خلاصه تحلیل ژان لوک ملانشون کاندیدای جبهه چپ فرانسه در مورد
دور اول انتخابات ریاست جمهوری سال 2012 و راه پیمایی اول ماه
مه.
ویژگی های اساسی نتایج دور اول انتخابات ریاست جمهوری به نطرمن
چنین می باشد:
ما 11.1 درصد یعنی 4 میلیون رای جمع آوری کردیم. یعنی سه
میلیون رای بیشتر از انتخابات سال 2009. ضمن اینکه آرای جبهه
چپ نسبت به انتخابات سال 2007 به دوسوم افزایش یافته است و چشم
اندازی جدید در فرانسه زاده شده است. "جبهه چپ" اکنون یک قدرت
واقعی است با ظرفیتی بسیار که در سراسر کشور گسترش یافته و
نیرویی جدید و واقعیتی جدید در فرانسه و در سطح اروپا می باشد.
برخلاف این ادعا که گویا این جبهه تنها در مناطق سنتی
کمونیستها نفوذ کرده است نتایج آرا نشان دهنده یک همگونی
نیروها است. اگر به بررسی نتایج انتخابات در کشور توجه کنیم می
بینیم که در تمام شهرستانها جبهه چپ بیش از 7 درصد آرا و در 70
شهر بیش از 10درصد و در 20 شهرستان بیش از 13در صد آرا را بدست
اورده است. فقط در 5 شهر با جمعیت 150 هزار سکنه یعنی شهر
تولوز 15.9در صد، درمون پولیه 15.7 درصد، در لیل 15.4 درصد،
گرونوبل 16.5، بدست اورده است. با این وجود در این شرایط
مطبوعات با وجدان راحت در مورد"مارین لوپن" قلم پراکنی میکنند
و درصد آرای وی این قلم پرکنی را ساده تر کرده است. به جای
اینکه با کارگران که خواستار افزایش حقوق خود می باشند مصاحبه
شود اکثر این پارازیتهای رسانه ای و به اصطلاح " ژورنالیست
ها"به مصاحبه با کارگرانی می پردازند که گویا از عربها تنفر
دارند یا به جای صحبت درمورد حداکثر حقوق بانکداران درباره "
دفاع از خود" پلیس در مقابل مجرمین به بحث می نشینند وغیره...
ولی در این لحظه حساس فرانسوا هولاند قهرمان حزب سوسیالیست در
مقابل این موج عظیم چه میکند؟ به هر ترتیب ما به هولاند رای
نمی دهیم ما برعلیه سارکوزی رای می دهیم و اگر در حل حاضر به
جای او بودیم یک تحلیلی علمی وعمیق را در مقابل این زهرپراکنی
میگذاشتیم. ما روز اول ماه مه را روز مناسبی برای مقابله و
قدرت نمائی در مقابل سارکوزی و مارین لوپن ارزیابی میکنیم که
نشاندهنده تناسب قوا در کشور خواهد بود. ما تمام پرسش ها
ومسائل اجتماعی را با حضور کارگران مطرح میکنیم. اما به نظر
میرسد که هولاند هنور در حال استخاره است و "شیر یا خط بازی"
میکند. او به این ترتیب هزینه این انتخابات را می پردازد.
اکنون محبوبیت سارکوزی روز به روز با پشتیبانی وتقلید از
استدلات های راست افراطی کاهش یافته است. اما آسیبهایی که زهر
پراکنی او در کل مردم فرانسه برجای خواهد گذاشت وحشتناک است.
سرکوزی برای اولین بار بر چندین کلیشه مسخره از استدلالهای
راست افراطی تاکید کرده است .از جمله به اصطلاح "کسری بودجه
اجتماعی بدلیل مهاجرت خارجیان" و یا "ارتباط بیکاری ومهاجرت" و
پوچ ترین اصطلاح جدید او"دفاع از خود پلیس" و حمایت از امنیت
ان.این ادعا یعنی به یک جنایتکار بگویم که اول شلیک کند وگرنه
پلیس برای حمایت از خود به تو شلیک خواهد کرد. سارکوزی بازی
زشتی را در این فاصله دور اول و دور دوم انتخابات به راه
انداخته است ورقیب او هولاند قادر نیست با قاطعیت در مقابل او
ایستادگی کند و اگر نظریاتی دارد مستقیما مطرح کند. مطبوعات
نوشتند که 30 در صد از رای دهندگان در رای به فرانسوا هولاند
تردید داشتند. و تمایل انها رای به جبهه چپ در دور اول
انتخابات بود. با در نظر گرفتن این مسئله درک بهتری از همسویی
وهمگرایی راست افراطی ومطبوعات وابسته به سوسیالیستها پیدا می
کنیم که در یک جهت و با یک استدلال مشابه بویژه در ده روز اخر
مانده به دور اول به ما حمله کردند. بعلاوه همین برخورد تهاجمی
را به اضافه تبلیغات ضد کمونیستی از زبان نیکولای سارکوزی
میشنویم که دستکاری در سخنان من و تهمت به من ودروغ محض است و
غیره.
اما من از سخنان فرانسوا هولاند که گفت ."اول ماه مه جشن
کارگران است. وسیاست باید در این مورد دخالتی نکند " متعجب
شدم. او ظاهرا از تاریخچه جنبش کارگری اطلاع ندارد. برای اولین
بار در اول ماه مه سال 1896 راهپیمائی روز کارگر برگزار شد که
در واقع اعتصاب اتحادیههای کارگری درایالات متحده بود. با
فراخوان اتحادیه کارگران امریکا 350 هزار نفراز کارگران برای
مطالبه 8 ساعت کار روزانه به اعتصاب دست زدند. در تاریخ سوم مه
یک اعتصاب کارگران در شیکاگو برگزار میشود و سرکوب می شود و سه
نفر در جریان آن کشته میشوند. این رویداد رهبران انترناسیونال
اول را به شدت متاثر میکند و تصمیم میگیرند یک نهاد بین المللی
را برای بازتاب جنبش کارگری ضروری است و در دستور برنامه خود
قرار دهند و این ایده گسترش مییابد. انترناسیونال دوم در سال
1889 تصمیم میگیرند که یک روز بین المللی را برای مطالبات
کارگران اعلام کنند با این هدف که در یک روز واحد تظاهرات
گسترده و بزرگی در تمام کشورها و شهرهای جهان در یک زمان
برگزار شود و در این روز کارگران مطالبات خود یعنی کاهش ساعت
کار به هشت ساعت در روز را به مقامات مسئول اعلام کنند. به
ترتیب روز اول ماه مه سال 1890 روز کارگر از طرف اتحادیه
کارگری امریکا اعلام شد و جنبش بین المللی کارگران به حرکت در
آمد واین برخلاف گفته اقای هولاند یک تصمیم سیاسی بود. ضمن
اینکه در ان زمان هیچکس روز کارگر را" جشن کارگر" نمی نامید.
این روز یک روز اعتصاب جهانی بود. اول ماه مه جشنواه نبود بلکه
روز مطالبات کارگران در زیر تهاجم وسرکوب مرگبار دشمنان
کارگران وسود جویان بود چنانکه مثلا در 1891 سربازان به اعتصاب
کارگران حمله میکنند و ده نفر در این تظاهرات کشته می شوند.
نمونه های خونین اول ماه مه فراوان است .در اواخرسال 1891
بینالملل سوسیالیست در مورد شیوه عمل جنبش اعتراضی اول ماه مه
تجدید نظر میکند و می بینیم که سیاست همیشه در صف مقدم است. در
فرانسه در سال 1906 " ث .ژ. ت" سندیکای کارگران فرانسه برای
اولین بار فراخوان تظاهرات ماه مه را اعلام میکند .اما تحقق
مطالبات سندیکای کارگری یعنی کاهش ساعت کار به هشت ساعت در روز
فقط در سال 1919 با رای مجلس سنا امکان پذیرفته میشود. برای
نخستین بار در سال 1920 لنین در شوروی اول ماه مه را یک روز
تعطیل عمومی اعلام می کند. در سال 1941 مارشال پتن تصمیم
میگیرد اول ماه مه را روز" جشن کار و روز اجتماعی "نامیده و
این روز تعطیل عمومی با پرداخت حقوق باشد. پس از آزادی فرانسه
در سال 1945 و پایان جنگ اول ماه مه وارد قانون کار فرانسه
میشود و یک روز تعطیل تمام کارگران وکارکنان با پرداخت مزد
اعلام میشود. همه اینها نشان میدهد که سیاست هرگز ازجنبش
اعتراضی اول ماه مه جدا نبوده و نیست و با آن رابطه مستقیم
دارد. چنانکه فراخوان" او. ام .پ" حزب هواداران سارکوزی برای
گردهم آیی در روز اول ماه مه در میدان کنکورد پاریس همزمان با
تجمع راست افراطی "لوپن" در میدان ژاندارک خود همین نشان سیاسی
را دارد.
اول ماه مه روز کارگر، روز تجمع کارگران جهان و مبارزه آنان
برای مطالبات خود است وهمیشه از گذشته دور احزاب سیاسی چپ هر
ساله در کنار سندیکاهای کارگری اعتراض خود را نسبت به بی
عدالتی اجتماعی دراین راهپیمائی به نمایش گذاشته اند.
|