کارزار ادامه دار بی. بی. سی برای میلیونها ایرانی که نام امثال آیتالله منتظری، محمد خاتمی، مهدی کروبی و میرحسین موسوی نماد مبارزه برای دمکراسی و پیشرفت اجتماعی است، حقانیت تاریخی حزب توده ایران پیشاپیش به اثبات رسیده و در آینده بیش از این به اثبات خواهد رسید. رژیمی که آیتالله منتظری شخص دوم آن محسوب می شد و قائم مقام رهبر بود و امثال موسوی نخست وزیر، و امثال خاتمی و تاجزاده و امین زاده و نبوی و میردامادی وزیر و معاونین آن بودند و امثال کروبی و بیات زنجانی رئیس و نایب ربیس مجلس آن بودند، سرنوشت محتومش "دیکتاتوری" بود؟ یا گرایش به دیکتاتوری در طی یک روند غلبه کرد که دلیل غلبه آن تضیف مواضع چنین شخصیتهایی از میان نیروهای خط امام از جمله بدلیل فعالیتهای گروهای چپ رو و چپ نما و ترورهای امثال مجاهدین خلق و جنگی بود که امپریالیسم به کشور ما تحمیل کرد؟ |
هجوم بی.بی.سی. به سیاست حزب توده ایران در دوران پس از انقلاب اکنون به شکل پرتاب تیرهایی پراکنده و کم رمق ادامه دارد که تایید کننده ناکامی در این کارزار است. ولی آنچه تا به امروز انجام شده در حدی هست که بتوان یک بررسی از کارنامه خود بی.بی.سی. در ارائه تصویری از حزب توده ایران بدست بدهد. این بررسی اهمیت دارد زیرا تضادهای لحظه کنونی و خط برخورد آینده با حزب توده ایران را فراتر از بی.بی.سی. تعیین می کند. آنچه ویژه نامه بی.بی.سی. را پراهمیت و افشاگر می کند آن است که طی آن، همه مخالفان و منتقدان حزب توده ایران، از سلطنت طلب و طرفدار بختیار تا راه کارگر و اقلیت و مجاهد سابق، در یک صف متحد به خط شدند و هر آنچه علیه حزب و بویژه سیاست ما در برابر انقلاب و جمهوری اسلامی در چنته داشتند بیرون ریختند و معلوم شد که کیسه آنها تا چه اندازه خالی است. هیچ زمانی این مجموعه، این چنین خود را در کنار یکدیگر قرار نداده بود و عریان نکرده بود. همان صفی که در ابتدای انقلاب و علیه انقلاب از "چپ" و راست تشکیل شد و کار را بسود ارتجاع مذهبی آسان کرد، اکنون در بی.بی.سی. زیر پوشش کارنامه 70 ساله حزب توده ایران، و در واقع به دفاع شرمگینانه از کارنامه خود و اشتباهات سنگین گذشته خود دربرابر انقلاب پرداخت. محدودیت و شکست کارزار بی.بی.سی. درست در همینجا و در ماهیت جمعی است که برای حمله به حزب توده ایران برگزیده که همه آنان خود در زمره متهمان و پاسخگویان حوادث پس از انقلاب تا به امروز و تسلط ارتجاع مذهبی هستند. این جمعی است که حتی یکی از آنان حاضر نشد و تا به امروز حاضر نشده به مسایل انقلاب در مجموع خود نگاه کند و گوشهای از کارنامه خود را نیز بررسی کند. حرفهای تکرار مکرر و خسته کننده و متناقض درباره مصدق و دموکراسی و مبارزه ضدامپریالیستی و خط امام و امثال آن انبان خالی این مخالفان حزب توده ایران را بخوبی نشان داد.
در آنچه مربوط به سیاست حزب در دوران پس از انقلاب می شود، کارزار بی.بی.سی. بر روی سه محور قرار دارد: 1- حمله به سیاست حزب توده ایران در دفاع از انقلاب 2- حمله به جنبه ضد امپریالیستی سیاست حزب همچون محور این سیاست 3- حمله به شخص نورالدین کیانوری همچون معمار این سیاست
از نظر شخصیت ها، نورالدین کیانوری با حدود 205 مورد نامی است که بیش از همه در مقالات بی.بی.سی. تکرار شده است. پس از او آیت الله خمینی و خط امام با جمعا 194 و ایرج اسکندری با 192 قرار دارند. از نظر مفاهیم، واژه "امپریالیسم" و مبارزه ضدامپریالستی در مفهوم تمسخر آمیز با بیش از 125 بار تکرار درصدر قرار دارد و پس از آن می توان به واژههایی نظیر "شکست" با 62 و تراژدی و تراژیک و دردناک و غم انگیز و ... با حدود 50 مورد قرار دارند که نشاندهنده سرنوشت هر کسی است که بخواهد به حزب توده ایران نزدیک شود. با توجه به اینکه مجموعه مقالات بی بی سی حدود 50 مقاله می شود، مثلا نام کیانوری در هر مقاله بطور متوسط 5 بار یا واژه شکست و تراژدی بیش از یک بار تکرار شده است. با آنکه در این مجموعه دهها مقاله بطور مستقیم و غیرمستقیم در حمله به سیاست حزب در دوران پس از انقلاب اختصاص دارد، حتی یک مقاله نیز در دفاع از این سیاست درج نشده است و یگانه مورد در این عرصه، همان برنامه پرگار و شرکت سردبیر راه توده در آنست. این نه تنها نشاندهنده محدودیت سیاسی و طبقاتی بی.بی.سی. و کارزار آن است، بلکه جنبه حرفهای آن را هم بشدت زیر سوال می برد. از این جهت بررسی کارنامه حزب توده ایران برای بی.بی.سی. یک شکست مضاعف است: هم کارزار خود علیه حزب توده ایران به حمله کنندگان بازگشته است، هم اعتبار حرفهای خود را بعنوان یک رسانه بی طرف از دست داده است. مثلا برخورد یکجانبهای که در مورد زنده یاد نورالدین کیانوری در بی بی سی آمده نه تنها با معیارهای پژوهشی و علمی سازگار نیست، بلکه حتی با معیارهای روزنامه نگاری زرد هم قابل دفاع نیست. به این نمونهها توجه کنید: - ... کیانوری هیچ ابایی در زدن هرگونه تهمت به مخالف در خود سراغ نداشت، بیمحابا و بیرحم ... کیانوری تا پایان عمر هرگز حاضر نشد "صدای مسکو" را با هیچ صدای دیگری در جهان تاخت بزند... - اصل برای کیانوری و حزبش آن بود که قدرت هماره پیروز است... - نورالدین کیانوری، اما تؤامان نماد و آئینه تمام قد سیاستی بود که در یک همسویی تام سیاست عملی این حزب را فاقد وجدان کرد... - کیانوری، اتهام همراهی با حکومت در سیاهترین دوره تاریخ پس از انقلاب را متوجه حزبی کرد که... - کیانوری و حزبش میراثدار و نگهبان باورهای همسایه شمالی به اصل فرمانبری و فرماندهی بودند... - پرده آخری که کیانوری صحنهگردانش بود... - شکست سیاستهای حزب توده به رهبری کیانوری در ایران ... - کیانوری وضعیتی را به وجود آورد که بعدها نام خط امام به این جریان داده شد و آقای کیانوری حزب را به خط امام وصل کرد.... - کیانوری اعتقاد داشت که نه! سیاست عمده و برجسته باید مبارزه با امپریالیسم باشد و دفاع از روحانیت انقلابی ... - کیانوری میگفت که بر سر مواضع خود استوار بمانید و این حملات موقتی و از سوی دشمنان خط امام و گروه حجیته با اشاره امپریالیستها است.... - از نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده هر هفته، پرسش و پاسخی به چاپ میرسید که به زبانی عامه فهم برای سادهترین مسائل پیش روی حکومت پاسخی درخور ذائقه روحانیت داشت... - خط کیانوری و حزب توده یا صحیحتر گفته باشم، دکترین حزب کمونیست شوروی در مورد ایران... - کیانوری عمیقا بر این باور بود که به همان اندازه که آیت الله خمینی و جمهوری اسلامی، از آمریکا دور میشود، بناچار به بسوی شوروی کشانده میشود... - محورهای ۵ گانه "خط امام" بازتاب ذهنیات کیانوری بود و هیچ نسبتی با واقعیت و باورهای آیتالله خمینی نداشت... - در جلسه انتخاب کیانوری به رهبری حزب نماینده روسها حضور داشته و انتخاب کیانوری بدین سمت به اشاره او بوده است... - شرمینی در خفا متحد جناح معتدل بود و دشمن کیانوری... - اسکندری زیر فشار خرد کننده کیانوری و تائید و تمکین قاطبۀ کادرهای اصلی و فعالین حزب... - کیانوری آنچنان به تصورات خود باور داشت که با گذشت زمان و علیرغم انتقادات فراوان داخلی و بیرونی، اسیر ذهنیات خویش، آفریده شده بود... - گمان کردم دبیر اول حزب توده، مردی به سابقه و زیرکی کیانوری، ادعائی بدین بزرگی را به کذب نمی گوید... - کیانوری، برای حذف او از رقابتهای حزبی، او را به پلیس شاه لو داده است... - برخورد کیانوری را با پدر از دلایل نفرت خود از حزب توده... - در کیانوری نشانی از گستردگی ذهنی روشنفکری و دلبستگی به آزادی ندیدم. استدلالهای او بر جزمهای سیاسی و پراگماتیزمی ساده شده استوار بود نه بر مباحث و استدلالهای تحلیلی و نظری... - کینه عمیقی نسبت به کیانوری احساس میکردم... - به رغم نفرت از کیانوری ......
هر کس که این داوریها را می خواند می بیند علاوه بر آنکه مبتنی بر هیچ فاکت و سندی نیست و فقط ادعاست، کاملا مغرضانه و غیربیطرفانه هم هست. ضمن اینکه جنبه غیرحرفهای و غیردمکراتیک گرداوری آنها در یک مجموعه بدون دادن کمترین فرصت و امکانی برای پاسخگویی و دفاع در آن آشکار است. در واقع عین همان کاری که سیمای بدنام جمهوری اسلامی با موسوی و کروبی میکند، بی.بی.سی. با کیانوری می کند و البته با ادعای دمکراسی و برخورد بیطرفانه! اما جرم سنگین کیانوری که او را سزاوار این همه ناسزا می کند چیست؟ جرم او این نیست که در زندگی این یا آن خطای احتمالی را مرتکب شده، در این یا آن مورد اشتباه کرده، این یا آن زیاده روی را در زندگی سیاسی اش داشته ... که در مورد کیانوری و هرکس دیگر غیر از کیانوری نیز وجود داشته و وجود دارد و وجود خواهد داشت. جرم کیانوری این است که حزب توده ایران را نه به سیاست رویارویی با انقلاب بلکه به سمت پشتیبانی از آن هدایت کرده است و از موضع "ضدامپریالیستی" انقلاب حمایت کرده است. از اینجا می رسیم به دومین محور کارنامه بی.بی.سی. و تلاش مداوم برای مضحک جلوه دادن نه تنها اندیشه، بلکه وجود امپریالیسم و الغای این فکر که مبارزه ضدامپریالیستی مغایر با دمکراسی است.
بی.بی.سی. و مبارزه ضدامپریالستی نگاهی به این بخش از کارنامه بی بی سی از روی مقالات آن بیاندازیم: - ... برحسب تصادف، موضع ضدآمریکائی آیتالله خمینی، که البته دلایل خاص خود را داشت، در عمل، با موضع ضدامپریالیستی حزب، که بازتاب نگرش جهانی او به این موضوع بود، به نوعی، همسویی یافت و زمینهساز تئوریک سیاست فرصتطلبانۀ حزب برای حمایت بی قید وشرط از "خط امام" شد... - رهبری حزب در حمایت از مبارزۀ ضدآمریکائی گرایش آقای خمینی، بر این پندار بود که به وظیفۀ "انترناسیونالیستی" خود عمل میکند.... - تصور خوشبینانه این بود که تعمیق "مبارزۀ ضدامپریالیستی" و نزدیکی بیشتر با شوروی، به تفاهم و نزدیکی حاکمیت جمهوری اسلامی با حزب تودۀ ایران خواهد انجامید.... - رهبری حزب توهم داشت در صورتی که انقلاب در راستای ضدامپریالیستی و خلقی پیش برود... رهبری حزب، اشغال سفارت را به فال نیک گرفت و در هیجانهای "ضدامپریالیستی دانشجویان پیرو خط امام" نقش ویژهای داشت.... - با حرکت از نظریۀ عمده کردن مبارزۀ ضدامپریالیستی... - مواضع در برابر ماجرای تصرف سفارت آمریکا توسط "دانشجویان خط امام" و گروگان گیری، خویشاوندی و هم پیوندیهای فکری چپ ضد امپریالیست سنتی با نیروهای اسلامی سنتگرا و غرب ستیز را بیشتر به نمایش میگذارد.... - برای کسانی که در پرتو راه رشد غیرسرمایه داری از دیکتاتورهای ضد امپریالیست جهان سومی دفاع میکردند.... - یادآوری چند حلقه اصلی از استدلالهای حزب توده در دفاع از "خط ضد امپریالیستی آقای خمینی"... - یکی دیگر از حلقههای اصلی استدلال حزب توده در دفاع از آقای خمینی، تفسیر واژگونهای از اهمیت و جایگاه مبارزه ضد امپریالیستی بود... - تشکیلات زنان به پیروی از حزب توده ایران، میخواست "مبارزه ضد امپریالیسم آمریکا" را زیر پرچم آیت الله خمینی پیش ببرد، این گونه بود که "زنستیزی بنیادگرایان اسلامی" را نادیده میگرفت... - دفاع حزب توده از "خط امام"، که با سرکوب خشن دموکراسی همذات بود، و "ترجیح مبارزه ضد امپریالیستی بر مبارزه برای دموکراسی" با سنت دموکراسی خواهی چپ... - حزب توده چندی بعد استعفای دولت بازرگان را نتیجه "موج عظیم ضد امپریالیستی و ابراز عدم اعتماد تودههای وسیع قشرهای مردم" معرفی میکند... - تقریبا همه اسلام گرایان و چپ گرایان ایران در پاسخ به این پرسش کلیدی که: "با پیروزی انقلاب به کدام سو باید رفت؟" آزادی را در احساسات ضد امپریالیستی یا ایمانی تفسیر کردند... - رویکرد حمایت از"خط امام" بر اساس جهت گیری بیشتر کشور در راه ضد امپریالیستی، ضد سرمایه داری و ضد بزرگ مالکی از سوی حزب به معماری کیانوری "تئوریزه" و ارائه شد... - تصادفی نبود که با گسترش بعد "ضدامپریالیستی انقلاب" از راه تسخیر سفارت امریکا و گروگان - گیری که کاریترین ضربات به بعد "آزادیخواهانه" انقلاب ایران بود... - واقعیت این است که اندیشهها و ادبیات ضد امپریالیستی، توتالیتر و ضد آزادی حزب در این دوران... - پس از انقلاب که مسئله زن به چالش مهم جامعه تبدیل شد، زنان را در چادر ضدامپریالیستی پیچید و به کلاسهای خیاطی و آشپزی پشت جبهه فراخواند.... - "مبارزه طبقاتی" پس از انقلاب در ادبیات حزب توده به "مبارزه ضدامپریالیستی" دگردیسی یافت... - حزب توده ایران از تجربه سازمانگری بینظیری برخوردار بود. از "خط امام" پشتیبانی میکرد، اما کار تشکیلاتی خود را هم پیش میبرد، و این تلاش را هم به حساب سازمانگری "حزب تراز نوین طبقه کارگر" میگذاشت و هم به حساب پشتیبانی از مبارزات ضدامپریالیستی "خط امام".... - این شورا شعار "پر دوام باد خط رهبری آزموده و استوار امام خمینی در انقلاب اسلامی ضد امپریالیستی و مردمی ایران " را نیز زینت بخش فصل نامه " شورای نویسندگان و هنرمندان ایران" کرد....
ما به مسئله درک بسیار عمیق و دقیق حزب توده ایران از رابطه دمکراسی و مبارزه با امپریالیسم در شرایط جنگ سرد در آن دوران جداگانه پرداخته ایم و خواهیم پرداخت. در اینجا فقط یادآور می شویم که رسانههای غربی که اکنون همه خود را سینه چاک دمکراسی نشان می دهند در آن زمان برعکس طرفدار سینه چاک ممنوعیت و غیرقانونی شدن حزب توده ایران بودند و همه کشورهای غربی کمک به جمهوری اسلامی را نه منوط به دمکراسی بلکه برعکس منوط به سرکوب دموکراسی و حزب توده ایران کرده بودند. همگان از نقش انگلستان و سازمان امنیت آن در پرونده سازی علیه حزب توده ایران آگاه هستند و نیاز به تکرار نیست. هاشمی رفسنجانی نیز در خاطراتش به اینکه غرب خواهان سرکوب حزب توده ایران بود و نه آزادی آن اشاره می کند. نکته اینجاست که خود آیتالله خمینی که شناخت و موضعگیری ضدامپریالیستی دقیق تری دارد نگران نتایج برخورد با حزب توده ایران است (خاطرات هاشمی رفسنجانی 11 فروردین 62) در حالیکه برعکس شماری از رهبران جمهوری اسلامی به کمک غرب در ازای سرکوب حزب توده امیدوارند. هاشمی رفسنجانی کمتر از بیست روز پس از غیرقانونی شدن حزب توده ایران از "حاضر شدن منابع غربی به دادن نیازهای تسلیحاتی پیچیده – مثل هاربن –" خوشحال است. (همانجا- یادداشت 1 خرداد 62) و در جای دیگر می نویسد: "شرکت فرانسوی تامسون اخیرا اطلاع داده که حاضر است، نیازهای فنی ما را بدهد، بعد از انقلاب، همکاری را قطع کرده بودند. اخیرا بعد از ضربه به حزب توده و شوروی غربیها امیدوار شدهاند.(همانجا یادداشت 7 خرداد 1362) بنابراین، تصور حزب توده ایران از اینکه امپریالیسم مخالف دمکراسی در ایران و آزادی حزب توده ایران است نادرست بود؟ اعتقاد حزب به اینکه اگر موضع ضد امپریالستی جمهوری اسلامی تضعیف شود نتیجه اش سرکوب آزادیها و حزب توده ایران خواهد بود "توهم" بود؟ روند امیدواری جمهوری اسلامی به کمک امپریالیسم در جنگ با عراق که حزب توده ايران قربانی آن شد، سرانجامش به همکاری با امریکا برعلیه انقلابیون نیکاراگوئه و ورود مک فارلین به ایران و هدیه قرآن و انجیل امضا شده ریگان رییس جمهور وقت امریکا انجامید و با زدن هواپیمای مسافربری ایران توسط ناوگان امریکا، این روند و همه توهمها به همراه آن خاتمه یافت. در این میان فقط داغ ننگ غیرقانونی کردن حزب توده ایران و کشتار رهبران آن برای جمهوری اسلامی باقی ماند. حزب توده ایران اهمیت مبارزه ضدامپریالیستی برای دموکراسی در ایران را خیلی دقیق و درست تشخیص داده بود و دلایل سرنوشتی که نصیب آن شد درستی کامل این تشخیص را نشان داد.
بی بی سی، شاهپور بختیار، دموکراسی ولی اکنون بحث بر سر این نیست، بحث بر سر کارنامه بی.بی.سی. در این مورد است. برای آنکه جنبه جانبدارانه و غیرحرفهای برخورد بی.بی.سی. با حزب توده ایران را دریابیم بیایید مقایسهای انجام دهیم با ویژه نامه آن در مورد شاهپور بختیار. مقایسه این دو ویژه نامه روشنگر بسیاری از مسایل است. هر دو این ویژه نامهها ظاهرا با معیارهای علمی و حرفهای روزنامه نگارانه تهیه شده اند ولی عجیب اینجاست که همه معیارها در آنها درست معکوس یکدیگر است. هر قدر که ویژه نامه بی.بی.سی. درباره حزب توده ایران با تهمت و دروغ و اتهام بویژه به شخص نورالدین کیانوری همراه است، ویژه نامه بی بی سی درباره بختیار به ستایش از او اختصاص دارد. آن جملههایی را که بی.بی.سی. درباره کیانوری نوشته اکنون بیایید با جملات آن از ویژه نامه بختیار مقایسه کنید: - ... روی این وجه از شخصیت شاپور بختیار، یعنی جسارت و ایستادگی او تکیه شود شاپور بختیار میدانست که هم در مصاف با محمدرضا شاه پهلوی، هم در مصاف با آیت الله روحالله خمینی و هم در مصاف با انقلاب هدفمند ۱۳۵۷ و هم در مصاف با جبهه ملی و هم در مصاف با "جنون دستهجمعی میلیونها ایرانی"، برنده شکست است.... - گروه معدود از زنان و مردان، به جای "شخصیت تاریخی شدن" و یا "حضور تاریخی داشتن"، به "نماد تاریخی" تبدیل می شوند و فکر می کنم که شاپور بختیار در زمره این گروه بود. برخی اعتقاد دارند که او آخرین نماد مشروطیت بود... - شاپور بختیار در مجالس غیرسیاسی شبانه اش، به محض اینکه کسی از حاضران را به شعر و ادب راغب می یافت، صحبت را به حافظ می کشاند و جایی برای صحبتی دیگر باقی نمی گذاشت. پنجاه و چند سال پیش، در برابر هجوم آزادی کش نازیسم ایستاده بود، در حالی که به عنوان یک دانشجوی خارجی در فرانسه، اجباری و تکلیفی نداشته که خود را به خطر بیندازد، داوطلبانه در صفوف ارتش فرانسه با قوای متجاوز آلمان هیتلری وارد پیکار شده بود بختیار… - نحوه برخورد با دکتر بختیار هنگامی که او به قصد نجات ایران پا به میدان گذاشت و علم مبارزه با "دیکتاتوری نعلین" را بلند کرد، برای من یادآور رفتاری است که با گالیله در اروپای قرن هفدهم شد… - به گمان من، پافشاری دکتر بختیار بر اصل لائیسیته و وارد کردن این مقوله به گفتمان سیاسی ایران با ارزش ترین جنبه میراث سیاسی اوست؛ خدمتی که اگر یکسان با ملی کردن صنعت نفت نباشد، کمتر از آن نیست... - قدرش را ندانستیم و به هشدارهای تاریخی او بی اعتنا ماندیم و حال باید شاهد حکومتی باشیم... - در بحبوحه چیرگی مطلق روایت حکومت اسلامی آیت الله خمینی برجامعه، نخست وزیری شاپوربختیار ناگهان هوای سیاسی تازهای در مملکت ایجاد کرد. در همان بدو نخست وزیری، شاپور بختیار با حضور بر مزار رهبر دموکراتیک ایران با آرمانهای دکترمصدق تجدید پیمان کرد. دکتر بختیار از آزادی بیان نشریات اعلام پشتیبانی کرد و به پیروی از دکتر مصدق گفت که هر چه علیه وی در مقام نخست وزیری گفته شود، ولو نادرست، او نویسنده و نشریه را مورد تعقیب قانونی قرار نمی دهد... - با این همه، او با حضور در احمدآباد، تبعیدگاه دکتر مصدق و سوگند یاد کردن بر مزار او در مقام نخست وزیر، دست کم در همان دوران شاه از رهبر ملی گرایان ایران اعاده حیثیت کرد؛ امری که حتی پس از سقوط شاه نیز امکان تحقق نیافت.... - شاپور بختیار در زمانی نخست وزیری را پذیرفت که تمام گرایشهای سیاسی و غیرسیاسی، مترقی، مرتجع، چپهای وابسته، چپهای مستقل، چپهای انقلابی و انواع آنها، ملی ها، چپهای اسلامی انقلابی و غیرانقلابی، استادان دانشگاه که با تحصن یا اشغال دانشگاه توسط روحانیون با آنها تریبون مشترکی داشتند و همچنین بخشی از جبهه ملیها رهبری آیت الله خمینی را پذیرفته بودند و به قدوسیت او ایمان آورده بودند... - حتی بی انصاف ترین و مغرض ترین افراد نسبت به دکتر بختیار... - با دولت بختیار پرانتزی که با کودتای ۲۸ مرداد در تاریخ مشروطیت ایران گشوده شده بود، بسته می گردد و بار دیگر فرصتی برای استقرار دموکراسی در ایران به وجود می آید که اگر ادامه می یافت... - شاپور بختیار، در مقابل، از خطر "استبداد نعلین" میگفت و از ضرورت ایستادگی در برابر فرجام تلخ این استبداد برای ملت و مملکت.... - اینان تحت سلطه استالینیسم، گواریسم و جهان سومگرایی ارزشهای دمکراتیک را بورژوایی و امپریالیستی ارزیابی میکردند و رادیکالیسم خمینی را همچون سپری در برابر خطر لیبرالیسم (که مانع اصلی انقلاب می شمردند) می دیدند.... - جنگ تبلیغاتی که در آن هنگام علیه دکتر بختیار به راه افتاده بود می دانستم که اگر همگان فریب کارزار تهمت و افترا علیه آقای بختیار را می خورند، آیت الله خمینی و عواملش به ویژه نخست وزیر انتصابی او، از آن جمله نبودند بعضی از همرزمان سابق دکتر بختیار سرسختی او را حمل بر جاه طلبی او می کردند و علاقه اش به مقام. این نیز دلیل قانع کنندهای نبود، و آنان که از دیر زمان با زندگی او آشنایی داشتند، زندان رفتنش را به یاد داشتند، می دانستند که او برای معتقدات سیاسی خود نه فقط جاه و مقام بلکه زندگی حرفهای و خانوادگیش را فدا کرده است... - رویارویی سیاسی دوران صدارت دکتر بختیار سه قطب داشت: آیت الله خمینی و طرفداران حکومت توتالیتر که می توان نیروهای چپ انقلابی مخالف با دموکراسی لیبرال را بخشی از آن شمرد؛ شاپور بختیار که به دفاع از قانون اساسی مشروطه برخاسته بود؛ و نیروهای ملی و روشنفکران مستقل که آنان نیز در این مشاجره ناخودآگاه به نیروهای توتالیتر پیوستند.... پاسخ منفی آیت الله خمینی و یارانش از یک سو و چپ انقلابی لنینیست ایران از سوی دیگر پاسخی سازگار با آرمانها و طرح سیاسی مورد نظرشان بود... - "ضد امپریالیستی" بودن آقای خمینی دلیل اصلی حمایت سازمانهای چپ از انقلاب اسلامی بود.... حرکت همسوی طرفداران نظامهای انقلابی توتالیتر علیه دولت دکتر بختیار ناشی از دشمنی سنتی توتالیتاریسم با سوسیال دموکراسی است... - ادعای سیاسی آیت الله خمینی مبتنی بر اراده ملت و نارضایتیاش از اوضاع مملکت نبود؛ بلکه او حقانیت خود را در مرجعیتش و در احکام الهی می یافت. تن دادن به راه حل دکتر بختیار به مثابه سر فرود آوردن در مقابل اراده ملت بود و نفی نظریاتش در مورد حکومت ولایت فقیه؛ بدیهی است آیت الله خمینی به هیچ طریقی نمی توانست در این مورد با دکتر بختیار به توافق برسد.... - بختیار با این چشم انداز "زمان می خرید" که این قطب از دوران نخست وزیری او بهره گیرد و بلوکى مستقل از دموکراسى خواهان غیرمذهبى و مخالفان استبداد شاهنشاهى و دینی تشکیل دهد.... دشمنی ریشه دار چپ سنتی با چپ نو و چپ سوسیال دموکرات نیز از دلایل مخالفت حزب توده با بختیار بود.... - تصور حزب توده و این دو گرایش از سوسیالیسم نیز به همان تصور پوپولیستی توزیع عادلانه در اقتصاد دولتی نزدیک بود که چپ اسلامی هوادار آیت الله خمینی از آن دم می زد... - آنان که می بایست و می توانستند از او حمایت نکردند. اما شاپور بختیار، با انتخاب خود در گره گاهی مهم به سرمشقی از شجاعت فکرى و سیاسی، به مظهری از فضیلت تنهایی و انزوا بر بستر ایستادگى در برابر امواج پر قدرت و به نمادی از پیروزی عقل نقاد بر شوق و رویا و ضرورت خردورزى و نقد در قله شور بدل شد.... - نمونه بارزی از غرض ورزی یا ناآگاهی برخی ازمخالفان نخست وزیری شاپور بختیار برخلاف انقلاب زدگانی که مسحور امواج تودههای غیر سیاسی و مجذوب شده ایران آن روزها بودند، او می دید که شاپور بختیار به خاطر اجتناب از خطر مسلم هرج و مرج و افتادن کشور در ورطه فاشیسم مذهبی، معتقد به تغییر اوضاع جز در پناه حفاظ قانونی نبود… - با دکتر شاپور بختیار هزار سال آشنا بودم. شور انقلاب در شهر جاری بود و بی خبری از دکتر با دلهرهای که رهایت نمی کرد. حالا هرشب دستهای از ژنرالها و رجال عصر پدر و پسر اعدام می شدند…. - دکتر بختیار به همان سرفرازی از دادگاه بیرون آمده بود که... - شاپور بختیار، آزادیخواهی که حتی دوران تحصیل خود در فرانسه را وقف مبارزه موفق با فاشیسم کرده بود و با مبارزه خشونتآمیز غریبه نبود، چاره کار را در قانونمندی میدانست.... - بختیار در آن شرایط بحرانی خطر کرد و مسئولیت خطیر اداره کشور را پذیرفت... - اینان میگویند که ناکامی حکومت هشت ساله اصلاحطلبان در ایران که در دوم خرداد ۱۳۷۶ با حدود بیست میلیون رأی بر سر کار آمد و این واقعیت که پس از ختم حکومت اصلاحطلبان، فضای سیاسی و اجتماعی ایران حتی از قبل از به قدرت رسیدن آنان هم بستهتر شد، نشان میدهد که نظام اسلامی ایران اصلاحپذیر نیست و باید برای، به گفته آنان، "نجات" کشور راههای دیگری اندیشید... - بختیار در میان تمامی رهبران جبهه ملی بختیار صدایی رساتر و جسورتر در دفاع از دموکراسی سکولار و همچنین بیشترین تمایل را به انتقاد آشکار از روحانیون داشت. بنابر قولی مشهور او از تق تق نعلین روحانیون صدای فاشیسم را می شنید... - در بین تمام رهبران جبهه ملی، بختیار به دلیل ترکیب عجیب پرشوری، شجاعت و عملگرایی ماکیاولیستی، انسانی برجسته بود.... - از پشت سر به وی نگاه کردم. قدرت و استواری وی مرا به حیرت می انداخت. دکتر بختیار تازهای زاده شده بود. چه مردی! کم نظیر.... - من صدایم را به پشتیبانی از آقای شاپور بختیار با سربلندی هر چه تمامتر بلند می کنم، حتی اگر این صدا در فضا تنها بماند.... - دکتر بختیار سخنش را همیشه با این عبارت تمام می کرد:"ایران، هرگز نخواهد مرد!"....
خواننده با خواندن این جملات که نه از یک مقاله که از چهارده مقاله مختلف ویژه نامه بختیار استخراج شده نه تنها از این همه ستایش یکجانبه و نابخردانه از شاهپور بختیار احساس حیرت می کند بلکه از شباهت مباحث آن با ویژه نامه مربوط به حزب توده ایران نیز در شگفت می شود. گویی این دو ویژه نامه بنوعی ادامه یکدیگر هستند. خطی که آن دو را به تمامی با یکدیگر پیوند میدهد می خواهد چنین الغا کند که سرنوشت محتوم انقلاب ایران یک دیکتاتوری بود و بنابراین باید از شاهپور بختیار دربرابر آیت الله خمینی پشتیبانی می شد. حزب توده ایران سزاوار همه گونه ناسزایی است چون نه در آن زمان تسلیم این اندیشه شد و نه امروز زیر بار آن می رود. حزب توده ایران معتقد بود که انقلاب ایران سرنوشتش می تواند دمکراسی باشد و نه دیکتاتوری. نیروهای مذهبی حاضر در رهبری جمهوری اسلامی دارای ماهیت یکسانی نیستند. در میان این نیروها جریانی وجود دارد که دارای ظرفیت دفاع از دمکراسی است که زیر عنوان "خط امام" طبقه بندی شدند. این جریان خط امام خود در درون خود دارای سه گرایش "روشن بین، واقع بین و انحصار طلب" است. (مراجعه کنید به اسناد پلنوم هفدهم حزب توده ایران – بهار 1360) بنابراین از یکسو نباید مرز میان نیروهای مذهبی در رهبری جمهوری اسلامی را به هم ریخت، بلکه برعکس باید بدقت آنها را از یکدیگر تفکیک و از جریان خط امام دربرابر نیروهای واپسگرا پشتیبانی کرد. از سوی دیگر باید در درون نیروهای خط امام از گرایشهای روشن بین و واقع بین دربرابر گرایش انحصار طلب حمایت کرد. در اینصورت می توان مانع از آن شد که نیروهای واپسگرا در رهبری جمهوری اسلامی ایران وزن بالا پیدا کنند و برعکس وزن نیروهایی که دارای ظرفیت دمکراتیک هستند تقویت شود. بقیه نیروهای سیاسی ایران در آن زمان قادر به درک این اختلافها و مرزبندیها یعنی آن چیزی که امروز همه مردم ایران فهمیده اند نبودند. تجربه سی سال پس از انقلاب و بویژه تجربه جنبش دوم خرداد و مهم تر از آن جنبش سبز نشان داد که درک حزب توده ایران از نیروهای مختلف شرکت کننده در انقلاب، راهی که نشان می داد و نیروهایی که آنان را همچون حاملان بالقوه دمکراسی و پیشرفت اجتماعی معرفی می کرد دقیق ترین درک از اوضاع و تنها راهی بود که برای تحقق این روند وجود داشت. برای میلیونها ایرانی که نام امثال آیتالله منتظری، محمد خاتمی، مهدی کروبی و میرحسین موسوی نماد مبارزه برای دمکراسی و پیشرفت اجتماعی است حقانیت تاریخی حزب توده ایران پیشاپیش به اثبات رسیده و در آینده بیش از این به اثبات خواهد رسید. رژیمی که آیتالله منتظری شخص دوم آن محسوب می شد و قائم مقام رهبر بود و امثال موسوی نخست وزیر، و امثال خاتمی و تاجزاده و امین زاده و نبوی و میردامادی در وزیر و معاونین آن بودند و امثال کروبی و بیات زنجانی رییس و نایب ربیس مجلس آن بودند، سرنوشت محتومش "دیکتاتوری" بود؟ یا گرایش به دیکتاتوری در طی یک روند غلبه کرد که دلیل غلبه آن تضیف مواضع چنین شخصیتهایی از میان نیروهای خط امام از جمله بدلیل فعالیتهای گروهای چپ رو و چپ نما و ترورهای امثال مجاهدین خلق و جنگی بود که امپریالیسم به کشور ما تحمیل کرد؟ اینها مسایلی است که امروز مردم ما فهمیده اند و می دانند. هم جبهه بندی میان نیروهای خط امام با نیروهای مذهبی ارتجاعی روشن شده و هم جبهه بندی درون نیروهای خط امام آنگونه که حزب توده ایران این هر دو را چنان ارزیابی کرد که امروز نیز میزان دقت و درستی آن حیرت انگیز بنظر می رسد. آن هم در شرایطی که حتی خود این نیروها نیز جنبه سیاسی، طبقاتی و آشتی ناپذیر اختلافهایشان را درست درک نمی کردند و اسیر پندار "برادری اسلامی" شده بودند. به نقش دیروز مخالفان و منتقدان امروز حزب توده ايران در کنار زدن مذهبیون "خط امام" و قدرت گیری ارتجاع مذهبی باید جداگانه پرداخت.
|
راه توده 355 15 اسفند ماه 1389