آشنا شویم با آنسوی چهره لیبرالیسم لوموند دیپلماتیک- ترجمه باقر جهانبانی |
دومینیک لوسوردو، فیلسوف ایتالیایی، اخیرا کتابی نوشته است با نام "ضد- تاریخ لیبرالیسم" که همانطور که از عنوان آن پیداست به بررسی آن بخش از واقعیت تاریخی اندیشه و رفتار "لیبرالیسم" می پردازد که در تاریخ نگاری های تملق آمیز دوران اخیر مسکوت گذارده شده است. مطلب زیر شرح کوتاهی است که لوسین سو فیلسوف مارکسیست فرانسوی به مناسبت ترجمه این کتاب به زبان فرانسه نوشته و در لوموند دیپلماتیک ژوئن 2013 منتشر شده است. مقاله را باقر جهانبانی به زبان فارسی برگردانده است.
سه نظر در مورد لیبرالیسم مقبولیت دیر پای لیبرالیسم به این خاطر است که هرگز نمی دانیم از چه زاویه ای باید آنرا بررسی کرد. بخش اقتصادی آنرا مورد انتقاد قرار دهیم؟ طرفدارانش بر چند گرائی سیاسی وتنوع فرهنگی انگشت می گذارند. نوسان همیشگی لیبرالیسم بین این گرایشها موجب می شود که نگاه پررئوفت اش به برده داری در گذشته را فراموش کنیم و تحولات رهائی بخشی را به آن نسبت دهیم در صورتیکه طرفداران آن اکثرا با این تحولات مقابله می کردند. با خواندن کتاب دومنیکو لوسوردو، تصویری که لیبرال ها از لیبرالیسم می دهند ما را از همان ابتدا با پارادکس عجیبی روبرو می کند. لیبرال بودن در اصل طرفداری از نویسندگان بزرگی چون هوگو گروسیوس یا جان لاک، آدام اسمیت یا الکسی دو توکویل به منظوردفاع از آزادی فرد در برابر مطلق گرایی سیاسی، مداخله اقتصادی، عدم تحمل فلسفی شناخته می شود. جنبش قدرتمند اندیشه و عملی که از قرن شانزدهم تا هیجدهم از طریق سه انقلاب با شکوه در هلند، انگلستان و آمریکا تاریخ مدرن را شکل داده است. ولی دقیقا با این جنبش است که برده داری گسترش فراوان یافت. آمریکا در سال ١٧٠٠ میلادی سیصد وسی هزار برده داشت و این رقم در سال ١٨٠٠ به سه میلیون میرسد ودر قرن نوزدهم دو برابر می شود. لغو برده داری در مستعمرات هلند در سال ١٨٦٣ انجام می گیرد.انگلستان در اواسط قرن هیجدهم با ٩٠٠ هزار برده و بد ترین نوع برده داری یعنی برده داری نژادی، از دیگران سبقت می گیرد. برده با رنگ پوستش به سادگی جزو "اموال" محسوب می شود: عدم آزادی فردی. افراطی تر از این قابل تصور نیست. پس خطا در کجاست؟ این کتاب از ابتدا تا پایان با بیان واقعیت ها ونقل قولهای نفس گیر اختصاص به توضیح این پارادوکس دارد. نه، این یک خطا واشتباه نیست. دکترین لیبرال با صورتی دو گانه متولد شده و هرگز این دوگانگی را رها نکرده است: پیام آتشین برای آزادی های شخصی شهروندان سفید پوست، مالکان و اربابان و انکار بدبینانه بشریت، نه تنها نسبت به رنگ پوست در مستعمرات، بلکه به همان شدت در مورد مردم "وحشی" ایرلندی و یا سرخپوستان آمریکایی و کارمندان و کارگران در شهرها، به عبارت دیگر برای اکثریت قریب به اتفاق مردم. تاریخ نگاری لوسورودو، بدون انکار واقعیتها، تصویر تاریک لیبرالیسم را که از ابتدا توسط زندگی نامه های تملق آمیز پوشانده شده بود با تمامی وسعت اش بر ملا می کند. هنگامی که می دانیم فیلسوف بزرگ لیبرال لاک- یکی از صد نمونه- یکی از سهامداران شرکت سلطنتی آفریقایی است که تجارت برده را سازماندهی می کرده، درک روشن تری در بسیاری از موارد تاریخ مدرن خواهیم داشت. به همین خاطر متوجه می شویم که چرا این کتاب این همه دیر بدست ما می رسد. و آنچه رسانه ها بزرگ زمزمه می کنند بیشتر نا رضایتی خجولانه آنهاست. این کتاب آنچنان با تبحر وروشنی نگاشته شده که نمی توان آنرا به راحتی به چالش کشید. بنابراین علیه آن انبوهی از جنجال ومجادله های کهنه را بکار می گیرند. از مواضع نویسنده در مورد مسائلی غیر از موضوع کتاب ایراد می گیرند. او را به یک جانبه گرایی متهم می کنند، در صورتیکه او هیچ فرصتی برای نشان دادن تنوع، پیچیدگی جریانهای مختلف و ابهام عقاید متفکران لیبرالیسم را از دست نمی دهد. در پایان حربه "بله همه می دانند" را بکار می برند در حالیکه ایدئولوژی مسلط مدام افسانه طلائی لیبرالیسم را بطور ناشیانه تبلیغ می کند.
جهان نو، یک " گهواره خالی" باید بگویم که کتاب لوسوردو، نقل قول های فراوانی ارائه می دهد که برای افسانه طلائی لیبرالیسم درد آور است. چون نوشته توکویل که به کشتار و از بین بردن سرخ پوستان مشروعیت می بخشد:" بنظر میر سد که مشیت الهی سکنی دادن سرخپوستان در ناحیه پربرکت جهان نو، فقط برای استفاده درمدتی کوتاه بوده است. یعنی آنها به شکل موقتی اینجا بوده اند. سواحلی چنین آماده برای تجارت وصنعت، با رودخانه های عمیق، این دره فنا ناپذیر می سی سی پی، این قاره عظیم چون گاهواره ای خالی برای ملتی بزرگ بوجود آمده است". "گاهواره خالی" : این چنین است که یک نویسنده معروف لیبرال با چرخش قلم سبک خویش به یکی از بزرگترین کشتارهای تاریخ با ارائه توجیهی که بسیار مورد پسند دکترین "سرزمین خالی از مردم" که خداوند به مردم بدون زمین اهدا کرده، مشروعیت می بخشد. مطالبی این چنین و گاهی غیر منتظره در این کتاب بدیل تاریخ فراوان است.
"مردمانی هستند که برای خدمت پا بدنیا گذاشته اند" نویسنده کتاب خیلی چیزها به ما می آموزد و بیش ازآن ما را به تفکر وا می دارد. برای مثال ودر مرکز توجه، بیانات جورج واشینگتن و جان آدامز را نقل می کند که در مورد انقلاب آمریکا، که توسط مهاجران استعمارگر لیبرال و صاحب برده اواخر قرن هیجدهم انجام گرفت، بسیار گویا ست. این لیبرال ها خود را انگلیسی سفید که آزاد به دنیا آمده اند می دانند واز ته دل بر سر انگلیسی های جزیره انگلیس که با آنها بد رفتاری می کنند فریاد می زنند: "ما نمی خواهیم سیاه پوستان آنان باشیم!". چیزی که در اینجا نظر را جلب می کند اینست که افکار لیبرالی هرگز یک تفکر واقعا جهان شمول نبوده است. آزادی مورد نظر "برای فرد" برای همه انسان ها نیست، فقط برای معدودی از منتخبین به مفهوم مذهبی و مدنی آنست. گروسیوس یکی از پدران دکترین لیبرال در قرن هفدهم، نهاد بردگی را بدون تردید مشروع اعلام می کند (او با ارجاع به ارسطو می نویسد "مردمانی هستند که برای خدمت پا بدنیا گذاشته اند")، اتباع مستعمرات هلند را "حیوانات وحشی" می نامد ومذهب آنها را " شورش علیه خدا" می شناسد و از قبل آنها را مستحق بی رحمانه ترین" مجازات گناهکاران" می داند. بدین جهت به هیچ وجه مسئله انحراف در عمل نیست: این خود تفکر لیبرال است که مبتنی بر یک انسان شناسی اشرافی نژاد پرستانه و غیر انسانی است. توکویل اشراف زاده دموکرات فرانسوی در بیشتر موارد به این موضع نزدیک است. لوسوردو از او چنین نقل قول میکند: "نژاد اروپائی از آسمان و یا به خاطرفعالیتهایش چنان برتری بی چون وچرائی نسبت به دیگر نژادها در خانواده بزرگ بشری کسب کرده که حتی انسان اروپائی اگر از لحاظ جهل ونادانی ورذالت در آخرین درجه قرار گرفته باشد باز از بالاترین رده نژادهای وحشی جلوتر است". بسیاری امروز از خود خواهی مردان و زنان، رهبران جامعه وطبقه اجتماعی آنها شگفت زده می شوند. باخواندن این کتاب، متوجه می شویم که این تفکر، قبل از اینکه یک صفت روانی-اجتماعی افراد باشد، یک ویژگی دکترین لیبرالی و شکل عملی آنست که همیشه بکار گرفته می شود. لیبرالیسم و دموکراسی هرگز مترادف نبوده است.
تعطیل مدرسه برای شرکت دانش آموزان در مراسم آدم کشی لوسوردو چنین خلاصه می کند : "به گمان انسان های آزاد، در اینجا مسئله بر سر گفتمانی است که به تمامی، تمرکز بر فضای مقدس محدودی دارد". فضای مقدسی که با فرهنگ اخلاقی- مذهبی پروتستان و کتاب عهد عتیق، مشروعیت یافته است. و کافی است که به "فضای غیر مذهبی" (بردگان در مستعمرات و بندگان در شهرها) توجه نمائیم تا به ویژگی ناکافی و گمراه کننده مقولات مورد استفاده تاریخ نگاری لیبرالیسم غرب پی ببریم: تقدم مطلق آزادی های فردی، ضد دولت گرایی، فردگرایی. انگلستان قرون هجدهم و نوزدهم، آیا کشوریست با آزادی های مذهبی؟ درباره ایرلند، گوستاو دو بومون لیبرال طی سفری همراه توکویل به امریکا از " ظلم و ستم مذهبی که در تصور نمی گنجد" سخن می گوید. برای پیگیری دقیق تاریخ طولانی لیبرالیسم لازم است حد اقل به شکل جنبی به کسانی که لیبرالیسم را به چالش کشیده و با آن مخالفت کرده اند نیز توجه کنیم. از طریق این کتاب، ما شاهد ظهور شکل های گوناگون افکار جهانشمول هستیم، از ژان بودان، کاتولیک و سلطنت طلب قرن شانزدهم تا مخالفین استعمارو طرفدار الغای برده داری و افراط گرایی قرن نوزدهم که بخشی از لیبرالهای پیشرو به آن کمک کردند وتا انتقاد بنیادین کارل مارکس که در آشکار ساختن "ماهیت محافظه کارانه انقلاب انگلیس" بی نظیر است. آزادی سیاسی بورژوائی در واقع سرکوب اجتماعی است نه تنها درمقابله با مردم مستعمرات، بلکه درمقابل دهقانان خود انگلستان، که بعدا با حمله به پرولتاریای شهری که به شکل غیر قابل تصوری در کارگاهها با آنها بد رفتای می شد ادامه یافت. با این وجود لوسوردو تحلیل کاملی بدست نمی دهد و به مروری بر انقلابات لیبرالی امریکای لاتین و اروپا بسنده می کند هر چقدر هم موضع گیری های ضد لیبرالی مهم وقابل توجه باشد از آن بیشتر خود جنبشهای موفقیت آمیز مردم، یاد ماندنی تر و برجسته ترند. لوسوردو جنبش سانتو دومینیک (نام قدیمی هائیتی) و شخصیت توسن لوورتور را در رده نخستین قرار می دهد. انفجاری واقعی در فضای مسلط آن زمان- ملتی سیاه پوست با جسارتی باور نکردنی می خواهد آزاد باشد!- در همان زمان که انقلاب فرانسه چرخشی تعیین کننده در استقلال جزایر آنتیل و لغو برده داری در آمریکای لاتین ایجاد می کند. یک صد و بیست و پنج سال بعد، ضربه ای قدرتمند در همان جهت توسط انقلاب اکتبر در روسیه وارد میشود. "از هر نظر این شورش سانتو دومینگو و انقلاب اکتبر بود که به ترتیب برده داری وسپس رژیم تروریستی سلطه سفید را به بحران کشانید" : دو فصل تاریخی " که وسیعا مورد تنفر فرهنگ لیبرالی آن زمان" بود. لوسوردو بدون پرداختن به تاریخ اخیر نئولیبرالیسم، در پایان سوالاتی در مورد مسئولیت لیبرالیسم در " فجایع قرن بیستم" مطرح می کند و قاطعانه این مسئولیت را سنگین ارزیابی می نماید. با اشاره به نظریه هانا آرنت، که " از مستعمرات امپراطوری بریتانیا برای توضیح پیدایش توتالیتاریسم قرن بیستم" بهره می گیرد او یاد آور می شود که اردوگاه های کار اجباری و دیگر نهادهای غیر دموکراتیک قبل از پایان به اصطلاح "دوران طلائی**" برپا شدند ، به عنوان مثال به " اخراج و جا بجا کردن خونین و مکرر سرخپوستان آمریکای اندرو جاکسون" (توکویل آنرا مدلی دمکراتیک می نامد) استناد می کند. با رفتاری که با سیاهان در جهان نو انجام گرفت، برون رفت از حریم انسانیت و از دست دادن صفات انسانی " به قله های دست نا یافتنی رسید" . در جامائیک بریتانیک " یک برده مجبور بود در دهان یک برده گناهکار مدفوع کند و سپس دهانش را به مدت پنج ساعت بدوزد". در ایالات متحده بچه های مدرسه می توانستند برای تماشای مراسم آدم کشی یک روز تعطیلی داشته باشند. کتابی که در سال ١٩١٣ در بوستون منتشر شد در عنوانش اشاره به "راه حل نهائی" مسئله سیاهپوستها دارد.
یک محقق آمریکایی، اشلی مونتاگ در مورد نژادپرستی و نازیسم می گوید :"هیولائی که توانست آزادانه بر جهان یورش برد، تا حد زیادی مخلوق خود ماست (...)، و ما مسئول شکل وحشتناکی هستیم که این هیولا به خود گرفت". آیا نویسنده وقتی به عنوان نتیجه گیری خواهان پایان دادن به این زندگی نامه تملق آمیز لیبرالیسم است، که در این سه دهه پس از فرمانروائی مادام تاچربه مقدار زیاد به ما تزریق شده، اشتباه میکند؟
* دومینیکو لوسوردو. ضد-تاریخ لیبرالیسم Dominico Losurdo. Contre histoire du liberalisme, traduit de lítalien par Bernard Chamayou, La découverte, Paris 2013, 390 pages,
** از اواخر قرن نوزدهم تا سال ١٩١٤ |
راه توده 438 28 آذر ماه 1392