با وجود آنکه شصت و هشت سال از پیروزی جنبش ۲١ آذر می گذرد.
هنوز هم از طرف مخالفین داخلی و خارجی مبارزه ایدئولوژیکی
همچنان ادامه دارد. مخالفین این نوع نگرش علاوه بر گوناگونی
اشان برای اثبات به اصطلاح نقطه نظرات خود، بیشتر به جنبش و
چگونگی تکوین آن سطحی بر خورد می کنند. آنها ادعا می کنند که
جنبش هیچگونه زمینه اجتماعی نداشته، بلکه بعد از ورود متفقین
به ایران، دولت شوروی از ضعف دولت مرکزی استفاده کرده و در این
منطقه آزاد شده نیروهای طرفدار خود را گرد آورده و طرح چنین
حرکتی را ریخته است. برای اثبات این امر، از آرشیوهای مخفی
شوروی که بعد از فروپاشی عیان شد، استفاده میکنند. آنها ادعا
می کنند که گویا استالین رهبر وقت شوروی طی نامه ای به میر
جعفر باقروف از ایشان خواسته که حرکت تجزیه طلبانه ای را در
ایالتهای تحت اشغال نیروهای شوروی، یعنی در آذربایجان و
کردستان رهنمون شود. یعنی نظر مسکو این بوده که در آینده بخشی
از خاک ایران را جدا کرده و ضمیمه خاک آذربایجان شوروی نماید.
این داستان ۶٨ سال است که تکرار می شود. حتی به اصطلاخ مورخان
مخالف این جنبش بدون اینکه شرائط بوجود آمدن این جنبش را توضیح
دهند، یک سری نامه ها و توصیه ها را در کتابهای خود ردیف کرده
و آن نهضت را مورد انتقاد قرار می دهند. از این رو می توان
ادعا کرد که این نوع مورخان چون فلسفه تاریخ را نمی دانند. لذا
به جنبش و چگونگی تکوین آن سطحی مینگرند.
در صورتی که برای رخداد یک جنبش پیش شرط هائی لازم است. از آن
جمله، زمینه تاریخی، اجتماعی و سیاسی و روانشناسی توده.
زمینه تاریخی:
هر جنبش بر بستر زمینه تاریخی، یعنی برای احقاق اهداف جنبش پیش
از خود را كه نتواسته در جامعه پیاده كند، رخ می دهد.
زمینه اجتماعی جنبش؛ هر جامعه در سیر تكاملی خود احتیاج به
اصلاحات اجتماعی را دارد و لذا در جامعه عقب مانده این اصلاحات
طی جنبشی نمود پیدا میكند.
هر جنبش مستلزم سازماندهی میباشد. از این رو از میان مردم
نیروهای مترقی برای اصلاح جامعه مبارزه سیاسی را سازمان می
دهند. این نیروها در جامعه عقب مانده بیشتر گرد شخصیت ها جمع
شده و قدرت سیاسی خود را به نمایش می گذارند.
برای رخداد یك جنبش می توان گفت كه روانشناسی توده ها نقش مهمی
ایفا میكند. توده مردم طی پروسه اجتماعی از حركتهای اجتماعی
گذشته تأثیر می پذیرد. این تأثیر هم وارد فرهنگ جامعه می گردد
و بدین وسیله در روح و روان توده حك می شود.
با تعریف فوق، نهضت ۲١ آذر یك جنبش اجتماعی بود كه در تاریخ
مبارزاتی ایران برای خود جای و مقام مهمی را احراز كرد.
برای اثبات این مدعا نگارنده در زیر به زمینه تاریخی، اجتماعی،
سیاسی و روانشناسی توده جنبش ۲١ آذر اشاراتی خواهم داشت.
با وقوع انقلاب مشروطه جامعه از نظر سیاسی وارد مرحله ای نوین
شد. حیطه قدرت مطلق سلطنت با تأسیس مجلس و انجمن های ایالتی و
ولایتی محدود گشت. این انقلاب برای اولین بار وظایف ملت و دولت
را با طرح قانون اساسی جدید تعیین كرد. اما متأسفانه این
انقلاب به مرحله اصلاحات اجتماعی فرا نرویید. یعنی بواسطه
ارتجاع در مرحله سیاسی متوقف گشته و با شكست مواجه شد.
با وجود اینكه در این انقلاب ارتجاع غالب گشت، اما جامعه سیاسی
آن روز از تب و تاب نیفتاد. زیرا نیروهای دمكرات و آزادیخواه
با تشكیل احزاب سیاسی و اجتماعی به مبارزه خود ادامه دادند. طی
این مبارزات هر از گاهی با ضعف ارتجاع مركزی، در ایالات كشور
شاهد نهضت های اجتماعی هستیم. یعنی اعتراض اعضای نیروهای
دمكرات در مجلس در رابطه با امتیازات استعماری. مثلا شیخ محمد
خیابانی با اعتراض به قرارداد استعماری ١٩١٩ ایران- انگلیس(١)
در مجلس شورا اعتراض كرده و برای جلوگیری از تصویب این قرارداد
به آذربایجان رفته و مانند ستارخان و مركز غیبی برای مقابله با
ارتجاع رهبری یک جنبش اعتراضی را بر عهده گرفت و حدود شش ماه
در آذربایجان حكومت "آزادستان " را رهبری كرد. و یا در گیلان
جنبش جنگل به رهبری میرزا كوچك خان بوقوع پیوست. همچنین در
خراسان به رهبری محمدتقی خان پسیان نهضتی بپا شد. یعنی هنوز از
شكست جنبش مشروطیت ١۵سال نگذشته بود كه این جنبش های اجتماعی
در ایالت های مختلف كشور رخ داد. اما همه این نهضت های اجتماعی
با دست ارتجاع و به كمك نیروهای استعماری به شكست كشانده شد.
چنانكه گفتم اهداف این جنبش ها كه همان اهداف انقلاب مشروطیت
بودند که در جامعه ایران پیاده نشده بودند، لذا ضرورت تاریخی
طلب می كرد كه در آینده برای احقاق این اهداف مبارزات مردم به
صورت جنبشهای سیاسی- اجتماعی خود را نمایان سازد.
لذا با شروع جنگ جهانی دوم رضاشاه كه توسط دولت انگلیس سلسله
پادشاهی قاجار را از اریكه قدرت به زیر كشیده و خود در مسند
قدرت نشسته و رژیم پهلوی را بنیان نهاده بود، در این جنگ با
آلمان هیتلری روابط حسنه برقرار كرد. در این رابطه متفقین
(انگلیس، شوروی، آمریكا) به دولت ایران اولتیماتوم دادند كه
مستشاران آلمانی را از ایران خارج كند. اما رضاشاه این اخطار
را جدی نگرفت و بنابر این نیروهای متفقین وارد ایران شدند. در
نتیجه ایران توسط قوای سه كشور اشغال شد. اما سران این كشورها
درتاریخ در نوامبر سال ١٩۴۳ در تهران طی كنفرانسی اعلام داشتند
كه بعد از جنگ، ایران بعنوان یك كشور مستقل در جرگه كشورهای
جهان قرار خواهد گرفت و اراضی آن روزی ایران با همان مساحت حفظ
خواهد شد.
بعد از رضا شاه در كشور فضای نسبتا بازی بوجود آمد. همه احزاب
و نیروهای سیاسی كه از طرف حكومت رضا شاه سركوب شده و اکثر
افراد دمكرات و آزادیخواه كه در زندان بودند آزاد شدند. طی 3
سال (١٩۴۴- ١٩۴١) در جامعه ایران چنان فضائی بوجود آمد كه
دوباره احزاب سیاسی سازماندهی شدند. برای نمونه حزب توده ایران
كه بوسیله افراد دمكرات و شخصیت های مترقی در سال ۴١ تأسیس شد،
در عرض سه سال توانست به یك حزب فراگیر تبدیل شود. مثلا اعضای
این حزب در آذربایجان در سال ١٩۴۵حدود شصت هزار نفر برآورد شده
است.
در این فضای باز سیاسی دوباره اهداف انقلاب مشروطیت به پیش
كشیده شد. جامعه آبستن حوادث بود. ضرورت تاریخی طلب می كرد كه
اصلاحات اجتماعی و اهداف مشروطه در جامعه پیاده شود.
مخصوصا در جامعه نیمه فئودالی ایران در ایالت ها جنبش های
پراكنده دهقانی خود را نمایان ساخت. در آذربایجان این مبارزه
دهقانی هر روز گستره بیشتری می یافت. چنانكه در این منطقه
تقریبا در اكثر دهات گروههای مسلح دهقانی با فئودالها مبارزه
می كردند. (۲) همچنین در خاطرات پیشه وری صدها شماره شكایتنامه
دهقانان به ژاندارمری را شاهد هستیم. (صورت این شکایت نامه در
روزنامه آذربایجان چاپ شده است.) - (۳)
نهضت ۲۱ آذر بر این بستر بوجود آمد.
قبل این جنبش در آذربایجان احزاب و جمعیت های مختلف سیاسی و
اجتماعی فعالیت می كردند. خوانندگان برای اطلاع از آنها می
توانند به خاطرات سید جعفر پیشه وری بین سالهای ۴۵- ۴١ كه فرقه
دمكرات آذربایجان انتشار داده مراجعه كنند. (البته كتاب به
زبان آذربایجانی است، دوست محترم سیف الدین حاتملوئی بخش اول
آن خاطرات را كه مربوط به احزاب و جمعیت هاست ترجمه كرده و هم
اكنون در سایت آچیق سؤز موجود است. ) (۴)
اسامی این احزاب و جمعیت ها عبارتند بودند از: حزب توده ایران،
جمعیت آذربایجان (آذربایجان جمعیتی)، اتحادیه كارگری، كانون
دمكراسی، سازمان زحمتكشان آذربایجان (آذربایجان زحمتكشلر
تشكیلاتی)، ایران بیدار، جمعیت ضد فاشیست و جبهه آزادی.
بدین طریق سید جعفر پیشه وری (که با رای مردم تبریز به
نمایندگی مجلس انتخاب شده بود اما مجلس اعتبار نامه اش را زیر
فشار دربار رد کرد- راه توده) به دعوت عده ای از آزادیخواهان
آذربایجان از تهران به تبریز آمد. بلا فاصله وی با مشورت با
آنها فرقه دمكرات آذربایجان را تأسیس نمود. البته قبل آمدن به
تبریز پیشه وری در دفتر روزنامه "آژیر" پیرامون تشکیل حزب ملی
را با عده ای از شخصیت های آذربایجان مورد مطالعه و بررسی قرار
داده بود.( ۵)
بدین طریق فرقه دمكرات آذربایجان از برآیند اتحاد همه نیروها و
سازمانهایی که در آذربایجان فعالیت داشتند بوجود آمد. زیرا
برای تأسیس این حزب، هم زمینه تاریخی و هم زمینه اجتماعی وجود
داشت. در واقع پیشه وری فرقه دمكرات شیخ محمد خیابانی را ادامه
داد. اگر به مضمون شعارهای " ١۲شهریور" دقت كنیم، متوجه می
شویم كه اكثر آن شعارها همان هدف حزب دمكرات خیابانی بود.
دراین بیانیه اولین ماده در رابطه با حفظ و استقلال ایران بود.
همچنین بعد از تنظیم این بیانیه رونوشت آن برای دربار، نخست
وزیر و رئیس مجلس فرستاده شد که این هم بیانگر به رسمیت شناختن
حکومت مرکزی كشور بود. این سند تاریخی پاسخی است به آنها که
مدعی اند این حرکت جنبشی تجزیه طلبانه بوده است. (۶)
مخالفین این جنبش، تا كنون نتوانسته اند حتی یك سند رسمی که
توسط رهبران این جنبش دال بر تجزیه طلبی باشد ارائه دهند. زیرا
بعد از پیروزی جنبش ۲١ آذر که منجر به تشكیل حكومت ملی
آذربایجان شد، در برنامه رسمی آن حكومت نیز حفظ تمامیت ارضی
ایران قید شده بود.
بنابر این، جنبش ۲١ آذر نیز در پی اهداف جنبش مشروطه و سایر
جنبشهای پیش ازخود بود. چنانكه در جنبش مشروطه، آذربایجان
كانونی برای آزادی ایران بود. در این جنبش نیز همین هدف دنبال
شد. البته یكی از اهداف اساسی این جنبش نشان دادن ایران بعنوان
كشور كثیرالمله بود و لذا ساختار كشور می بایست بصورت فدرال در
می آمد. در جنبش مشروطه این هدف با تصویب بند انجمن های ایالتی
و ولایتی در قانون اساسی در واقع زیربنای حكومت های محلی را پی
ریزی كرده بود. جنبش ۲١ آذر با اتكا به این بند قانون اساسی به
تشكیل حكومت محلی اقدام كرد. با این تفاوت كه جنبش ۲۱ آذر بطور
روشن و صریح خلق آذربایجان را بعنوان ملیت در تاریخ ایران
تثبیت كرد.
فرقه دمكرات آذربایجان بعد از تشكیل حكومت ملی برای ایجاد
دمكراسی در ایران با احزاب مترقی آن روز جبهه واحدی را تشكیل
داد. در این جبهه حزب توده ایران، حزب ایران(نزدیک ترین حزب به
جنبش ملی و مصدق)، حزب دمكرات كردستان و فرقه دمكرات آذربایجان
متحد شده بودند.
همچنین ما شاهد هستیم كه برای بقای حكومت ملی آذربایجان و
كردستان هر دو حكومت محلی با قرارداد هفت ماده ای بین خود
دوستی و همکاری همه جانبه را امضا كردند. همچنین برای دوام و
بقای این حكومت ها اعضای نیروهای مترقی از سایر ایالت های کشور
در صفوف فدائیان علیه ارتجاع مركزی به مبارزه برخاستند. برای
نمونه قیام ناکام افسران توده ای در خراسان كه اكثرشان از ملیت
فارس بودند و پس از شکست این قیام به ارتش حکومت آذربایجان
پیوستند را می توان مثال زد. حتی پس از سقوط حكومت ملی
آذربایجان تعدادی از همین افسران با خواندن سرود ملی آذربایجان
به پای دار رفته و شهید شدند.
این هم بیانگر آن است كه آذربایجان بعد از تشكیل حكومت ملی
آذربایجان مثل دوران مشروطیت پایگاهی برای نیروهای مترقی كشور
بود كه از طریق این پایگاه انقلابی بتواند برای دمكراتیزه كردن
ایران گام بردارند. این حركت در اكثر جنبش های پیش از جنبش ۲١
آذر دیده شده است. مثلا در جنبش گیلان كه پایگاهی برای آزادی
ایران بود با اینکه در آنجا مدتی حكومت مستقلی تشكیل شد، ولی
رهبران این جنبش در نظر داشتند بعد از تثبیت این جنبش به طرف
تهران حركت كرده و مانند جنبش مشروطیت عمل كنند. متأسفانه
ارتجاع به كمك دول استعماری توانست این جنبش را سركوب نماید.
رهبران جنبش ۲١ آذر هم همین هدف را داشتند. چرا كه نگارنده از
شاهدان عینی فدائیان فرقه شنیده ام كه از طرف رهبران فرقه
دستور حمله به بندر انزلی و رشت و قزوین داده شده بود، همچنین
نیروهای مترقی دیگر برای تسخیر مازندران آماده شده بودند.
متأسفانه این اقدام بنا به دلایل نامعلوم متوقف شد.
آنهائی كه مدعیند این حركت حرکتی تجزیه طلبانه است و گویا كه
با اشاره انگشت مسكو بوجود آمده است، برای اثبات ادعای خود
استناد به کتاب ‹‹جنگ سرد، محل، آذربایجان جنوبی. ١٩۴۶-١٩۴۵
››(۷ ) آقای دكتر جمیل حسنلی تاریخ نویس جمهوری آذربایجان می
کنند که گویا در این کتاب در همین رابطه سندی ارائه شده است.
اگر بر فرض این سند واقعیت داشته باشد، پس به چه دلیل بعد از
پیروزی جنبش ۲١ آذر رهبران حكومت ملی اعلام الحاق به شوروی را
صادر نكردند؟ این حکومت یك سال تمام پابرجا بود و چنانكه می
دانیم در عرض این مدت اقدام به اصلاحات بنیادی کرد. به نظر
نگارنده اگر این جنبش تجزیه طلبانه بود، در آنصورت می بایست از
بدو تشكیل حكومت ملی اعلام جدائی بکند و دیگر به مدت یك سال
منتظر نماند. در صورتی که اینطور نبود.
مخالفین جنبش به عمد فراموش می كنند كه دو سال قبل از پیروزی
جنبش ۲١ آذر سران سه كشور متفق (چرچیل، روزولت و استالین) در
تهران طی كنفرانسی اعلام كردند كه بعد از پایان جنگ ایران
بعنوان كشور مستقل تمامیت ارضی اش حفظ خواهد شد. سران جنبش و
بخصوص پیشه وری با آگاهی از این امر رهبری جنبش را بدست گرفت.
وی چون در جنبش جنگل شركت كرده و تمام اشتباهات و نواقص آن
جنبش را دیده بود، دیگر در این جنبش هیچوفت از شعارهای افراطی
استفاده نمی كرد. او می دانست كه بعد از خروج نیروهای متفقین
توسط ارتجاع ایران فضای نسبتا باز آنروز بسته خواهد شد، چرا كه
تجربه سایر جنبش های پیش از ۲١ آذر را داشت. از این رو وی از
فرصت استفاده كرده و می خواست پایگاه انقلابی محكمی در
آذربایجان بوجود آورده و از این طریق بتواند به اهداف حدالاقلی
انقلاب مشروطیت نائل آید.
بنا بر این، بعد از خروج نیروهای متفقین با دولت مركزی به
گفتگو نشست و قرارداد ١۵ماده ای را امضاء كرد. دولت مركزی
اجرای این مواد توافقنامه را به عهده گرفت. اجرای این قرارداد
در آن روز می توانست در آینده ایران را به سوی دمكراسی رهنمون
سازد. دولت مركزی با امضای این قرارداد اولا حكومت ملی
آذربایجان و رهبران آنرا به رسمیت شناخت. ثانیا تن به اجرای
اصلاحات اجتماعی داد. اینهم برای رهبران حكومت ملی دستاورد
حدالاقلی بود كه در بیانیه ١۲ شهریور ذكر شده بود.
اما متأسفانه دولت مركزی – و بویژه دربار سلطنتی - به این عهد
خود وفا نكرد. انتخابات پانزدهمین دوره مجلس شورای ملی را
بهانه كرده با نیروی ارتش وارد آذربایجان شده و مردم بی دفاع
را از دم تیغ گذراند. زیرا همه رهبران حكومت ملی غیر از چند
نفر ( پیشه وری، فریدون ابراهیمی و غلام یحیی) در جلسه مشترك
حكومت و فرقه قرار به اجرای توافقنامه داده و لذا در مقابل
ارتش مقاومت نكردند. در نتیجه حكومت ملی سركوب شد. در این برهه
از تاریخ کشور یكی دیگر از جنبش های مترقی كه می توانست در
آینده در ایران بنای اصلاحات بنیادی را پایه ریزی كند به شكست
انجامید.
در پایان این نوشتار، نگارنده لازم دیدم كه سخنی چند در رد
كسانی كه معتقدند، جنبش ها بطور مجرد و بدون ارتباط با دنیای
خارج می توانند وجود داشته باشند، می نویسم که هر جنبشی از
دنیای پیرامون خود تأثیر می پذیرد. این تأثیر می تواند هم مادی
و هم معنوی باشد. بعنوان مثال در انقلاب مشروطه ما می بینیم كه
نیروهای مترقی آن روز قفقاز، روحانیون عراق و حتی نیروهای
مترقی تركیه برای پیروزی آن، هم با نیروی مادی و هم با تبلیغات
خود كمك شایانی كردند. حتی در این راه تعدادی از انقلابیون
قفقاز شهید شدند. همچنین سلاح های مجاهدان را قفقازی ها از
جمله آذربایجانی ها تهیه می كردند. سلاحها در تابوت های مهر
شده جنازه ها كه به بهانه دفن در نجف حمل می شده است به تبریز
آورده می شده است. در این رابطه همكاری كنسول ایران در شهر
گنجه یكی از جالبترین همكاری ها را با جنبش مشروطه داشته است.
در جنبش جنگل ما باز تأثیر انقلابیون روسیه و قفقاز را بطور
علنی می بینیم. ما شاهد نامه های میرزا كوچك خان به لنین و
جواب های آن هستیم. طبیعی است كه در جنبش ۲١ آذر نیز نیروی
خارجی تأثیر خود را داشت. ورود متفقین به ایران و باز شدن فضای
نسبی سیاسی، كمك مادی و معنوی شوروی در پیروزی این جنبش سهم
بسزائی داشت. حتی در جنبش های بعد از ۲١ آذر، از جمله انقلاب
57 حمایت دولت های خارجی را شاهد هستیم. حمایت ضمنی شوروی،
فرانسه، انگلیس را شاهد بودیم. دولت فرانسه برای ورود آیت الله
خمینی به فرانسه اجازه می دهد. و یا رادیو بی بی سی تریبونی
برای انقلابون می شود. رادیو مسكو علنا از رهبری جنبش حمایت
میكند. این حمایت ها در روانشناسی توده ها در پیروزی انقلاب
تأثیرگذار بوده است. امروز هم ما در جنبش های منطقه ای حمایت و
حتی دخالت مستقیم دولت های خارجی را شاهد هستیم.
پس برخلاف كسانی كه وقوع هر جنبش را خلق ¬الساعه و در تجرید می
بینند، می توان گفت كه نه اینكه در جنبش اجتماعی، بلكه در همه
پدیده های طبیعی و اجتماعی تأثیر متقابل وجود دارد. و لذا در
پیروزی و شكست هر جنبشی عوامل خارجی نقش مهمی ایفا میكند.
پیروزی و شكست جنبش ۲١آذر از این تأثیر مستثنی نبود. وجود ارتش
شوروی در ناحیه شمال ایران شرایطی برای فعالیت جنبش بوجود آورد
و بنابر این جنبش پیروز شد. در شكست جنبش، اولین آزمایش
بمباران اتمی از سوی امریکا در ژاپن، توان ضعیف اتحاد جماهیر
شوروی که 5 سال جنگ با فاشیزم را پشت سر گذاشته بود و آغاز جنگ
سرد تاثیر داشت. شوروی برای باز سازی ویرانی های ناشی از جنگ
با فاشیسم هیتلری که 27 میلیون قربانی در این کشور از خود باقی
گذاشته بود مجبور بود عقب نشینی در شرق را پیش بگیرد. از این
رو جنبش 21 آذر بدون حامی مانده و به شكست كشانده شد. اما در
سالهای ۶٠ به بعد ما شاهد كمك شوروی به جنبشهای مترقی (
ویتنام، كره، كوبا، آنگولا، عراق، مصر و سایر) جهان هستیم.
بنا به تجربه و تحقیق ۳٠ ساله نگارنده، چه آنهائی که خاطره و
یا چه آنهائی كه به اصطلاخ تاریخ نوشته اند، اكثریت مغرض و
سطحی نگر هستند.
۶٨ سال است با هزاران ترفند بر علیه جنبش ۲۱ آذر در ابعاد وسیع
فعالیت و تبلیغ می شود. عده ای با نوشتن، عده ای با سخنرانی در
رادیو، تلویزیون و گروهی هم با ساختن فیلم می خواهند چهره
درخشان این جنبش را سیاه نمایند. اما آنها نخواهند توانست
اقدامات اجتماعی و سیاسی این جنبش كه تأثیر خود را بر جنبشهای
بعد از خود گذاشت، را بزدایند. امروز دیگر اكثر نیروهای مترقی
ایران و در رأس آن نیروهای ملی آذربایجان چهره درخشان و مردمی
این جنبش را درك كرده اند. هم اكنون اكثر نیروهای مترقی ایران
در برنامه های خود اهداف این جنبش را گنجانده اند. بعنوان مثال
همه نیروهای مترقی، ایران را كشوری كثیر المله و ساختار
فدرالیسم را در رئوس برنامه خود قرار داده اند. حتی نیروهای
مترقی مذهبی کشور نیز بخشی از حقوق ملی تحت نام حقوق اقلیت
قومی را پذیرا شده اند. اینها همه دستاورد جنبش ملی ۲١ آذر می
باشد.
جهت روشن شدن عمق جنبش ۲١ آذر، نگارنده در زیر رئوس اقدامات آن
را یادآوری می کنم.
جنبش ملی آذربایجان برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران به
خلق آذربایجان هویت ملی و یا هویت ملت را عطا نمود.
جنبش ۲١ آذر به استبداد، دیکتاتوری و سلطنت مطلقه نه گفت.
جنبش ۲١ آذر خواستار فدرالیسم و دمکراسی برای ایران شد.
جنبش ۲١ آذر خواستار عدالت اجتماعی، آزادی بیان و عقیده، آزادی
احزاب و حقوق شهروندی شد.
جنبش ۲١ آذر برای اولین بار از حقوق برابر زنان با مردان دفاع
نموده و بعد از تشکیل حکومت ملی این اصل را در جامعه آنروز
آذربایجان پیاده کرد. برای اولین بار زنان از حق انتخاب شدن و
انتخاب کردن برخوردار شدند و برای اجرای این اصل دولت مرکزی را
تحت فشار گذاشت.
جنبش ۲١ آذر زبان آذربایجانی را در آذربایجان رسمی اعلام کرد.
جنبش ۲١ آذر اساس دوستی ملل ساکن ایران را پایه ریزی کرد. برای
اجرای آن با خلق کرد معاهده دوستی و همکاری همه جانبه را امضاء
نمود.
جنبش ۲۱ آذر برای اولین بار به مناسبات کهنه ارباب و رعیتی
خاتمه داده و در مجلس ملی قانون جدیدی وضع نمود. این قانون
مناسبات بین دهقانان و صاحبان زمین را تنظیم نمود.
جنبش ۲١ آذر برای اولین بار در تبریز دارالفنون (دانشگاه)
تأسیس کرده و تدریس رشته های مختلف علمی را بنیان نهاد. همچنین
مرکز موسیقی بنام فلارمونی را دایر کرد.
جنبش ۲١ آذر برای اینکه در ایران اصلاحات اجتماعی صورت گیرد،
با دولت مرکزی قرارداد 15 ماده ای را امضاء کرده و دولت را
مجبور به اجرای آن نمود.
یدالله کنعانی(نمینلی)
منبع:
۱- http://fa.wikipedia.org/wiki/ قرارداد_۱۹۱۹
در ۱۷ مرداد ۱۲۹۸ خورشیدی برابر با ۹ اوت ۱۹۱۹ میلادی، قرارداد
میان دولتهای ایران و بریتانیا با امضای وثوقالدوله و سر پرسی
کاکس بسته شد.
امضاکنندگان و معدود مدافعان قرارداد با توجیه نجات کشور از
نابودی با توسل به دولتی قدرتمند، پیمان را محرمانه به امضا
رساندند.
بر اساس این قرارداد تمامی امورات کشوری و لشکری ایران زیر نظر
مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت] این قرارداد
شامل دو قسمت است که هرکدام جداگانه به امضا رسید. پیمان نخست
که عنوان رسمی آن «قرارداد نظامی و سیاسی میان ایران و
بریتانیا» است از یک دیباچه و شش ماده تشکیل میشود و قرارداد
دوم دارای چهار مادهاست. ماده اول قرارداد اصلی (قرارداد سیاسی
و نظامی) به طور رسمی اعلام میدارد که «دولت بریتانیای کبیر به
صریح ترین بیانی که ممکن است، قولی را که در گذشته به کرات به
دولت ایران دادهاست بار دیگر به موجب این قرارداد تائید کرده و
برعهده میگیرد که استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم
بشمارد»
۲- لطفلعی اردبیلیان. فداهی ها- در جنبش ۲١ آذر خلق آذربایجان
١۳۲۵- ۳۲۴). باکی. ١٩٨١
۳- خاطرات پیشه وری. بین سالهای ١٩۴۶-١٩۴١ ، باکو. ۲٠٠۵
۴- www.achiq.org www.achiq.com
۵- بخشی از خاطرات اسماعیل شمس. اکرم رحیملی. گذر عمر در گرداب
مبارزه.(بزودی کین کتاب با نام مشعل جاوید چاپ خواهد شد. باکو.
۲٠٠٩. همچنین خاطرات اسماعیل شمس بصورت نسخه خطی.(هنوز چاپ
نشده است)
۶- سید جعفر پیشه وری. دوازده شهریور. تبریز. ١۳۲۴
۷- جمیل حسنلی. جنگ سرد، محل، آذربایجان جنوبی. بین سالهای
١٩۴۶-١٩۴۵). باکو. ۱٩٩٨
|