چپ روی |
||||||||||||||||||||||||
2 - مبارزه در راه ملی کردن صنعت نفت
مبارزه در راه ملی کردن صنعت نفت در ایران از جالبترین صفحات در تاریخ جنبش آزادی بخش ملی خلقهای کشورهای مستعمره و وابسته است. این مبارزه هم از لحاظ شرکت عمومی مردم در آن و هم از لحاظ بغرنجی شرایط آن شایسته بررسی است. به طوری که قبلأ گفته شد، در نتیجه اوضاع اقتصادی و سیاسی پس از جنگ، نیروهای تازهای که در گذشته شرکت ضعیف در مبارزه داشتند، به مبارزه علیه امپریالیسم جلب میشدند. تضادهای میان تمام مردم و امپریالیسم و نیز تمام مردم و دولت مالکان بزرگ و بورژوازی کمپرادور شدت یافته بتدریج به جنبش نیرومند ضدامپریالیستی مبدل میشد. شرکت نفت ایران و انگلیس به مثابه یک مؤسسه غارتگر امپریالیستی و نیز امپریالیسم انگلستان هدف مستقیم این جنبش بودند. در عین حال امپریالیسم آمریکا نیز در صدد بیرون راندن غول نفتی انگلستان از منطقه پر نفتی چون ایران بود. امپریالیسم آمریکا که هنوز در میان محافل حاکمه ایران و مجلس تکیه گاه لازم را نداشت، با اتکاء به بخش معینی از بورژوازی ملی و ناسیونالیستهای ایران که تمایلات آمریکائی داشتند، میکوشید در چارچوب معینی از جنبش ضد امپریالیستی مردم به سود خود استفاده کنند. به این ترتیب وضع سیاسی کشور را در آستانه ملی شدن صنعت نفت میتوان به نحو زیر توصیف نمود: بورژوازی ملی به طور فعال وارد مبارزه شده و بخش اعظم خرده بورژوازی شهری را بدنبال خود میکشید و در این هنگام که جنبش به اوج اعتلای خود رسیده بود، میکوشید تمام قدرت حاکمه را در کشور به دست خود بگیرد. امپریالیسم آمریکا ابتدا نسبت به بورژوازی ملی ایران ابراز همدردی میکرد و حتی به آن یاری میرساند. لبه تیز مبارزه علیه امپریالیسم انگلستان متوجه بود. شعار بورژوازی ملی هنوز به استیفای حقوق مردم ایران محدود بود و حزب توده ایران شعار لغو امتیاز شرکت نفت ایران و انگلیس و طرد امپریالیسم انگلستان را مطرح میکرد. در عین حال حزب توده ایران تنها نیروی متشکل و بسیج کننده کشور بود. بورژوازی ملی بدون شرکت فعال و همکاری این حزب نمی توانست به موفقیت جنبش امیدوار باشد. به این جهت در برابر حزب توده ایران وظایف مهمی قرار گرفته بود: بسیج نیروهای اساسی ضد امپریالیستی یعنی کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهر و روشنفکران برای مبارزه فعال؛ ارزیاپی صحیح نیروی بورژوازی ملی، ایجاد همکاری با آن بر مبانی قابل قبول، ضمن پیروی از شعار "وحدت و مبارزه" یعنی از یک سو افشاء خصلت دوگانه آن و از سوی دیگر حفظ وحدت با آن در مبارزه با دشمن مشترک؛ کوشش در اینکه جنبش علیه امپریالیسم انگلستان در تکامل خود به جنبش علیه امپریالیسم به طور کلی بدل شود، بدون اینکه از استفاده ماهرانه از تضادهای دو امپریالیسم آمریکا و انگلستان صرف نظر شود، افشاء به موقع سیاست مزورانه و دوروئی امپریالیسم آمریکا؛ از نظر سیاسی تلفیق صحیح مبارزه ضد امپریالیستی با مبارزه مردم در داخل کشور به خاطر تأمین آزادیهای دمکراتیک و از نظر سازمانی، تلفیق ماهرانه شیوههای غیرعلنی با شیوههای علنی. حزب در جهت انجام این وظایف به فعالیت وسیع پرداخت و با وجود تجربه غیر کافی و ترکیب ناقص رهبری (بخشی از رهبری اجبارا در مهاجرت به سر میبرد) موفقیتهای بزرگ به دست آورد. حزب در عین حال با کم بها دادن به نقش و نیروی بورژوازی ملی و پر بها دادن به نیروی خود دچار اشتباهاتی شد که ارتجاع و امپریالیسم از آن برای سرکوب جنبش استفاده نمودند. جنبش ملی کردن صنعت نفت را بر حسب نقاط عطفی که در آن پدید آمد تغییرات متناسب با آن در مناسبات میان نیروی عمده جنبش یعنی حزب طبقه کارگر از یک سو و سایر نیروهای ضد امپریالیستی، به خصوص بورژوازی ملی که مدعی نقش رهبری بود، از سوی دیگر، میتوان به سه مرحله تقسیم کرد:
الف- مرحله اول مبارزه در راه ملی کردن صنعت نفت مرحله اول شامل دوران تشدید مبارزه به خاطر رد "قرارداد الحاقی" میگردد. این مبارزه که تقریبا در سراسر کشور گسترش یافت، شعار "ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور" را در دستور روز قرار داد. این مرحله دوران پیش از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و به حکومت رسیدن نمایندگان بورژوازی ملی به رهبری مصدق را در بر میگیرد. برای امپریالیسم انگلیس روشن بود که انحصارات آمریکا میکوشند منابع نفتی ایران را به دست گیرند و تسلط سیاسی خود را بر کشور ما برقرار کنند. امپریالیسم انگلستان در عین حال که در میان محافل حاکمه و اشراف ایران نفوذ سنتی داشت و این امر میتوانست به تثبیت وضع این کشور در مورد منابعی که بدان دست انداخته بودند، کمک کند ولی زمان به سود این امپریالیسم کار نمی کرد. امید بستن به هیئت حاکمه خودفروشی که انحصارگران پرقدرت آمریکائی به خوبی میتوانستند آنها را بخرند، کاری عاقلانه نبود. به این جهت امپریالیسم انگلستان میکوشید کار را هر چه زودتر فیصله دهد. امپریالیسم آمریکا نیز به نوبه خود نمی خواست فرصت مناسب را برای طرد رقیب خود از دست بدهد. انحصارات آمریکائی تا آن زمان توانسته بودند تا حدود معینی به نفت جنوب ایران دست یابند. این انحصارگران به محض شروع دومین حنگ جهانی، درباره کاهش منابع نفت آمریکا هیاهو به راه انداختند و به دولت آمریکا فشار آوردند که برای افزایش سهم آنان در نفت خاورمیانه، به خصوص نفت ایران اقدام کنند.. برنز، رئیس "اداره تجهبزات حنگی" آمریکا در گزارش 15 اکتبر 1943 خود به رئیس جمهور آمریکا نوشته بود که این مسئله را باید به نحوی جدی در برابر انگلستان مطرح نمود تا یک سوم معادن ایران که اکنون کاملا در دست انگلیسی هاست، برای تاً مین نفتی که آمریکا طبق مقررات "لندلیز" تحویل میدهد و نیز برای تأمین هزینه لوله کشی نفت میان نواحی نفت خیز ایران و دریای مدیترانه در اختیار ایالات متحده آمریکا گذارده شود. در سال 1946 میان انحصارگران آمریکائی: "استاندارد اویل اف نیوجرسی" و "سوکونی واکئوم " از یکسو و شرکت نفت ایران و انگلیس از سوی دیگر موافقت نامهای امضاء شد که به موجب آن شرکت نفت متعهد شد 20% نفت استخراجی خود را به قیمت خلیج فارس به این کمیانیها به فروش برساند (این سهم بعدها به 40% افزایش یافت). این موافقت نامه برای انحصارات آمریکائی، از سوئی معاملهای سودآور بود (زیرا با خرید نفت به قیمت خلیج فارس آنرا به قیمت خلیج مکزیک که چند برابر گرانتر بود میفروختند) و از سوی دیگر راه را برای رسوخ در صنعت نفت ایران به روی آنان باز میکنند. ارقام زیر که حاکی بر افزایش سهم آمریکا در استخراج نفت خاورمیانه است، نشان میدهد که رسوخ انحصارگران آمریکا در این منطقه تا چه حد قرین موفقیت بوده است. سهم کشورها در استخراج نفت خاورمیانه (2 )(به درصد)
ولی این رسوخ محدود نمی توانست انحصارگران حریص آمریکا را قانع کند. انحصارات آمریکائی همراه با تلاشهای خود برای به دست آوردن امتیازهای جدید، میکوشیدند هر نوع رقیبی را، به خصوص رقیب توانائی چون شرکت نفت ایران و انگلیس را از سر راه خود بردارند. برای نیل به این هدف، هم از طریق تلاشهای مستقیم دست نشاندگان آمریکا در دولت و مجلس و هم از راه کوشش هائی که به طور غیرمستقیم برای استفاده از تمایلات ضدانگلیسی به عمل میآمد، اقدام میگردید. سر کار آمدن رزم آرا، ایالات متحده آمریکا را درباره سیاست خود در زمینه نفت نگران ساخت. به این جهت گریدی که با سیاست تجاوزکارانه خود در یونان شهرت یافته بود، به عنوان سفیر به ایران اعزام گردید. رزم آرا که نگرانی آمریکا را احساس کرده بود در ماههای اول زمامداری خود میکوشید از سیاست حفظ توازن پیروی کند. او عدهای از افراد طرفدار آمریکا را وارد کابینه خود کرد. مثلا وزارت مالیه که مستقیمآ میبایست درباره "قرارداد الحاقی" به مذاکره بپردازد، به دکتر تقی نصر که به طرفداری از نزدیکی به آمریکا شهرت داشت، سپرده شد. رزم آرا همچنین اعلام داشت که قصد دارد روابط ایران و شوروی را بهبود بخشد. میان ایران و شوروی قرارداد بازرگانی منعقد شد. رزم آرا درمورد سیاست داخلی نیز یک سلسله وعدههای عوام فریبانه نظیر احیاء انجمنهای ملی، مبارزه با فساد و ارتشاء و غیره میداد. ولی رزم آرا این مواضع عوامفریبانه را نتوانست مدت طولانی حفظ کند. او میبایست سیر حوادث را در جهت هدفی که برای رسیدن به آن سر کار آمده بود، تسریع نماید. این وضع او را به اقدامات بی مهابا وادار میکرد. رزم آرا در سومین ماه حکومت خود وزیر مالیه را تغییر داد. غلامحسین فروهر طرفدار آشکار انگلستان به جای او منصوب شد. دولت در 26 مهر ماه در مجلس سنا به صورت سرپوشیدهای از "قرارداد الحاقی" پشتیبانی کرد. این کار در مجلس شورا نیز انجام گرفت. ولی کمیسیون نفت رد قرارداد را به مجلس توصیه کرد. نمایندگان "جبهه ملی" مسئله ملی کردن صنعت نفت را مطرح کردند. فشار افکار عمومی چنان بود که حتی عناصر راست نتوانستند قرارداد الحاقی را نجات دهند. آنان البته با ملی کردن موافق نبودند، ولی پیشنهاد انجام مذاکرات جدید را میکردند که بهر حال به معنای دفن قرارداد الحاقی به صورت اولیه خود بود. فروهر در 5 دیماه طی سخنرانی وسیعی که با تهدید همراه بود، به دفاع از قرداد پرداخت. ولی محیط مجلس چنان بر آشفته بود که همان جا ناگزیر شد اعلام دارد که دولت لایحه قرارداد را پس میگیرد و مذاکره با شرکت نفت را تجدید میکند.1 فروهر در 23 دی ماه استعفا داد ولی رزم آرا درنظر داشت به هر نحوی شده مواضع شرکت نفت را نجات دهد. او محرمانه به شرکت نفت توصیه نمود که پیشنهادهای جدیدی که دولت بتواند آن را موفقیت خود و به صرفه ایران قلمداد کند، ارائه دهد. در این زمان رزم آرا خود شخصا به مذاکره پرداخت، بدون آنکه کسی از چگونگی آن مطلع گردد. فقط گزارش سالانه رئیس شرکت نفت در جلسه 16 نوامبر 1951 (24 آبان1330)، سهامداران پرده از این زد و بند برداشتند. دولت رزم آرا در عین حال برای اثبات اینکه ملی کردن صنعت نفت لااقل از این جهت که ایران قادر به بهره برداری از منابع خود نخواهد بود، به آماده کردن افکار عمومی پرداخته بود. کمیسیون نفت مجلس از دولت خواسته بود این مسئله را بررسی کند که آیا ایران قادر است با نیروی خود به استخراج نفت بپردازد یا نه. رزم آرا در 12 اسفند 1329 گزارشی منتشر ساخت که در آن به این سؤال یاسخ منفی داده میشد. در این گزارش گفته میشد که علاوه بر این، امتیاز را هم به علت خسارتی که باید پرداخت نمود و هم به علت فقط حیثیت و اعتبار ایران نمی توان لغو کرد و در عین حال نباید روابط ایران و انگلیس را تیره نمود. معلوم نیست که اگر حادثه قتل رزم آرا که تأثیر معینی در حوادث داشت، روی نمی داد، مجلس و بخصوص بخش متزلزل آن، چه عکس العملی در برابر این گزارش از خود نشان میداد. رزم آرا در 16 اسفند 1329 هنگام ورود به مسجد شاه به ضرب گلوله به قتل رسید. این قتل به دست خلیل طهماسبی نجار، عضو سازمان تروریستی "فدائیان اسلام" انجام گرفت. این حادثه هم به مذاکرات رزم آرا با شرکت نفت و هم به اصرار او در مجلس پایان داد. شاه در 20 اسفند فرمان نخست وزیری حسین علاء را که تاکنون وزیر دربار بود، صادر کرد. با آنکه نمایندگان "جبهه ملی " در مجلس به علاء رأی ندادند، او توانست رأی اعتماد به دست آورد. علاء به طور عمده از طرف سنا پشتیبانی میشد. روزنامه "مردم" در این مورد نوشت: "علاقه کسانی مانند شاه، تقی زاده و تمایل اکثریت سناتورها به وی که منجر به تمایل تحمیلی از طرف مجلس نیز گشت، به خوبی نشان میدهد که دستگاه حاکمه ایران در وجود علاء نوکر فرمانبردار مناسبی ییدا کرده است." روزنامه، سیس با یادآوری اینکه علاء همراه با دوست خود تقی زاده در کار تمدید قرارداد امتیاز نفت در سال 1933 شرکت داشته است، پیش بینی میکند که این دولت نیز بدون آنکه "بتواند اوضاع ایران را به نفع امپریالیستها تثبیت کند"، به زودی محکوم به سقوط خواهد بود. در واقع نیز چند روز پس از روی کار آمدن علاء، مجلس در 24 اسفند پیشنهاد کمیسیون نفت را تصویب نمود. در پیشنهاد این کمیسیون که به تصویب مجلس رسید، گفته میشود: "نظر به اینکه ضمن پیشنهادات واصله به کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آنجایی که وقت کافی برای مطالعه در اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون مخصوص از مجلس شورای ملی تقاضای دو ماه تمدید مینماید. " این تصمیم را میتوان گام قطعی در جهت تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت دانست. این تصمیم به طور عمده معلول گسترش جنبش مردم بود که بسیاری از نواحی و قشرهای گوناگون اهالی کشور را دربر گرفته بود. مردم نمی توانستند با تجدید نظم دوران رضاشاه موافقت کنند و در راه اعاده آزادیهایی که در چند سال اخیر از آنان سلب شده بود، مبارزه میکردند. تمایلات و خواستههای مردم به صورت میتینگها و دمونستراسیون هائی که برای طرد امپریالیستهای انگلیسی و ملی کردن صنعت نفت برگزار میشد، نمودار میگردید. در 24 آذر 1329 سازمانهای دانشجویی دانشگاه تهران اعلامیهای منتشر کردند که در آن اخراج فوری استعمارگران انگلیسی از ایران و بر انداختن تمام عواقب ناشی از تسلط شرکت نفت ایران و انگلیس مطالبه میشد. دانشجویان علیرغم بازداشتها میتینگ بزرگی تشکیل دادند. در سوم دی ماه 1329 دانشجویان دانشگاه تهران برای الغاء امتیاز نفت به تظاهرات عمومی پرداختند. دوهزار نفر از دانشجویان پس از برگزاری میتینگ در صفوف منظم به مجلس رفته و مطالبات خود را به هیئت رئیسه مجلس تسلیم کردند. در دی ماه همان سال نمایش هائی در تهران و شهرستانها برپا شد. "جمعیت آزادی ایران" میتینگ تشکیل داده الغای تمام قراردادهای شرکت نفت و نیز آزادی مطبوعات و فعالیت تمام احزاب و جمعیتهای دمکراتیک را خواستار شد. از طرف حزب "استقلال" میتینگی برگزار شد. سران "جبهه ملی" به عنوان اعتراض به حمایت دولت از شرکت نفت دو میتینگ بزرگ تشکیل دادند. در رشت و سایر شهرها نیز علیه شرکت نفت میتینگهایی تشکیل میشد. چند روز پس از قتل رزم آرا، در 28 اسفند 1329 دکتر زنگنه، وزیر فرهنگ کابینه رزم آرا به ضرب گلوله به قتل رسید. چنین بود وضع کشور در آستانه سر کار آمدن علاء. در 29 اسفند، چند روز پس از نخست وزیری علاء در مؤسسات شرکت نفت اعتصاب شد. با اینکه این اعتصاب، به علت فقدان رهبری لازم، به نحو مطلوب متشکل نبود، در عوض طولانیترین اعتصابی بود که تا آن زمان در مؤسسات نفت جنوب انجام گرفته بود. این اعتصاب که از ناحیهای به ناحیه دیگر گسترش مییافت و گاه آرام میگرفت و گاه به شدت خود میافزود و در زمان معینی به اعتصاب عمومی مبدل شد، پیش از یک ماه به طول انجامید و فقط چند روز ییش از سقوط کابینه علاء یایان یافت. این اعتصاب از بندر معشور در نتیجه خودداری شرکت نفت از پرداخت اضافی حقوق که برای کارگران این ناحیه به علت شرایط دشوار کار تعیین شده بود، آغاز شد و سپس به نواحی دیگر گسترش یافت. این اعتصاب کاملا خصلت پیکارجویانه داشت. کارگران تقریبا همه جا در مقابل واحدهای ارتش و شهربانی مقاومت میکردند. در 23 فروردین در بندر معشور حوادث خونینی رخ داد که در نتیجه آن دو زن کشته و در حدود 25 نفر مرد زخمی شدند. در همین روز در آبادان میان کارگران و سربازانی که میخواستند عدهای از رهبران اعتصاب را دستگیر کنند، زد و خوردی روی داد. در این زد و خورد یکی از کارگران به سختی مجروح شد. این حادثه موجب تظاهرات شدیدی شد که میتینگ عظیمی را در برابر کلوپ کارگران و کارمندان ایران به دنبال داشت. سربازان به شلیک پرداخته 6 تن را کشته و 30 نفر را زخمی کردند. این کار بر شدت انزجار کارگران افزود. آبادان به مرکز جنبش تبدیل شد. طی دو هفته 000ر40 نفر در حال اعتصاب بودند. واحدهای بزرگ نظامی در شهر متمرکز شدند. دادگاههای نظامی بدون وقفه کار میکردند و کارگران بازداشتی را محاکمه میکردند. اعتصاب کارگران نفت جنوب حادثه سیاسی بزرگی بود که تمام کشور را به هیجان آورده بود. جنبش همدردی وسیعی آغاز شد. اهالی مناطقی که در آن اعتصاب شده بود، آگاهی کامل از خود نشان داده با رساندن آذوقه به کارگران اعتصابی به آنان کمک میکردند. این کار نقشه شرکت نفت را که میخواست با بستن مغازههای کمپانی و نرساندن آذوقه مقاومت کارگران را در هم شکند، برهم زد. جنبش بعد به نواحی دیگر گسترش یافت. در 23 فرورین دانشگاه تهران به عنوان همدردی با کارگرن اعتصاب عمومی دانشجویان را اعلام کرد. "جمعیت ملی مبارزه با شرکت استعماری نفت جنوب" برای پشتیبانی از زحمتکشان حوزستان 24 فروردین میتینگ همگانی برگزار نمود. این میتینگ به دمونستراسیون عظیم 40 هزار نفری زحمتکشان تبدیل شد که 5ر2 ساعت به طول انجامید. شهربانی میکوشید از رفتن مردم به میتینگ جلوگیری کند، ولی این کوشش به نتیجه نرسید. در این میتینگ نمایندگان کارگران نفت و راه آهن و رهبران "جمعیت مبارزه با شرکت استعماری نفت جنوب" سخنرانی کردند. در این میتینگ در باره همدردی و پشتیبانی از کارگران خوزستان قطعنامهای با شور و هیجان تمام به تصوب رسید. در این قطعنامه اجرای فوری تقاضاهای حقه کارگران اعتصابی، دادن آزادیهای دموکراتیک و لغو حکومت نظامی در خوزستان مطالبه میشد. در 25 فروردین کارگران اصفهان نمایشی به عنوان همبستگی با کارگرن اعتصابی خوزستان تشکیل دادند. طبق خبر روزنامههای "آتش" و "ایران" و "داد " این نمایش 5 ساعت طول کشید. میان کارگران و افراد شهربانی زد و خورد انجام گرفت که به قتل دو نفر و زخمی شدن در حدود 30 نفر منجر گردید. در شهر حکومت نظامی برقرار شد. در دوم اردیبهشت دانشجویان دانشگاه تهران و دانش آموزان دبیرستانها به پشتیبانی از کارگران خوزستان به نمایش و تظاهرات یرداختند. بیست هزار دانشجو و دانش آموز که در نزدیکی دانشگاه تجمع کرده بودند، در صفوف متشکل عازم مجلس شدند و در آنجا میتینگی برگزار کردند. شهربانی در نتیجه عظمت نمایشات و همبستگی مردم با آن جرأت عرض اندام نداشت. روزنامه "رها" که به جای "به سوی آینده" نشر مییافت نوشت که این تظاهرات ضربه محکمی بود به شرکت نفت. این تظاهرات علیرغم تهدیدهای وزیر کشور وقت، سپهبد زاهدی، انجام گرفته بود. در این جنبش همبستگی روشنفکران جوان و کارگران و کارمندان شرکت داشتند. جوانان رشت نمایشی برپا کردند که در نتیجه مداخله مأموران مسلح یک دانش آموز کشته و بیش از200 نفر زخمی شدند. کارگران بنگاههای مختلف کشور به عنوان همدردی با کارگران خوزستان به اعتصاب موقت دست زدند. رفتار برخی از واحدهای ارتش و شهربای نیز باعث نگرانی ارتجاع شد ه بود. این واحدها در مواردی از اجرای دستور فرماندهان خود امتناع میکردند. روزنامه "مجمر" خبر داد که هنگام دمونستراسیون 23 فروردین در آبادان، یکی از سربازان که از تیراندازی به اعتصابیون امتناع کرده بود، هدف گلوله سرگروهبان خود قرار گرفت، یک افسر و چند سرباز بازداشت و تحویل دادگاه نظامی شدند. در بندر معشور میان سربازان بازداشتهایی انجام گرفت. در اصفهان یک پاسبان که از تیراندازی به تظاهر کنندگان خودداری کرده بود، با گلوله یک افسر شهربانی از پای درآمد. در آبادان ملوانان از تیراندازی به کارگران اعتصاپی سر باز زدند. در پنجم اردیبهشت پایان اعتصاب کارگران اعلام شد. کارگران بندر معشور به پیروزی کامل رسیدند. به کارگران آبادان نیز که خواستار افزایش حداقل دستمزد بودند، وعده انجام تقاضای آنان داده شد. شرکت نفت به کمک دولت انگلستان میخواست از این حوادث به سود خود استفاده کند. شاید هم امتناع شرکت نفت از پرداخت اضافه حقوق به کارگران بندر معشور و اصرار بعدی آن در این مورد به همین منظور انجام میگرفت. دولت انگلستان برای تهدید کشتیهای جنگی خود را به خلیج فارس گسیل داشت. به این کار حتی در خود انگلستان اعتراض شد. هیئت اجراییه حزب کمونیست بریتانیای کبیر اعلامیهای صادر کرد که در آن گفته میشد: "اعزام سفینههای جنگی انگلیسی به خلیج فارس به منظور تهدید کارگران اعتصابی شرکت نفت ایران و انگلیس و حفظ حقوق استعماری این کنسرن غول آسای امپریالیستی نمودار بارز سیاست تجاوزکارانه امپریا لیسم است." اقدامات تجاوزکارانه امپریالیستهای انگلیسی در برابر تشکل کارگران با شکست مواجه شد. موج اعتصابات که سراسر کشور را فرا گرفت به نوسان عناصر متزلزل پایان داد و کار ملی کردن نفت را تسریع کرد. دولت دستخوش سراسیمگی بود و از هرگونه اقدامی برای تحقق نقشههای خود عاجز به نظر میرسید. کمیسیون نفت مجلس که ریاست آن با مصدق بود و نمایندگان بورژوازی ملی در آن نفوذ قاطع داشتند، اعتنائی به دولت نداشت. این کمیسیون در 5 اردیبهشت قانون ملی شدن صنعت نفت را به اتفاق آراء تصویب کرد. علاء بلافاصله استعفای خود را به اطلاع مجلس رساند و علت آنرا چنین اعلام کرد که کمیسیون نفت با حل مسئله نفت بدون مشورت با دولت، عملا عدم اعتماد خود را به دولت بیان داشته است. مجلس در 8 اردیبهشت 1330 تحت فشار قطعی افکار عمومی لایحه پیشنهادی کمیسیون نفت به اتفاق آراء تصویب کرد و در عین حال مصدق را برای مقام نخست وزیری نامزد نمود و شاه در 9 اردیبهشت فرمان نخست وزیری مصدق را صادر کرد. با تصویب لایحه ملی شدن صنعت نفت در مجلس سنا (10 اردیبهشت 1330)، ملی شدن نفت قدرت قانونی به دست آورد و جنبش آزادی بخش ملی لقهای ایران به مرحله تازهای گام نهاد. روز 11 اردیبهشت که با جشن اول ماه مه مصادف بود، روز نمایش مردمی بود که به مبارزه در راه آزادی و استقلال خود از نو به پا خاسته بودند. به دعوت حزب توده ایران و سازمانهای دمکراتیک در تهران 80 هزار کارگر و دهقان و پیشه ور و روشنفکر به خیابانها درآمدند. با ملی شدن صنعت نفت مرحله اول مبارزه پایان مییابد. ولی با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت فقط شکل قانونی مسئله حل میشد. حل بخش عمده این مسئله یعنی اجرای این قانون یا به طور مشخصتر طرد عملی شرکت نفت ایران و انگلیس هنوز در پیش بود. بورژوازی ملی که "جبهه ملی" را به وجود آورده و عملا به مبارزه عمومی ضد امپریالیستی پیوسته بود، تنهـا نیروئی بود که در شرایط آن زمان دعوی به دست گرفتن قدرت حاکمه را داشت. ولی دولتی که دکتر مصدق تشکیل داد فقط از نمایندگان بورژوازی ملی ترکیب نیافته بود. در این دولت نمایندگان سایر قشرها و به طور عمده نماینده گان بورژوازی کمپرادور هوادار آمریکا نیز شرکت داشتند. چنین دولتی برای مجلس آن روز بیشتر قابل قبول بود. تصادفی نیست که نامزدی مصدق برای نخست وزیری از طرف تمام نمایندگان مجلس پشتیبانی شد. قبول چنین دولتی از طرف طبقات حاکمه علل مختلف داشت: اولا، شکست دولتهای سابق و ناتوانی آنها در حل بحران؛ ثانیا، ایجاد تضمین دربرابر حوادث غیرمنتظره احتمالی، زیرا تشکیل دولت مختلط حتی در صورتی که بورژوازی ملی در آن تفوق داشته باشد، به مراتب قابل قبولتر از دولتی بود که حزب توده ایران به نحوی در آن شرکت داشته باشد؛ ثالثا، این امید وجود داشت که در خود "حبهه ملی" تفرقه ایجاد شود و مصدق نتواند از عهده مشکلات برآید و خویشتن را بیاعتبار سازد؛ رابعا، آنان برای تجمع نیروی خود فرصت به دست میآوردند و اگر مصدق درصدد برمی آمد که در اقدامات خود بیش از حد پیش رود، تمام نیروی ارتجاع را به کمک میگرفتند. به علاوه امپریالیسم آمریکا نیز مخالف زمامداری مصدق نبود، زیرا به دست او میشد رقیب انگلیسی را طرد کرد و سپس کار را به سود خود پایان داد. طبقات حاکمه برای این قبیل محاسبات پایههای کاملا محکم داشتند. بیش از همه خود ترکیب اولیه "جبهه ملی" و سیس نظریهای که بخش بزرگ بورژوازی ملی درباره نقش امپریالیسم آمریکا داشت، پایه محاسبات را تشکیل میدادند. "جبهه ملی" در مرحله اول مبارزه ملغمهای تشکیل میداد که در آن افرادی با وضع اجتماعی مختلف شرکت داشتند و آنها را نه فقط منافع طبقاتی، بلکه منافع سیاسی زودگذر نیز با هم متحد کرده بود. عدهای از مالکان و کمپرادورهای طرفدار آمریکا نیز به امید بهره برداری از "جبهه ملی" وارد آن شده بودند. شرکت افرادی نظیر سرلشگر زاهدی در "جبهه ملی" که ابتدا به مقام ریاست شهربانی کل کشور و سپس در کابینه به مقام وزارت داخله منصوب گردید، مایه امید ارتجاع بود. این وضع در عین حال حس هشیاری و حتی بدگمانی نیروهای دمکراتیک را نسبت به مصدق و دولت او برانگیخت. عامل دومی نیز وجود داشت که این امر را عمیقتر میکرد و آن برخورد "جبهه ملی" به آمریکا به مثابه نیروی "بیطرف" بود. مسئله امپریالیسم سومی که "بیطرف" باشد از قدیم افکار ناسیونالیستهای ایران را به خود مشغول میداشت. ناسیونالیستهای ایران که کشور را زمانی در منگنه دو امپریالیسم انگلیس و روسیه تزاری دیده بودند، پیوسته در جستجوی امپریالیسم سومی بودند که به عقیده آنان امپریالیسم "بیطرف" بوده و بتواند به آنها در رهائی از چنگال این دو کشور امپریالیستی یاری رساند. گرایش تقریبا تمام روشنفکران و عناصر ناسیونالیست ایران در سالهای جنگ جهانی اول به سوی آلمان و استفاده ماهرانه این کشور از احساسات این عناصر، از همین جا ناشی میشد. بسیاری از مورخین بدون آنکه به ماهیت این تمایلات توجه کنند، با متهم کردن دربست کسانی که دارای این تمایلات هستند به هواداری از امپریالیسم به نتیجه گیریهای نادرست تاریخی میرسند. اینگونه تمایلات نسبت به آلمان (که در اصل عمیقا ناسیونالیستی بود) تا جنگ جهانی دوم و سالهای اول این جنگ باقی مانده بود. و یکی از خدمات حزب توده ایران این است که این مسئله را درنظر میگرفت. این حزب مبارزه ضد فاشیستی را در کشور با کاردانی سازمان داد و ماهیت سیاست خارجی اتحاد شوروی را برای مردم تشریح نمود. باید در نظر داشت که بسیاری از اعضاء حزب "میهن" که به حزب توده ایران پیوستند زمانی عضو حزب "ییکار" (حزب ناسیونالیستی هوادار آلمان) بودند و بعد به مبارزان انترناسیونالیست طبقه کارگر بدل شدند. به این جهت باید میان کسانی که به امکان "بیطرفی" این یا آن امپریالیسم صمیمانه ایمان دارند، ولی پس از پی بردن به نادرستی اعتقاد خود در مواضع صحیح قرار میگیرند و کسانی نظیر خلیل ملکی و شرکاء که با سخن پردازی درباره "نیروی سوم" میکوشیدند در جنبش کارگری تفرقه اندازند، فرق گذاشت. البته در مورد امپریالیسم آمریکا در پایان جنگ دوم جهانی توهم زیاد وجود نداشت. ولی با اینهمه آمریکای "دوردست" را نیز بسیاری و به ویژه عناصر ناسیونالیست به مثابه کشوری که مقاصد آزمندانه خاصی نسبت به ایران ندارند، ارزیاپی میکردند. برخی از سران "جبهه ملی" و از جمله خود مصدق در شمار این افراد بودند. عوامل زیر نیز وضع را تشدید میکرد: ترس بورژوازی ملی از اتکاء به جنبش تودهها و دعوی آن به سرکردگی جنبش و نیز کوششی که بورژوازی ملی برای مرزبندی میان خود و نیروهایی که به وسیله پرولتاریا رهبری میشدند، به عمل میآورد، تا بدین وسیله اعتماد و یا لا اقل پشتیبانی موقت عناصر ارتجاعی را به خود جلب کند. این وضع مانع تفاهم متقابل میان "حبهه ملی" و حزب توده ایران و لذا مانع اتحاد تمام نیروهای ضد امپریالیستی میشد. نکته عمده این بود که رهبری حزب توده ایران در سیمای مصدق ملاک (با در نظر گرفتن عوامل مذکور) نماینده و ایدئولوگ بورژوازی ملی را نمیدید و به این جهت به اقدامات او نیز با نظر بی اعتمادی مینگریست. درباره فعالیت مشخص حزب توده ایران باید گفت که این حزب در این مرحله نیز مانند سایر مراحل نیروی عمده بسیج کننده مردم برای مبارزه بود. حزب توده ایران با تلفیق کار غیرعلنی با فعالیت علنی علیه امپریالیسم و در راه صلح مبارزه میکرد. اگر نیروی بسیج کننده حزب توده ایران نبود، "جبهه ملی " برای اجراز قدرت زمینه و شرایط لازم به دست نمی آورد. زمانی که "جبهه ملی" در آغاز این مرحله مبارزه، از شعار "استیفای حقوق مردم ایران" در چارچوب قانون مصوب مجلس و بقای شرکت ملی نفت ایران و انگلیس پیروی میکرد، حزب توده ایران در راه شعاری که از مدتها قبل مطرح کرده بود یعنی شعار لغو امتیاز و طرد شرکت نفت مبارزه مینمود. به علاوه زمانی که "جبهه ملی" درباره کمک آمریکا به ایران در کار بیرون راندن انگلستان دستخوش تصورات واهی بود و جانب دیگر مسئله یعنی ترس امریکا را در برابر جنبش روزافزون نمی دید، حزب توده ایران مبارزه علیه انگلستان را بخش لاینفک مبارزه ضد امپریالیستی به طور کلی و لذا مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا محسوب میداشت. ولی بعدها مواضع حزب توده ایران نیروی بسیج کننده کمتری داشت. "جبهه ملی" شعار "ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور" را مطرح کرد. حزب توده ایران طرح این شعار را به مثابه حیله امپریالیسم آمریکا که میکوشید به وسیله دست نشاندگان خود نه فقط شرکت نفت را بیرون کند، بلکه نفت ایران را در سراسر کشور به دست خود گیرد، تلقی نمود. به این جهت حزب توده ایران در شعار خود "لغو امتیاز نفت جنوب و طرد امپریالیسم انگلستان" باقی ماند. مواضع حزب توده ایران در تمام مراحل مبارزه در راه ملی کردن صنعت نفت در قطعنامههای چهارمین پلنوم وسیع کمیته مرکزی ایران به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. در این قطعنامهها درباره برخورد حزب توده ایران به بورژوازی ملی و مسئله ملی کردن صنعت نفت گفته میشود: "عدم شناخت بورژوازی ملی ایران، درک نکردن ماهیت آن و عدم تشخیص خصلت ضدامپریالیستی جبهه ملی موجب شد که حزب ما مرتکب اشتباهات سیاسی مهمی گردید و با آنکه از ابتدای تأسیس خود در بیدار و متشکل کردن تودههای مردم و نیروهای ضد استعمار کشور و آموختن شیوههای مبارزه نقش مهم و مؤثری ایفا نموده بود، در این دوران عملا ابتکار سیاسی در مبارزه ضد استعماری را از دست داد. سمت گیری غلط درباره مسئله ملی شدن صنایع نفت (در ابتدای جنبش) و خط مشی چب روانه و نادرست در قبال جبهه ملی و حکومت دکتر مصدق مهمترین اشتباه سیاسی حزب ما در جریان سالهای قبل از کودتای 28 مرداد به شمار میآید." |
راه توده 371 دوم مرداد ماه 1391