سپاه و روحانیت، دو بازوی |
از همان آغاز پیروزی انقلاب57، دو قشر برای قدرت خیز برداشتند : روحانیت و سپاه. اتفاقا رهبری انقلاب و نه آقای خامنهای که این عنوان را پس از انقلاب روی خود گذاشته نیز روی حضور دو قشر در عرصه کار اجرایی و اقتصادی حساسیت داشت و با آن صریحا مخالف بود: یعنی هم روحانیت و هم سپاه. هیچکدام از این دو به سخن و منع آقای خمینی که برخاسته از یک تجربه تاریخی بود گوش نکردند و اکنون هر دو می روند که سرنوشت یکدیگر را تکمیل کنند. اندکی پس از پیروزی انقلاب آیت الله خمینی برای آنکه بهانه ای دست روحانیت برای حضور در عرصه اجرایی و دولتی ندهد به قم رفت و وظیفه خود را در حد نظارت بر امور دانست. البته در میان روحانیان سیاستمداران برجسته و میهندوستی وجود داشتند و وجود دارند که محروم کردن ایران از حضور و خدمت آنان کار خردمندانه ای نبود و نیست، اما سخن آقای خمینی در واقع این بود که اگر روحانیت می خواهد کار اجرایی و دولتی انجام دهد بهتر است لباسش را درآورد و وارد عرصه اجرایی شود تا اگر وضع چنانکه او پیش بینی می کرد خراب شد به حساب روحانیت که از نظر وی یک وظیفه معنوی و نظارتی دارد خدشه ای وارد نیاید. روحانیت به سخن آقای خمینی گوش نکرد که هیچ عکس آن هم عمل کرد. همین حساسیست را وی در مورد سپاه نیز داشت و بارها سپاه را از ورود به عرصه سیاسی و کارهای اجرایی و اقتصادی نهی کرده بود و تا زمانی که خود زنده بود نیز مانع آن شده بود. همین نهی و همین ممانعت خود نشانه آن بود که وی در فرماندهان سپاه یک گرایش به قدرت طلبی سیاسی را تشخیص داده بود که بنظر وی می توانست شیرازه نیروی دفاعی ملی کشور را از هم بگسلد و آن را عرصه تاخت و تاز و کشمکش های سیاسی کند. تجربه نشان داد که این هم درست بود. البته در میان سپاهیان نیز قطعا شخصیت های میهندوست وجود داشتند و دارند که کسی مخالف با فعالیت سیاسی علنی و شفاف آنها نیست، همچنان که صدها تن بودند و از سپاه بیرون آمده و وارد فعالیت سیاسی و دولتی شدند، ولی مسئله در اینجا هم آن بود که از سپاهیان اگر کسی می خواهد وارد مبارزه سیاسی شود باید لباس خود را از تن درآورد و نه با اتکای به این لباس و پشتیبانی توپ و تفنگ، وارد عرصه رقابت سیاسی شود. اکثریت فرماندهان جاه طلب سپاه هم به سخن آقای خمینی گوش نکرد و عکس آن عمل کرد. از فعالیت سیاسی هم فراتر رفت و به عرصه اقتصادی و فرهنگی و هنری و اجتماعی و خلاصه هرجایی که هیچ ربطی به فعالیت های آن نداشت وارد شد و بقول میرحسین موسوی کارش از دفاع ملی به چرتکه انداختن قیمت دلار و ارز کشید. البته رسیدن رهبری به آیت الله خامنه ای کار را برای سپاه ساده کرد. آقای خامنهای سپاه را که از نظر قانونی بر فراز آن قرار داشت در رقابت با روحانیتی قرار داد که از نظر مذهبی فروتر از آن بود. وی کوشید ضعف مشروعیت رهبری سیاسی و مذهبی خود را با تفنگ و فشنگ سپاه جبران کند. بدینسان سرداران به همان مسیری گام نهادند و دچار همان اشتباهی شدند که پیشتر روحانیت شده بود. روحانیت با قبضه همه اهرم های سیاسی و اقتصادی تصور می کرد موقعیت خود را مستحکم کرده است اما زیر پای خود را خالی کرد و مسئول همه اشتباهات و نابسامانی ها شناخته شد و در معرض طعن و لعن مردم قرار گرفت. حالا سرداران جای روحانیت را پر کرده اند. با این تفاوت که روحانیت با فهمیدن اوضاع، به پشت صحنه عقب نشینی کرده و سردارها را جلو انداخته است. مراجع تقلید امروز از دردهای مردم و گرانی و فساد می گویند. روحانیت حتی توانسته با چهرههای شاخصی نظیر کروبی، خاتمی، نوری، صانعی، دستغیب و.... خود را بازسازی کند، اما سرداران جز سردار علایی چه چهره یی را توانسته اند برای بازسازی خود بیرون دهند؟ بخش وسیعی از مردم و حتی روشنفکران غیرمذهبی ایران امروز با روحانیتی از نوع کروبی و خاتمی به حق بسیار بیشتر احساس نزدیکی دارند تا با سرداران سپاه. فرماندهان سپاه با همان سری به زمین می خورند که روحانیت به زمین خورد. تا دیروز "حاج آقا" ها همه جا را پر کرده بودند. حالا "سردار" ها همه جا را پر کرده اند. زمانی گفته می شد اگر سرداران روحانیت را کنار بگذارند مردم جشن خواهند گرفت. بتدریج ما وارد شرایطی شده ایم که مردم برای کسی جشن خواهند گرفت که سرداران را کنار بگذارد. اگر مردم ما نتوانند و چهره هائی از میان روحانیون و سپاهیان نخواهند چنین نیرویی را در داخل ایران شکل دهند، نباید منتظر ظهور آن از خارج ایران شد؟
|
راه توده 369 19 تیر ماه 1391