوادث ییش از آن برای حزب توده ایران و روش آن نسبت به "جبهه ملی" و مصدق نکته عطفی بود. روزنامه "عصر نو" که به جای "به سوی آینده" منتشر می‌شد، اندکی پیش از زمامداری کوتاه قوام مقاله ای منتشر کرد که در آن از کسانی که مصدق را نمایده منافع بورژوازی ملی می‌دانستند، انتقاد می‌شد. در این مقاله گفته می‌شد که مبارزه مصدق با امپریالیسم انگلستان عملا به نفع سیاست امریکا انجام می‌گیرد و قبول "کمک" نظامی از امریکا و تجدید قرارداد استخدام مستشاران امریکائی و غیره دلیل بر آن است. با آنکه حزب توده ایران از تمام گروههای ترقیخواه و ضد امپریالیست‌ بارها برای اتحاد در جبهه واحد دعوت کرده بود، چنانکه می‌بینیم، خط مشی رسمی حزب نسبت به "حبهه ملی" هنوز مبتنی بر عدم اعتماد بود. همچنین با آنکه مسئله ماهیت طبقاتی دولت مصدق در داخل حزب مورد بحث بود و پشتیبانی عملی حزب از اقدامات ضد امپریالیستی این دولت از نکاتی که عدم درک ماهیت طبقاتی آن به وجود می‌آورد، به میزان زیاد می‌کاست، ولی به هر حال این خط مشی رسمی حزب را تشکیل نمی‌داد.

در آستانه 30 تیر در سیاست عمومی حزب در باره مصدق تحولی پدید آمد. "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" در 29 تیر 1331 ییامی منتشر کرد که در آن به طور مستقیم و مشخص از مصدق، آیت اله کاشانی، "جبهه ملی" و سازمان‌های وابسته به آنها دعوت می‌شد که همراه با سایر نیروهای مخالف امپریالیسم، جبهه واحد مبارزه با امپریالیسم به وجود آورند. در این ییام از جمله گفته می‌شد:

"جمعیت ملی مبارزه با استعمار با در نظر گرفتن وضع جدیدی که در روزهای اخیر در صحنه سیاست کشور ما به وجود آمده و بدون تردید مستقیما با سرنوشت نهضت ملی ایران و مبارزات درخشانی که در راه کوتاه کردن نفوذ استعمار نو از کشور خود کرده است، رابطه دارد، وظیفه خود می‌داند که یک بار دیگر به کلیه دستجات و افراد ایرانی که مایل به قطع ریشه‌های استعمار از کشور ما هستند... راه مبارزات آتی را نشان دهد."

در این ییام سپس از وضع کشور و حوادثی که موجب سر کار آمدن قوام شد، تجزیه و تحلیل به عمل می‌آمد (مسئولیت عمده به عهده "جبهه ملی" گذارده می‌شد) و شعارهای مبرم زیر مطرح می‌شود:

1- ساقط کردن دولت قوام؛

2- تأمین حداقل آزادی‌های دمکراتیک؛

3- اخراج مستشاران امریکائی از ارتش و ادارات دولتی و لغو کلیه قراردادهای اسارت آور علنی و سری.

این اقدام جمعیت پاسخگوی نیازمندی‌های کشور بود. روزنامه هائی که پیام جمعیت در آنها درج شده بود. در دهها هزار نسخه دست به دست می‌گشت و در شب انتشار شماره‌های این روزنامه‌ها نایاب گردید.

اقداماتی که در ییام "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" پیشنهاد شده بود، برای بسیج مردم اهمیت بسزائی داشت. در اعلامیه وکلای "جبهه ملی" که چند بار از رادیو پخش گردید از مردم فقط برای تعطیل مغازه‌ها و دکاکین و حفظ آرامش کامل دعوت به عمل آمده بود.

تحولی که در جنبش حاصل شده و لبه تیز مبارزه را علیه شاه متوجه کرده بود، یکی از مشخصات این مرحله مبارزه است. شعارهائی که در 30 تیر علیه شاه و دربار داده شد، به شعار توده مردم تبدیل گردید. مردم احساسات خود را اکنون علنا بروز می‌دادند. عکس‌های شاه را از اماکن عمومی پائین می‌آوردند. در موقع نواختن سرود شاهنشاهی از جا برنمی خاستند. به جای سرود شاهنشاهی اشعار مسخره آمیز می‌خواندند.

در چهارم آبان 1331، روز تولد شاه و در آستانه آن تظاهرات بزرگی علیه شاه به عمل آمد. در این روزها نیروهای انتظامی اقدامات احتیاطی به عمل می‌آوردند. در سینماها، تئاترها، کافه ها، مغازه‌ها و حتی مستراح‌های عمومی نیروهای نظامی گمارده بودند. برای جلوگیری از تجمع مردم، آتش بازی سنتی را موقوف کردند. با این همه جلوگیری از تظاهرات و ابراز احساسات مردم میسر نگردید. در تمام سینماها اجرای سرود شاهنشاهی با اعتراض جمعی روبرو شد. در سینما "مایاک" مردم عکس شاه را از دیوار پائین آوردند. در سینما "کریستال" با آهنگ سرود شاهنشاهی، اشعار هجوآمیز می‌خواندند و چون تماشاچیان هنگام نواختن سرود شاهنشاهی در تاریکی به پا نمی‌خاستند، به دستور مأمورین شهربانی درها را بسته و جراغ‌ها را روشن کردند و مجددا سرود شاهنشاهی را نواختند، ولی باز کسی از جا برنخاست. پلیس‌ها با تفنگ به جان مردم افتادند. در سینما "ایران" همه تماشاچپان را توقیف کردند. دامنه تظاهرات به خیابانها کشید، تا عده ای را متفرق می‌کردند، عده دیگری جمع می‌شدند. از بالکن خانه‌ها شعارهای بزرگی علیه شاه و دربار آویخته می‌شد.

حوادث روز 30 تیر که بمثابه نمایش عظیم و درخشان احساسات ضد شاه در تاریخ مبارزات سالهای اخیر مردم ایران ثبت است، در تمام روزنامه ها، حتی روزنامه‌های ارتجاعی منعکس گردید. ما در اینجا شرح جریان را از روی نوشته‌های روزنامه مترقی "قرن جدید" که می‌تواند تصور روشن تری از این حوادث به دست دهد، ذکر می‌کنیم:

"از چند ماه پیش فکر 4 آبان شاه را به وحشت انداخته بود. افسران مورد اطمینان جلسات منظمی به نام "کمیسیون امنیت 4 آبان" تشکیل می‌دادند. کمیسیون عده ای چاقوکش و اوباش برای این روز اجیر کرده بود. در محل رژه سنتی ورزشکاران کنترل شدید برقرار شده بود، که حتی الامکان شاه با مردم روبرو نشود. خط سیر شاه تغییر داده شد. کارت‌های دعوت تحت کنترل پلیس و رکن دوم ارسال می‌شد. به کسی جز مدعوین اجازه داده نمی‌شد تا به میدان امجدیه نزدیک شوند. امجدیه با حلقه پلیس محاصره شده بود. با این همه در و دیوار از تراکت‌های ضد شاه و عکس هائی که شاه و خواهرش را در کاباره‌های اروپا نشان می‌داد، پر بود. ساعت دو و نیم وقتی که گمان می‌کردند همه کارها روبه راه است شاه از پس کوچه‌ها خود را به امجدیه رساند و از در مخفی وارد جایگاه شد. پلیس و نظامی هائی که با لباس مبدل در لابلای مردم جا گرفته بودند، به "ابراز احساسات" پرداختند. ولی صدی آنان در برابر فریادهای نیرومند مردم که شعارهای ضد شاه می‌دادند، به جائی نرسید. صدای مردم چنان شدید بود که در بلندگوی رادیو هم منعکس گردید و به گوش همه رسید. نظامی‌ها به مردم هجوم بردند. در حدود 100 نفر زخمی شده و از امجدیه بیرون برده شدند، عده زیادی بازداشت گردیدند. هجوم نظامیان به مردم و مضروب ساختن آنها چنان ناپسند و تأثرانگبز بود که چند تن از مامورین سیاسی خارجی در همان آغاز جشن از جا برخاسته و میدان را ترک گفتند. به این ترتیب در امجدیه "نظم برقرار شد" و رژه آغاز گردید. صفوف منظم ورزشکاران در مقابل جایگاه سلطنتی به حرکت درآمدند. در وسط رژه ناگهان فریاد "مرده باد!" از میان صفوف ورزشکاران بلند شد و با هجوم نظامیان صفوف به کلی در هم ریخت. شاه و ملکه ناگزیر شدند در محاصره افراد شهربانی و ارتش میدان را ترک کنند."

دعوت حزب توده ایران برای ایجاد جبهه واحد در این زمان اهمیت زیاد داشت. مردم عادی از این دعوت پشتیبانی می‌کردند. اعضاء "حزب زحمتکشان" بقایی که بارها علیه اعضای حزب توده ایران آنها را تحریک کرده بودند، دست هواداری به سوی اعضای حزب توده دراز می‌کردند. این وضع کسانی را که از این وحدت هراس داشتند، به شدت نگران می‌ساخت. رهبران "حزب زحمتکشان" و بخش بزرگی از انشعابیون حزب توده ایران که خلیل ملکی در رأس آنان قرار داشت و در آن زمان به "حزب زحمتکشان" وارد شده بودند، در ایجاد شکاف نقش عمده داشتند.

در روز 30 تیر، هنگامی که اعضای "حزب زحمتکشان" دوش به دوش سایر عناصر دمکراتیک برای سقوط دولت قوام مبارزه می‌کردند، در روزنامه "شاهد"، ارگان "حزب زحمتکشان" اعلان تحریک آمیزی چاپ شد که در آن گفته می‌شد:

"توده ای‌ها هم مامورند که در میان شما مقاصد سوء خود را اجرا کنند، تا قوام بتواند نقشه پلید خود را انجام دهد. فقط از رهبران ملی، فقط از شعارهای ملی پیروی کنید، هشیار باشید!"

حزب توده ایران و سازمانهای دمکراتیک وابسته به آن پس از 30 تیر برای ایجاد جبهه واحد از تمام نیروهای ضد امپریالیستی، در تمام مطبوعات خود به کارزار وسیعی دست زدند. در کارخانه‌ها و روستاها کمیته‌های مشترک ضد امپریالیستی تشکیل شد، ولی چون حزب هنوز از تمایلات چپ روانه سکتاریستی کاملا نبریده بود، نتوانست اعتماد "جبهه ملی" و مصدق را جلب کند. این عامل به میزان زیاد مانع موفقیت این کارزار گردید.

در ماه مهر 1331 در "حزب زحمتکشان" انشعاب روی داد. در 20 مهر ماه بقایی از ریاست حزب استعفا داد و علت استعفای خود را "نفاق افکنی و فراکسیون بازی خلیل ملکی و دار و دسته او" ذکر کرد. با این همه خلیل ملکی و گروهش مجبور شدند از "حزب زحمتکشان" خارج شوند و حزب دیگری به نام "نیروی سوم" به وجود آورند. ارگان مطبوعاتی این حزب نیز به همین نام خوانده می‌شد. بقایی بتدریج علیه مصدق موضع خصمانه اتخاذ کرد. ولی خلیل ملکی همچنان بمثابه هوادار مصدق و در عین حال مانع عمده نزدیکی او با حزب توده ایران باقی ماند.

در این ایام گروههای فاشیستی و به طور عمده "پان ایرانیست"‌ها و حزب "ناسیونال سوسیالیست" (سومکا) در خیابانها به وحشیگری خود ادامه می‌دادند. آنان زیر شعارهای پشتیبانی از مصدق نیات اصلی خود را پنهان می‌کردند، ولی رهبران آنان عملا از دربار شاه الهام می‌گرفتند.

این گروهها در 22 مرداد به نمایشگاه خانه وکس در تهران حمله بردند. در شب 27 مرداد گروههای فاشیستی سومکا در خیابانهای تهران به نمایش پرداختند و به کسانی که روزنامه‌های مترقی را می‌فروختند، حمله ور شدند. در همین روز در سینماهای تهران میان کسانی که علیه اجرای سرود شاهنشاهی اعتراض می‌کردند و مخالفین آنها زد و خورد انجام گرفت.

صبح 28 مرداد نیز پان ایرانیست‌ها و اعضاء حزب سومکا با استفاده از روش پرمماشات پلیس زد و خورد دیگری در خیابانها به راه انداختند. آنان هنگام شب به خانه صلح در تهران یورش بردند و آن را با نفت آتش زدند. شعله‌های آتش که به خانه‌های اطراف سرایت کرده بود تا نیمه شب ادامه داشت. در شب 29 مرداد از نو برای یک هفته حکومت نظامی اعلام شد.

این قبیل اقدامات فاشیستی از 30 تیر به بعد، در تمام دوران مبارزه بر حسب حوائج ارتجاع گاه تشدید می‌شد و گاه تخفیف می‌یافت. روزنامه "ضد استعمار" که به جای "به سوی آینده" منتشر می‌شد، در این باره نوشت:

"مردم ایران دست خونینی را که از آستین پیراهن سیاهان بیرون آمده است، می‌شناسند. این همان دستی است که در زمستان 1325 حکم قتل هزارها تن از قهرمانان آذربایجان را داد و در 1327 در زند ان‌ها را برای زندانی کردن مبارزان ضد استعمار گشود."

ولی این اقدامات نتوانست مبارزه متشکل کارگران و زحمتکشان را به رهبری حزب توده ایران و سندیکاهای دمکراتیک متزلزل سازد. این مبارزه توجه طبقه کارگر کشورهای خارجی را نیز به خود جلب کرده بود. در تلگرام فدراسیون سندیکائی جهانی به سندیکاهای کارگری ایران گفته می‌شد:

"فدراسیون جهانی به حوادثی که در کشور شما جریان دارد مانند تظاهرات ضد استعماری، اعتصابات زحمتکشان آبادان و تهران و اصفهان با توجه وعلاقه بسیاری می‌نگرد. فدراسیون سندیکائی جهانی به نام هشتاد میلیون زحمتکش که در صفوف آن متشکل گردیده است به خلق و زحمتکشان ایران قهرمان ایران که با فعالیت نیرومند خود علیه فقر، امپریالیسم خارجی و ارتجاع بی‌رحمانه مبارزه می‌کنند، صمیمانه درود می‌فرستد... فدراسیون سندیکائی جهانی با رضایت کامل مشاهده می‌کند که زحمتکشان ایران به آرزوهای شورای عمومی فدراسیون که در نوامپر 1951 در برلن تشکیل گردید، جامه عمل یوشانیده‌اند... "

مبارزه کارگران و سایر زحمتکشان علیه امپریالیسم با مبارزه آنان به خاطر منافع طبقاتی و حیاتی خود توأم بود. علاوه بر خصلت پیکارجویانه این مبارزه باید اشکال نوین مبارزه اعتصابی یعنی به کار بردن شیوه‌های آکتیف به جای شیوه‌های پاسیف را در این اعتصابات خاطر نشان سازیم. در این مورد اعتصاب کارگران ریسندگی سمنان شایان توجه است. این اعتصاب در نتیجه تعطیل کارخانه روی داد. کارگران که بیکار شده بودند، افتتاح مجدد کارخانه را مطالبه می‌کردند. پیشه وران به پشتیبانی از کارگران برخاستند. بازار شهر تعطیل شد و برای پشتیبانی از مطالبات کارگران دمونستراسیون و میتینگ ده هزار نفری برگزار گردید. ولی چون خواست‌های کارگران تحقق نیافت، آنان کارخانه را که به وسیله سربازان حفاظت می‌شد، اشغال کرده و در آنجا به اعتصاب غذا پرداختند. این اعتصاب که 40 ساعت طول کشید، تمام شهر را به هیجان آورد و از "زن و بچه و پیشه ور و بازرگان با شرکت مؤثر خود در تظاهرات از اعتصاب کارگران یشتیبانی به عمل آوردند. فرماندار و شورای شهرستان  که در اثر هیجان و جنبش عمومی به وحشت افتاده بودند، تعهدنامه ای امضا کردند که به نمایندگان کارگران تسلیم کردند. در این تعهد نامه، بسته شدن کارخانه غیر قانونی اعلام گردیده و افتتاح مجدد کارخانه در ظرف پنج روز و پرداخت دستمزد کارگران در مدت تعطیل کارخانه تضمین شده بود. ولی صاحبان کارخانه، علیرغم تعهد فرماندار، از باز کردن کارخانه خودداری می‌کردند. کارگران دوباره به مبارزه برخاستند و در 13 شهریور (بیش از یک ماه پس از اعتصاب) میان کارگران وسربازان زد وخوردی در گرفت که در نتیجه آن پنج نفر کشته و 20 نفر زخمی شدند. این حادثه کارگران سایر شهرها را به هیجان و جنبش آورد. در 14 شهریور به ابتکار کارگران کارخانه چیت سازی تهـران نمایندگان 43 سندیکای کارگری تهران جلسه ای تشکیل داده و کمیته ای برای کمک به کارگران سمنان بوجود آوردند. در سراسر کشور برای همبستگی با کارگران سمنان و کمک به آنان کارزار وسیعی انجام گرفت. کارگران سمنان پس از مبارزه طولانی به باز کردن کارخانه خود موفق شدند.

جنبش اعتصابی به خصوص در سه ماه اول پس از 30 تیر تا تصویب لایحه قانونی به اصطلاح "امنیت اجتماعی" دامنه وسیعی داشت. این اعتصابات در بیشتر رشته‌های صنعتی روی داده و غالبا با پیروزی کامل یا جزیی پایان می‌یافت.

ولی تصویب قانون جدید نیز کارگران را نترساند. برعکس مبارزه آنان بیش از پیش متشکل‌تر می‌شد و رنگ سیاسی به خود می‌گرفت.

در اواسط آذر 1331 قرار بود دو نفر امریکائی به اصطلاح مأمورین سازمان ملل برای بررسی به کارخانه دخانیات تهران بیایند. کارگران که از این خبر مطلع شده بودند، کار را رها کرده دسته دسته با شعارهای "امریکائی از کشور ما دور شو! و "مرگ بر امپریالیسم امریکا و انگلیس!" در مقابل در کارخانه اجتماع کردند. مأمورین سازمان ملل با اطلاع از این وضع از رفتن به کارخانه صرف نظر نمودند.

به علت کشته شدن یک کارگر کفشدوز به دست گروههای فاشیستی، تمام مؤسسات کفاشی تهران در روز20  دی ماه اعتصاب یک روزه اعلام کردند. این یک اعتصاب متشکل و متحدی بود که تقریبا تمام کارگران کفاشی تهران را در برمی گرفت. سه هزار نفر کارگران کفاش در مزار کارگر مقتول اجتماع نمودند. عده زیادی از کارگران و نمایندگان سندیکای کارگری راه آهن، چاپخانه، سیلو، دخانیات، چیت سازی تهران، سیمان، کوره پزخانه، لوله کشی، ساختمان و غیره و نیز نمایندگان جوانان دمکرات، سازمان دانشجویان، سازمان زنان با حلقه‌های بزرگ گل در این اجتماع بزرگ حاضر شدند.

هیئت مدیره کارخانه کبریت سازی "ممتاز" تبریز در 9 بهمن 1331 سه نفر از کارگران را اخراج کرد. این کار باعث اعتصاب تمام کارگران کارخانه شد. در 12 بهمن کارگران کارخانه‌های نساجی "ظفر" و "کلکته چی" شهر تبریز به کارگران کبریت سازی پیوستند. کارگران قطعنامه ای صادر کرده و در آن استخدام مجدد سه کارگر اخراجی، آزادی جنبش سندیکائی، تعیین حداقل دستمزد را خواستار شدند. در این قطعنامه همچنین قطع فعالیت امپریالیست‌های امریکا در ایران مطالبه می‌شد.

در 27 اسفند کارگران کارخانه پشم بافی "صنایع پشم" برای دریافت حق پاداش اعتصاب کردند. هنگامی که کارفرمایان از اجرای این درخواست امتناع کردند، کارگران سایر کارخانه‌های بافندگی "ریسباف"، "زاینده رود"، "شهناز"، "شاهرضا"، "نختاب"، "وطن"، نیز به این کارگران پیوستند.

در 17 فروردین کارگران کنسروسازی شاهی برای بازگرداندن نمایندگان کارگران که از کارخانه اخراج شده بودند، اعتصاب کردند.

در 14 اردیبهشت 2700 کارگر کارخانه دخانیات تهران اعتصاب کردند. کارخانه را سربازان اشغال نمودند.

در 9 خرداد کارگران کارخانه "هراتی" در یزد برای افزایش دستمزد و اجرای قانون کار اعتصاب کردند.

در 10 خرداد کارگران کارخانه "اقبال" و11 خرداد کارگران کارخانه "درخشان" به آنان پیوستند.

در اول مرداد در مسجد سلیمان میان کارگرانی که حقوق سندیکائی خود را مطالبه می‌کردند و نیروهای انتظامی زد و خوردی رخ داد که به کشته شدن 10 نفر و زخمی شدن 50 نفر از کارگران منجر گردید.

این بود منظره بسیار ناقصی از جنبش کارگری در این مرحله. بسیاری از این اعتصابات یا خصلت سیاسی داشتند و یا برای همبستگی با سایر زحمتکشان انجام می‌گرفتند. این دلیل بر رشد آگاهی طبقاتی کارگران بود. تمام کوشش هائی که مانند گذشته برای ایجاد سندیکاهای دولتی و سایر سندیکاهای زرد به عمل می‌آمد، این بار به نتیجه نرسید. "حزب زحمتکشان" نیز در این جهت کوشش هائی به عمل آورد و به اصطلاح "اتحادیه‌های ملی" را تشکیل داد. ولی هیج یک از این اقدامات با موفقیت توأم نبود.

 

 

 

 

                        راه توده  376     3 مهر ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت