آقای خامنه ای آمد و بحران آفرید با رفتن خود نیز بحران می آفریند |
سردار عزیز جعفری فرمانده کل سپاه و دیگر فرماندهان سپاه در هفتههای اخیر بر سخنرانیها و اظهارنظرهای خویش افزوده اند. آنان درباره دولت، مجلس، قوه قضاییه و همه امور کشوری و لشکری و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد سخنرانی و در واقع تعیین تکلیف میکنند. میزان این سخنرانیها و اظهارنظرها چنان است که گویی برخی از آنان مانند جعفری یا نقدی نامزد ریاست جمهوری اند و یا می خواهند یک شورای حکومتی تشکیل بدهند و لازم است همگان ماست ها را کیسه کرده و از پیش با نظرات آنها آشنا شوند و خود را با آنها هماهنگ کنند.
سردار جعفری در سخنرانیهای خویش مدام از "آقا" و تبعیت از آقا و ولی فقیه سخن میگوید. بطوری که از آن، میزان وفاداری و تبعیت ایشان از علی خامنهای احساس شود. ولی در پشت این آقا آقا گفتنها مسئلهای دیگر پنهان است. در واقع ایشان میخواهد بگوید که وی و فرماندهان سپاه با قانون اساسی و مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت و مجلس شورا و دولت و رئیس جمهور و مردم و انتخابات کاری ندارند و فقط از یک فرد یعنی علی خامنه ای فرمان میبرند. آن روی دیگر این سخن آن است که فردا که علی خامنه ای نباشد سپاه از هرگونه تعهد به قانون اساسی و هر قانون و نهاد دیگری خود را آزاد میداند و مطابق تشخیص و میل خود باصطلاح از انقلاب یا در واقع قدرت و ثروت باد آورده پاسداری خواهد کرد. این سخنان بیش از آنکه تمجید از رهبر باشد تهدید اوست، چرا که به معنای آن است که از نظر فرماندهان سپاه وجود "آقا" فعلا تنها مزاحم برای کودتا و در دست گرفتن کامل قدرت مطلقه است. این زبان و این قدرت برای اعلام عدم تبعیت و وفاداری به هیچ یک از نهادهای جمهوری اسلامی و رای مردم از کجا آمده است؟ همه میدانند که فرماندهان سپاه در زمان حیات آیت الله خمینی کمترین جرات اظهار نظر در امور سیاسی داخلی را نداشتند و این در شرایطی بود که در کشور جنگ جریان داشت و معمولا در شرایط جنگی نیروهای نظامی قدرتی بیشتر پیدا میکنند. با این حال رهبری کشور به گونه ای عمل کرد که نظامیان و سپاه بدون آن که بتوانند قهرمان زنده و مدعی سیاسی آینده ای را از خود بیرون دهند صحنه جنگ را ترک کنند. گرایش به مداخله در سیاست در همان زمان هم در میان فرماندهان سپاه وجود داشت و یکی از دلایل اصرار آنان بر ادامه جنگ همین بود که امیدوار بودند در این میان آیت الله خمینی فوت می کند و آنها به عنوان شرایط جنگی قدرت سیاسی را بدست می گیرند. آن نزاع و آن خاطرات تلخی که همین امروز در میان فرماندهان سپاه تکرار می شود و مدعی هستند که دولت یا هاشمی رفسنجانی یا میرحسین موسوی گویا صلح را بدون دلیل به آیت الله خمینی تحمیل کردند ناشی از همین ناکامی باورنکردنی است که آنان در آخرین لحظه پس از شش سال ادامه بیهوده جنگ برای نزدیکی به قدرت سیاسی بدان دچار شدند. با این حال سپاه با پایان جنگ از یکسو از طریق دولت وارد فعالیتهای اقتصادی و از سوی دیگر و از طریق رهبر وارد فعالیتهای سیاسی شد. دو توهم بزرگ راه سپاه را برای رسیدن به جایگاهی که امروز بدست آورده هموار کرد. توهم اول اینکه دولت موتور و برنامه ریز توسعه نیست و باید کوچک شود و اموال آن واگذار گردد که در دوران احمدی نژاد این اقدام به اوج خود رسید و شرایطی طلایی را برای تصرف اموال و منابع و حاکمیت سپاه بر همه ارکان اقتصاد و بانکها و منابع مالی و اقتصادی کشور فراهم کرد. توهم دوم هم پندارهای شخص علی خامنهای بود که در یک فرصت در مقامی پرقدرت تکیه زد و فقدان جایگاه مذهبی و پایگاه سیاسی را با تکیه بر اسلحه و توان نظامی سپاه پر کرد. به این ترتیب، هم اقتصاد و هم سیاست، هم رهبری و هم دولت، هم مجلس و هم دستگاه قضایی وابسته به سپاه شد و همه به گروگان سپاه در آمدند. سپاهی که از جنگ بی قدرت و بی افتخار ولی مظلوم بیرون آمده بود، بتدریج قدرتی بی افتخار بدست آورد و درمقابل، محبوبیت و مظلومیت خود را از دست داد. اکنون فرماندهان سپاه هم نه با نفوذ معنوی که تنها با قدرت نظامی میتوانند با مردم سخن بگویند و می کوشند آنها را وادار به تمکین کنند. آنها خواستند تعیین کننده اقتصاد و نان مردم هم بشوند ولی عملا به رباینده آن نزد میلیونها ایرانی محروم و گرسنه تبدیل شدند. به همان اندازه که راه آنان برای رسیدن به قدرت از بالا هموار شد از پایین و در میان توده مردم به دشواری برخورد کردند. بخشی از فشاری که اکنون فرماندهان آلوده به ثروت و تجارت سپاه برای تخریب هاشمی رفسنجانی و جلوگیری از رفع حصر موسوی و کروبی میکنند در همین جا است که نمیخواهند هیچ شخصیت محبوب یا دولت مرد صاحب نفوذی در آینده کشور وجود داشته باشد که بتواند در موقع لزوم در برابر کودتای آنان قد علم کند. به همین شکل است مقاومت آنان در برابر حل مسالمت آمیز مسئله اتمی که معتقدند در صورت پایان بحران اتمی، این فرماندهان باید بجای مانور دادن و موشک هوا کردن و هر روز خود را به شکلی مطرح کردن به پشت صحنه عقب نشینی کنند. در حالی که آنان میخواستند و امیدوار بودند این پرونده انقدر کش بیآید که حل بحران اتمی با حکومت سپاه گره خورده و آن را بعنوان دستاورد و افتخار در کارنامه خود ثبت و پشتوانه قدرت سیاسی خود کنند. شرایط کشور و مداخله و حضور مردم چنان اجازه ای را به فرماندهان سپاه نداد. نه آن که آنها را ناامید کرده باشد. اکنون فرماندهان سپاه در یک وضع اضطراری قرار گرفته اند که سخنرانیها و اظهارنظرها و مداخلههای آنان در همه امور کشور حدت آن را نشان میدهد. یا آنان باید پرونده اتمی را از مسیر حل و فصل و تفاهم خارج کنند، تا زمان مرگ آقا فرا برسد و آنها با تهدید و ایجاد ارعاب قدرت را بدست بگیرند. یا این که پیش از مرگ، قدرت را از طریق کودتا بدست بگیرند. زمزمه هایی که برای تعیین شورای رهبری یا تعیین تکلیف جانشینی میشود در واقع ناشی از نگرانیهایی است که تاکیدهای مداوم فرماندهان سپاه به عدم تمکین به قانون اساسی در میان روحانیان و دولتمردان بلندپایه بوجود آورده اند. آنان میدانند که فرماندهان سپاه برای کسب و حفظ قدرت و بدست آوردن حمایت مردم چارهای جز کنار گذاشتن روحانیت و اتفاقا پرنفوذ ترین چهرههای آن ندارند. آقای خامنهای با آمدن خود جمهوری اسلامی را گام به گام به سمت یک بحران کشاند. اکنون میرود که رفتن خود را نیز به بحرانی بزرگتر تبدیل کند. |
راه توده 438 28 آذر ماه 1392