راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

چین
می تواند جهان را فتح کند!
بان زوئه تونگ- نیورک تایمز- 21 نوامبر 2011

 
 

مقاله ای که می خوانید خلاصه مقاله ایست که در نیویورک تایمز منتشر شده است.

نویسنده مقاله پروفسور «یان زوئه تونگ» استاد علوم سیاسی و رئیس موسسه «ارتباطات امروزین بین المللی» در دانشگاه "تسینگ هو" است و اصل مقاله توسط «زائو هوون» و «دیوید لیون» از چینی به انگلیسی بر گردانده شده است.

پکن- با گسترش جهانی نفوذ اقتصادی چین و قابلیت توسعه برنامه های نظامی آن، رقابت و برخورد میان چین و ایالات متحده آمریکا اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. رهبران هر دو کشور خوشبینانه مدعی هستند که این رقابت می تواند بی آن که نظم جهانی را مورد تهدید قرار دهد ادامه پیدا کند. اما تاریخ نمی تواند با این خوشبینی همراه باشد، زیرا در هر حال لازمه رشد چین رویاروئی با آمریکاست. قدرت یافتن خواه و ناخواه با زیاده طلبی همراه است و از دست دادن قدرت، مبارزه جوئی را موجب می شود. تفاوت روش های سیاسی میان چین و آمریکا خواه و ناخواه به ایجاد نوعی جنگ میان این دو قدرت کمک می کند.

من یک آدم سیاسی واقع بین هستم. همکاران غربی من نگاه مرا به مسائل سیاسی، افراطی می خوانند. اما حقیقت است که من در کار خود هرگز به ارزش های اخلاقی متعارف در نظرات سیاسی ارزش زیادی نداده و نمی دهم. البته از یاد نبریم که واقع بینی منحصر به چاره جوئی های نظامی نیست. بنابراین افراطی خواندن اشخاص الزاما نباید به معنای طرفداری آنان از راه حل های نظامی تعبیر شود. واقع بینی حکم می کند که سیاستمداران همواره راه حل های بحران را از مجراهای نظامی یا اقتصادی پیدا کنند و در پی خط کشیدن و جدا کردن «برنده» باشند.

من به این طرز فکر و نتیجه بر اثر مطالعه تاریخ کهن چین رسیده ام. متفکران و تاریخ نویسانی مانند «گوانزی»، «کنفوسیوس» و «فروانزی» که بیش از به قدرت رسیدن سلسله «گوئین» و بیش از آن که در 2000 سال پیش چین به صورت امپراتوری واحد درآمد به این مساله پرداخته اند و این زمانی بوده که دولت های کوچک در محل بر سر سیادت منطقه ای با هم در ستیز بودند.

شاید بتوان گفت که این زمان یکی از درخشان ترین ادوار شکل گرفتن فکر در چین بوده است. مکاتب فکری و ایدئولوژیک چینی در آن سال ها صورت حیات به خود دیده اند. در آن سال ها فکر سلطه و برتری منجر به پیدایش فلسفه حکومت از طریق تفکر شده است و در هر حال چین در 321 پیش از میلاد تحت فشار استبدادی پادشاه مستبدی مانند «گین» به صورت کشوری واحد درآمد. اما این نوع تفکر با در آمیختن فلسفه کنفوسیوس به اصل حکومت در 140 سال پیش از میلاد با رهبری امپراتور «وو» از سلسله «هان» شکل دیگری گرفت و فلسفه حکومتی از 140 سال پیش از میلاد تا 86 پیش از میلاد یعنی در مدتی نزدیک به 50 سال شکل دیگری یافت.

برابر نوشته های «زون زی» فیلسوف آن روزگار، در چین سه نوع رهبری وجود داشت «رهبری مبتنی بر حاکمیت انسانی»، « رهبری برابر خواهی» و سرانجام «رهبری استبدادی» و از این میان سرانجام «رهبری انسانی» بر دل و جان مردم در داخل و خارج حاکم بود. رهبری استبدادی طبعا به ایجاد یک وحدت کامل منجرشد و در طول قرن ها به صورت های متفاوت پائید. اما حالا روز دیگری است و چین در عرصه بین المللی وارد معرکه ای تازه شده است. رویاروئی با آمریکا که باید به دقت به آن پرداخت.

به روزگار ما، رهبران کشورها به خصوص ابر قدرت ها بیش از هر چیز به دو عامل اقتصادی و نظامی تکیه می کنند. ما در عصر نوعی ملوک الطوایفی شبیه روزگاران گذشته زندگی می کنیم و نسخته هایی که سیاستمداران این روزگار می پیچند بی شباحت به حرکت های صاحبان فلسفه زور که در آن روزگار پیروان خود را داشت نیست. تکیه مطلق دولت ها بر اقتصاد یا نیروی نظامی بی توجه به اخلاق اجتماعی، نمی تواند راه به جائی داشته باشد.

متاسفانه در روزگار سلطه اقتصادی حرف های قشنگ راه به جایی نمی برد. حکومت چین مدعی است که تمام معجزه پیشرفت و توسعه اقتصادی خود را مدیون رهبری حزب کمونیست این کشور است و در این راه درست مثل رهبری آمریکا از حقیقت هائی که در عمق جامعه جریان دارد بی خبر است.

به نظر من وقت آن رسیده که این هر دو دولت دریابند که به جای خرج کردن پول و در بازار ریختن، آن چه به کار آنان می آید جلب محبت و دوستی مردم جهان است و داشتن دوست در بازار جهانی بیشتر از در دست داشتن این بازار اهمیت دارد.

حالا سئوال این است که چین چگونه می تواند دل مردم جهان را بدست آورد؟ به اعتقاد فلاسفه قدیم چین، این کار باید نخست از داخل و در کشور آغاز شود. دولت باید وضعی برای مردم داخل بوجود آورد که برای مردم دیگر ممالک دنیا نمونه آرزوئی باشد.

این به آن معناست که چین باید اولویت های توسعه اقتصادی امروز خود را به سود مردم داخل کشور به کار گیرد و سعی اساسی خود را در برطرف ساختن فاصله میان فقرا و ثروتمندان قرار دهد و فساد سیاسی را با اعمال یک سیاست عدالت و امانت جبران کند.

در مورد دیگر کشورها چین باید قدرت انسانیت را در برابر آمریکا که اینک برتری طلب ترین نیروهای موجود است به صحنه عمل بیآورد. در این مورد باید بخاطر داشت که آمریکا به اعتبار قدرت نظامی خود دنیا را قانع کرده است که توانایی کامل دارد و همین امر به آمریکا کمک می کند که صاحب دوستان و یاران درخور اعتنا در جهان باشد. رئیس جمهوری اوباما بی شک اشتباهات استراتژیکی بسیاری در افغانستان، عراق و لیبی مرتکب شده است اما عملا نشان داده است که واشنگتن آن چنان نیرویی است که قادر است در آن واحد در سه جبهه خارجی بجنگد- در مقابل- ارتش چین از 1984  بعد از جنگ ویتنام تا کنون در هیچ جنگی درگیر نبوده است و افسران عالیرتبه آن و سربازانش هیچ تجربه میدان جنگ ندارند.

آمریکا در حال حاضر با دنیای امروز روابطی به مراتب بهتر از چین، چه از جهت کمی و چه از جهت کیفی دارد. آمریکا بیش از 50 متحد نظامی دارد در حالی که کره شمالی و پاکستان تنها متحدان تمام و کمال چین هستند. متحدان قدیم چین سال هاست که هرگز با این کشور حتی به یک مانور نظامی دست نزده اند. چین و پاکستان همکاری های نظامی با هم دارند ولی هیچ پیمان همکاری نظامی آنان را به هم نمی پیوندد.

چین برای کسب یک دوستی جهانی نیازمند ایجاد برقراری یک ارتباط سیاسی و نظامی است بیشتر از آن چه اکنون واشنگتن در اختیار دارد. امروز اعتبار کشورها را روابط این کشورها با دیگر ممالک در سطح بالای جهان بوجود می آورد. برای رسیدن به این هدف چین باید نشان دهد که قابلیت رهبری اخلاقی بالاتری از واشنگتن دارد.

چین باید همچنان بداند که قدرتی در حال رشد است و مسئولیت های این رشد و رهبری را به گردن بگیرد. مثلا هنگامی که ضرورت دارد که حمایتی از قدرت های ضعیف تر به عمل آید. هم چنان که آمریکا در مورد اروپا و خاورمیانه عمل کرده است. چین هم باید به ایجاد پیمان های امنیت منطقه ای اهمیت بدهد و فرضا سازمان هایی مانند «سازمان همکاری شانگهای» را که اینک با کمک روسیه و بعضی از کشورهای آسیای مرکزی به وجود آمده جدی تر به گیرد.

از نظر سیاسی نیز چینی ها باید به سیاست ارجحیت شایستگی روی آورد. رهبران طراز اول مملکت باید بر اساس قابلیت و کفایت برگزیده شوند و ملاک انتخاب آنها تنها قابلیت های فنی و یا اداری نباشد. چین همچنین باید درهای خود را به روی جهان باز کند و اشخاص قابل را در هر جا که هست برای خدمت برگزیند.

سلسله «تنگ» که به مدت سه قرن بر چین فرمانروائی داشت و دوران مشعشعی در تاریخ چین به یادگار گذاشت گروه بزرگی از خارجیان را به خدمت گرفته بود. چین آمروز باید به همان راه برود و در زمینه جلب متخصص با آمریکا به رقابت برخیزد.

در طول دهه ای که در راه است چین باید به جلب توجه و محبت جهانی بپردازد و رقابت امروز بین چین و آمریکا شباهتی به جنگ سرد شوروی و آمریکا نیابد. هیچ کدام از این دو کشور نیازمند به جنگ برای حفظ حدود و ثقور خود نیستند. در سال هایی که در راه است چین باید به فلسفه اندیشمندان قرون پیشین خود باز گردد که می گفتند در مملکتی که قدرت و قابلیت انسانی خود را بیشتر به معرض عمل و دید قرار دهد فاتح واقعی دنیاست. چین با گشودن درهای خود به روی جهان و نشان دادن قابلیت های پذیرفتن عواطف انسانی می تواند فاتح جهان باشد.

 

 

 

   راه توده  354      8 اسفند ماه 1389

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت