بموجب چه شرایطی |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بخش دوم مبارزه حزب توده ایران علیه امپریالیسم و ارتجاع در شرایط غیر علنی
(بهمن 1327- مرداد 1332)
ا- خصلت جنبش آزادیبخش ملی در ایران و آرایش نیروهای اجتماعی در آستانه سال 1327
خصلت جنبشهای آزادیبخش ملی در کشورهای مستعمره و وابسته پس از پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر تغییر کرد. لنین میگوید اکنون دیگر: "انقلاب اجتماعی فقط و به طور عمده مبارزه پرولتاریای انقلابی هر کشوری علیه بورژوازی کشور خود نبوده، بلکه مبارزه تمام کشورهای مستعمره و وابسته تحت اسارت امپریالیسم، علیه امپریالیسم جهانی خواهد بود." (آثار لنین. چاپ چهارم جلد 30، صفحه 138) اگر در گذشته، تا فرا رسیدن دوران انقلاب جهانی، جنبش آزادی بخش ملی کشورهای مستعمره و وابسته بخشی از جنبش دمکراتیک عام را تشکیل میداد، پس از پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و فرا رسیدن دوران انقلاب جهانی این جنبش بخشی از انقلاب جهانی را به وجود میآورد. چنین است خصلت عمومی جنبشها و انقلابهای آزادی بخش ملی دوران معاصر در کشورهای مستعمره و وابسته، و از جمله در ایران. تعریفی که در چهارمین پلنوم (وسیع) کمیته مرکزی حزب توده ایران (5 تا 26 تیرماه 1336) از مرحله انقلاب ایران به عمل آمده، بر همین حکم استوار بود. در اسناد پلنوم گفته میشود: "انقلاب ایران در مرحله بورژوا- دمکراتیک طراز نوین یعنی در مرحله انقلاب ضدامپریالیستی و ضدفئودالی است و در دوران کنونی لبه تیز آن متوجه امپریالیسم است" (اسناد چهارمین پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران 5 تا 26 تیر ماه 1336). اگرچه انقلابهای بورژوا- دمکراتیک معاصر در کشورهای مستعمره و وابسته انقلابهای طراز نوین بوده و بخشی از انقلاب جهانی سوسیالیستی پرولتری را تشکیل میدهند، از اینجا نباید چنین نتیجه گرفت که این انقلابها همه یکسان بوده و تفاوتی با هم ندارند. جنبشهای انقلابی در این کشورها متناسب با ویژگیها و برحسب درجه رشد اقتصادی، چگونگی وضع سیاسی و تناسب نیروهای طبقاتی از مراحل گذار معینی عبور میکنند. چگونگی رشد و تکامل طبقات در کشورهای مستعمره و وابسته و نقش این طبقات در جنبش، با رشد و تکامل طبقات و نقش آنها در کشورهای متروپل تفاوت بسیار دارد. مثلأ در کشورهای عمده سرمایه داری ابتدا بورژوازی صنعتی و سپس پرولتاریای صنعتی پدید میآید و رشد پرولتاریای ملی هماهنگ با رشد سرمایه داری داخلی انجام میگیرد. ولی این منظره را نمی توان همیشه در کشورهای مستعمره و وابسته نیز مشاهده نمود. چون صدور سرمایه خارجی به کشورهای مستعمره و وابسته و پیدایش مؤسسات سرمایه داری غیرملی در آنها پیش از پدید آمدن صنایع ملی انجام میگیرد، پرولتاریا نیز در این کشورها میتواند مستقل از بورژوازی ملی به وجود آید و به سطح معینی از رشد آگاهی سیاسی دست یابد و در راه احراز رهبری در جنبش آزادی بخش به مبارزه برچیزد. ایران یکی از این کشورهاست. پرولتاریای صنعتی ایران پیش از پیدایش بورژوازی صنعتی به وجود آمد. البته در ایران نیز انباشتی که در عرصه بازرگانی و یا صنایع دستی و پیشه وری به وجود میآید، شرایط مقدماتی را برای پیدایش صنایع ملی فراهم میآورد. ولی سرمایه خارجی به کمک سیاست دمپینگ در قیمت ها، مؤسسات ملی را دچار ورشکستگی کامل میکرد. چنانکه اولین صنایع قندسازی و کبریت سازی و شیشه سازی و غیره در ایران دچار چنین سرنوشتی شدند. به این ترتیب تمام کوشش هائی که برای سرمایه گذاری در صنایع ملی ایران به عمل میآمد، با ناکامی روبرو میگردید. فقط در اثر امکاناتی که پس از انقلاب سوسیالیستی اکتبر روسیه پدید آمد، کشور ما توانست خود را از ضربات رقابت خارجی تا حدودی محفوظ دارد. ولی از آنجا که قشر فوقانی مالکان و کمپرادورها در صنعتی شدن کشور ذینفع نبودند، از این امکانات نیز به نحوی شایسته استفاده نشد. بدینسان صنایع ماشینی در ایران به طور عمده در سالهای 30 قرن کنونی امکان رشد به دست آورد. صنایع ملی ایران در سالهای 20 فقط به کارگاههای کوچک سرمایه داری نظیر قالیبافی، ابریشم بافی، چرمسازی و غیره محدود میشد. نخستین کارخانه نساجی ایران در اواخر سالهای 20 در اصفهان به وجود آمد. این کارخانه سیصد کارگر داشت و کارخانه "وطن" نامیده میشد. ساختمان راه آهن سراسری ایران نیز در همین زمان شروع شد. ساختمان و بهره برداری از صنایع ماشینی ایران در سالهای 30 آغاز گردید. شرکت نفت ایران و انگلیس نیز در این زمان به مؤسسهای دارای اهمیت جهانی تبدیل شده بود و در آن تعداد کثیری کارگر اشتغال داشتند. این کارگران علاوه بر مبارزات اقتصادی به مبارزات سیاسی نیز جلب شده بودند. مثلأ در سال 1308 کارگران شرکت نفت ایران و انگلیس اعتصاب کردند. دولت نیروهای نظامی ایران و انگلیس را علیه آنان به کار برد. کارگران در این اعتصاب علاوه بر مطالبات اقتصادی، مطالبات سیاسی یعنی اجازه ایجاد اتحادیههای علنی، قانونی کردن جشن اول ماه مه و غیره را نیز مطرح کردند. بنابراین هسته اساسی پرولتاریای صنعتی ایران به طور عمده بر پایه سرمایه خارجی به وجود آمد. در عین حال رشد صنایع ملی نیز از دو راه انجام میگرفت: صنایع دولتی و صنایع خصوصی. فقط بخش کوچکی از مؤسسات صنعتی به وسیله بخش خصوصی ایجاد شده بود. بسیاری از مؤسسات نظیر راه آهن، صنایع نظامی (اسلحه سازی و شیمیایی و غیره)، کارخانههای قند و سیمان و غیره به وسیله دولت احداث شده بود. قسمت قابل ملاحظهای از معادن نیز به دولت تعلق داشت. پس از برکناری رضاشاه از سلطنت، مؤسساتی که در تملک او بودند، به مالکیت دولت درآمدند. بدین ترتیب رشد صنایع ایران از سه راه انجام گرفت: 1 - از راه سرمایه گذاری خارجی؛ 2 - از راه سرمایه گذاری دولتی؛ 3 - از راه سرمایه گذاری خصوصی؛ در عین حال در حدود دو سوم کارگران صنعتی ایران در مؤسسات دولتی و خارجی متمرکز شده بودند. عدم تناسب میان سهم سرمایههای خصوصی در صنایع ملی از یکسو و رشد کمی و کیفی پرولتاریا از سوی دیگر، از همین جا ناشی میشد. عده پرولتاریای ایران پس از جنگ دوم در حدود 700- 750 هزار تن بود. از این عده بیش از 100 هزار نفر در مؤسسات صنعتی دولتی و خصوصی، در حدود 100 هزار نفر در شرکت نفت ایران و انگلیس و تقریبا 30 هزار نفر در راه آهن، به کار اشتغال داشتند. اگر تمرکز نسبی کارگران را در یک سلسله از مؤسسات قالیبافی (تعداد کل کارگران شاغل در کارگاههای قالیبافی 130 تا 140 هزار نفر بود) و نیز در کارهای ساختمانی درنظر بگیریم، در اینصورت میتوان گفت که تقریبا نیمی از مجموع پرولتاریای ایران در رشتههای صنعتی فوق الذکر تمرکز یافته و بقیه در کارگاههای کوچک پیشه وری پراکنده بودند. با درنظر گرفتن این گفته لنین که اهمیت پرولتاریا بینهایت بیش از سهمی است که در جمعیت کشور دارد، روشن میشود که این عده پرولتاریا، برای کشوری با جمعیت کم (که در حدود 20 میلیون نفر در آن زمان)ـ و تراکم بسیار قلیل (که در آبادترین نواحی از 30 نفر در کیلومتر مربع تجاوز نمی کرد و در برخی مناطق فقط به 1 نفر بالغی میشد) و خصلت زراعتی اقتصاد آن (80% اهالی در روستاها به سر میبردند) حائز اهمیت فراوان بود. بعلاوه، پرولتاریای ایران، همراه با خصائص اساسی مشترک برای تمام کارگران، دارای خصائص ممیزه دیگری است که نقش آنرا در زندگی اجتماعی کشور بالاتر میبرد. بدین معنا که پرولتاریای ایران از تمرکز شدید در نواحی معین کشور برخوردار بود: مانند موسسات در جنوب، صنایع نساجی، موسسات تولیدی تهران و مازندران و غیره. پرولتاریای ایران دارای سنن انقلابی غنی است که از دوران پیدایش نطفههای این طبقه به هنگام انقلاب مشروطیت ریشه میگیرد. این سنن که به وسیله کارگران مهاجری که در مکتب سوسیال دمکراسی روسیه پرورش یافته بودند، به وجود آمد، در جریان مبارزات بعدی که تحت رهبری حزب کمونیست ایران انجام میگرفت، غنیتر شد و سرانجام با تجارب گرانبهای دوران مبارزهای که در سالهای پرحوادث پس از 1320 تحت رهبری حزب توده ایران انجام گرفت، به غنای آن افزوده شد. طبقه کارگر ایران دارای متحد وفاداری چون دهقانان ایران است. دهقانان ارتش اصلی جنبش آزادیبخش ملی را تشکیل میدهند. این جنبش بدون این ارتش نمی تواند چنانکه باید گسترش یابد و به پیروزی نائل آید. ولی دهقانان ایران فقط متحدین بالقوهای را که قبول رهبری طبقه کارگر به سود آنان است، تشکیل نمی دهند. رشتههای دیگری نیز دهقانان را با طبقه کارگر پیوند میدهد. طبقه کارگر ایران به طور کلی هنوز جوان است. عده کثیری از کارگران را کسانی تشکیل میدهند که تازه از روستاها مهاجرت کردهاند و هنوز با روستا رابطه نزدیک دارند. آنان ستم فئودالها و مالکان را از یاد نبرده اند. کارگران رابطه میان مبارزه خود و مبارزه دهقانان را به طور غریزی احساس میکنند و این امر کار اتحاد آنان را آسان میکند. دهقانان در ایران کثیرالعدهترین بخش جامعه را تشکیل میدهند و در عین حال ستمکشترین طبقات هستند. کافی است به ارقام رسمی خود دولت توجه کنیم تا به وضع نومیدانه دهقانان ایران پی ببریم. در نتیجه بررسیهائی که دولت در مناطق نسبتا غنی کشاورزی در تهران و دماوند انجام داد، معلوم شد که در این نواحی 60% دهقانان فاقد زمین هستند و از 40 درصد به اصطلاح دهقانان مالک 25% کمتر از یک هکتار، 10% بین 2 تا 3 هکتار زمین دارند و فقط 5% دهقانان کم وبیش مرفه هستند. باید خاطر نشان کنیم که در شیوه عقب مانده کشاورزی ایران، دهقانی که مالک یک هکتار زمین است دارای وضع زندگی بسیار فقیرانه ایست که با وضع زندگی دهقان بیزمین چندان تفاوتی ندارد. در برخی مناطق 90% دهقانان فاقد زمین بودند. با آن که مالکان که فقط 2% جمعیت کشور را تشکیل میدادند، 70% زمینهای مزروعی را در اختیار داشتند که اگر اراضی اوقاف را نیز به آن اضافه کنیم، این رقم به 80 درصد بالغ میگردد. دهقانان ایران به وحشیانهترین نحو استثمار میشدند. با آن که دهقان ایرانی ظاهرا آزاد به نظر میرسید، عملأ وابسته زمین بود و از وامهای اسارت آور مالکان خلاصی نداشت. در ایران مناطقی وجود داشت که دهقانان در صورت ترک روستای خود ناگزیر بودند اموال غیر منقول خود را به مالک واگذار کنند. دهقانان رعیت که از زمین اربابی بهره برداری میکردند، میبایست بخش عظیمی از محصول خود را که در برخی نواحی به 4/5 بالغ میشد، به مالک بدهند. علاوه بر این دهقانان میبایست انواع هدایا و سیورسات و عوارض بپردازند و بیگاری کنند. به این ترتیب آخرین عصاره کار و تمام وقت آزاد روستائیان را که به نحوی میتوانست صرف بهبود زندگی آنان گردد، از دهقانان باز میستاندند. دهقانان صاحب زمین و حتی قشر نسبتأ مرفه آنان نیز بار ستم مالکان و فئود الها را بر دوش داشتند. بدین جهت دهقانان ایران در تأمین حقوق حیاتی خود و به خاطر زمین و علیه ستم مالکان فئودال و غارت ماموران دولتی و ژاندارم بارها به مبارزه برخاسته اند. ربع اول قرن بیستم سرشار از مبارزات دهقانان به صورت امتناع از پرداخت بهره مالکانه وسرپیجی از فرمان و انجام بیگاری و غیره بوده است. این مبارزات گاه به صورت تعرض علیه مالکان و تصرف محصولات اربابی و این قبیل اقدامات بروز میکرد. این جنبش در سالهای جنگ جهانی دوم و پس از آن در نواحی شمال و جنوب کشور شکل مبارزات مسلحانه به خود میگرفت. فعالیتهای سیاسی وسازمانی حزب توده ایران در زمان جنگ و پس از آن، انجام اصلاحات ارضی در زمان حکومت ملی در آذربایجان و نیز عقب نشینیهایی که دولت در نتیجه مبارزات نیروهای مترقی ناگزیر به آن تن در میداد، برای بالا رفتن سطح آگاهی سیاسی توده دهقانی ایران دارای اهمیت بزرگ بود. خرده بورژوازی شهر یعنی پیشه وران، روشنفکران (به طور عمده دانشجویان وکارمندان جزء دولت)، کسبه وغیره یکی دیگر از نیروهای محرکه انقلاب ایران بوده و اکنون نیز این نقش خود را به میزان زیاد حفظ کرده است. پیشه وران وکسبه نیروی عظیمی را در ایران تشکیل میدهند. زیرا اولأ آنان نخستین قشرهایی هستند که در معرض رقابت خارجی قرار میگیرند و بیش از سایر قشرها ضربات امپریالیسم را بر خود احساس میکنند، ثانیا، این قشرها در شرایط ایران معمولأ زیاد پراکنده نیستند. در ایران پیشه وران وکسبه در بازار متمرکز هستند و این امر به آنها امکان میدهد که به اقدامات مشترک متوسل شوند. در گذشته بسته شدن بازار تمام زندگی شهری را فلج میکرد و همیشه یک حادثه بسیار مهم تلقی میشد. لذا دولت میبایست اقدامات بازار را به نحوی جدی در نظر بگیرد. اینگونه اعتصاب (بسته شدن بازار) میتوانست به تغییر حکام و سایر مأمورین دولتی منجر گردد. انقلاب مشروطیت ایران با اعتصاب در بازارها آغاز گردید. روشنفکران نقش بزرگی در ایران دارند. کارمندان و دانشجویان را میتوان در شمار روشنفکران آورد. دانشجویان تأثیر بزرگی در حیات سیاسی کشور دارند. دانشجویان تهران در زمان خود سهم جدی در مبارزه علیه قرارداد اسارت آور 1919 داشتند. در سالهای سیاه ارتجاع رضا شاه، اعتصاب دانشجویان که به رهبری حزب کمونیست ایران انجام گرفت، نمودار آگاهی این بخش روشنفکران بود. روشنفکران ایران جز قشر کوچکی به بخش کم درآمد ایران تعلق دارند. روحیات ضدامپریالیستی در میان روشنفکران، نه فقط معلول وضع مادی آنان است، بلکه از بیداری معنوی آنان نیز سرچشمه میگیرد. موانعی که امپریالیسم در راه رشد فرهنگ ملی کشورهایی نظیر ایران به وجود میآورد، روحیه انقلابی میان روشنفکران را تقویت میکند. آگاهی ملی میان روشنفکران نیرومند است و این امر در فعالیت آنان تأثیر میبخشد و این فعالیت را در جهت ضد امپریالیستی سوق میدهد. افسران ایران (افسران جزء و متوسط) را نیز به طور کلی باید در زمره این روشنفکران دانست. توهین و تحقیری که روشنفکران در نتیجه رسوخ امپریالیستها به ایران احساس میکنند، به خصوص بر روشنفکران نظامی تاً ثیر شدید باقی میگذاشت. آنان میبایست تحقیر به اصطلاح کارشناسان و مستشاران خارجی را تحمل کنند. پس از کشف سازمان افسری در سال 1333 معلوم شد که تقریبا یک دهم افسران جزء و متوسط ارتش ایران به حزب توده ایران گرویده بودند. این واقعیت نشان میدهد که این قشر از ارتش تا چه حد به جنبش آزادیبخش ملی گرایش دارد. بخشی از بورژوازی ملی به مثابه متحد موقت در مرحله معینی از مبارزه جزء نیروهای محرکه انقلاب است. بورژوازی کشورهای متروپل در نتیجه وضع مسلط خود در اقتصاد و سیاست، به نیروی ارتجاعی تبدیل شده است. ولی بورژوازی به طور اعم از آنجمله بورژوازی کشورهای مستعمره و وابسته در نتیجه تنوع فعالیت اقتصادی خود، برحسب آنکه سرمایه آن در چه رشتهای به کار افتاده است، دارای گرایشهای سیاسی مختلف است. بخشی از بورژوازی (کمپرادورها) با سرمایه خارجی ارتباط مستقیم و پیوند اقتصادی دارد و بمثابه عامل مستقیم آن عمل میکند. این بخش بورژوازی همراه با فئودالها و مالکان بزرگ تکیه گاه امپریالیسم در داخل کشور هستند. بخشی از بورژوازی که سرمایه خود را در رشتههای تولید داخلی و یا بازرگانی داخلی به کار انداخته است، زیر ضربات رقابت خارجی قرار دارد و به این جهت دارای تمایلات ضدامپریالیستی است. این بخش بورژوازی از رقابت کمپرادورهای بزرگ نیز زیان میبیند و این امر میان آنها تضاد به وجود میآورد. این بخش بورژوازی در جستجوی بازار داخلی بوده و در گسترش بازار داخلی از راه افزایش قدرت خرید دهقانان که در معرض غارت فئودالها و مالکان بزرگ هستند، ذینفع است. از اینجا است که میان منافع آنان و فئودالها تضاد پدید میآید. این قشر بورژوازی که بورژوازی ملی نامیده میشود، درنتیجه عوامل ذکرشده، برای تحکیم مواضع اقتصادی و سیاسی خود در مبارزه ضد امپریالیستی ذینفع است. بورژوازی ملی در کشورهائی نظیر ایران معمولأ سرمایه متوسط و کوچک در اختیار دارد. این بخصوص در مورد بورژوازی صنعتی صادق است. بورژوازی بزرگ صنعتی به صورت خالص خود معمولأ در این قبیل کشورها وجود ندارد. علت این است که سرمایه گذاری در صنایع کشور را رقابت خارجی در معرض خطر قرار میدهد. به این جهت در صورتی که سرمایه صاحب کارخانه افزایش یابد، قسمتی از این سرمایه را در رشتههای دیگر به کار میاندازد و بدین سان در عین حال به مالک و یا کمپرادور مبدل میشود. گاه نیز کمپرادورها و مالکان قسمتی از سرمایه خود را در صنایع به کار میاندازند. در این موارد اگر هم کمپرادورها و مالکان سرمایه بزرگی را در صنایع به کار اندازند باز هم این سرمایه قسمتی و در عین حال معمولأ قسمت کوچکی از سرمایه آنان خواهد بود، زیرا آنان نیز از ترس رقابت انحصارهای خارجی نمی خواهند سرمایه بزرگی را به خطر اندازند. منافع این قبیل سرمایه داران که در آن واحد به دو طبقه تعلق دارند معمولأ با منافع ضد امپریالیستی بورژوازی ملی کمتر تطبیق میکند، زیرا برای آنان قسمتی از سرمایه شان که کمتر در معرض خطر است و در عین حال بخش بیشتر سرمایه آنان را تشکیل میدهد، ارزش بیشتر دارد. بدین سان فقط بورژوازی متوسط و کوچک یعنی بورژوازی ملی دارای منافع ضد امپریالیستی بوده و جناح چپ آن یعنی جناحی که قدرت مالی کمتر دارد، از قاطعیت بیشتری برخوردار است. بورژوازی تجاری ایران در اواخر قرن 19 به مبارزه ضد امپریالیستی وارد شد و معمولا خرده بورژوازی شهر را نیز به دنبال خود میبرد. این بورژوازی در انقلاب مشروطیت ایران و در جنبش انقلابیای که پس از انقلاب کبیر اکتبر کشور را فرا گرفت نقش برجستهای داشت. این نقش انقلابی را بعدها بورژوازی صنعتی که از صفوف بورژوازی تجاری برخاست، به میراث برد. بورژوازی ملی ایران دارای خصایص ممیزه دیگر نیز هست. بدین قرار: اولأ، کوشش دائم برای به دست آوردن حاکمیت بلامنازع ، زیرا انقلاب ایران که ناتمام باقی ماند، تمام قدرت حاکمه را به بورژوازی ملی نسپرد و آنرا فقط به شریک کوچکی در اداره کشور مبدل کرد. بورژوازی ملی هم در مجلس و هم در دولت به صورت زائدهای در کنار مالکان فئودال و بورژوازی بزرگ کمپرادور باقی ماند. بورژوازی ملی در کوشش خود با مقاومت امپریالیسم نیز که نمی خواست نمایندگان طبقه دودل را جانشین متحدین مطمئن تری سازد، روبرو بود. به علاوه منافع بورژوازی ملی نمی توانست با منافع مورد نظر امپریالیستها در کشور تطابق لازم داشته باشد. ثانیا، هنوز هم بخش قابل توجهی از خرده بورژوازی شهر، یعنی پیشه وران و کسبه (به اصطلاح بازار) به دنبال بورژوازی ملی میرود. کسبه و پیشه وران هنوز نتوانستهاند در سیمای بورژوازی ملی دشمن بالقوه خود را که در جریان رشد خود سرمایههای کوچکتر را خواهد بلعید، بازشناسد. تمام این خرده بورژوازی و بورژوازی ملی آشکارا زیر ضربات سرمایه خارجی هستند و این امر چنین تصوری پدیدی میآورد که آنان دارای منافع کاملا مشترک هستند. تمام این عوامل بورژوازی ملی ایران را رادیکالتر و نیرومندتر از وزن مخصوص آن در جامعه میسازد. هنگامی که از بورژوازی ملی به مثابه متحد موقت جنبش آزادیبخش سخن میگوییم، نباید خصلت دوگانه آنرا نیز که در تمام جنبشهای انقلابی پیوسته بروز کرده است، از نظر دور داریم. عواملی که ذکر شد خصلت ضد امپریالیستی و ضد فئودال بورژوازی ملی را تعیین میکنند و آن را به مبارزه علیه نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی سوق میدهند. ولی بورژوازی ملی دارای خصائص دیگری نیز هست که جنبه سازشکارانه و متزلزل آن را نشان میدهد. اولا، خصائص عامی که ذاتی تمام بورژوازی است یعنی ترس از سرنوشت مالکیت خود و عطش سودجویی، ثانیا، خصایصی که از مشخصات بورژوازی ملی است یعنی ضعف آن دربرابر سرمایه خارجی، وجود پیوندهای معین با فئودالیسم و امپریالیسم، ترس از نضج جنبش که میتواند به مالکیت و سیطره بورژوازی ملی لطمه زند و قدرت حاکمه را به پرولتاریا منتقل سازد. چنین بود شرح مختصری درباره نیروهای محرکه جنبش آزادیبخش ملی در ایران. ولی برای سمت گیری درست در حوادث و تجزیه و تحلیل صحیح آنها، دانستن خصوصیات این نیروها کافی نیست. آگاهی بر چگونگی آرایش این نیروها در هریک از لحظات مبارزه دارای اهمیت زیادی است، زیرا آرایش نیروها برحسب مجموعهای از عوامل داخلی و خارجی میتواند دستخوش تغییرات قابل ملاحظه گردد. مثلا در آرایش نیروهای اجتماعی ایران در سالهای جنگ و پس از آن تغییراتی حاصل شد، بدین معنا که تمایلات این یا آن قشر و حتی طبقات اجتماعی دستخوش تحول گردید و مقام آنها در جنبش آزادی بخش ملی تغییر نمود. وضع اقتصادی کشور و روابط اقتصادی خارجی آن منشاء این تغییرات بود. مثلا، در زمان جنگ، تولید داخلی کشور افزایش یافت. جنگ برای مدتی صدور سرمایه را به کشورهای مستعمره و وابسته متوقف ساخت. صدور کالا نیز به این کشورها، ازجمله به ایران، قطع شد. کشور میبایست با کالاهای تولید داخلی حوائج خود را برطرف سازد. در عین حال صنایع کشور به ویژه صنایع نظامی و نساجی سفارشهای فراوان برای تولید کالاهای مورد نیاز متفقین دریافت میکرد. حوائج بازار داخلی نیز افزایش یافت. عده زیادی از دهقانان روستاها را ترک گفتند و در مؤسسات حمل و نقل متفقین و سایر مؤسساتی که برای متفقین و یا بازار داخلی کار میکردند، به مزدوری پرداختند. این دهقانان مصرف کنندگان جدید کالاهای صنعتی را تشکیل میدادند. بدینسان تقریبا بدون آنکه ظرفیت مؤسسات افزایش یابد، تقاضا بالا رفت. این امر باعث شد که بورژوازی برای تصرف بازار داخلی فعال تر عمل کند. صنایع پیشه وری نیز رونق و توسعه یافت. ولی حتی بهره برداری کامل از تمام ظرفیت صنایع ماشینی و دستی نمی توانست جوابگوی تقاضای روزافزون بازار باشد. این امر باعث افزایش شدید قیمت کالاهای صنعتی و بالنتیجه میزان تمول صاحبان صنایع گردید. برای روشنی بیشتر جدول تغییرات شاخص قیمتها را از سال 1314 تا سال 1328 میآوریم.
این جدول نه فقط تغییرات قیمتها بلکه خصوصیات آنرا نیز به خوبی نشان میدهد. تا پایان جنگ قیمتها پیوسته افزایش مییابد. قیمت کالاهای صنعتی مانند لباس تقریبآ 13 بار بالا میرود. پیشه وران و کسبهای که از این راه به درآمدشان افزوده میشد، انگیزهای برای مبارزه علیه امپریالیسم و کمپرادورها نداشتند، زیرا موقتا فشار اقتصادی آنان را حس نمی کردند. سرمایه داران به حساب غارت زحمتکشان سودهای هنگفت به دست میآوردند و موجبات انزجار و تنفر آنان را فراهم میآورند. آنان نمی خواستند حتی سهم کوچکی از این سودها را برای افزایش دستمزد ناچیز کارگران به کار برند. کارگران ناگزیر بودند از راه مبارزه پیگیر سرمایه داران را به افزایش جزئی دستمزد خود وا دارند. این امر تضاد میان سرمایه و کار را در درجه اول قرار میداد. در این شرایط ایجاد جبهه واحد مبارزه علیه امپریالیسم که بورژوازی ملی باید یکی از شرکت کنندگان در این جبهه باشد، کاری بود بسی دشوار. به این ترتیب بخشی از نیروهای محرکه جنبش ضد امپریالیستی و ضد فئودالی نه فقط از این جنبش حذف میشد، بلکه تا حدود معینی در نقطه مقابل این نیروها قرار میگرفت. پس از جنگ با منظره دیگری روبرو میشویم. چنانکه ارقام جدول نشان میدهد قیمت کالاهای صنعتی پس از جنگ دائمآ کاهش مییابد و در سال 1328 به رقمی برابر 0 5% قیمت سال 1322 میرسد. ازطرفی تنزل بهای کالاهای خوراکی کندتر انجام میگیرد. کرایه خانه که یکی از اقلام اساسی بودجه زحمتکشان را تشکیل میدهد، بدون وقفه افزایش مییابد. بنابراین حتی در صورت بلاتغییر ماندن سایر شرایط همین افزایش کرایه خانه به تنهائی میتوانست قدرت خرید زحمتکشان را پائین آورد و بازار داخلی را محدود سازد. در عین حال، بازار داخلی به طور کلی از انحصار سرمایه داران ملی خارج میگردید. زیرا هجوم کالاهای خارجی آغاز شده بود. تشکیل بازار سوسیالیستی و نیز رشد صنایع در برخی کشورهای مستعمره و وابسته بازار سرمایه داری را به میزان زیاد محدود کرده بود و به این جهت کشورهای عمده سرمایه داری برای صدور کالا به کشورهای نظیر ایران توجه خاصی داشتند. کافی است گفته شود که مطابق آمار رسمی، صادرات ایالات متحده آمریکا به ایران در سال 1325 بیش از 9 برابر صادرات آن در زمان جنگ بود. به آنچه گفته شد باید مسئله بیکاری را نیز بیفزائیم. درنتیجه کاهش امور ساختمانی و حمل و نقل متفقین بیکاری بلافاصله سراسر کشور را فراگرفت. بدین ترتیب سالهای پس از جنگ حاکی بر رکود اقتصادی کشور، رسوخ اقتصادی امپریالیسم (به ویژه امپریالیسم آمریکا)، بیکاری، فقر و گرسنگی بود. کاملا روشن است که تغییرات پس از جنگ ناگهانی انجام نگرفت. به این جهت زمان این تغییرات را نه سالهای اول پس از جنگ، بلکه اواخر سال 1326 و اوایل 1327 باید دانست. وضع کشور در این سالها اضطراب آور بود. سرمایههای ملی انباشت شده عرصهای برای فعالیت نداشت. لذا میبایست جریان رنج آور انتقال سرمایهها انجام گیرد. برای کالاهای داخلی بازار فروش وجود نداشت. انبارها انباشته شده بودند. مؤسسات یا بسته شدند و یا با ظرفیت کامل کار نمی کردند. کشور از کالاهای خارجی پر شده بود. مهاجران روستائی کار به دست نمی آوردند. حتی حرفهای مانند درشکه رانی که هزاران نفر از قبل آن امرار معاش میکردند، درنتیجه ورود تاکسیهای سبک و ارزان آمریکائی در تنگنا قرار گرفته بود. مکی، نماینده مجلس در سخنرانی خود ضمن تشریح وضع تهدیدآمیز حاکم بر کشور چنین گفت: اقتصاد کشور کشتی بیسکانی را به خاطر میآورد که معلوم نیست چه کسی آنرا هدایت میکند و به کجا میراند. درنتیجه این هرج و مرج صادرات ما اکنون به 10 میلیون لیره و واردات ما به 40 میلیون لیره رسیده است. روزنامههای ایران در آن زمان پر از اخباری بود که درباره بحران صنایع، گرسنگی، بیکاری، فقر روزافزون و فلاکت مردم نشر مییافت. مثلا روزنامه "داد" بیانات فروهر، مدیر سابق بانک صنعتی ایران را منتشر ساخت که در آن گفته میشد که بحران تمام رشتههای صنایع را تهدید میکند و تا تیرماه 1328 کارخانههای اصفهان، کارخانه بزرگ "خورشید " در کرمان و کارخانه "بوستان " در تبریز تعطیل شده اند. طبق اطلاع روزنامه "باختر امروز" در فروردین سال 1328 کارخانه بلورسازی نیکپور تعطیل شد و درنتیجه آن تقریبآ 2000 کارگر کار خود را از دست دادند. این روزنامه در سرمقاله خود نوشت: در سراسر آذربایجان گرسنگی حکمفرماست و در استانهای گندم خیز خراسان و سیستان مردم با علف سد جوع میکنند. در بسیاری از نواحی کشور مردم گرسنه دست به تظاهرات میزنند، کارگران اعتصاب میکردند و بهبود شرایط کار و زندگی خود را مطالبه مینمودند. روزنامه "کیهان " از عصیان قطعی زدگان مراغه خبر داد که برای آرام کردن آن از تبریز نیروهای نظامی و ژاندارم اعزام گردید. از سایر شهرهای آذربایجان و گرگان و مازندران و قزوین و قم و بوشهر و غیره نیز اخباری درباره این قبیل تظاهرات انتشار مییافت. چنین بود وضع کشور در آستانه سال 1327. کاملا روشن است که در چنین اوضاع و احوال آن نیروهائی هم که در سالهای جنگ به علت منافع اقتصادی خود از معرکه برکنار بودند، وارد میدان مبارزات سیاسی میشوند. بورژوازی ملی و بخصوص خرده بورژوازی شهر نه فقط از منافع خود محروم شده بودند، بلکه با ورشکستگی روبرو بودند. حمایت از صنایع کشور در برابر رقابت خارجی نه فقط به شعار بورژوازی، به شعار پرولتاریا نیز که در نتیجه تعطیل کارخانهها به کوچهها ریخته میشد، تبدیل گردید. حال دیگر موضع گیری طبقات بیشتر روشن میشد. تضاد داخلی میان زحمتکشان و بورژوازی ملی در نتیجه تشدید تضاد آنها با امپریالیسم که دشمن عمده خارجی بود و نیز تشدید تضاد با مالکان بزرگ و کمپرادورها که نیروی عمده و تکیه گاه اصلی ارتجاع داخلی بودند، تخفیف مییافت. طبقه کارگر بیش از پیش فعالتر میشد. ارتش بیکاران به صفوف مبارزه کارگران میپیوستند. آمادگی دهقانان نیز که ثمرات مبارزه را چشیده بودند برای نبرد بیشتر میشد. بدینسان برای جنبش آزادی بخش ملی در مبارزه علیه دشمنان داخلی و خارجی امکانات وسیعی پدید آمده بود. کامیابیهای کشورهای سوسیالیستی تاًثیری امیدزا و الهام بخش داشت. پیروزیهای نیروهای انقلابی چین نیز تأثیر بسیج کننده باقی میگذاشت. درنتیجه تمام این عوامل کشش به سوی نیروهای ترقیخواه و به طور عمده حزب توده ایران افزایش مییافت، آن چیزی که به خصوص ارتجاع را نگران میساخت. نارضایی مردم نه فقط به صورت گرایش به سوی جنبش یا اقدامات خودبه خودی و عصیان متظاهر میشد، بلکه به صورت تلاشهای نومیدانه ترور انفرادی نیز بروز میکرد. در سالهای پس از جنگ تا زمان سر کار آمدن دولت مصدق که نماینده نیروهای اپوزیسیون بورژوازی ملی بود، اقدامات تروریستی فراوانی انجام گرفت که در نتیجه آن عدهای از رجال سیاسی به قتل رسیدند. اکثر این تروریستها از میان خرده بورژوازی برخاسته و کسانی بودند که امید خود را به پیروزی مبارزه متشکل از دست داده بودند. سوء قصد علیه شاه در بهمن 1327 یکی از این اقدامات تروریستی بود که ارتجاع برای سرکوب مبارزه متشکلی که در آن شرایط میتوانست تودههای وسیع مردم را برای احقاق حقوق خود به حرکت درآورد از آن استفاده نمود.
|
راه توده 365 22 خرداد ماه 1391