درس هائی |
جنجال مربوط به ترانه اخیر شاهین نجفی رو به کاهش است. ظاهرا حکومت به هدفهای خود از این جنجال رسیده و منتظر رسیدن زمان میوه چینی است. سرمقاله هفته گذشته راه توده از این نظر توجه موافق و مخالف بسیاری را برانگیخت. این نیز معلوم شد که خارج از کوشش تقسیم جامعه به دو گروه موافقان و مخالفان شاهین نجفی یا حکم ارتداد وی، جریان وسیع تر و آگاه تری در جامعه ایران وجود داد که هر دو سوی این جنجال را محکوم می کند. بر نظر راه توده نقدهایی هم بویژه در صفحات فیس بوک نوشته شد. عمده این نقدها بر محور ضرورت دفاع از آزادی بیان، همراه بودن شاهین نجفی با جنبش سبز، داشتن هوادار و مخاطب در میان جوانان و ضرورت جذب این جوانان، شناخته شدن وی در جامعه ایران و عدم نیاز به تبلیغ حکومت و مشابه آن قرار داشت. آقایی نیز با نامی مستعار نقدی بر نظرما نگاشته بود که محور آن بیش از آنکه دفاع از شاهین نجفی یا مخالفت با حکم ارتداد وی باشد، از یکسو تبلیغ برای خود و مطلبی بود که در نشریهای دیگر نوشته و یک رادیوی اینترنتی نامعلوم که گویا فیلتر شده و از سوی دیگر انتقاد از دیگر مواضع راه توده بود. بخش قابل فهم این مقاله را می توان در چند جمله خلاصه کرد که هنرمندان و خوانندگان در ایران آزاد هستند و نه تنها تور برگزار می کنند بلکه در رادیو هم برنامه آموزشی دارند، صدای شاهین نجفی را می توان در هر تاکسی شنید، شاهین نجفی – مانند نویسنده مقاله- نماینده نسل جوان است و دیگر خوانندگان و نوازندگانی که راه توده نام برده نماینده نسل پیشین هستند و در نتیجه دیدگاه راه توده بیش از هرچیز نشانه بیگانگی و مخالفت آن با نسل جوان کشور است. البته به نظر نویسنده مقاله شاهین نجفی مخالف جنبش سبز است و ناراحتی راه توده نیز از همین روست که جامعه ایران و نسل جوان و شاهین نجفی بعنوان نماینده آنها جنبش سبز که نویسنده آن را "خط امام" می نامد پشت سر گذاشته اند. این تقریبا عمده نقدی است که بر دیدگاه راه توده وارد شده و ما می کوشیم نظر خود را درباره مجموعه آن بگوییم. پیش از هرچیز همه پذیرفته اند که وسیع ترین تبلیغاتی را که می شد برای یک خواننده یا "هنرمند" انجام داد حکومت ایران برای شاهین نجفی انجام داد. حجم جنجال و تبلیغی که در چند هفته اخیر برای وی و ترانه "نقی" شد در تاریخ موسیقی و آواز ایران بیسابقه است. ظرف چند روز شاهین نجفی آوازه شجریان و گوگوش و داریوش و همه هنرمندانی که طی دهها برای خود قطره قطره اعتبار و مخاطب جمع کرده بودند پشت سر گذاشت. بنابراین باید دید به چه دلیل حکومت کاملا آگاهانه و حساب شده چنین حجم وسیع تبلیغی را پشت سر وی قرار داد. بنظر ما این مسئله نه ربطی به موسیقی دارد، نه شعر، نه امام نقی بلکه یک مسئله سیاسی است و پاسخ آن را باید در شرایط سیاسی کشور و تقابل حکومت و جنبش سبز مردم ما و شرایط جهانی جستجو کرد. واقعیت ان است که ترانههای شاهین نجفی برای یک دوره تا قبل از جنبش سبز بیانگر بخشی از درد و عصیان و در عین حال ناتوانی و انتظار جوانان کشور ما بود. در همان دوران حتی از سوی جوانان آگاه تودهای به ما توصیه شد که ترانههای او را از طریق امکانات اینترنتی خود تبلیغ کنیم. ما آنها را شنیده و معتقد بودیم که این ترانهها در ورای عصیانی که در آنهاست حامل نفی و رد و تمسخر هر گونه امکان تحول از داخل کشور و در نتیجه حافظ وضع موجود و بسود حکومت است. زیرا وقتی امکان تحول از داخل کشور نفی شود باید پذیرفت که تحول از خارج کشور انجام خواهد شد. حال اگر فرد مخالف تحول از خارج کشور باشد و آن را پرهزینه تر بداند ناگزیر باید به حفظ موجود تن دهد یا مدافع حکومت شود تا آن تحول پرهزینه از خارج رخ ندهد. ترانههای شاهین نجفی در ورای عصیان و افشاگری ظاهری آنها در نهایت تبلیغ این بود که امکان تحول نیست و ناگزیر باید تن داد و سازش کرد بسود حکومت. پس از جنبش سبز وضع دگرگون شد. نسل میانسال و جوانی به میدان آمد که دیگر نه دنبال قهرمان ساختن از این یا آن خواننده بود نه منتظر تحول از خارج کشور. این نسل ضمنا با این جنبش به آگاهیهای نوین از توان خود و موانع بزرگی که بر سر راه تحول در ایران است دست یافت. بن بست شاهین نجفی از این دوران آغاز شد. تمام تلاش وی از آغاز جنبش سبز بدینسو کوشش برای عقب نماندن از مخاطبین و از جنبشی بود که او را و شعر او را و عصیان ظاهری و بی چشم انداز آن را پشت سر گذاشته بود. اما نه کوشش صادقانه، بلکه کوشش دورویانه، با فرار به جلو در سمت اراجیف و جنجال. تحول از داخل اکنون برای خود دارای یک شناسنامه شده بود و دارای یک نام و یک رهبری شناخته شده و محبوب در میان جوانان بود. از اینجا شاهین نجفی رفت به سمت دورویی و ابهام. یکی به نعل و یکی به میخ. یکی به حکومت و یکی به جنبش سبز مردم. اینکه بخشی از مخاطبان شاهین نجفی او را طرفدار سرسخت جنبش سبز و بخشی دیگر مخالف سرسخت آن می دانند دقیقا نشاندهنده موقعیت دوگانه و دورویانه هنرمندی است که توسط مخاطبین خود و جنبش و شکاف اجتماعی ناشی از ان پشت سر گذاشته شده و درنتیجه میخواهد در ابهام و وسط حرکت کند و با مخاطب خود صادق نباشد. فرار روزبروز آشکارتر شاهین نجفی درسمت اراجیف و جنجال حاصل این موقعیت بود. مثلا به یکی از آخرین خواندههای ایشان توجه کنیم: به اسم اعظم شر و چش سه و تن مانا به تثلیث دو سر کوه مخفی وخط ناخوانا به آلت مقدس حالت نامیر آتش شر اعظم یاختو سینا رژی ناکی وناوش لی یوادش کوخنی ربی سنی خوراتنو لهلی به عینی تو تیری سیکس راخنا حنی لنا حونی ژرا عنی و عدی مارح وت یارب زج هدجس مارح وت یارب زج هدجس ...
در اینجا دیگر معلوم نیست که "هنرمند" در حال ساختن ترانه برای دردهای مردم خود است یا دارد معما و چیستان برای آنها طرح می کند. بگذریم از اینکه پایگاه خبری حکومتی "آرماگدون" که برای نزدیکی ظهور و دجال و آخرزمان تبلیغ می کند دست به رمزگشایی از این به اصطلاح ترانه زده و آن را به شیطان پرستی ربط داده که ماهیت پوچ بازی دو طرف را نشان می دهد. ترانه امام نقی هم ادامه همین روند جنجال و روی آوردن به اراجیف بود. اگر با امام نقی جنجال بوجود نمی آمد نجفی به جنجالی دیگر روی می آورد. اما اینکه چرا حکومت نیاز به تبلیغ برای شاهین نجفی و بت ساختن از او دارد دقیقا به همان دلیل بن بستی است که حکومت مانند شاهین نجفی از پی جنبش سبز مردم در آن گرفتار آمده است. اینکه می گویند جنبش سبز تمام شده دلخوشی حکومتی است. همه می دانند که اگر این جنبش تمام شده بود لااقل دیگر نیاز به ادامه حصر موسوی و کروبی نبود. ضمن اینکه همه آن عوامل و خواستها و مطالبات و نیازهایی که جنبش سبز برای پاسخگویی و برآورده کردن آنها بوجود آمد هیچکدام حل نشده و پاسخی نیافته و برعکس همه این خواستها در همه جهات تعمیق و همه نابسامانیها در همه عرصهها تشدید شده است. در این شرایط حکومت نیز در آن سقوطی که بدان دچار شده، در از هم گسیختگی همه رشتههای آن، در آن تبدیل شدن از نماینده حداقل در ظاهر منافع عمومی به نماینده آشکار اوباش و دزدها و اختلاس گرها، در آن بی اعتنایی به سرنوشت اخلاقیات و حتی مذهب، به جنجال سازی و قهرمان پردازی و ساختن یک بت پوشالی و شکننده نیاز دارد. از نظر حکومت شاهین نجفی در یک دوره توانسته عدهای جوان را به دور خود جمع کند. ولی اکنون به آخر خط ابهام رسیده و ناگزیر از موضعگیری روشن است. یا باید بسود جنبش سبز مردم و رهبران آن موضع بگیرد که در آنصورت حکومت می گوید هواداران جنبش سبز همانها هستند که به امامان و مقدسات مردم توهین می کنند و از این طریق به رابطه این جنبش با تودههای مردم لطمه خواهد زد. یا به احتمال قوی تر باید حساب خود را با جنبش سبز تسویه کند که در آنصورت نیروی بزرگی که با این تبلیغات از میان جوانان کشور در پشت او جمع کردند برعلیه جنبش سبز به کار خواهد افتاد و رابطه جنبش سبز را با جوانان می برند. در این میان بین نسل جوان و نسل گذشته، نسل انقلاب 57 و نسل پس از انقلاب، بین نسل مذهبی و نسل غیرمذهبی یا کمتر مذهبی شکافی بسود بقای خود بوجود می آورند. بازی دو سر برد برای حکومت و به زیان مردم. آن تبلیغات عظیمی را که برای شاهین نجفی کردند بدینگونه میخواهند بهره آن را ببرند و شاهین نجفی هم آماده است که نقش مورد نظر حکومت را ایفا کند چرا که اکنون شانتاژ و تهدید اجرای حکم ارتداد و ترور هم بالای سراوست. اما نگاه ما به مسئله کامل نیست اگر به این پرسش نیاندیشیم که چرا حکومت و شاهین نجفیها، از داخل و از خارج، در ایجاد جنجال کمابیش موفق می شوند. این موفقیت خود ناشی از شرایطی است که این جنجالها درون آن شکل گرفته است، یعنی توانایی نسبی حکومت در حفظ خود و ناتوانی موقت جنبش مردم در به زیر کشیدن آن. شرایط، شرایط ابهام است و این شرایط ابهام فضا را برای مبهم گویی و جنجال براساس آن باز می کند. از این نظر شاهین نجفی در واقع نماینده نسل جوان داخل کشور نیست، نماینده موضع دورویانه اپوزیسیون خارج کشور در برابر جنبش سبز مردم نیز هست. نماینده همه کسانی است که در ابهام و انتظارند که جنبش سبز میبرد یا می بازد تا نسبت به آن موضع روشن و قاطع اتخاذ کنند. به همین دلیل پایان دادن به روند جنجال سازی فقط از طریق محکوم کردن دو سوی این جنجال در عرصه اندیشه و نظر ممکن نیست. باید برای تغییر شرایطی که به این جنجالها امکان وجود و بروز داده است مبارزه کرد. یعنی برای پیروز کردن تحول از داخل. در این شرایط است که دکان عصیان پوشالی یکی و غیرت مذهبی دیگری و انتظار دورویانه سومی تعطیل خواهد شد. بر این بستر تضادها و دوگانگی های شرایط کنونی می توان جنجالی را که برای شاهین نجفی به راه افتاده به ضد خود تبدیل کرد و از آن برای شکلگیری زمینههای یک آگاهی جدید در میان مردم و همان نسل جوان کشور استفاده کرد. این زمینهها بنظر ما بوجود آمده و این نسل با دیدی انتقادی تر و شکاک تر به شاهین نجفی و شاهین نجفیها نگاه می کند. برای این نسل مهم تر از آنکه چه کسی عصیان او را بیان می کند آن است که چه کسی برای این عصیان راه حل ارائه می دهد. شاهین نجفی با قرار گرفتن در برابر جنبش سبز مردم ما در داخل کشور، با فرار به جلو در ابهام و اراجیف و جنجال نه تنها راه حلی برای عصیان یک نسل، برای پاسخ به نیازهای او ارائه نمی دهد بلکه چشماندازهای بوجود آمدن و غلبه یک راه حل از داخل را که حاصل احترام، گفتگو و همکاری میان نسلها، قشرها، اندیشهها و گرایشهای مختلف جامعه ماست نیز مسدود می کند. اینها درسهایی است که از سرنوشت شاهین نجفی و تبلیغات حکومتی برای وی می توان گرفت.
|
راه توده 364 15 خرداد ماه 1391