راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

درباره زمان بازداشت
محمد خان ضرغامی

خنجر
بر پشت سران
قبائل و عشایر

 

 

سلام و ارادت. دررابطه با تاریخ بازداشت آقای محمد خان ضرغامی که در نوشته آقای صادق زاده درباره محمد ضرعامی ۱۳۴۳ ذکرشده است ضروری دیدم این تصحیح را برایتان ارسال کنم.
"محمد خان ضرغامی" زمستان سال ۱۳۴۱ یعنی اواخر بهمن ماه آن سال درتهران بازداشت شد. با پائی که در یک درگیری خانوادگی گلوله خورده بود و کمی میلنگید ولی صلابت ایلیاتی او را مردی اهل رزم به نمایش میگذاشت.
دو روز قبل از بازداشت ضرغامی، سرهنگ مجللی (اولین رئیس شهربانی بعد از انقلاب) و حیات داودی که بیانیه های عشایر فارس را که وارد درگیری با حکومت شده بودند چاپ می کردند و برای تعمیردستگاه پلی کپی به بازار رفته بودند بازداشت شده بودند. آنها به جمع ما دانشجویان و رهبران جبهه ملی دربند 2 انفرادی قزل قلعه اضافه شده بودند. چند تنی دیگر از رهبران عشایر و مخصوصأ ایل قشقائی هم در یکی از اتاق ها و جدا از دیگر زندانیان نگهداری میشدند. شبها دورهم می نشستیم و از یادمانده ها حرف می زدیم. دراین بازگوئی ها بود که محمد خان از رفتارخود درایل، احداث بیمارستانی مدرن در محل عشایری و استخدام پرستار ازانگلستان برای درمان افراد ایل صحبت کرد که ازآن پس به شوخی و بخشی هم به جدی وی را «خان سوسیالیست» صدا می کردیم. البته درهمین نشست ها آقای حیات داودی هم از شرکت در توطئه حکومتی برای تاسیس فرمانداری جنوب، با مرکزیت بوشهر و با پشتوانه پول شکر برای اسکناس های چاپ شده جهت مقابله با حکومت فرقه درآذربایجان صحبت کرد و اینکه پس ازپایان حکومت آذربایجان او به همراه دو سه نفر دیگر به تهران رفته بودند و با زعامت سید ضیاء از شاه خلعت گرفته بودند.
درخرداد ۱۳۴۲ همزمان با وقایع ۱۵ خرداد سران عشایر به فارس منتقل شدند و در دادگاه نظامی محاکمه و تعدادی از آنها به اعدام محکوم شدند که حیات داودی از آ‌ن جمله بود. این شرح فقط برای بیان زمان بازداشت ضرغامی بود. ضرغامی از جمله کسانی بود که به اعدام محکوم نشد.
در مورد حیات داودی جالب این بود که خانواده اش مداومأ سراغ سید ضیاء می رفتند و او هم پیوسته نوید آزادی او را در دو، سه روزبغد میداد و حیات داودی به همبندی هایش که درعین درانفرادی بودن مزایای عمومی و دور هم جمع شدن را داشتند مراجعه می کرد وشماره تلفن آنها را مطالبه میکرد که پس از آزادی به خانواده های آنها از وضع و حالشان خبر بدهد. سید ضیاء خانواده این دوست قدیم خود را هم فریب میداد و تا آخرین لحظات هم خانواده و ایل حیات داودی از سرنوشت رئیس قبیله خود خبرنداشتند."

 

 

                        راه توده  371      دوم مرداد ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت