راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

30 خرداد در تاریخ ج.  اسلامی
کابوس ترور
4 دهه بر تحولات ایران اثر گذاشته

بیاد آوریم که بزرگترین اتهام حزب توده ایران در آن دوران شاه اعتقاد به "پارلمانتاریسم" و مبارزه پارلمانی بود و این گناه نابخشودنی حزب ما بود. انقلاب 57 که عمدتا با تکیه بر تظاهرات و تحصن و اعتصاب پیروز شد، ورشکستگی استراتژی ترور را نشان داد اما بصورت همزمان امکان‌های نوینی را برای گسترش فعالیت های تروریستی در اختیار بخش مذهبی انقلاب قرار داد. ظرفیت ویرانگر این فعالیت را در فاجعه‌هایی نظیر 30 خرداد یا 7 تیر و 8 شهریور و کشته شدن آیت‌الله بهشتی و محمد علی رجایی و جواد باهنر از یکسو، و جنایت در زندان ها و  اعدام های حکومتی از سوی دیگر شاهد شدیم. نمونه بارز این مرحله قتل های زنجیره ای و یا حوادث پس از کودتای انتخاباتی 22 است.

 
 

تحولات تاریخ سیاسی ایران معاصر به شکل گیری دو جریان معتقد به مبارزه "سیاسی" از یکسو و جریان "سیاسی - مسلحانه" از سوی دیگر انجامید که تحولات کشور ما در آستانه انقلاب و پس از آن را تحت تاثیر جدی خود قرار داد. شکل گیری سازمان های مسلحانه - تروریستی به همان اندازه که ناشی از تحولات منفی پیش  از انقلاب بود، به نوبه خود تاثیر منفی جدی بر تحولات بعد از انقلاب  گذاشت. شیوه‌های تروریستی این سازمان‌ها حتی در زمان رژیم شاه هم موجب تشدید جو ترور و اختناق از یکسو و بی اعتبار و بی چشم انداز وانمود کردن مبارزه سیاسی جدی و مدنی از سوی دیگر شد. سازمان مجاهدین خلق روش‌های تروریستی را حتی به درون خود نیز گسترش داد که به انشعاب خونین و تبهکارانه سازمان مائوئیستی پیکار انجامید و به امر وحدت اندیشه‌ها و گردان‌های مختلف خلق ما ضربه‌ای خرد کننده زد. روش‌های این سازمان ها، بویژه بخش مذهبی و مائوئیستی آن که ادامه یکدیگر نیز بودند در دوران پس از انقلاب به فاجعه‌ای بزرگ ختم شد که هنوز هم کشور ما از زیر ضربه‌های آن فاجعه بیرون نیامده است. 

 

سازمان‌های سیاسی در ایران

کمتر کسی است که در این واقعیت تردید داشته باشد که پیدایش و بویژه گسترش مبارزه سیاسی و مدنی در ایران مرهون فعالیت و مبارزه حزب کمونیست ایران و سپس حزب توده ايران بوده است که برای نخستین بار سازمانگری انقلابی و مدنی را جایگزین ویرانگری عصیانگرانه جنبش‌های انقلابی پیشین کردند و به مبارزه قاطع و جدی نظری و عملی با ترور و عصیان کور دست زدند. جز احزاب دولتی و فرمایشی که اصولا حزب و جریان مبارزه سیاسی واقعی محسوب نمی شدند، گروه‌های دیگری نظیر جبهه ملی یا نهضت آزادی را می‌توان در ادامه همان سنت مبارزه سیاسی حزب توده ايران دانست، البته با پیگیری بسیار کمتر چه از نظر شیوه سازمانی و چه از نظر مقاومت و مقابله با ترور و روش‌های خشونت آمیز. آنچه می‌گوییم یک ادعا نیست، هدف هم انتقاد از کسی نیست، بلکه بیان یک واقعیت و در نظر گرفتن پیامدهای آن است. در این مورد کافیست در نظر بگیریم که فداییان خلق به نوعی فرزندان منتقد حزب توده ايران بودند و مجاهدین خلق بنوعی فرزندان منتقد نهضت آزادی. ولی بخش عمده تاریخ حزب توده ايران در دهه پنجاه نقد و انتقاد و مقابله با روش‌های تروریستی سازمان فداییان خلق و فحش و ناسزا شنیدن بابت این نقد است. در حالیکه حتی یک نمونه در نهضت آزادی نداریم که آنها از تروریسم مجاهدین خلق در زمان شاه انتقاد کرده باشند. بنظر ما از جمله بدلیل همین ناپیگیری - در پیوند با یک سلسله عوامل مهم دیگر- بود که در دوران پس از انقلاب این امکان بوجود نیامد که مجاهدین خلق نیز بتوانند مانند بخش مهمی از فدائیان راه خود را تصحیح کنند و از تروریسم جدا شوند و بعنوان یک سازمان سیاسی و مدنی فعالیت کنند. این سخن را باید گفت زیرا جامعه ما بسیار از این مغازله با سازمان های تروریستی و مسلحانه و تلاش برای بهره‌گیری از آنان و کیش "شهید و شهادت" زیان دیده است و باید یک بار و برای همیشه آن را محکوم و با آن وداع کرد.

 

شکل گیری جریان‌های سیاسی - مسلحانه

شکل گیری مبارزه کور و عصیانگرانه به شکل سازمان‌های چریکی و مسلحانه، همچون یک جریان، "برای خود" در ایران تاریخی دارد که بطور عمده مربوط به دهه پنجاه خورشیدی و حاصل تحولات دهه سی و چهل است. البته پیش از آن چه در دوران مشروطه و چه پس از شهریور 20 سازمان‌های تروریستی مانند کمیته مجازات یا فداییان اسلام وجود داشت ولی این سازمان‌ها در حوادث دوران خود نقش عمده نداشتند. ضمن اینکه ترورهای آن دوران عملیات پراکنده‌ای بود که هم از نظر استراتژی و هم از نظر اهداف و چشم اندازها با جنبش چریکی دهه پنجاه ایران تمایز جدی داشت. 

از نظر ایدئولوژیک و فکری، حوادث دهه 30 ، یعنی شکست نسبی جنبش ملی شدن نفت و پیروزی کودتای 28 مرداد، بتدریج هرگونه امکان فعالیت سیاسی علنی را از میان برد. مبارزه مخفی سیاسی نیز روزبروز دشوارتر و ناممکن تر ‌شد و از سوی دیگر دستاوردهای آن نمودی نداشت. بدینسان زمینه برای بروز این فکر که شیوه‌های مبارزه سیاسی و مدنی بی نتیجه و بی دستاورد است فراهم شد.

ولی دلیل عمده، شکل گیری - و بیش از آن گسترش - سازمان‌های چریکی مربوط به تحولات دهه چهل و بویژه اصلاحات ارضی است. از انقلاب مشروطه تا پیش از اصلاحات ارضی تناسب شهر و روستا در ایران تغییر بنیادین و کیفی نکرده بود. در این دوران طبقه کارگر باوجود کمیت نه چندان تعیین کننده خود، بدلیل تمرکز، سازماندهی و آگاهی می‌توانست بر سیر حوادث تاثیری قاطع بگذارد. توده‌های روستایی که اکثریت بزرگ جامعه ایران را تشکیل می‌دادند با وجود تلاش‌های موفق و ناموفقی که حزب توده ايران برای سازماندهی دهقانان ایران انجام داد در بیشتر موارد یا به کلی از عرصه سیاسی برکنار بودند یا تحت تاثیر و زیر نفوذ خان‌ها و بزرگ مالکان قرار داشتند. این وضع در پیوند با شرایط سیاسی و اقتصادی در دهه 30 به بحران در روستاهای ایران انجامید که سرانجام آن به اصلاحات ارضی ختم شد.

با انجام اصلاحات ارضی این توده‌های روستایی در کمیتی عظیم به شهرها روی آوردند و نه تنها چهره جامعه شهری ایران را دگرگون کردند، بلکه فضای ایدئولوژیک و سیاسی آن را نیز تغییر دادند. این تحول که می‌توانست به تقویت موقعیت حزب توده ايران و بورژوازی ملی ایران بیانجامد برعکس زیر پای هر دو آنان را خالی کرد. زیرا سرازیر شدن این توده‌های روستایی به سمت شهرها - برخلاف آنچه در اروپای سده نوزدهم روی داده و به جنبش سوسیالیستی انجامیده بود - نه در پاسخ به نیازی برآمده از رشد تولید صنعتی بود، نه چنین پیامدی را بر جای گذاشت. این ورود همراه با یک توسعه صنعتی ملی متناسب نشد. برعکس اقتصاد سرمایه داری وابسته و نفتی به حاشیه نشینی و افزایش شمار قشرهای متوسط و خرده بورژوازی شهری انجامید. این خرده بورژوازی هم از طبقه کارگر می‌ترسید و هم جنبش آن و شیوه‌های مبارزه آن و اصولا هر شیوه‌ای را که نتیجه فوری ببار نیاورد تحقیر می‌کرد. اینان اشکال مبارزه سیاسی طبقه کارگر، مبارزه سندیکایی، اعتصاب، استفاده از پارلمان و نهادهای قانونی و شیوه‌های علنی مبارزه را خوار و بی ثمر می‌دانستند. بیاد آوریم که بزرگترین اتهام حزب توده ایران در آن دوران "پارلمانتاریسم" و اعتقاد به شیوه مبارزه پارلمانی محسوب می‌شد. در حالیکه حزب توده ايران جز چند سالی امکان بهره گیری از پارلمان را نیافته بود ولی همین مقدار یک گناه نابخشودنی بود. "پارلمانتاریسم" همچون یک اتهام همین امروز هم در ایدئولوژی چریکی وجود دارد. چنانکه مبارزه پارلمانی اصلاح‌ طلبان مذهبی ایرانی را تحقیر می‌کند که خود نشان از میزان ریشه دار بودن این تفکر دارد. یا نظریه "سرنگونی" که رابطه با حکومت‌ها را در همه جا و همه شرایط فقط به شکل "سرنگونی"، بصورت همه یا هیچ، درک می‌کند و این را نشان انقلابی و رادیکال و سازش ناپذیر بودن خود می‌داند. اینها همه بقایای ایدئولوژیک جنبش چریکی و مبارزه سیاسی ناپخته در شرایط سیاسی ناپخته است. 

به هر روی درآمد نفت به یک اقتصاد وابسته و انگلی شکل داد که حامل یک بورژوازی وابسته و بدون ریشه با یک ایدئولوژی ترسو و خودباخته بود. این بورژوازی همانگونه که در عرصه خارجی و در برابر سرمایه‌داری جهانی اعتماد به نفس نداشت، در عرصه داخلی نیز فاقد اعتماد به نفس بود و جز با اتکا به شیوه زور و سرکوب و تهمت نمی‌توانست به حیات خود ادامه دهد. نمایندگان بورژوازی ایران تا همین امروز هم نتوانسته اند خود را از زیر بار مرده ریگ سرمایه‌داری وابسته بیرون کشند و جز سرکوب راهی دیگر برای حکومت دربرابر خود نمی بینند. هنوز نه تنها مجریان حکومتی بلکه ایدئولوگ‌های آنان نیز خواهان سرکوب جنبش طبقه کارگر هستند و سازمان‌های صنفی و سیاسی آنها را به رسمیت نمی شناسند.

 

شرایط جهانی و تاریخی

پدیده دیگری که به تضعیف احزاب سیاسی نظیر حزب توده ايران و شیوه‌های مدنی و مسالمت آمیز مبارزه انجامید و به رشد جریان‌های چریکی و تروریستی یاری رساند اوجگیری شیوه‌های مبارزه مسلحانه در کشورهای مختلف بود. از جنبش چریکی در آمریکای لاتین تا جنبش‌های آزادیبخش ملی در افریقا یا مقاومت مسلحانه دربرابر تجاوز خارجی در آسیای جنوب شرقی. هر چند این شیوه‌ها به لحاظ ماهوی و شرایط تاریخی با یکدیگر متفاوت بود ولی جنبش چریکی در ایران در همه آنها یک عنصر مشترک یعنی "تفنگ" را می‌دید. با اینحال در درون این شرایط جهانی همان واقعیتی جریان داشت که در ایران جریان داشت یعنی شکل گیری اشکال مختلف مبارزه مسلحانه بعنوان شیوه عمده مبارزه سیاسی همراه بود با رشد سرمایه داری و ورود توده‌های عظیم روستایی در سراسر جهان به عرصه اجتماع و مبارزه. آنچه در آسیا و افریقا و بویژه در امریکای لاتین می‌گذشت کمابیش همان چیزی بود که در ایران می‌گذشت، به همین دلیل بود که آن شیوه‌ها در ایران نیز به همان شکل توانست تقلید شود و به همان نتایج و ناکامی‌ها نیز انجامید.  

بدیهی است تبلیغات ضدکمونیستی و تاریخ خونین و ناهموار روابط ایران و روسیه تزاری ارتجاعی نیز به نوبه خود در تضعیف حزب توده ايران و شیوه های مبارزه مدنی و سیاسی آن بی تاثیر نبود. این تاریخ به شکل احساس تحقیر ملی و خاطرات ناخوشایند بر روی وجدان و روح جامعه سنگینی می‌کرد و ارتجاع داخلی ایران تلاش می‌کرد تا با بهره گیری از این تاریخ، اتحاد شوروی را وارث روسیه تزاری معرفی کند. اما موفقیت این تبلیغات بر بستر همان واقعیت طبقاتی دو سویه سرمایه‌داری وابسته خودباخته در راس و توده خرده بورژوا در پایه عمل می‌کرد که بدان اشاره شد. 

بدینسان بر بستر تحولات ناشی از کودتای 28 مرداد و اصلاحات ارضی شیوه جدیدی از مبارزه در ایران بر مبنای مسلحانه و در واقع تروریستی شکل گرفت که حاملان آن با فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیز و مدنی و پارلمانی نه تنها بیگانه بلکه در ستیز بودند. انقلاب ایران که عمدتا با تکیه بر روش‌های تظاهرات و تحصن و اعتصاب پیروز شده بود از یکسو ورشکستگی استراتژی ترور را نشان داد و این جریان‌ها را خلع سلاح کرد ولی از سوی دیگر امکان‌های نوینی را برای گسترش فعالیت در اختیار آنان و بویژه بخش مذهبی این نیروها قرار داد. امکان‌هایی که ظرفیت ویرانگر خود را در فاجعه‌هایی نظیر 30 خرداد یا 7 تیر و 8 شهریور و کشته شدن آیت‌الله بهشتی و محمد علی رجایی و جواد باهنر از یکسو، و جنایت در زندان ها و  اعدام ها همانند عملیات مسلحانه اما متکی به قدرت حکومتی و در نهادهای دراختیار حکومت، مثل زندان ها و مخفیگاه ها و...   نشان داد. ما بعدها این شیوه ترور و تروریسم را هم در حکومت (پس از کشتار فاشیستی زندانیان سیاسی در سال 1367) در نمونه های قتل های زنجیره ای و یا در حوادث پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد شاهدیم. حتی تروردهائی که بصورت حذف و انتقام در درون حکومت شکل گرفت. مانند ترور سرلشگر صیاد شیرازی و ....

 

 

 

                        راه توده  369      19 تیر ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت