دولت مصدق |
ب- مرحله دوم مبارزه در راه ملی کردن صنعت نفت تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و سر کار آمدن مصدق را باید آغاز این مرحله دانست. این هر دو حادثه نتیجه مبارزات توده مردم و در عین حال حوادثی بودند که هم امپریالیسم و ارتجاع داخلی و هم نیروهای دمکراتیک را در برابر وضع جدیدی قرار میدادند. این مرحله به حوادث تیرماه 1330 منجر شد که طی آن اقدامات امپریالیستهای انگلیس و آمریکا (که حالا دیگر مشترکا عمل میکردند) و نیز ارتجاع داخلی در برابر مبارزات مردم با شکست مواجه گردید و در نتیجه زمینه برای ایجاد جبهه واحد ضد امپریالیستی فراهم آمد. این مرحله سرشار از وقایع مهم داخلی و خارجی است. در این مرحله، تضادها شدت مییابند و تغییراتی که در سیر حوادث تأثیر داشت در خصلت این تضادها پدید میآید. در این مرحله که بخصوص از مبارزات جوشان توده مردم یعنی نیروی عمده جنبش مشحون است، جنبش به نقطه اوج رشد خود میرسد. تضادهای موجود میان دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس و نیز تضاد میان کشورهای امپریالیستی از یک سو و ایران که به وسیله دولت بورژوازی ملی اداره میشد، از سوی دیگر در این مرحله دستخوش تغییرات زیاد گردید. سیاست ایالات متحده آمریکا در ایران پس از تشکیل "جبهه ملی" با تمام ویژگیهای آن که قبلا بدان اشاره کردیم، جهت مشخصی به خود گرفت: استفاده از "جبهه ملی" برای تصاحب نفت ایران. ترکیب و روحیات "جبهه ملی" نیز مشوق این تمایل آمریکا بود. مثلا ماکس تورنبرگ، رئیس هیئت "اوبرسیز کنسالتاسن" که مشاور دولت ایران در مسئله برنامه هفت ساله بود، در ژانویه 1951 در آستانه بازگشت خود صراحتا اعلام کرد که شرکت نفت ایران و انگلیس با نپرداختن حق ایران، مقصر عمده بیسر و سامانی کشور است. ماک گس، معاون وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا در مسائل خاورمیانه و نزدیک نیز که در 26 اسفند از ایران بازدید به عمل آورد، چنین عقیدهای را بیان داشت. زمانی که اصل ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید، برخورد دوگانه امپریالیسم آمریکا به این اقدام آشکار گردید: از یکسو ترس در برابر اینکه این کار بتواند برای سایر کشورهای صاحب نفت سابقه گردد و آنها نیز به همین سهولت به منافع انحصارات آمریکائی لطمه وارد سازند، از سوی دیگر درونمای فریبنده برای پیروزی سهل. موضع گیری آمریکا در کنفرانس که از طرف آمریکا و انگلیس در آوریل 1951 در واشنگتن برای تنظیم خط مشی مشترک درمورد ایران تشکیل شد، حاکی این مدعاست. روش آمریکا در این کنفرانس اعمال فشار به انگلستان بود تا هرچه زودتر او را از موضع گیری خود بیرون راند. ولی از زمانی که مصدق روی کار آمد، ورق برگشت. زیرا اکنون حل هر چه سریعتر مسئله مطرح بود. امپریالیسم آمریکا که در صدد تحقق انتظاراتی بود که از "جبهه ملی" داشت، با دعاوی خود وارد میدان شد. ضمنا آمریکا نمی خواست که به چیز کم قناعت کند. دولت مصدق نیز در شرایطی که جنبش خصلت همگانی به خود گرفته بود، نمی توانست به امپریالیسم آمریکا وعدههای بزرگ بدهد و به طریق اولی دربرابر آن به عقب نشینیهای بزرگ تن در دهد. این امر سایش هائی را میان دولت مصدق و ایالات متحده آمریکا به وجود آورد و باعث نزدیکی نیروهای امپریالیستی و فشار مشترک آنان بر محافل حاکمه ایران شد. مصدق در گزارش خود به مجلس (19 آذر 1330) پس از بازگشت از آمریکا که برای شرکت در جلسه شورای امنیت به آنجا رفته بود، به این امر اشاره کرده میگوید: "در واشنگتن با آقای مک گی مدت 20 روز متجاوز یا 26 روز حالا درست به خاطر ندارم همه روزه در تماس بودم ... بسیار شخص مهربان و خیرخواهی بودند. ولی متأسفانه مذاکرات ما به جائی نرسید ... و اما راجع به اینکه چرا ما موفقیت کامل حاصل نکردیم، اینجا لازم است عرض کنم که دولت آمریکا گرچه ظاهرا با دولت ایران هم آهنگی میکند، ولی نمایندگان آن دولت به قسمی در تحت تاً ثیر انگلیس هستند که نمی توانند برای ایران کاری بکنند. من در ارویا سفرای آمریکا را دیدم که همگی از رفتار وزارت خارجه آمریکا شکایت میکنند. از آنجمله آقای دریفوس، آقای والاس مری، آقای گریدی که اخیرا هم مقالاتی در جراید آمریکا به نفع ایران و برعلیه وزارت خارجه آمریکا منتشر کرده است. بنده صاف و بی پرده عرض میکنم که آقای ژرژ مک گی با من در این مدت 25 روز مثل یک برادر صمیمی بود. آقای ژرژ مک گی تمام مطالب منطقی دولت ایران را تصدیق میکرد، ولی همین تصدیق سبب شد که ایشان را بلافاصله مأمور سفارت آنکارا بکنند." در این اظهارات به همه چیز میتوان پی برد: هم به پندار دیروزی مصدق درمورد آمریکا، هم به نومیدی امروزی او. هم به اعمال فشار آمریکا به او و هم به موافقت مصدق به عقب نشینیهای کوچک. مصدق در این سخنرانی یکی دیگر از علل عدم موفقیت مذاکرات خود را با آمریکا یادآور میشود و آن روی کار آمدن چرچیل در انگلستان است. درواقع نیز پس از روی کار آمدن محافظه کاران که در انتخابات پیروز شده بودند، اقدامات دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس در ایران هماهنگی بیشتر یافت. مصدق تحت تأثیر جنبش روزافزون مردم قادر نبود که از شدت اختلاف با امپریالیسم بکاهد. این امر تضاد داخلی "جبهه ملی" را تشدید میکرد. این جبهه به تدریج از عناصر ارتجاعی و بخصوص عناصر کمپرادور هوادار آمریکا که در این جبهه وظیفه خاصی داشتند، پاک میشد. اکنون "جبهه ملی" قاطعتر عمل میکرد و امپریالیستهای آمریکا و انگلیس سرسختی بیشتر از خود نشان میدادند. ارتجاع و امپریالیسم درصدد برآمدند که دولت مصدق را به دست قوام، نوکر قدیمی خود برکنار کنند. ولی جنبش عمومی مردم این نقشهها را بر هم زد. برای آنکه بتوان به وسعت جنبش پی برد کافی است گفته شود در این مرحله 200 اعتصاب رخ داد. جامعه ایران در این مدت شاهد نمایشها و میتینگهای کثیرالعدهای بود که در آنها صدها هزار نفر از طبقات و قشرهای گوناگون شرکت داشتند. نمایشها و تظاهراتی نظیر 23 تیر 1330 و 30 تیر 1331 تهران را به میدان واقعی نبرد تبدیل کردند که صدها کشته و زخمی از خود به جا گذاشت و حتی ارتش با خودداری از تیراندازی از خود تزلزل بروز داد. سازمانهای دمکراتیک و بخصوص حزب توده ایران نیروی بسیج کننده تمام این مبارزات بودند. نمایشها و میتینگهائی که به دعوت این سازمانها برپا میشد پرجمعیتترین و پیکارجوترین آنها بود. این سازمانها غالبا در زیر فشار مصدق و "جبهه ملی" نیز که میخواستند از سوئی مخالفان خود را با مردم بترسانند و از سوی دیگر نقش خود را در "سرکوب کمونیست ها" نشان دهند، قرار میگرفتند. در آغاز این مرحله حزب توده ایران در موضع عدم اعتماد نسبت به "جبهه ملی" قرار داشت. ولی این امر مانع بسیج مردم برای مبارزه نمی شد و تردیدی نیست که اعتلای دائمی جنبش در اتخاذ مواضع قاطع به مصدق کمک جدی میکرد. فقط در اواخر، زمانی که اشتراک مواضع امپریالیسم و ارتجاع روشنتر و عیانتر نمودار گردید، حزب توده ایران مواضع خود را در جهت نزدیکی بیشتر با "جبهه ملی" تغییر داد. در تشریح عمومی این مرحله، باید رشد خروشان نهضت صلح را نیز خاطرنشان ساخت. در ایران برای تأیید پیام صلح استکهلم تقریبا دو میلیون امضاء گردآوری شد که ایران را با درنظر گرفتن تعداد جمعیت، در میان کشورهای سرمایه داری در مقام چهارم قرار داد (پس از فرانسه و ایتالیا و ژاین). چنین بود مشخصات اساسی این مرحله. زمانی که دکتر مصدق زمام حکومت را به دست گرفت، حزب توده ایران نامه سرگشادهای برای او فرستاد که در آن بخشی از مطالبات سیاسی مردم ایران به شرح زیر بیان شده بود: 1 ـ آزادی احزاب و سندیکاها، 2 ـ آزادی زندانیان سیاسی که به علت خدمت به مردم زندانی شده اند. 3 ـ لغو قوانین مغایر با قانون اساسی و تعطیل دادگاههای اختصاصی و نظامی 4 - تصویب قانونی که اعلام خودسرانه حکومت نظامی را ممنوع کند 5 ـ ملی کردن صنعت نفت، برانداختن آثار شرکت نفت ایران و انگلیس در ایران و رد دعاوی بی پایه آن 6 - کوشش تمام در راه حفظ صلح، عدم شرکت در پیمانهای آتش افروزان جنگ، به رسمیت شناختن جمهوری کبیر چین، پایان دادن به سیاست تشدید تسلیحات و اخراج مشاوران نظامی و خارجی از ایران، خودداری از تبدیل ایران به یایگاه تجاوز ضد شوروی، زیرا مردم ایران علیه اتحاد شوروی جنگ نخواهند کرد و اجازه نخواهند داد که فرزندان آنها قربانی منافع جنگ افروزان انگلیس و آمریکا گردند. همین جا باید گفت که دولت دکتر مصدق هیچیک از این مطالبات را اجرا نکرد. در تمام مدت زمامداری مصدق حزب توده ایران و اتحادیههای دمکراتیک ممنوعه باقی ماندند، مؤسسهای که "اصل چهار ترومن" را اجرا میکرد، به کار خود ادامه میداد. با روی کار آمدن مصدق، ملی کردن نفت بر پایه قانونی که در مورد خلع ید از شرکت سابق نفت به تصویب رسیده بود، باید آغاز میگردید. این قانون از 9 ماده تشکیل میشد. ماده اول مربوط به تشکیل هیئت مختلط برای تحویل گرفتن اموال کمپانی بود؛ در ماده دوم گفته میشد که دولت باید "بلافاصله از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران خلع ید کند و چنانکه شرکت برای تحویل فوری به عذر وجود ادعائی بر دولت متعذر شود، دولت میتواند تا میزان 25% از عایدات جاری نفت را پس از وضع مخارج بهره برداری برای تأمین مدعابه احتمالی شرکت در بانک ملی ایران یا بانک مرضی الطرفین ودیعه گذارد". ماده سوم مربوط به دعاوی متقابل طرفین بود که بایستی تحت نظارت هیئت مختلط برای بررسی به مجلسین ارحاع شود. (این ماده بخصوص مورد انتقاد شدید حزب توده ایران قرار گرفت. حزب اعلام داشت که مردم ایران نمی توانند برای شرکت نفت حقی برای طرح دعاوی قائل باشند). ماده هفتم قانون درباره ترتیب خرید محصولات نفتی به وسیله خریداران بود. در این ماده به خریداران سابق این حق داده شد که به میزان خرید خود از آغاز سال 1948 تا 20 مارس 1951 به قیمت بین المللی از ایران نفت خریداری کنند. سایر مواد قانون مربوط به مدت و ترتیب کار هیئت مختلط بود. امپریالیستهای انگلیس برای جلوگیری از اجرای این تدابیر به اعمال فشار و تهدید نظامی پرداختند. شانزدهمین تیپ مستقل چتربازان انگلیسی به صورت آماده باش جنگی درآمد. تعداد نیروهای نظامی انگلستان در مناطق همجوار مرز ایران افزایش یافت. شرکت نفت به کارمندان خود دستور داد که برای خروج از ایران آماده شوند. در همین زمان دولت انگلستان رزم ناو "موریشیس" را به بصره گسیل داشت. کاظمی، وزیر خارجه ایران به علت این تدارکات نظامی به دولت عراق اعتراض کرده خواستار اتخاذ تدابیر فوری شد. انگلستان در این موقع علیه ایران به "جنگ اعصاب" شدیدی پرداخت. اظهارات مکرر موریسن وزیر خارجه انگلستان جنبه تهدیدآمیز داشت. او میگفت اگر دولت ایران "قانون و نظم را حفظ نکند، در اینصورت دولت انگلستان حفظ امنیت تابعین انگلستان را حق و وظیفه خود خواهد دانست". حزب کمونیست انگلستان به این روش امپریالیستی حزب کارگر پاسخ لازم داد. کمیته سیاسی این حزب علیه تهدیدهای نظامی دولت کارگری انگلستان طی اعلامیه وسیعی اعتراض کرد. در اعلامیه گفته میشد: "دولت حزب کارگر انگلستان دولت ایران را تهدید میکند که اگر نقشههای خود را درباره ملی کردن شرکت نفت ایران و انگلیس اجرا کند، این امر عواقب وخیمی برای ایران خواهد داشت. به خلیج فارس کشتیهای جنگی فرستاده شده است. سربازان واحد مستقل چتربازان برای عملیات نظامی در مناطق گرمسیر لباس و تجهیزات لازم گرفته اند. این شیوه امپریالیستی تهدید کشور ضعیفتر به سود یک کمیانی غول آسای نفت... شدیدا قابل انتقاد است... جنبش تودهای عظیم مردم ایران که به صورت اعتصاب کارگران نفت، شرکت در مبارزه به خاطر صلح و نمایشهای عظیمی که حزب توده ایران سازمان داده بود، نمودار گردید، عزم راسخ این مردم را برای رهائی از امپریالیسم نشان میدهد... هیچگونه مداخلهای در امور داخلی ایران را نمی توان مجاز داشت. دستها از ایران کوتاه!" در ماههای اردیبهشت و خرداد و تیر نمایشها و میتینگهای زیادی برگزار شد که در آنها اجرای عملی قانون ملی شدن نفت مطالبه میشد. الول ساتون در این مورد مینویسد: "در واقع عناصر افراطی در ایران نسبت به مصدق دچار بیاعتمادی شدیدی شدند. به نظر آنان میرسید که مصدق بیش از حد با احتیاط عمل میکند و کار ملی کردن را بیش از اندازه به تأخیر میاندازد. اتحاد عناصر افراطی راست و چپ نمودار این روحیات بود... " البته هیج گونه اتحاد عناصر افراطی راست و چپ که ساتون مدعی است، وجود نداشت. ولی او نظر عناصر چپ را درست تشخیص داده بود. به نظر حزب توده ایران و سازمانهای مربوط با آن بهترین شیوه عکس العمل در برابر تهدید و فشار عبارت بود از اقدامات سریع و قاطعی که امپریالیستها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. روزنامه "به سوی آینده" به مناسبت تهدید انگلستان به خروج دستجمعی کارمندان انگلیسی و دستوری که به نفتکشها داده شده بود که در مقابل نفت تحویلی رسید ندهند، مینویسد که دولت ایران با تکیه به توده مردم یاسخ جدی و شایسته به این دسایس امپریالیستی بدهد. نیروهای دمکراتیک طرد کامل و فوری کمپانی را مطالبه میکردند. حزب توده ایران و "جمعیت ملی مبارزه با شرکتهای استعماری نفت" به مناسبت هجدهمین سال امضای قرارداد امتیاز سال 1933 میان دولت ایران و شرکت نفت، روز 31 اردیبهشت 1330 را برای بسیج نیروهای احتماعی درنظر گرفتند. در این روز در تمام شهرهای بزرگ ایران (بجز خوزستان که در آنجا حکومت نظامی اعلام شده بود) علیه شرکت نفت و زورگوئی امپریالیستها در ایران نمایش و میتینگ برگزار شد. در تهران پس از دمونستراسیونی که در خیابانهای عمده انجام گرفت و 3.5 ساعت به طول انجامید، میتینگ عظیمی در میدان بهارستان برپا شد که بیش از 80 هزار کارگر و کارمند و پیشه ور و محصل و روشنفکر و کسبه و نیز دهقانان حومه شهر در آن شرکت کردند. در قطعنامه صادره از طرف شرکت کنندگان در این میتینگ علاوه بر مطالبه دموکراتیزه کردن سیاست داخلی کشور گفته میشد که مردم خواستار طرد فوری شرکت نفت غاصب از ایران و سپردن پی چون و چرای تمام امور به دولت هستند. تاًخیر در این کار به معنای تبعیت از امپریالیستهای آمریکائی و انگلیسی و خیانت به منافع مردم ایران است. باید خساراتی را که طی 50 سال به ایران وارد آمده دقیقا محاسبه کرد و براساس آن تمام مؤسسات صنعتی و وسایل نقلیه شرکت را مصادره نمود. در قطعنامه همچنین لغو قسمتی از قانون که در آن از حقوق شرکت نفت سخن میرفت، مطالبه میشد. در قطعنامه گفته میشد که مردم ایران به تهدیدهای دولت انگلستان و همچنین به مداخله بیشرمانه امپریالیستها آمریکا در امور داخلی ایران که حاکی بر تلاش امپریالیستها برای ادامه غارت مشترک ثروتهای ایران است، با نظر نفرت و انزجار مینگرند. مردم ایران میطلبند که مجلس و دولت ایران در یاسخ این سیاست مبتنی بر تهدید و مداخله با تکیه بر نیروهای ضد امپریالیستی ایران، برای ریشه کن کردن نفوذ امپریالیستها در ایران اقدام کنند. در 31 خرداد 1330 بر روی مؤسسات شرکت نفت سابق تابلوی "شرکت نفت ملی ایران" نصب شد و بر فراز آنها پرچم ایران به اهتزار درآمد. این کار با رضایت خاطر عمومی مواجه شد. "جبهه ملی" در همان روز در میدان بهارستان میتینگی تشکیل داد که در آن 30 هزار نفر شرکت کردند. در این میتینگ از مصدق پشتیبانی شد و علیه اظهارات موریسون اعتراض به عمل آمد. در تأیید این اقدام دولت، در بسیاری از شهرها نمایش و میتینگ برگزار شد. وسعت دامنه جنبش نه فقط انگلستان را که منافع مستقیم آن به خطر افتاده بود، بلکه آمریکا را نیز نگران میساخت. به دنبال یادداشت وزارت خارجه انگلستان که پس از تصویب قانون 9 مادهای طرز اجرای ملی کردن نفت ارسال شده بود، دولت آمریکا نیز اعلامیهای صادر کرد. در این اعلامیه گفته میشد: "ما در مذاکرات خود با دولت ایران اثرات خطیری را که در نتیجه الغاء یکطرفه روابط دوستی که برقرارداد مترتب است و ایالات متحده آمریکا قویا با آن مخالفت خواهد نمود، تذکر داده ایم. ما اهمیت رسیدن ایرانیان را به هدفهای مشروع خودشان از راه مذاکرات دوستانه با طرف دیگر به طوریکه با مسئولیتهای بین المللی ایرانیان وفق دهد تاً کید کردهایم. فایده اتخاذ این طریق این است که در آینده اطمینان به مصونیت سرمایه هائی که در ایران به کار انداخته میشود، ادامه خواهد یافت..." این تغییر ناگهانی در موضع گیری آمریکا موجب حیرت محافل رسمی ایران گردید. در برخی از روزنامههای دولتی این کار به مثابه "خنجر زدن از پشت " ارزیابی شد. دولت ایران در 31 اردیبهشت یادداشتی ارسال داشت که در آن از عدول ناگهانی ایالات متحده آمریکا از موضع گیری بیطرفانه ابراز تعجب شده بود. در این یادداشت گفته میشد که ملی شدن اکنون به صورت قانونی که به تصویب هر دو مجلس رسیده، در آمده است و دولت ایران وظیفهای جز اجرای آن ندارد و کوچکترین تزلزل و یا تأخیر در اجرای این قانون خشم مردم ایران را برخواهد انگیخت. در یادداشت اضافه میشد که: ما امیدواریم که ملت کبیر و آزادی خواه آمریکا که در سایر موارد جانب حق و عدالت را مرعی داشته و پشتیبانی معنوی خود را از مساعی قانونی ایران نشان داده، این بار نیز مانند گذشته بیغرضی و دوستی خود را حفظ خواهد کرد. یادداشت دولت ایران پرده را کمی بالا زده و محافل واشنگتن را نگران ساخت. آچسن ضمن اعتراف به اینکه دولت آمریکا واقعآ نیز به ایران اطمینان داده بود که معترض سیاست ملی کردن نفت نخواهد شد، اعلام داشت که ایالات متحده آمریکا قصد ندارد حق حاکمیت ایران را مورد تردید قرار دهد. اقدامات بعدی آمریکا دیگر جنبه رسمی نداشت. ترومن فقط پیام هائی شخصی به نخست وزیران ایران و انگلیس میفرستاد و طرفین را به حل دوستانه مسئله از راه مذاکره دعوت میکرد. ترومن به ایران پیشنهاد مینمود که با نمایند گان بریتانیای کبیر درباره تمام مسائل مورد اختلاف و نه فقط درباره جزئیات فنی وارد مذاکره شود. در پاسخ مصدق به ترومن که به مثابه "دوست صمیمی و خیرخواه" ایران تنظیم شده بود، گفته میشد که دولت ایران در این مسئله جز با نمایندگان شرکت سابق نفت با هیج مقام دیگری نمی تواند وارد مذاکره شود. مذاکره با نمایندگان شرکت نفت انجام گرفت. از طرف شرکت نفت هیئتی به ایران اعزام شد. نماینده دولت انگلستان در هیئت مدیره این شرکت نیز درآن عضویت داشت. این هیئت که جاکسن، معاون شرکت نفت ریاست آنرا به عهده داشت، در 21 خرداد وارد تهران شد. ولی از این مذاکرات نتیجه مثبتی عاید شرکت نفت نشد. این مذاکرات نتیجه مثبتی هم نمی توانست داشته باشد. زیرا از یکسو هدف جاکسن، به طوری که در فرودگاه تهران اعلام کرد، پیدا کردن "جای سودمند و با صرفه در شرایط ملی شدن نفت "به نحوی که بتوان با آن" دمساز شد" بود و از سوی دیگر جنبش در ایران چنان ییش رفته بود که هرگونه زد و بندی با شرکت نفت میتوانست موج عظیم خشم عمومی را برانگیزد. مصدق در 5 تیرماه پیامی به ترومن فرستاد که در آن گفته میشد، دولت ایران که مایل نیست در کار بهره برداری از نفت کوچکترین وقفهای حاصل شود، آمادگی خود را برای ابقاء تمام کارمندان خارجی اعلام کرده است، ولی شرکت نفت در انجام تمام کارها خرابکاری میکند و دولت ایران با درنظر گرفتن "روابط دوستانه " میان مردم آمریکا و ایران و از آنجا که "ملت بزرگ و ارجمند آمریکا از طرفداران جدی آزادی و حاکمیت ملل شناخته" شده اند، تقاضا دارد که از معاضدت در این کار امتناع نورزند. ترومن در پاسخ خود به این پیام توصیه کرد که مصدق آورل هریمن، مشاور مخصوص او را واسطه این کار قرار دهد. خبر آمدن هریمن موجب نگرانی محافل اجتماعی ایران شد. روزنامه "به سوی آینده" سرمقالهای تخت عنوان "هریمن نباید به ایران بیاید. ما هرگونه مداخله امپریالیستهای آمریکائی را در امور داخلی ایران به شدت محکوم میکنیم" نوشته، در آن اطلاع داد که طبق اعلامیه کاخ سفید دکتر گریدی، سفیر کبیر آمریکا در تهران بازنشسته میشود و هندرسون سفیر کبیر آمریکا در هندوستان جانشین او میگردد. این روزنامه همچنین خبر مصاحبه هریمن را با خبرنگار "یونایتد پرس" منتشر ساخت. هریمن گفته بود: "من کاملا امیدوار هستم که دکتر محمد مصدق، نخست وزیر ایران به مضمون نامه پرزیدنت ترومن... توجه کرده و بالاخره حاضر شود قضیه نفت را که اکنون صلح جهانی را به مخاطره انداخته از طریق مسالمت آمیز حل و فصل کند." در این شماره روزنامه "به سوی آینده " از طرف "جمعیت ملی مبارزه با شرکتهای استعماری نفت در ایران" اعلانی درباره تشکیل تظاهرات در روز یکشنبه 23 تیر که روز شهدای خوزستان در اعتصاب عظیم 23 تیر 1325 بود، منتشر گردید. این تظاهرات که در روز ورود هریمن برگزار شد به نمایش عظیم ضد آمریکائی مبدل شد. در این تظاهرات بازگشت فوری هریمن از ایران، خروج نیروهای دریائی انگلیس و آمریکا از آبهای دریائی ایران و جزایر بحرین، اجرای کامل قانون ملی شدن نفت، آزادی احزاب و سندیکاها طی شعارهائی مطالبه میشد. در این تظاهرات در حدود. 100 هزار نفر کارگر و دانشجو و پیشه ور و غیره شرکت داشتند. صفوف دمونتراسیون از خیابانهای عمده شهر عبور کرد ولی در مقابل بهارستان، مأمورین شهربانی راه را بر آن سد کردند. چاقوکشان به منظور پرووکاسیون به صفوف تظاهرکنند گان حمله کردند و این بهانهای برای مداخله شهربانی و ارتش و به کار بردن گاز اشک آور و تانک بود. با این همه توده مردم راه را به میدان بهارستان باز کرد. قرار بود در میدان بهارستان میتینگی برگزار شود، ولی تیراندازی به سوی جمعیت مانع آن شد. در این موقع یکی از شرکت کنندگان در دمونتراسیون به خواندن قطعنامه پرداخت. ولی او که هدف گلوله قرار گرفته بود، نتوانست قطعنامه را تا آخر بخواند. در این موقع یکی دیگر از تظاهر کنندگان قطعنامه را به دست گرفته بود و به خواندن آن ادامه داد. او نیز دچار سرنوشت اولی شد و سرانجام نفر سوم قطعنامه را تا پایان قرائت کرد. طبق اخبار رسمی در این روز که روز "یکشنبه خونین" نام گرفت 20 نفر کشته و بیش از 200 نفر زخمی شدند. ولی روزنامه "طلوع" خبر داد که عده مقتولین 100 نفر و زخمی شدگان. 600 نفر بودند. طبق ارقام غیررسمی عده کشته شدگان و مجروحین به 1000 نفر بالغ میشد. فاتح به مناسبت این دمونستراسیون در کتاب خود مینویسد: "همانروز حزب توده تظاهرات زیادی بر علیه ورود او (هریمن) نمود که قوای انتظامی دخالت نموده و منجر به قتل بیست نفر و زخمی شدن بیش از دویست نفر گردید. در میتینگ بزرگی که حزب توده در میدان بهارستان تشکیل داد، شعارهای زیادی بر علیه آمریکا و انگلیس داده شد و آشکار گشت که حزب مزبور... با هرگونه حل قضیه نفت مخالف بوده و سیاست کلی آنها مبنی بر این است که صنعت نفت راکد بماند... و راه برای تسلط حزب توده و ایجاد حکومت کمونیستی در ایران هموار گردد". فاتح در همین جا با اشاره به ورود هریمن اضافه میکند که: "تظاهرات حزب توده در روز ورود او و اطلاعات دیگری که نمایندگان دولت درباره عملیات حزب مزبور به او دادند، تأثیر بسزائی در او کرد. " رهبری حزب توده ایران این کشتار را کار خود دکتر مصدق که میخواهد مبارزه ضدکمونیستی خود را به هریمن نشان دهد میدانست. ولی به طوری که بعد معلوم شد، دربار شاه و وزیر کشور سرلشکر زاهدی، که از موضعگیری متزلزل مصدق استفاده میکردند، عاملین عمده این حادثه خونین بودند. زیر فشار افکار عمومی کمیسیونی در مجلس سنا برای رسیدگی به این حادثه تشکیل شد. سرلشکر زاهدی در 12 مرداد استعفاء داد. کمیسیون سنا پس از گذشت بیش از دو هفته نتایج رسیدگی خود را به شرح زیر اعلام داشت: "روز یازدهم تیر شهربانی کل کشور به مقامات نخست وزیری و وزیر کشور گزارش داد... تصمیم گرفتهاند میتینگی در 23 تیر بدهند که ممکن است زد و خوردی واقع شود. آقای دکتر مصدق فرمودهاند که گزارشات شهربانی را نزد من نیاورید عصبانی میشوم، بدهند به وزیر کشور. "کمیسیون عقیده دارد که" دولت و وزارت کشور مسئول این ییش آمد است." به مناسبت چهلمین روز "یکشنبه خونین " قرار شد میتینگ یادبودی تشکیل شود. چون تجمع در میدان بهارستان ممنوع شده بود، میتینگ در میدان فوزیه برگزار شد. در این میتینگ 30 هزار نفر از زحمتکشان تهران و حومه شرکت کردند. شرکت کنندگان در میتینگ عکسهای شهدای 23 تیر و نیز شعارهائی درباره محاکمه علنی و مجازات مسئولین حادثه، خروج هریمن از ایران، طرد کامل امپریالیستها از صنایع نفت ایران، قطع فشار و مداخله امپریالیستها در دست داشتند. برخی از روزنامههای راست درباره جریان این میتینگ اظهار نظرهای جالبی نمودهاند که ما نمونه هائی از آنرا میآوریم. روزنامه "آتش" مینویسد: "در این میتینگ بانوان لباس سیاه به تن کرده و مردان نوار سیاه به سینه زده بودند. ساعت 4.5 بعدازظهر میتینگ شروع شد و شش و چهل دقیقه بعدازظهر پایان یافت. میتینگ دهندگان دارای شعارهای گوناگون بودند. قطعنامه میتینگ شامل ده ماده است که مهمترین آن مخالفت با قرضه 25 میلیون دلار وام آمریکا، درخواست آزادی احزاب و زندانیان سیاسی و الغاء حکومت نظامی در خوزستان میباشد. " روزنامه "طلوع" نوشت: "وقتی که یک کودک پدرکشته نطق مختصری ایراد کرد موج خشم و غضب انتقام سراسر میدان را فراگرفت و جالبتر از همه این بود که آقای خاشع هنرمند مشهور و زبده تأتر ایران که در هنگام قرائت قطعنامه روز 23 تیر هدف گلوله یک افسر شهربانی قرار گرفته و به شدت مجروح شده بود با وجود سختی جراحت دیروز به کمک دوستان در میتینگ حضور یافته و قطعنامه را در میان فریادهای یرشور انبوه جمعیت قرائت کرد و مجددآ به بیمارستان انتقال داده شد. " حوادث خونین 23 تیر و مبارزات بعدی، ایالات متحده آمریکا را شدیدا نگران ساخت. الول ساتون مینویسد: "هریمن که نظر ترومن و اکثریت مردم آمریکا را منعکس میکرد، بیش از آنکه از سرنوشت نفت نگران باشد از این نگران بود که غرب ممکن است ایران را "از دست بدهد". او معتقد بود که باید در مقابل ایران به هر نوع عقب نشینی تا قبول قانون نه مادهای ملی شدن نفت تن داد." به همین جهت هریمن به فعالیت شدید پرداخت و پس از چند بار سفر میان لندن و تهران بالاخره موفق شد ملاقات دیگری نیز میان ایران و انگلستان برقرار کند. این بار ریاست هیئت نمایندگی انگلستان را لرد ریجارد استوکس مهردار سلطنتی انگلستان به عهده داشت. دولت انگلستان بدوا از طرف خود و شرکت نفت به رسمیت شناختن قانون ملی شدن نفت را اعلام داشت. استوکس نیز مانند هریمن، در آبادان اظهار داشت که: "شرکت نفت دیگر مورد توجه ما نیست، ما باید در این کشور باقی بمانیم تا آنرا از کمونیسم نجات دهیم. " ولی مردم ایران نمی خواستند که خود را تابع اراده استعمارگران آمریکائی کنند. آنان برای خود منافع دیگری قائل بودند. فشار افکار عمومی چنان نیرومند بود که نه استوکس و نه هریمن که تا یایان مذاکرات در تهران مانده بود، نتیجهای به دست نیاوردند، به خصوص که استوکس در پیشنهادهای خود هیج چیز تازهای نداشت. در مهرماه 1330 کارمندان انگلیسی شرکت، آبادان را ترک کردند. اقدامات پشت پرده و آشکار دییلماسی انگلستان آغاز شد. عمال انگلستان در مجلس و خارج از آن به فعالیت خود افزودند. در محلس اپوزیسیونی سرهم بندی شد که هر بار مجلس را از اکثریت میانداحت. این کار مصدق را واداشت که بیش از ییش برای تأمین پشتیبانی، به مردم مراجعه کند. فشار اقتصادی انگلستان تشدید شد. پرداختهای ارزی به ایران متوقف شد، صدور کالا به ایران طبق اجازه خاص انجام میگرفت و کالاهائی که قبلا ارسال شده بود، توقیف گردید. دولت انگلستان به شورای امنیت شکایت نمود. از خرید نفت ایران به وسیله دیگران، جلوگیری به عمل آمد. روابط ایران و آمریکا سردتر شد. در نامهای که هریمن به مصدق نوشت از جمله گفته میشد که دولت من معتقد است که تصاحب اموال یک شرکت خارجی بدون پرداخت فوری خسارت به میزان لازم یا تأمین موافقت طرفین باید مصادره نامیده شود و نه ملی کردن. سردی روابط میان آمریکا و دولت مصدق به تدریج شکل خصومت به خود گرفت. رسیدگی به شکایات انگلستان در شورای امنیت در اول اکتبر 1951 آغاز شد. در این شکایت گفته میشد که لغو امتیاز شرکت نفت و عدم تمایل دولت ایران برای مراجعه به حکمیت اقدامی غیرعادلانه و ناقض قوانین بین المللی است. ریاست هیئت نمایندگی ایران را مصدق به عهده داشت. دولت انگلستان با مراجعه به شورای امنیت نه فقط مواضع خود را بهتر نکرد، بلکهتریبونی در اختیار هیئت نمایندگی ایران گذاشت که در آن میتوانست شرکت نفت را به مثابه یک مؤسسه امپریالیستی افشاء نماید. مصدق به صلاحیت شورای امنیت در رسیدگی به این مسئله اعتراض کرد، ولی در عین حال برای اثبات سیاست غارتگرانه شرکت نفت در زندگی سیاسی ایران به وسیله اسنادی که از دفتر اطلاعات شرکت نفت به دست آمده بود، ثابت نمود. تساراپکین، نماینده اتحاد شوروی در این مجمع از حقوق ایران دفاع کرد. نماینده شوروی به اینکه شکایت انگلستان در دستور کار شورای امنیت قرار گیرد، اعتراض نمود، زیرا این عمل را مداخله در امور داخلی ایران میدانست. موضع گیری اتحاد شوروی به نحوی شایسته از طرف محافل اجتماعی ایران ارزیابی شد. آشتیانی زاده در مجلس گفت که من فکر میکنم مردم ایران سیاست خردمندانه و روش دوستانه دولت شوروی را در این مورد فراموش نخواهند کرد. مردم ایران مراتب قدردانی خود را از اقدام نماینده اتحاد شوروی در شورای امنیت در دفاع از حقوق مردم ایران، ابراز میدارد. شورای امنیت رسیدگی به شکایت انگلستان را به پس از صدور حکم دادگاه بین المللی لاهه موکول نمود. دولت انگلستان از همان آغاز اختلاف به این دادگاه مراجعه کرده بود. برای اینکه مسئله نفت با دخالت بانک جهانی حل شود، گام هائی برداشته شد. این کار با میانجیگری نماینده پاکستان در بانک جهانی، زمانی که مصدق در آمریکا بود، آغاز شد و با آمدن هیئت نمایندگی این بانک به ایران و سفرهای مکرر رئیس این هیئت پایان یافت. با آنکه در نامه ربرت گارنر، معاون بانک گفته میشد که این بانک درنظر ند ارد به قصد معاملات تجاری برای همیشه به امور صنایع نفت بپردازد، با این همه بانک دربند "ب" پیشنهادهای خود خواستار اختیارات لازم برای اداره امور نفت بود. مطابق این پیشنهادها سود خالص باید به سه قسمت میشد یعنی یک قسمت به ایران، قسمت دیگر به خریدار کل (یعنی شرکت نفت ایران و انگلیس) پرداخت میگردید و قسمت سوم به طور امانت به بانک جهانی سپرده میشد. مداخله بانک جهانی در اعلامیه مشترک چرچیل (که برای مذاکره به واشنگتن رفته بوده) و ترومن مورد تأیید قرار گرفت. این اعلامیه در 20 دی ماه 1330 منتشر شده بود. ولی پیشنهادهای بانک با اعتراض و تظاهرات شدید مردم ایران روبرو شد. پاسخ نهائی مصدق به این پیشنهادها این بود که بانک میتواند فقط به مثابه عامل دولت ایران عمل کند. در این مدت دسائس عمال و کنسولگریهای انگلستان در ایران وضع غیرقابل تحملی به وجود آورده بود. دولت ایران در 22 دی ماه 1330 یادداشتی به سفارت انگلستان ارسال داشته در آن بستن تمام کنسولگرهای انگلستان در ایران را خواستار شد. در این یادداشت گفته میشد که دولت ایران بیش از این نمی تواند مداخله کارمندان انگلستان را در امور داخلی ایران تحمل کند و از نظر مصالح عالیه کشور حق و وظیفه خود میداند که بستن تمام کنسولگریهای انگلستان را در کشور طلب نماید. |
راه توده 372 9 مرداد ماه 1391