راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

پیش و پس از انتخابات
در پرجمعیت ترین ایالت آلمان
حق با چپ است
اما رای با راست!
بهرام نگاه

 

انتخابات ایالت "NRW"( نورد راین وستفالن) آلمان که پرجمعیت‌ترین ایالت این کشور با 18 میلیون جمعیت است در روز 13 می برگزار شد. نگارنده که از ابتدای شروع تبلیغات انتخاباتی احزاب  و گروههای سیاسی، چگونگی فعالیت آنان را تعقیب میکردم، فارغ از اینکه نتیجه انتخابات چه میتوانست باشد، شیوه عمل و شعارها و برنامه های این احزاب برایم جالب بود. فکر می کنم میشود از آن درسهایی گرفت که علاوه برآشنایی ما ایرانیان با شرائط سیاسی آلمان از شیوه عمل احزاب سیاسی درگیر مبارزه انتخاباتی در این کشور نیز بتوان آموخت.

اولین نکته ای که با توجه به شعارها و برنامه های احزاب جلب نظر می کرد،  بی برنامگی  و گنگی شعارهای احزاب راستگرا و محافظه‌کار وعدم ارتباط این شعارها با مسائل موجود در جامعه آلمان بود. اطلاق صفت  بی برنامگی به این احزاب شاید چندان درست نباشد و اتفاقا باید گفت آنان آگاهانه "برنامه بی برنامگی" را دنبال می‌کردند. در ست برعکس این جریانات که در مجموع می توان آنان را مدافعان وضع موجود به حساب آورد، تنها حزب چپ آلمان   (Die Linke) بود که شعارهای و برنامه سیاسی  و اقتصادی و اجتماعی اش در ارتباط با مشکلات موجود مردم و دارای شفافیت لازم بود. برای روشن شدن این موضوع به بررسی شعارهای انتخاباتی احزاب مختلف می پردازم .

عمده ترین شعارهای حزب چپ از این قرار بود:

1ـ افزایش دستمزد (Löhne rauf).

در سالهای گذشته دستمزد کارگران و حقوق بگیران در موارد زیادی کاهش یافته و آنجائی هم که ثابت مانده بخاطر بالا رفتن قیمت ها و تورم و یا افزایش ساعات کار با همان حقوق، قدرت خرید این طبقه کاهش پیدا کرده است. حتی در کشور همسایه (هلند) کارگران دستمزد بیشتری می گیرند.

 

2ـ تعین حداقل دستمزد (Mindestlohn).

 با وجود سالها اصرار مزدبگیران و بخصوص طبقه کارگر آلمان مبنی بر تعیین حداقل دستمزد، تاکنون هیچ اقدام عملی در این رابطه از جانب دولت هایی که دمکرات مسیحی ها (CDU) در آن دست بالا را داشتند و حتی دولت های سوسیال دمکرات (SPD) صورت نگرفته است. قانون حداقل دستمزد در آلمان برخلاف اکثر دیگر کشورهای اروپایی وجود ندارد و طبق ایدئولوژی سرمایه داری، ارزش نیروی کار در بازار و بسته به عرضه و تقاضا تعیین می گردد. در برخی از رشته ها، مثلا در کارهای ساختمانی، حداقل دستمزد منظور شده که درحقیقت قانون نیست بلکه قراردادی است بین سندیکای این رشته و کارفرمایان. از این رو در بسیاری از رشته ها، حداقل دستمزدی وجود ندارد و این امر سبب دست باز کارفرمایان برای پرداخت هرجه کمتر به نیروی کار می باشد.

3ـ برچیده شدن سیستم "کارگرقرضی" . (Leiharbeiter)

 در آلمان ازسالها پیش و بویژه در زمان نخست وزیری "شرودر" ازحزب سوسیال دمکرات، "شرکت های خصوصی کاریابی" بوجود آمدند که با استخدام موقت کارگران و قرض دادن آنها به کارفرمایان دیگر تا حدود نصف حقوق کارگران را به جیب میزنند. این شرکت ها امروزه رشد فراوانی کرده و بقول معروف سر هر کوچه ای شعبه ای از این شرکت ها دائر شده است. کارگران این شرکتها را "دلالان انسان" (Menschen Händler)  واین سیستم را برده داری مدرن نامگذاری میکنند.

4ـ ایجاد امنیت شغلی و از بین بردن پدیده کارگر موقت.

 در آلمان دست کارفرماها برای اخراج کارگران بسیار باز شده است. در بعضی از مشاغل اگر کارگری اخراج شود ممکن است کارفرما مجبور به دادن حق سنوات کار به کارگر اخراجی گردد، اما در بسیاری از رشته ها که یا سندیکا ندارند و یا سندیکا قوی نیست، کارگران بدون گرفتن حق سنوات اخراج می شوند. حتی کارفرمایان می توانند با اعلام ورشکستگی ، که در بسیاری موارد سند سازی قلابی هم میشود، کارگران را بدون هیچ هزینه ای اخراج کنند.

5ـ عدم فشار به بیکار شدگان از طرف اداره کار، برای کار کردن در رشته‌ای که با سابقه کاری فرد بیکار شده ناهمخوان است. برای مثال، اداره کار نباید فردی که تکنسین الکترونیک است، چون زمان بیکاریش طول کشیده، بالاجبار برای کار معدن یا کارساختمانی و یا باغبانی بفرستد.

6ـ کاهش قیمت حمل و نقل مسافرت های درون و بین شهری. کاهش جدی قیمت بلیت اتوبوس و تراموا و ترن.

 

7ـ مهدکودک برای همه. گسترش مهدکودک ها و ارزانی و بهبود کیفیت آنها

8ـ مالیات از میلیونرها(Millionär steuere) .

حزب چپ معتقد است در المان طبقات تولید کننده بیشترین و میلیونرها کمترین مقدار مالیات را میپردازند. برای تامین مخارج عمومی باید از میلیونرها و ثروتمندان مالیات بیشتری گرفت.  "اسکار لافونتن" از رهبران حزب چپ در یک سخنرانی اظهار داشت که دولت دو هزار میلیارد یورو مقروض است در صورتیکه نقدینگی موجود در دست ثروتمندان دوهزار میلیارد و دویست میلیون است.

مطالبی که در بالا اشاره شد مهم ترین شعارهای حزب چپ آلمان است. این حزب حتی در زمینه سیاست خارجی شعارهای خاص خود را دارد. مخالف حضور نظامی آلمان در افغانستان است. معتقد است اگر پولهایی که صرف جنگ در افغانستان شد، صرف بهتر کردن زندگی اقتصادی آنان میشد، وضع افغانستان بهبودی حاصل میکرد. حزب چپ مخالف حمایت آلمان از رژیم های دیکتاتوری است. فروش تانکهای پیشرفته به عربستان ویا زیردریایی اتمی به اسرائیل را مغایر دفاع از صلح و دمکراسی میداند.

اکنون نگاهی  بیاندازیم به شعارهای سایر نیروها که باوجود تفاوت هایشان، از انجا که در شعارهای آنان هیچ چیزی مبنی برخواست تغییر وضع موجود به چشم نمی خورد، میتوان آنان را در دسته محاقظه کاران و راستگرایان قرار داد. در حقیقت تفاوت قابل درکی در شعارهای حزب دمکرات مسیحی(CDU) با سبزها (Grüne) و سایر احزاب ریز و درشت دیده نمیشود و معلوم نیست رای دهندگان برچه اساسی نباید به دمکرات مسیحی ها رای داده و یا باید مثلا به حزب "دزدان دریایی"(Piraten) رای دهند.

شعار انتخاباتی یکی از خانم های کاندید حزب دمکرات مسیحی این است:

"انتخاب  با  احساس و عقل ـ Mit Gefühl und Verstand".

از این شعار چه میتوان برداشت کرد؟ در این شرائط چه چیزی عقلانی است؟ حس چیست و چه بما میگوید؟ آیا باید بخاطر قیافه این خانم به ایشان رای داد و قیافه ایشان یک جورسمپاتی و حسن احساس ایجاد میکند؟ این شعار هیچ چیز را توضیح نمیدهد.

یکی دیگر از خانم های کاندیدا (دانیلا یانسن) از حزب سوسیال دمکرات (SPD) شعار میدهد:

 .frischer Wind neue Iden یعنی باد تازه و ایده های جدید. یا اگر قدری شاعرانه ترجمه کنیم، معنی ان "نسیم نو، ایده های نو" می‌شود. همانطور که ملاحظه میکنید این شعار به شعر بیشتر شبیه است تا طرح یک مسئله سیاسی یا اجتماعی.

یک آقایی از همین حزب در پلاکارت خود می نویسد:

"شفاف شفاف رای دهید"(Klar, Klar wählen)

این شعارها نشان میدهد که حزب دمکرات مسیحی حرفی برای گفتن ندارد. برنامه ای برای حل مشکلات جامعه ندارد. ادامه وضع موجود را ترجیح میدهد. حتی نمی خواهد به وجود مشکلات در کشور اعتراف کند. شاید هم آگاهانه کوشش میکند مردم را از توجه به مسائل حاد وم شکلات اصلی جامعه باز دارد و کلا از سیاست دور کند.

در حزب سبزها هم وضع کم و بیش مانند حزب دمکرات مسیحی است. این حزب که سعی کرد خود را درمیان روشنفکران و طبقه متوسط جامعه دارای پایگاه نشان دهد، عملا حرفی برای گفتن ندارد.  به چند شعار مهم تبلیغی آنان توجه کنیم:

 Grüne macht unterscheid—Grüne macht Schule  (سبزها متفاوت عمل میکنند ــ حزب سبز مدرسه است).

همانطور که میبینید این شعارها با هیچ کس ارتباطی برقرار نمیکند. کلی است. فقط یک ادعاست. نقشی بعهده مردم نمیگذارد. معلوم نیست براساس کدام تفاوت مردم باید به این حزب رای دهند و مثلا نه به حزب دمکرات مسیحی یا دیگر احزاب راست. از آن مسخره ترشعار:

      “Jede Kraft braucht einen Antrieb“  است. یعنی "هر نیرویی به یک محرک نیاز دارد".این شعار آیا خواننده را بیاد شعار"اتوبوس از مینی بوس بزرگتر است" نمیاندازد؟ البته این حزب سعی میکند بصورت غیر مستقیم وبدون دلیل خودرا موتور محرک سیاست نشان دهد. در شعاری دیگر که این حزب به لحاظ اهمیت شعار شماره دو خود قلمداد میکند، میگوید:

 “Solar statt so Lala“ ـــ به جای لالاکردن،انرژی خورشیدی.

اخیرا حزبی بنام "دزدان دریایی" ــ  „Piraten“ ـ درست کرده اند. چرا چنین نامی برای یک حزب سیاسی؟ مثل این است که بگوئیم "کلیسا یا مسجد دزدان و چاقوکشان". ایا این حزب برای تمسخر سیاست و غیر سیاسی کردن جامعه ساخته نشده است؟ آیا این کوششی برای دور کردن مردم از سیاست نیست؟ اتفاقا این حزب تاکنون سعی کرده با چراغ خاموش حرکت کرده و موضعگیری سیاسی نکند. تنها موضعگیری این حزب در مورد مسائل سیاسی، موافقت با سیاست "حمله پیشگیرانه" جورج بوش بوده است. دم خروس؟ معلوم نیست که اگر اعضای این حزب رای اورده و وارد پارلمان شدند و بالاجبار با سیاست سروکار پیدا کنند، چه مواضعی خواهند داشت. آیا اینان همان گرایش راست افراطی وستون پنجم احزاب راستگرا هستند که فعلا مواضع خود را رو نمی کند؟ انسان یاد برخی از کاندیدا های به ظاهر "مستقل" مجلس شورای اسلامی می افتد که چون در لیست احزاب راست معروف قرار نگرفتند، و یا چون ستون پنجم همان جریانات راست هستند که میخواهند ناشناخته بمانند، پشت نقاب"مستقل بودن" پنهان شده اند. این حزب دزدان دریایی ، در مدت کوتاهی رشد زیادی هم کرده. یکی از سران این حزب این رشد عجیب را مقایسه کرد با رشد سریع حزب نازی در ابتدای کارش . البته بدلیل همین اظهارنظر گوینده آن از حزب کنار گذاشته شد. میگویند که این حزب بین جوانان پایگاه دارد. وانمود میکنند که این حزب بسیار مدرن است. چپ و راست ومدام آنان را از طریق وسائل ارتباط جمعی و رسانه ها درچشم مردم بزرگ میکنند.

جالب اینجاست که در آلمان هم حزب چپ را سنتی و  حزب دزدان دریایی را مظهر مدرنیسم نشان میدهند، همانطور که اپوزیسیون شیفته غرب ایران احزاب چپ ایران را سنتی و بدور از مدرنیسم معرفی میکنند. بنظرآنان هرکسی که از طبقات و خواست های طبقات زحمتکش و تولید اجتماعی حرف بزند سنتی وعقب مانده است. و جالب تر اینکه گاه مطالبی  در سایتهای ایرانی اپوزیسون دیده ام که نه تنها احزاب چپ  ایرانی، بلکه حتی حزب چپ آلمان را با صفت سنتی مورد حمله قرار میدهند. کاسه های داغتر از آش.

 به شعارهای این حزب نظری بیاندازیم:

 „Trauen keine Plakate“  "به هیچ پلاکاتی اعتماد نکنید".

با این شعار مردم را تشویق به بی اعتمادی به همه دیگر جریانات سیاسی میکند. درصورتیکه خودش هم از پلاکات برای تبلیغات استفاده میکند، مینویسد که به هیچ پلاکاتی اعتماد نکنید. تناقض یا دورویی؟ کوشش برای غیر سیاسی کردن مردم؟

شعار دیگر این حزب:

  „In diese     System ist ein neue Update verfügbar“ ـ برای این سیستم یک آپدیت جدید قابل دسترسی است ــ خودقضاوت کنید که این شعار تا چه حد گنگ ،ناروشن ،کلی وغیرقابل فهم برای مردم است.

در قسمت بعدی این نوشته که پس از انتخابات و روشن شدن نتایج انتخابات ایالت "نورد راین وستفالن" نوشته میشود، به بررسی علل عدم موفقیت حزب چپ Die Linke با وجود داشتن  شعارهای روشن و برنامه متفاوت و در ارتباط با مشکلات مردم ، می پردازم.

درروز 13 مای انتخابات انجام شد. تا ساعت دو بعد از ظهر با وجودهوای آفتابی حوزه های رای گیری خلوت بود. بسیاری بعد از ظهر به حوزه های رای گیری رفتند. نتایج انتخابات اعلام شد. فقط 53،9 درصدمردم در انتخابات شرکت کردند. دفعه پیش فقط 30 درصد در انتخابات شرکت کرده بودند. فشارهای داخلی وشرائط جهانی و اوضاع سیاسی در اروپا شاید درشرکت بیشتر مردم در این انتخابات بی اثر نبوده باشد. با اینحال نزدیک به نیمی از واجدین شرائظ در انتخابات شرکت نکردند. بی اهمیتی به سرنوشت سیاسی کشور؟ موفقیت سیاست "دور کردن مردم ازسیاست" توسط  حاکمان بر رسانه های جمعی؟ حاد نبودن شرائط آلمان درقیاس با سایر کشورهای اروپا؟ بی اعتمادی مطلق به سیاستمداران از جانب مردم؟ تصور من این است که همه این عوامل، برخی کم و برخی بیش در شرکت نکردن نیمی از واجدین شرائط درانتخابات موثر بوده است. با اینحال همین تعداد شرکت کننده در انتخابات نشان داد که خواهان ادامه حکومت حزب دمکرات مسیحی خانم مرکل نیستند. درقیاس با مبارزه انتخاباتی در فرانسه، شکست حزب خانم مرکل لااقل در این ایالت سخت تر بود. اکنون سوسیال دمکراتها وسبزها (بقول آلمانی ها، سرخها و سبزها) میتوانند بدون ائتلاف با دمکرات مسیحی ها(سیاه ها) دولت ایالتی را تشکیل دهند.

در آلمان مانند ایران کودتای انتخاباتی نمی شود. تقلب چشمگیری هم در رای گیری قابل انجام نیست. در آلمان همه میتوانند در رای گیری آزادانه و بدون ترس از دزدیده شدن رایشان شرکت کنند. در اینجا نمی توان مانند بخشی از اپوزیسیون درخارج ایران ، شرکت نکنندگان در انتخابات را با عنوان "اکثریت خاموش" به حساب خود ریخت و طرفدار خود جلوه داد. با توجه به تثبیت نسبی نهادهای سیاسی دمکراسی فعلا نه لزومی و نه امکان دیگری جز ورقه های رای برای تغییرات سیاسی وجود ندارد. کسی دراینجا تغییرات سیاسی مورد نظر خود را از طریق لباس شخصی ها و کهریزک  و پادگان اشرف و درخواست کمک از اسرائیل یا بمباران کشور خود دنبال نمیکند. این خود سعادتی است.

شکست حزب چپDie Linke برای چپ های این کشور و برای امثال من بعنوان چپ ایرانی  کم ناراحت کننده نبود. چپ ها با کسب 5ر2 درصد آرا نتوانستند در پارلمان حضور یابند. دلایل این عدم موفقیت چیست؟ وچه باید کرد؟

طبعا من منتظر اظهار نظر و جمعبندی این حزب در اینباره هستم. اما در اینجا مایلم بعنوان عضوی از این جامعه و بویژه از چشم یک چپ ایرانی ، برداشت خود را در این مورد با دیگران در میان گذارم.

قبل از هر چیز متذکر میشوم که برداشت من از نگاه مردم آلمان و درهمین رابطه ناموفقیت حزب چپ بر اساس آمار تائید شده رسمی نیست. من نه امکان نظرسنجی دارم و نه مدعی هستم که تصور و برداشتم از دیدگاه مردم صد درصد صحیح است. آنچه می گویم براساس ارتباطم با مردم محل کار و زندگیم است.

آیا زمینه اجتماعی و سیاسی لازم برای برنامه وشعارهای حزب چپ موجود است؟

به این سئوال با قطعیت میتوان پاسخ مثبت داد. آلمان یک کشور بسیار صنعتی و درآمد اصلی ان از صادرات صنعتی با تکنولوژی بالا است. نیروی کار در این کشور عامل اصلی تولید ثروت اجتماعی است. از اینرو قوانین وحقوق کار برای اکثریت مردم اهمیت اساسی داشته و اتباط مستقیم با سرنوشت و زندگی افراد دارد. هر عضوی از این جامعه روزی هزار بار کلمه "کار Arbeit" را از این وآن و رسانه های صوتی و تصویری می شنود. درست برخلاف ایران که کلمه "دلار" وقیمت آن روزی هزار بار حتی از دهان کودکان ده ساله شنیده میشود. شعارها و برنامه چپ ها متوجه مبرم ترین وجدی ترین مسائل مردم است. نتیجه اینکه مشکل چپ از برنامه و بی توجهی و بی ارتباطی با مشکلات و خواست های مردم نیست. پس مشکل از کجاست؟

درگفت وشنودهایی که با بخشی از مردم داشتم، تصور می کنم نمی‌توان تاثیرات وجود فضای بسته سیاسی در کشورهای کمونیستی سابق و بخصوص آلمان دمکراتیک (شرقی) در بدبینی و احتیاط مردم در رای دادن به چپ را نادیده گرفت. این عامل هنوز عمل می کند و باوجود برائت حزب چپ از سیستم حکومتی آلمان دمکراتیک (شرقی) و انتقادش از سیستم های بسته سیاسی در کشورهای بلوک کمونیستی سابق، هستند کسانی به چپ از این لحاظ بدبین و بی اعتماد هستند. با وجود فروپاشی بلوک شرق سابق هنوز هم تبلیغات وحشتناک  سنگینی برای ترساندن مردم از چپ انجام می گیرد.

بخشی ازمردم باوجود اینکه شعار های چپ را جذاب و پذیرفتنی میدانند، ولی رای خود را به سوسیال دمکرات ها SPD میدهند. آنان می اندیشند حزب چپ باندازه کافی برای حضور در دولت  رای ندارد و در صورت رای دادن آنان به چپ ها، رای ها بین سوسیال دمکراتها و چپ ها تقسیم شده و امکان پیروزی دمکرات مسیحی ها فراهم می شود. من نمیدانم چند درصد از مردم چنین می اندیشند ولی آنچه در انتخابات فرانسه آشکار گشت، میتواند بطورنسبی در مورد آلمانی ها نیز صدق کند. در انتخابات فرانسه 30 درصد از رای دهندگان به آقای "اولاند سوسیالیست" علاقمند به برنامه های ارائه شده بوسیله "ملانشون" نامزد چپ ها بودند ولی برای پیروز نشدن "سارکوزی" به سوسیالیست ها رای دادند. وقتی در انتخابات فرانسه کار به دور دوم  کشیده شد، شعار چپ ها جلوگیری از ادامه حکومت  سارکوزی و بطور غیر مستقیم بسیج علاقمندان خود برای رای به اولاند بود.  

با کسانی نیز برخورد داشتم که باوجود اینکه قبول داشتند که حزب چپ بر عکس راستگرایان  دارای اندیشه و برنامه ای روشن و شفاف و قابل فهم است، ولی این شعار ها را در شرائط فعلی دور از دسترس و غیر عملی میدانستند. آنان می اندیشند که برنامه حزب چپ فقط با ایجاد تغییرات اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی آلمان و جهان قابلیت اجرایی پیدا خواهد کرد و هنوز زمینه چنین اقدامی فراهم نگردیده است. بقدرت رسیدن چپی که تغییر اساسی در ساختارها را هدف قرار داده، درهر کشور اروپایی با مقاومت شدید راست ها روبرو گردیده و سالیان طولانی هرج و مرج را دامن خواهد زد.

چپ با توجه به ایدئولوژی خود، ایدئولوژی ای که از قانونمندی های تحول اجتماعی و زندگی بهتر برای انسان ها برمی خیزد، بدرستی روی نیازهای اکثریت جامعه انگشت گذاشته است. عدم موفقیت چپ در این انتخابات به معنای نادرستی برنامه های آن نیست. زمان لازم است تا تضادهای اجتماعی پخته تر شده و انسان های بیشتری را به صرافت راهی نو و جامعه ای انسانی  رهنمون گردد. جامعه ای که در آن اقتصاد در خدمت زندگی انسان باشد و نه انسانها در خدمت سود عده ای معدود بانکدار و میلیاردر. اروپای امروز در اثر فاجعه ای که سیاست نئولیبرالیسم ببار اورده، روز بروز از سیاست های راستگرایانه دورتر شده و به سمت چپ و ایجاد دولت هایی مسئول در برابرمردم میل میکند. علیرغم تبلیغات شدید ضد چپ، شتری که جلوی بانک ها و بورس ها در یونان خوابید درخانه اسپانیا ، پرتقال، ایرلند، ایتالیا... نیز خواهد خوابید وفرانسه وآلمان باوجود وضع بهترشان در قیاس با دیگران اگر آماده تغییر و رویگردانی از نئولیبرالیسم نگردند، دیر یا زود مردم را دربرابر خود خواهند یافت.  

دست آخر لازم میدانم روی نکته دیگری در ارتباط با ضعف حزب چپ انگشت بگذارم: ضغف امکانات تبلیغی. طبیعی است علاوه بر داشتن حرف، شیوه حرف زدن و تاثیر برمردم مهم است.  حزب چپ سخنوران معروف و ماهری مانند "گیزی" و"لافونتن" دارد. آنان بخوبی صحبت های خود را با توجه به اهداف حزب فرموله و مشخص می کنند. با کوتاه ترین جملات و ارائه دلائل خلاصه و روشن، شنونده را به توجه وا می دارند. حزب چپ نیز مانند دیگر احزاب از امکان آزادی بیان و دسترسی به رسانه های جمعی و کمک های مالی دولت به احزاب استفاده می کند. ولی این امکان به نسبت امکانات جریانات راست بسیار محدود است. جریانات راست با توان مالی خود بسیاری از روزنامه ها و رسانه های صوتی و تصویری را دردست داشته و از این طریق افکار عمومی ساخته و افراد خود را چهره می کنند.  به اقرار خود نمایندگان راستگرا درپارلمان ها، آنان از صاحبان صنایع و بانکداران پول می گیرند. بطور مثال نماینده مجلس حقوق ماهیانه ثابتی دارد. اما بعنوان کارمند مثلا  "دایملر بنز"  با کار فرمالیته چند ساعت در ماه حقوق گزافی از شرکت مربوطه دریافت می کنند. این پولها دست و بال آنان را برای تبلیغات باز می‌کند و البته آنان نیز نمک گیر می شوند تا گردش سیاست را در مسیر خواست کنسرن ها به گردش درآورند.   آقای "لافونتن" از رهبران حزب چپ در سخنرانی های خود خواهان وضع قوانینی شده که گرفتن پول از کنسرن ها توسط احزاب و نمایندگان سیاسی آنان ممنوع شود. این اقدام درستی می تواند باشد. افشاء این رشوه گیری‌‌های به ظاهر قانونی، منجر به افزایش آگاهی طبقاتی و سیاسی خواهد شد.

 

 

 

   راه توده  362      اول خرداد ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت